سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

شک یک پدیده‌ی غیر اختیاری در آنجایی است که کسی ادعایی می‌کند و انسان دچار تردید است در اینکه آیا این ادعا درست است یا نه؟ البته بخاطر این شک کسی را نمی‌شود ملامت کرد، تا چه رسد به اینکه او را به این خاطر بخواهند عقوبت و مجازات کنند، زیرا شک اختیاری نیست.
وقتی شما ادعا می‌کنید: من‌ نمی‌توانم فلان دستگاه را بسازم و مخاطبتان را موظف می‌کنید که چون این مسئولیت بر دوش همه هست و من پول ندارم، شما پول بدهید تا من این دستگاه را بسازم، مخاطب شما حق دارد شک داشته باشد از کجا یقین کند که شما می‌توانید این کا را بکنید؟ ولذا شما که مدعی هستید باید یک راهی برای رفع شک او پیشنهاد کنید، مثلاً بگوئی اگر می‌خواهی آزمایش کن، حالا آن کسی که دچار شک است اگر آدمی صادق و حقیقتاً دنبال فهمیدن باشد، وقتی این راه پیش پایش گذاشته شد آن راه را خواهد رفت و شک او بر طرف خواهد شد.فرضا اگر شما بگویید من فلان شهر را دیده‌ام و طرف مخاطب شما دچار تردید شود، شما می‌گوئید از نشانه‌های آن شهر بپرسید تا من جواب بدهم، اگر او نشانه‌ها را پرسید و شما تمام نشانه‌ها را درست جواب دادید، شک او بر طرف خواهد شد. گرچه در عین حال وسوسه‌هایی باقی می‌ماند، همچنانکه همه‌ی ما تجربه کرده‌ایم، در واضح‌ترین حقایق هم گاهی انسان یک وسوسه‌هایی در اعماق ذهنش دارد، اما این وسوسه‌ها را می‌تواند با تکیه بر یک رکن مورد اعتماد و بر یک استدلال قابل قبول و برهان روشنی از خود دور کند. حتی در اصل وجود خدا هم گاهی مؤمنین شک می‌کنند، البته به شکل وسوسه آمیز و نه شک واقعی، یعنی کسانی بین افراد با ایمان دیده شده است که در بسیاری از حقایق که برایشان مسلم است و به آن حقایق ایمان دارند، یک حالت وسوسه‌ای پیدا می‌کنند و ناراحت می‌شوند. وقتی برای آدم مؤمن یک چنین وسوسه‌ای پیدا شد به شدت ناراحت و اندوهگین می‌شود که چرا من شک پیدا کردم و خود این اندوه دلیل بر این است که نه تنها این شک و تردید واقعی نیست، بلکه یک وسوسه است، ولذا آن ایمان باقی است، چون اگر ایمان باقی نبود ناراحتی معنی نداشت. در روایات هم داریم که «یک نفر آمد خدمت امام عرض کرد: من گاهی در خدا شک می‌کنم و ناراحت شد گفت یابن رسول الله با این کار به هلاکت رسیدم، حضرت فرمودند: این وسوسه است و برای همه پیش می‌آید.»(1)
وسوسه غیر از تردید و شک واقعی است که انسان یک چیزی را باور ندارد، در وسوسه باور هست و در مسائل روزمره و حوادث عصبی انسان، گاهی غبار وسوسه باورهای راستین را می‌پوشاند، که وقتی انسان متکی به یک استدلال مستحکمی در آن باورها باشد، خیلی راحت این غبارها را می‌زداید و نگرانی ندارد. حالا اگر مخاطب قرآن در اینکه واقعاً این کتاب از سوی خداست شک دارد، چنانچه این راهی را که قرآن در مقابل او می‌گذارد بپیماید بعد از اینکه این راه را پیمود، شک و تردیدش به طور قهری بر طرف خواهد شد، گرچه ممکن است مختصر وسوسه‌ای باقی ماند، لکن این وسوسه چیز مهمی نیست و با آن استدلال این وسوسه هم زدوده می‌شود و اصلاً قابل اعتنا نیست. اما این مربوط به این آدم شاک صادق و حقیقت‌جو است که واقعاً می‌خواهد حقیقت امر برایش آشکار بشود، ولذا اگر کسی باشد که مسأله‌اش لجاجت و بهانه‌گیری باشد، معلوم است که به آسانی و با هیچ استدلالی لجاجت او بر طرف نمی‌شود و نمی‌تواند حقیقت را ببیند. یعنی حب مقام و حب خویشاوندان و دوستان و حب آن باورهای پوسیده‌ی به ارث رسیده‌ی قدیمی، نمی‌گذارد شک خودش را با این چیزها زایل کند و در حقیقت شک او ناشی از ندانستن نیست که وقتی در مقابلش یک وسیله‌ای برای دانستن گذاشته شد برطرف شود. شک او ناشی از احساسات نفسانی و خودخواهی‌ها و دنیاطلبی‌هاست که با این چیزها برطرف نمی‌شود، و بنابراین در آخر آیه می‌گوید: «ان کنتم صادقین»،(2) اگر راست می‌گوئید. یعنی اگر در این شکی که دارید دنبال پیدا کردن حقیقت هستید راهش این است که حالا می‌گوییم.
آیه به طور خیلی روشنی دارد راه را در مقابل پای طرف می‌گذارد، اگر شما شک دارید که این آیات قرآن و این چیزی که ما داریم به شما عرض می‌کنیم از سوی خداست، پس یک سوره مثل سوره‌های قرآن، خودتان ایجاد کنید و بیاورید.
1 )

الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج ‏2، ص 425 ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏55، ص 324 ؛


جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ‏ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاکَ الْخَبِیثُ فَقَالَ لَکَ مَنْ خَلَقَکَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَکَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَکَانَ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاکَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِیمَانِ‏.
ترجمه :
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مردى خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى پیامبر خدا! هلاک شدم. پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او فرمود: «آن خبیث (شیطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه کسى تو را آفریده است؟ و تو گفتى: خدا، و او گفت: خدا را چه کسى آفریده است؟». مرد گفت: آرى، سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت، مطلب همین گونه است [که مى‏فرمایى‏]. پیامبر خدا فرمود: «به خدا سوگند که این، ایمان محض است»



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:32 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin