حسین سالار قلبها

در کوفه غریبم من و غمخوار ندارم
یک تن به برم یار وفادار ندارم
من همچو عمویم شده ام یکه و تنها
دیگر تو میا به کوفه نور دل زهرا
در کوفه اسیر غم هجران و بلایم
دلخون غریبی تو در کرببلایم
من یار و طرفدار بجز طوعه ندارم
شب گرد غریبی به دل کوچه ی یارم
شد گوشه ی محراب غم کوفه نصیبم
مانند علی بی کس تنها و غریبم
من کوچه نشین حرم فاطمه هستم
در شهر علی غمزده بر خاک نشستم
تن بر سر دار م من و. سر بر قدم یار
پر میکشم ای عشق چه خونین و سبکبار
با دست بسته /قلبی شکسته/ رفتم سوی دار
ای گل زهرا /سیدی مولا/ خدا نگهدار
مسلمم مسلمم غریب و تنها **مانده ام بی معین میان اعدا
یا حسین یاحسین عزیز زهرا
گویم صبارا /برد زپیشم /بهر تو پیغام
میا که باشد /برلب اینها/ همیشه دشنام
وای من وای من نغمه برلب** ترسم از لحظه ورود زینب
یا حسین یاحسین عزیز زهرا
چشمان ماه و /خورشیدوکوکب/ محو نظاره
گویم سلامت/ ازروی بام/ دارالعماره
ترک منزل مکن در بین صحرا **کن حذر زین سفر ای پور زهرا
یا حسین یاحسین عزیز زهرا



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:18 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ای به اکبر کرده همدوشی علی
برده سر در جیب خاموشی علی
تو مسیح عترتی وز مرتبت
کرده با قرآن هم آغوشی علی
حجت کبرائی و گردون ندید
کودک و اینسان خدا جوشی علی
اصغرم قنداقه ات شد غرق خون
زود بودت این کفن پوشی علی
چون تو سربازی دگر نائل نشد
بر سر دوشم به سردوشی علی
گفتمت آرام باش از تشنگی
نی که تا سر حد بیهوشی علی
خواستم از گریه خاموشت ولی
نی دگر اینقدر خاموشی علی
خنده ات وقت شهادت بر لب است
تا چه گفتت تیر در گوشی علی
اصغرم اینک گوارایت بود
از می کوثر قدح نوشی علی
چون مؤید هرکه دارد با تو کار
نیستش زین غم فراموشی علی


نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:17 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین

ای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین

ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسین

آن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین

تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسین

یکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسین

دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:15 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

دلبرا رفع خطر کن (واویلا)
ای همای عشق زهرا
سوی آشیانه برگرد
میهمان تنها و بی کس
میزبان بی رحم و نامرد
سینه ام می سوزد از درد
غرق خون و سر به دارم
من غریب این دیارم
غصه غیر از تو ندارم
دلبرا رفع خطر کن
زین سفر صرف نظر کن
شهر کوفه بی فروغه
مهربونیشون دروغه
وای امان از دل زینب،
آب گذشته از سر من
وای به جان دلبر من
ای امید آل طه
ای وجودم از تو شیدا
با امید لشگر خود
با همان که هست سقا
گو که مشک خویش پر کن
تا نیفتد اصغر از پا
یک علم به دوش عباس
صد علم به دوش اعلا
‌دختری گرفته اینجا
قول گوشواره ای را
دخترانت را میاور
در میان خار صحرا
عشق ببین با من چه کرده
سر به دار و ارباً اربا
جان به لب آمده امشب
وای امان از دل زینب
از غمت خونه خرابم (واویلا)



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:11 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین

ای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین

ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسین

آن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین

تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسین

یکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسین

دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:8 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح ناله میزد
امروز که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشک
این غنچ? بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش فریاد او تلظُی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
منت به من گذارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بحنگید
این شیر خواره بر کف تیغ سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شان?امامش دیگر مکان ندارد
 (میثم)به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آنکو از این مصیبت آه و فغان ندارد



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:6 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

عمه سادات بی قراره
غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره
تنها امیدش بی پناه
روزای سختی توی راهه
رو خاک سوزان پا می زاره
ذکر آسمونا وای زینب
ذکر کهکشونا وای زینب
ذکر خاک صحرا وای زینب
ذکر سینه زنها وای زینب
شعله می کشه خورشید
زمین می سوزه از تب
ابرا همه می بارن
توی چشای زینب
میون سینه دلی که تنگ
غم غروب رویاشه
شان نزول سوره ی بارون
توی فرات چشماشه
کبوترا بی تابن
تو آغوش محمل ها
توی نگاها پیداست
بی قراری دلها
از انعکاس خبر تلخی دل شریعه بی تاب
رو نیزه هایی که بی شمارن یه سرخی می تابه
حالت صحرا که عجیبه
غرق سکوتی پر فریبه
پر از نسیم بوی سیبه
غروب سردش پر رازه
مثل شبایی که درازه
سینه ی خورشید بی شکیبه
بیا توی آغوشم
داداش پریشونم
توی نگاه تلخت
درد تو رو می خونم
عزیز خواهر تب نفسهات دل منو می لرزونه
اگه نباشی حتی یه لحظه
تموم دنیا زندونه
دل شوره ی من بی حسابه
بگو که اینها همه خوابه
لشگر دشمن یه سرابه
بقض غریبی تو گلومه
بارون چشمام ناتمومه
پر از سوال بی جوابه
عمه ی سادات بی قراره
غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره
شعله می کشه خورشید
زمین می سوزه از تب
ابرا همه می بارن
توی چشای زینب
میون سینه دلی که تنگ غم غروب رویاشه
شان نزول سوره ی بارون توی فرات چشماشه
تنها امیدش بی پناهه
روزای سختی توی راهه
رو خاک سوزان پا می زاره
کبوترا بی تابن
تو آغوش محمل ها
توی نگاها پیداست
بی قراری دلها
از انعکاس خبر تلخی دل شریعه بی تاب
رو نیزه هایی که بی شمارن یه سرسرخی می تابه
حالت صحرا که عجیبه
غرق سکوتی پر فریبه
پر از نسیم بوی سیبه
غروب سردش پر رازه
مثل شبای که درازه
سینه ی خورشید بی شکیبه
حرم فقط حرم حسین
بادها نوحه خوان
بیدها سربه زیر
لاله هاسینه زنانحرم باغچه
خیمه خورشید سوخت
حسین



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:4 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

با دوچشمان ترم ـ طفل عطشان در برم 

 

ای خدا طفل خودم ـ سوی میدان می برم

 آهوی دشتِ ختن ـ دست و پا کمتر بزن

 چشم ناز و خسته ات ـ می زند آتش به تن

 می روم خوابت کنم ـ درِّ نایابت کنم 

 کنج آغوش خودم ـ تا که سیرابت کنم 

 ای عدو مهلت بده ـ اصغرم نشکفته است

بین چگونه در برم ـ همچو مرغی خفته است 

 حالِ زارش را ببین ـ این چنین آشفته است 

 آن لبان خشک او - دردِ او را گفته است 

 آمده این کودکم ـ تا که سربازی کند 

 آمده بهرِ خدا ـ تا که جان بازی کند



نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:1 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مسلم بن عقیل
سبک یابن امی (عربی)
بی قرار ،کوفه ام با،قلب چاکم
همچو زهرا، مادر تو، روی خاکم
++یابن الزهرا،کوفه میا++
کوچه گرد کوفه ام در بی وفایان
هم به یاد کاروان گشته مهمان
دیده ام مانده به راهت ای نگارم
خدا کند که نیایی ای قرارم
از جفای این نامردان**غرق در خون گشته مهمان
همه جا در ، یاد یارم،ز غمش بر ،روی دارم
به فدای ، او نمایم،به رهش هر آنچه دارم
سر خود بر کف نهادم به امید وصل رویش
به خدا غمی ندارم به جز از هجران یارم
تنم با خون شد آغشته**غربت تو مرا کشته
++یابن الزهرا،کوفه میا++
بین شهر بی وفایی من تنها
سر به دار عشق توام یابن الزهرا
غربت یک کاروان را بنگرم من
اشک چشم کودکان را بنگرم من
سر می نهم به پای تو**جان مسلم فدای تو
++یابن الزهرا،کوفه میا++
شده ام اسیر دشمن به جدایی سر از تن
مگر اقتدا نمایم به نگار سر بدارم
من و لحظه های آخر دل و خاطرات دلبر
سینه ام شد همچو مجمر ز دو دیده خون ببارم
سینه سوزان دیده گریان**سینه سوزان دیده گریان
++یابن الزهرا،کوفه میا++


نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 2:0 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

دلِ ما را نگران کرد
خونْ دلِ هر دو جهان کرد
حرمله بهرِ جفایش
تیرِ خود را به گمان کرد
دستِ صیاد از او درِّ صدف می گیرد
حرمله زیرِ گلو را چو هدف می گیرد
دلِ مولا شده پر خون
علی اصغر شده گلگون
علی اصغر علی اصغر (2)
کرده دل بنده ی اصغر
ناز هر خنده ی اصغر
چشم افسرده ی مولا
شده شرمنده ی اصغر
تا حسین خونِ علی را به سما می ریزد
بی گمان از غم او اشکِ خدا می ریزد
دل ز او می بَرَد اصغر
بال و پر می زند اصغر
علی اصغر علی اصغر (2)
در حرم قحطی آب است
نگران قلبِ رباب است
یادش آید لبِ اصغر
تشنه ی قطره ی آب است
خبر آمد که علی اصغر او در خواب است
از همان تیرِ سه شعبه پسرش سیراب است
دلِ هر شیعه کباب است
خون به چشمانِ رباب است
علی اصغر علی اصغر (


نوشته شده در یکشنبه 90 آذر 6ساعت ساعت 1:58 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin