سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عید سعید قربان، تیمسار بابایی به همراه سرهنگ خلبان بختیاری با یک فروند هواپیمای اف 5 دو نفره، در پایگاه هوایی تبریز به زمین نشست. به محض این که هواپیما به زمین مینشیند، سرهنگ خلبان علی محمد نادری و تعدادی دیگر از خلبانان به استقبال میآیند.
بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات میشود. ماموریت پروازی را در دفتر مخصوص نوشته و زیر آن را امضاء میکند. سرهنگ نادری به او میگوید: تیمسار شما خسته هستید بهتر است استراحت کنید.
- نه آقای نادری خسته نیستم ...
و سپس به سرهنگ نادری میگوید: محمد آقا! بگو هواپیما را مسلح کنند.
- عباس جان ... امروز عید قربان است چطوره این کار را به فردا موکول کنیم؟
- امروز روز بزرگی است... روزی است که اسماعیل به مسلخ عشق رفت ...
با تایید سرهنگ نادری، بابایی شروع به تشریح عملیات میکند. نقطه نشانهها، مواضع پدافندی، تاسیسات و نیروهای زرهی دشمن را روی نقشه مشخص میکند و پس از تبادل نظر با سرهنگ نادری، درحالی که تجهیزات پروازی خود را همراه داشت، محوطه گردان عملیات را ترک کرده و پیاده به سوی جنگنده به راه میافتد.
هواپیما پس از مانوری در آسمان، به نقطه مورد نظر میرسد. ارتفاع گرفته و با شیرجه به سمت تاسیسات دشمن، آن جا را مورد هدف قرار میدهد. با اصابت بمبها، کوهی از آتش به آسمان زبانه میکشد و صدای تیمسار در گوش نادری میپیچد: «الله اکبر ... الله اکبر ... می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن.»
پس از چند لحظه، باران گلوله و موشک بود که بر سر دشمن فرو ریخته میشد. بعد از پایان تیرباران نیروهای زرهی، تیمسار میگوید: آقا محمد! برگردیم.
هواپیما با گردشی 180 درجه از منطقه دور میشود. در پایین آتش زبانه میکشد و بعثیان به هر سو درحال فرار بودند.
هواپیما درحال عبور از کوههای بلند و جنگلهای سرسبز بود که صدای عباس در رادیو میپیچد:
- آقای نادری! پایین را نگاه کن درست مثل بهشت است.
سپس آهی کشیده و ادامه میدهد: خدا لعنتشون کنه که این بهشت را به جهنم تبدیل کردهاند.
پس از لحظاتی صدای عباس در کابین میپیچد: «مسلم سلامت میکند یا حسین ...»



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 10:55 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin