سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

نیمه ی شب باد خزون، میون خونه ی علی پیچیده

سکوت شهر ناتمومه، برای فاطمه ی قد خمیده

دیدار حیدر تا سحر، با اضطراب و دلهره

مسافرش، شاید بخواد که امشب از دنیا بره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

شب تا سحر، میگه علی، فاطمه جان پاشو بازم دعا کن

فاطمه جان، فاطمه جان، چشاتو وا کن و به من نگاه کن

نمی تونی حتی دیگه بغل بگیری زینبُ

شبیه دیشب، باز باید دوام بیاری امشبو

صدا کن علی رو وقتی که

دیگه سفر تو نزدیکه

تو ماه شبای من هستی

خونه بدون تو تاریکه

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

اذون صبح تا می رسه، فاطمه دنبال صدا می گرده

ولی علی با چشم خیس، دوباره دنبال دوا می گرده

بهای این شب های سرد، چشای سرخِ حیدره

ولی دلش خونِ که این، شاید نمازه آخره

چه نیمه شبای سنگینی

طلوع سحر غمگینی

رها نمی کنه زهرا رو

دردی که نداره تسکینی

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

بالاخره میاد اون شب که، فاطمه پیش خدا می ره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 17ساعت ساعت 1:17 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin