سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

قرص خورشید از فراز نخل ها

لنگ لنگان سوی مغرب می خزید

آسمان با رنگ گلگون افق

خون شب را در فضا می گسترید

***

کم کمک چشم افق تاریک شد

روشنایی رفت و ظلمت پا نهاد

روز از عفریت تاریکی گریخت

ترس ترسان روی در صحرا نهاد

***

سایه شب بر فراز نخل ها

بال می گسترد چون نقش خیال

رنگ تاریکی دوان در دشت ها

آسمان آشفته از رنج و ملال

***

لرز لرزان شاخه های بید و سرو

او فتاده در تپش های نسیم

باید در آغوش شب پنهان شده

خواب را گم کرده از اندوه بیم

***

کوفه از آه سر خیزان شب

بر جگر داغی ز رنج و کینه داشت

نعمه خوان شط شبرنگ فرات

زخمی از آن کینه ها در سینه داشت

***

امشبی را همچو شب های دگر

کوفه در گرمای شن ها می گداخت

اسب تاریکی ز وادی ها گذشت

بر کران دشت و صحراها بتاخت

***

باز او با راز و افسون های شب

آشنایی های بس دیرینه داشت

شب ز اسرار علی آگاه بود

رازهای گفته را در سینه داشت

***

واژگون گردی تو ای شهر خراب

کت به دامان امل یک مرد نیست

ای تهی مغزان اشباه الرجال

که درون سینه هاتان درد نیست

***

ای سبک مغزان که با تزویر و رنگ

برجبین نقش مسلمانی زدید

در نماز و سجده گریان روز و شب

داغ و مُهر دین به پیشانی زدید

***

با تعصب از حقیقت بی خبر

ننگ بر آن صلح ها و جنگتان

دشمنان شادان و سرخوش زانکه خود

بهره ها جستند از نیرنگتان

***

هم به شب سوگند ای بی همتان

کش درون سینه کس را راه نیست

دین و طاعات شما نابخردان

در خور خشنودی الله نیست

***

ای شباویزان که در ژرفای شب

می رود آوای قرآن هایتان

از کلام حق فرو بندید لب

نشنود کس بعد از این آوایتان

***

شب گریزان بود در قلب زمان

کاروان هستی اش در راه بود

شب هراسان بود و خود را می فشرد

شب ز اسرار علی آگاه بود

***

آه، ای آوای دلگرم فرات

حفظ کن راز علی در سینه ات

می دود آه سحر گاهان من

در دل امواج چون آیینه ات

***

موج ها، ای موج های تندخیز!

رازهایم را به دریاها برید

در یم هستی فرو شویید دست

بانگ یا رب یا ربم آنجا برید

***

شب به پهنای افق سر می کشید

آن فرات تشنه می نالید زار

آب های تفته در رویای شب

می گذشت از ژرفنای کشتزار

***

باز ای شب رازدار راز من

جز توام یک محرم اسرار نیست

در دل این شهر تاریک و خراب

جمله در خوابند و یک بیدار نیست

***

اشک ها ای موج هیبت های من

سر به دامان علی تنها نهید

خانه دل گرم دیدار شماست

عشق های من، به قلبم پا نهید

***

اشک ها بود و مناجات علی

سینه ژرفای شب را می شکافت

آن فرات تشنه می پیچید گرم

ماه لغزان بر فراز دشت تافت



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:9 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin