سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

در باد خرامان شد بالای سپیدارت
آشفت و به رقص آمد در پای تو دستارت
موج از سر مستی در پای تو کف می زد
خورشید به کف بودی، دستان تو دف می زد
با دست صبا دادی گیسوی پریشان را
در باد رها کردی یاهوی پریشان را
از موج صدای تو، دریا به خروش آمد
خون در رگ دریا شد خونی که به جوش امد
در پای تو اینک من با هلهله می رقصم
دیوانه ترین موجم با سلسله می رقصم
پیچیده صدای تو در کاسه ی مغز من
با این سر پر سودا پر مشغله می رقصم
صد چله زمستان را در چله نشستم من
اینک که بهار آمد با چلچله می رقصم
المسأله یا مفتی از رقص چه می گفتی
تا حکم چه فرمایی لا یا بله می رقصم
ای مشعل شب سوزم، یک شعله بیافروزم
من شبروی بی باکم با مشعله می رقصم
سر حلقه ی مستانم ترسای مسلمانم
چون صبحه بچرخانم، چون جام بگردانم
در گردش مینایت جامی به سمن دادی
هر جا که خالی شد، پر کرده به من دادی
چون باده تو می ریزی از باده نپرهیزم
از باده بپرهیزم پس با چه درآمیزم
خوبان جهان گردست در گردنم آویزند
دست از همه بردارم در گردنت آویزم
گر میا وفا داری اینک تو اینک دل
گر عزم جفا داری جان در قدمت ریزم
در دایره ی قسمت من نقطه ی تسلیمم
حکم آنچه تو فرمایی با حکم تو نستیزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
افتانم و خیزانم موجم همه تاب و تب
ای ساحل آرامش دریاب مرا امشب



نوشته شده در دوشنبه 91 اردیبهشت 25ساعت ساعت 10:57 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin