سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

- آغاز هر سلام، پایان خداحافظی است.

- زندگی خیلی کوتاه است، ولی آنقدر بلند هست که آن را تباه نکنیم.

- زندگی محبت است و محبت چیزی جز حقیقت نیست.

- اغلب از بی وقتی شکایت می کرد ولی مشکل اصلی او بی هدفی بود.

- دوست هرکس عقل اوست و دشمنش نادانی او.

- آدم خوش بین، شیطان را هم فرشته می بیند.

- وقتی خوابیدم، حقیقت را در خواب دیدم.

- انسان باید انتخاب کند نه اینکه سرنوشت خود را بپذیرد.

- دانش تنها سرمایه ای است که به تاراج نمی رود.

- گوش شنوا زیر بنای مهارت های ارتباطی است.

- دنیا برای آدم های غمگین به کوچکی یک قطره اشک است و برای آدم های شاد به بزرگی یک لبخند.

- کسانی که دیر قول می دهند، خوش قول ترین مردم دنیا هستند.

- آنچه امروز در دل دارم، ممکن است آرزوی فردایم باشد.

- شاید زیباترین منحنی جهان لبخند باشد.

- اگر برای خواسته هایت تلاش نکنی، مجبوری با داشته هایت بسازی.

- عشق یک خواب شیرین است و ازدواج ساعت شماطه دار.

- فریاد را همه می شنوند، هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است.

- پرنده بی بال با فکرش پرواز می کند.

- اعتبار همه چیز نه در ارزش آنها، که در معنای آن هاست.

- بعضی ها با اینکه خیاط نیستند، اما خوب وصله هایی به آدم می چسبانند !

- زندگی مثل یک تابلو نقاشی است، با این تفاوت که در آن از پاک کن خبری نیست.

- هر کس تاوان راهی را می دهد که خود برگزیده است.

- در جزیره رنگ ها هم، همه از دو رنگی متنفر بودند.

- کسی که در ساحل آرزوها گام بر می دارد، بالاخره در دریای رویا غرق می شود!

- چیزی به نام شکست وجود ندارد، آن چه بدست می آید، نتیجه است و بس.

- ثروتمند کسی نیست که بیشترین را دارد، کسی است که به کم ترین ها نیاز دارد.

- از زندگی آن چه لیاقتش را داریم به ما می رسد، نه آن چه آرزویش را داریم.

- وقتی آسمان دلم ابری می‌شود، باران اشک از دیدگانم فرو می‌ریزد.

- عشق‌های امروزی به ماهی کوچکی می‌ماند که باید مواظب بود از دست لیز نخورد.

- کار کردن خوب است اما زندگی کردن را نباید فراموش کرد.

- از گذشته بگذر و حال را بساز و به آینده امیدوار باش.

- توی بازار صداقت، گرانی بیداد می کند.

- ظاهرسازها با هر سازی می رقصند.

- به افکار بیدارم قرص خواب دادند.

- به جز سیاستمداران، بنی آدم اعضای یکدیگرند.

- همیشه درست می گویم، اما نمی دانم چرا حق با دیگران است.

- بدون عینک تمام سازها را تار می بینم.

- عجب زمانه ای شده ! گذشت هم درگذشت.

- ارزانترین و زیباترین لوازم آرایش صورت، تلخند است.

- بابا آب داد دیگر افسانه شده، قبر بابا را هم ایزوگام کردند.

- دنبال لولوی نامرد می گشت تا ممه ربوده شده اش را پیدا کند.

- همسر با گذشتی بود، از من هم گذشت.

- بگذارید حقتان را بخورند، مرگ حق است.

- خوش به حال فقیر، یک حرف بیشتر از غنی دارد.

- شاید تفاوت دید من و تو در نمره عینکمان باشد.

- در پایان محکمه، حکم قاضی به دار آویختن عدالت بود.

- از نظر عوام، آزادی یعنی آن طرف دیوار زندان.

- چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است.

- گشادی جیب بعضی ها، بزرگتر از سوراخ لایه اُزون است.

- نوک قلم پاچه خوار همیشه چرب است.

- بعضی ها حساب پس می دهند و بعضی ها حق حساب.

- نقاش فقیر، بر بومش خجالت می کشید.

- عدد یک را دست کم نگیرید، یک عمر، یک زندگی، یک انسان!

- بعضی ها رو دست ندارند و بعضی ها زیر دست.

- با اسلحه ای به شکار طبیعت رفتم.

- با یک ریال، دو ریال نمی توان سریال ساخت.

- در بازار سرمایه، کم ضرر کردن یعنی سود کردن.

- شیر بُز بُز قندی شکر نمی خواهد.

- شرکت برق، حتی برای برق کفش هایم هم تعرفه صادر کرد.

- برای باز شدن اشتهایش کلید ساز آورد.

- چون ریاضی بلد نبود، دیگران را آدم حساب نمی کرد.

- دریای غم ساحل ندارد پس بیخودی پارو نزن.

- این روزها مرغ های گوشتی هم تخمی شدند.

- از پررویی ی ِ بی حد ِ تورم پیداست که تخم مرغ هم بزودی جایگزین سکه می شود.

- ماهی های پرنده عمری پشت میله های آبکی ی دریا حبس خواهند بود.

- آدم ها وقتی به دنیا می آیند برای خودشون گریه میکنند وقتی هم از دنیا میروند دیگران براشون گریه میکنند.

- سازها زودتر از آدمها کوک می شوند.

- پریز برق دو سوراخ داره، یکیش میگیره و با همدستی با اون یکیش آدمو می کشه!

- بهترین ترس، ترس از گناه است.

- زندگی ِ باد در سرگردانی سپری میشود.

- در بازی ِ زندگی داور ها هم اخراج می شوند.

- دیدن ِ دریا نگاهی عمیق می خواهد.

- پرنده صعود می کند، اما جاذبه سقوط.

- خدا عمری دلم را پشت ِ میله های سینه ام حبس کرد تا فقط اسیر ِ دل ِ خودم باشم.

- یک عمر دلم را پشت قفس ِ سینه ام زندانی کردم تا مبادا دلم اسیر ِ کسی شود.

- میوه ی ِ درخت ِ خشکیده هیزم است.

- دود ِ آتش به چشم ِ آسمان می رود.

- سقوط ِ آبشار آبکیست.

- گورکن آرزوی ِ زندگی کردن را به دست خودش به گور می برد.

- تنها ماهی ی داخل تنگ هم از زندگی سیراب شد.

- پزشکی ی ِ قانونی، مرگ ماهی ی ِ درون حوض را، خفگی ِ در آب به دلیل شنا بلد نبودن اعلام کرد.

- زندگی بدون عشق مثل پیژامه بدون کش است.

- مارمولک مدعی شد که در دوران جوانی تمساح بوده است.

- تجربه نامی ست که انسان روی اشتباهاتش می گذارد.

- دیگران کاشتند ولی ما خریدیم و خوردیم!

- کاکتوس مادرزن گل هاست.

- درخت باردار با تکاندن باغبان فارغ می شود.

- آب که گل آلوده شد، ماهی ها از فرصت استفاده کردند و همدیگر را بوسیدند.

- بعضی ها برای سربلندی دیگران تا کمر خم می شوند.

- خیلی از معتادها تابلو هستند ولی ارزش هنری ندارند.

- معلمی شغلی با کلاس است.

- دسته تبر جزء درختان خائن شناخته شد.

- کاش ماشین زندگی هم دنده عقب داشت !

- وقتی آبله مرغان گرفتم، بیش از همه، از خروس ها وحشت داشتم.

- فقط حرف های استاد ریاضیات حرف حساب بود.

- شیرین ترین بازی ها نامزد بازی است، به شرطی که به ازدواج منتهی شود!

- قبض آب را که دیدم، برق از سرم پرید.

- آن هایی که بلند فکر می کنند هیچ وقت کوتاه نمی آیند.

- بعضی ها با نردبان قدرت، از دیوار حاشا بالا می روند.

- به علت خالی نگه داشتن جیب مردم، جیب بُرها متحصن شدند.

- قیافه ام پاییزی است، اما دلم بهاری.

- همه انسان ها شاعرند، چرا که روزی غزل خداحافظی را می خوانند.

- هوا مجانی، برف و باران، سرما و گرما مجانی، دیگر چه می خواهیم ؟

- بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم.

- در محضر عشق، شش دانگ دلش را به نام معشوق سند زد.

- بعضی ها در خوابند و بعضی ها قسطی چرت می زنند.

- به لطف شرکت برق، برق چشمانم را مجانی مصرف می کنم.

- بارش باران، رنگ سیاه شب را برد.

- افکارم را با سکوت زندانی می کنم.

- آن قدر به زندگی لبخند زدم که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد.

- از هم آغوشی آب و آتش، فرزندی به نام خاکستر متولد شد.

- شاید پیش نیاز درس زندگی، یک واحد دروغ باشد.

- برای اینکه احساس خود بزرگی کند، از کوه غرور بالا رفت!

- شاید اتحاد یک نوع ظاهر سازی برای پنهان کردن دشمنی باشد.

- تمام ارزها را در صرافی معامله می کردند، بجز عرض معذرت!

- گاهی احساس دل بالاتر از منطق است.

- کبوتر آزادی از آسمان هفتم تقاضای پناهندگی کرد.

- در بیشتر سفیدی ها یک نقطه سیاه نفس می کشد.

- وقتی قلمم شکست، سانسور با خوشحالی شروع به بشکن زدن کرد.

- بیهوده متاز، مقصد همه خاک است.

- چون گوش شنوایی نیافتم، حرف هایم را می نویسم.

- قند خون مزه تلخی به زندگی می دهد.

- رشته سخن را بدست گرفت و کلاهی نو برای مردم بافت.

- بیشتر اوقات افکارم را با سکوت، سانسور می کنم.

- به غصه هایم خندیدم و دردهایم را به تعصب وا داشتم.

- به دنبال شادی باشید غم ها خودشان ما را پیدا می کنند.

- برای آنکه به بیراهه نروم، پشت سر حقیقت راه می روم.

- بعضی ها برای به جایی رسیدن و بعضی ها بعد از به جایی رسیدن، همه چیز را زیر پا می گذارند.

- اعداد درشت، با صفرها رشد می کنند.

- اگر قلمم را بشکنند، قلم پایم را می تراشم و با آن می نویسم.


نوشته شده در چهارشنبه 90 مهر 27ساعت ساعت 9:13 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin