حسین سالار قلبها
شیراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هیچ نقطهاى از کشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى این حرف این است که از هر کجا امامزادهها و فرزندان معصومین، یا از جور خلفا مىگریختند و یا به امیدِ کمک مردم حرکت مىکردند، متوجه شهر شیراز یا شهرهاى دیگر استان فارس مىشدند. آن معنویتى که شخصیتى مثل شهید بزرگوار مرحوم آیتاللَّه دستغیب مظهر آن معنویت بود، از این خانواده و از این مرکز فیاضِ تمام نشدنى اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. این عمق انگیزهى دینى را نشان مىدهد. این نورانیت، شخصیتى مثل شهید دستغیب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهید عزیز، در این منطقه این همه دل جوان و جوینده را شیداى معنویت مىکند؛ دلهاى جوانى که از همان روزهاى اول به میدانهاى جنگ رفتند.
من دیروز در جمع نظامیان مستقر در شیراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحمیلى، در دورانى که جبههها از همه طرف محنتبار بود و اکثر خرمشهر زیر چکمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و این بخشِ خرمشهر رفتم؛ یک عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اینکه بجنگند؛ گفتم: از کجا آمدهاید؟ گفتند: از شیراز. در سرتاسر دوران جنگ تحمیلى بچههاى استان فارس - چه در لشکر فجر، چه در لشکر المهدى و چه در یگانهاى ارتشى که در شیراز مستقرند و بسیارى از کارکنان آنها شیرازى یا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمایان بود. این نفَس گرمى که این همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از کشور و دفاع از بزرگترین حادثهى تاریخ ما - یعنى انقلاب اسلامى - اینجور به میدان کشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آیتاللّه شهید دستغیب و دیگران، و پشت سر همه و قویتر از همه نفَس گرم امام بود. این یکى از آن شگفتیهاى بسیار برجستهى انقلاب ماست!
بیانات در دیدار جانبازان و ایثارگران و خانوادههاى شهداى استان فارس 1387/02/13
مبارزات شهید دستغیب تحت رهبری امام (ره)
شهید آیت الله دستغیب در سال 1341 فعالیت ضد رژیم را در راستای مبارزات حضرت امام خمینی (ره) آغاز کرد و از آن تاریخ مستقیماً با امام در تماس بود واز جانب ایشان در امور مختلف راهنمایی میشد . پس از جریانات 15 خرداد سال 42 توسط عوامل رژیم آمریکایی شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی بطرز معجزهآسایی آزاد گردید . درسال 1342 مجدداً دستگیر و زندانی شد .
شهید آیت الله دستغیب ازاین تاریخ به بعد که موج خفقان بر جامعه ایران سایه شوم خود را گسترده بود با زیرکی و پایمردی هر چه تمامتر مبارزات ضد رژیمی مسلمانان بخصوص اهالی محترم فارس را رهبری میکرد .مبارزات پنهانی و سازش ناپذیر ایشان درطول حیات رژیم طاغوت به هیچکس پوشیده نیست و در زمان تبعید امام خمینی (ره) ایشان به کرات در سخنرانیها رژیم شاه را زیر سؤال قرار میدادند.
مسجد جامع عتیق که به همت ایشان پس ا ز سالهای طولانی مرمت و تجدید بنا گردید مرکزی برای هدایت و ارشاد اقشار مختلف مردم خصوصاً جوانان مشتاق و تشنه معارف اسلامی بود و شهید دستغیب در حدود40 سال از این سنگر بذر اعتقاد و ایمان وجهاد و مبارزه و آگاهی واخلاق اسلامی در دلهای مستعد و جانهای باطراوت میکاشت و چه بسیار نهالهای بارور و پرثمر که در سایه تربیت و مراقبت این عارف والامقام ریشه گرفته و به بارنشستند . رژیم که متوجه شده بود جوانان مسلمان و دانشگاهی و بازاری و دیگر اصناف و اقشار گرد ایشان جمع شده و از این مرکز ارشاد وهدایت میشوند شهید دستغیب را در سال 56 ممنوع الملاقات کرد و منزل وی را تحت محاصره خود درآورد اما بلافاصله با عکس العمل شدید مردم روبرو شد و مفتضحانه عقب نشست .
شهید آیت الله دستغیب همواره در سالهای اوجگیری انقلاب اسلامی منشاء و محرک خروش انقلابی مردم فارس بود و با مجاهدات و روشنگری های خود نقش مهمی در سرنگونی رژیم سفاک و غاصب شاه معدوم ایفا نمود .
شهید آیت الله دستغیب پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده مردم استان فارس در مجلس خبرگان شرکت کرد و در همین ایام بنا به درخواست کتبی اهالی و بفرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب گردید .
پیام مقام معظم رهبری در شهادت شهید محراب شیراز
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیهً مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی .
مردم دلیر و مقاوم فارس و برادران و خواهران انقلابی شجاع آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب این روحانی مبارز پرهیزگار بدست جنایتکار و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شهید شد و شما بیش از هر کس میدانید که او شخصیت مغتنم و ارزشمند برای عالم اسلام بود آنان که از سوابق زندگانی این شهید بزرگوار آگاهند میدانند که او از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس برافراشت و برمعابر و مجامع نام امام امت را بر زبان جاری ساخت و با دستگاه ظلم وجور به مبارزه برخاست این چهره پارسا و پرهیزگار در بهترین بخش از عمر پربرکتش بیاعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دل خوش بود که الابه ذکرالله تطمئن القلوب چهره معظم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود روح و بیکینه و صفای باطن ولحن روحانی او گرمیبخش دل مردم بود مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این روحانی و مبارز و متقی احترام میگذاشتند هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا وسالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهرهای ساخته بود مورد علاقه و احترام مردم چنین مردی از سلاله پاک پیامبر و از خدمتگزاران صادق و فداکار اسلام وازیاران باوفا مهربان امام و امت امروز در شیراز و همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند . شهادت این عالم ربانی وسید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا میجویند.
شهادت این مرد میدان تقوا و مبارزه را به مردم شهید پرور ایران خصوصاً به اهالی غیور فارس و فرزندان و بازماندگان و شاگران آن شهید تسلیت وتبریک میگویم .
سید علی خامنهای
از قول همسرشهید آیت الله دستغیب نقل میگردد :
که ایشان شب جمعهای که فردای آنروز به شرف شهادت نائل شده وبه لقاءالله شتافت دچار حالتی کم سابقه شده و مضطرب بنظر می رسیدند و آن شب را تا صبح در رختخواب غلطیده و بخواب نمیرفتند . اضطراب آن شهید بزرگوار بحدی بود که توجه همسرش به وی جلب شده و علت اضطراب را جویا میشود شهید آیت الله دستغیب خطاب به همسرش اظهار میدارد فردا صبح سری میگویمت.
صبح آن شب وی هنگام عزیمت برای اقامه نماز دشمن شکن جمعه برخلاف معمول عطر زیادی مصرف نموده و خودرا خوشبو و معطر مینمایند وباز هم بر خلاف دفعات پیش هنگام رفتن با علامت دست رفتن خود را اعلام میکنند وبه نقل از یکی از پاسداران ایشان هنگامی که از آستانه قدم به درون کوچه میگذارند آیه شریفه انا لله و انا الیه راجعون را تلاوت میکنند و بیش از چند قدم از منزل دور شده دچار حادثه و شهید میگردند و اینچنین سومین شهید محراب به خیل شهدای جنگ وانقلاب پیوستند.
دیدههابارد
سینهها نالد
دستغیب صد پاره شد دیگر نمیآید
خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند
امام جمعه ما به لطافت گل بود و به ملاحت نسیم سحری و به مهربانی باران بهاری ، امام جمعه ما به پاکی سپیده بود . مثل نور جاری بود . آوای الهی او حسین حسین او صدای پای یاران بود برقلب تفته کویر روح امام جمعه ما جوشش چشمهسار عشق بود بر سنگواره قساوت دل امام جمعه ما پیر دیار ما بود نماینده امام بود نمایانگر امام بود عاشق دیار ما بود امام جمعه ما دیگر نمیآید .
دیگر کوچههای باریک پشت مدرسه خان صدای آشنای او را نمیشنود . دیگر قلب خاک با لرزه نرم پای او از شوق بیتاب نمیشود دیگر گل و سنگ کوچه آواز نمیخوانند.
خطبههای جمعه آمیزه مهربانی و خشم بود ، تبسم و فریاد مسیح و محمد سلام خدا بر شما مردم ، جانم به فدای شما مردم شما که با تبعیت از امام امت اطال الله عمره عزت و افتخار را آفریدهاند . ننگ و نفرین بر همه منافقین ننگ بر آمریکا که هرروز با توطئهای تازه در صدد نابودی انقلاب الهی ما برآمدهاند امام جمعه ما خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند.
هر وقت صحبت از امام میشد پیر مهربان دیار ما چهرهاش برافروخته میشد بر چشمانش گلخند اشک مینشست گرمی اشک و ملاحت تبسم همیشهاش جانت را آتش میزد . دو تن از یاران و شاگردان عزیز او دو تعبیر دارند که نغز است و پرلطف آقای موحدی گفت اگر این تعبیر درست باشد آقای دستغیب فانی در امام بود آقای سید علی اصغر دستفیب روحانی عزیز و دلسوز شهر ما میگفت : به اتفاق آقای دستغیب که به حضور امام رسیدیم برخورد ایشان و حالت ایشا ن مثل حالت عبد بود نسبت به مولایش
بچهها هر وقت دلشان برای امام تنگ میشد بدین آقای دستغیب میرفتند.
سرانجام این شهید بزرگوار در روز جمعه 20 آذرماه 60 به دست منافقی کوردل به شهادت رسیدند .
پ یام امام در شهادت حضرت آیة الله دستغیب
عزیزان و نورچشمان ما در جبهههای جنوب و غرب هر روز با سرکوبی اشرار آمریکائی و عقب راندن وبه جهنم فرستادن جنود شیطان برای اسلام سربلندی و عظمت خلق مینمایند .
به طوری که تاب تحمل این پیروزیها را از آمریکائیان خارج و داخل منافق و منحرف سلب نموده و بر جنون و وحشیگریهای آنان افزوده است شما فرضاً شهید بهشتی را گناهکار بدانید شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشتهاند با چه انگیزه شهید میکنید .
دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود ازدست ملت ایران واهالی محترم فارس گرفت و حوزههای علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند حضرت حجة السلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانش به شهادت رساندند.
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ)و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَکْرُمُالمُوًتِ اَلْقُتْلُ)
شهید در لغت به معنی ((گواه)) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.
شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید:
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون
(169 آ ل عمران)
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.
و یا در آیه ای دیگر می فرماید : ((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون)) که در این آیه نیز به زنده بودن شهید اشاره نموده است.
در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد. از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید، مسرت و خوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در این نوشتار کوتاه اشاره ای به آنها خواهیم داشت.
حیات شهید
یکی از ویژگی هایی که قرآن شریف برای شهیدان ذکر کرده است، مساله حیات و زنده بودن آنها است. حال باید بدانیم که منظور قرآن از این حیات چه نوع حیاتی است؟ و مقصود قرآن چیست؟ آیا منظور از حیات، حیات مادی است؟ یا این حیات مخصوص به روح و روان شهدا است؟ آیا این حیات به جسم شهید هم مربوط می شود یا خیر؟ و دهها سوال دیگر که باید مورد بررسی قرار گیرد و به آنها پاسخ داده شود.
حیات در لغت به معنای ((زنده بودن)) آمده است. و در اصطلاح از دیدگاه های مختلف تعاریفی از آن ارائه گردیده است.
اما مراد از حیات شهیدان که خداوند در قرآن فرموده چیست؟
در ذیل آیه 154 سوره بقره تحت عنوان((و لا تقتلوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون)) که به زنده بودن شهیدان اشاره کرده و اقوال مختلفی از طرف مفسرین ارائه گردیده است.
برخی گفته اند که منظور این است که شهدا بزودی در قیامت زنده خواهند شد. برخی نیز گفته اند که : کشته شدگان در راه خدا، دارای هدایت و ایمان و دین صحیح هستند، نمرده اند و زنده هستند. برخی دیگر گفته اند : مقصود این است که، چون از شهیدان، نام نیک در این دنیا باقی مانده است زنده می باشند. مفسرین دیگر نیز اقوال دیگری را آورده اند که هر کدام به نوعی بیان کننده حیات شهدا می باشد و همه این اقوال به زنده بودن آرمان و اهداف شهیدان در جامعه باور دارند.
رزق و روزی شهید
خداوند در قرآن کریم در سوره آل عمران در آیات 169 تا 171 می فرماید :
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون، فرحین بما آتاهم من فضله و یستبشرون بالذین...
در این آیات خداوند بعد از اینکه می فرماید شهیدان را مرده مپندارید اشاره می کند به اینکه شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند(عند ربهم یرزقون) که در این قسمت از آیه به ارتزاق شهیدان اشاره شده است. لذا اگر نوعی حیات مجازی برای شهیدان فرض نمائیم با ارتزاق منافات دارد پس باید حیات را حقیقی در نظر گرفت. زیرا ارتزاق از ویژگی های موجود زنده و حقیقی است و چون خداوند درباره شهیدان گفته است که نزد پروردگارشان، ارتزاق می کنند لذا شهید نمی تواند زنده حقیقی نباشد.
در این آیات، سپس خداوند می فرماید : شهدا به خاطر آنچه که خداوند از فضل خود به آنهاارزانی نموده است خوشحال وشادمانند ، ودر تفسیر مجمع البیان آمده است که این خوشحالی به خاطر نعمت های بهشتی است که خداوند نصیبشان نموده است .
وبرخی نیز گفته اند این خوشحالی بخاطر رسیدن آنها به مقام حقیقی ولایت و عبودیت است.
در ادامه آیات آمده است که : شهدا به آن مومنانی که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعد در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده و بشارت می دهند که از مردن نترسید واز خوف از دست دادن متاع دنیا غم مخورید . وآنها را به فضل و نعمت خدا بشارت می دهند و این که خداوند اجر اهل ایمان را ضایع نمی کند.
بنابراین شهدا به واسطه نعمت های خدادادی مسرور و خوشحالند و می خواهند این خوشحالی را با دیگران که به آنها ملحق می شوند تکمیل نمایند و مایلند که به آنها بشارت داده شود که ترس و اندوهی به خود راه ندهند .
در تفسیر مجمع البیان برای این موضوع سه دلیل ذکر نموده اند :
1-شهدا از وضع برادران مومن خود که در دنیا زنده اند و در راه خدا به جهاد مشغول هستند اظهار سرور می نمایند.
2-قول دوم این است که نامه ای به شهیدان ارائه می شود که در آن اسامی برادران ایمانی آنها ، که به درجه شهادت نایل و به آنها ملحق خواهند شد ، ثبت است و شهیدان با دیدن این اسامی خوشحال خواهند شد.
3-مراد از(( لم یلحقوا بهم)) مومنانی هستند که در فضل ومقام به آنها نرسیده اند ولی به واسطه ایمان، مقامی عظیم دارند .
در همین رابطه حدیثی از پیامبر (ص) نقل گردیده است که بی مناسبت نیست آن را ذکر نماییم وآن این که :
از پیامبر اکرم (ص)نقل شده استکه شهید دارای سه خصلت است :
عند اول قطرة من دمه یکفرعنه کل خط ویری مقعده فی الجنة، و یزوج من الحور العین، و یومن من الفزع الاکبر ومن عذاب القبر، ویحلی حلی الایمان
یعنی با ریختن اولین قطره خون شهید همه خطاها وگناهانش بخشیده و نادیده گرفته می شود ودیگر این که جایگاه خود را در بهشت می بیند و از همسران بهشتی اختیارمی کند و هم چنین از فزع اکبر ( گریه و زاری ) و عذاب قبر در امان است و از لباس های بهشتی بر او می پوشانند.
این حدیث و امثال آن دال بر جاودانگی و جایگاه رفیع و حیات حقیقی شهیدان دارد.
در حدیث دیگری از پیامبر (ص) نقل شده است که رسول اکرم (ص) در روز احد بالای سر ((مصعب بن عمیر)) ایستاد و برای او دعا کرد و سپس گفت :
انّ رسول الله یشهد انّ هولاء شهداء عند الله یوم القیام فاتوهم زوروهم وسلمو علیهم فوالذی نفسی بیده ، لا یسلم علیهم احد الی یوم القیامه ، الاّ ردّوا علیه ، یرزقون من ثار الجن ووتح .
(کشف الاسرار،ج1 ، ص417 )
یعنی رسول خدا گواهی می دهد که شهدا شاهدان من نزد خدا در روز قیامت هستند. بیایید و ایشان را زیارت کنید ، بر اینان سلام کنید ، که سوگند به آن که جانم در دست اوست ، هیچ کس نباشد که بر آنها سلام کند الا اینکه جوابش را می دهند . وآنها از میوه های بهشتی وهدایای آن روزی داده می شوند .
این حدیث نیز دلالت بر زنده بودن شهدا دارد و نیز دلالت بر لزوم زیارت آنان دارد.
در آیه دیگری از قرآن کریم نیز به روزی شهدا اشاره شده است آن جا که می فرماید :
والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوا اوماتو لیرزقنّهم اللّه رزقا حسنا وان اللّه لهو خیر الرازقین لیدخلنّهم مدخلا یرضونه.
(58 و 59 سوره حج)
یعنی آنان که در راه رضای خدا، از وطن هجرت نمودند و در راه دین خدا کشته شدند و یا مرگشان فرا رسید، البته خداوند، رزق و روزی نیکوئی در بهشت ابد نصیبشان می گرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است. خداوند به آنان در بهشت منزلی عنایت کند که بسیار به آن راضی و خوشنود باشند.
در این آیه پس از این که از رزق و روزی شهدا با نام رزق حسن و نیکو یاد می کند جایگاه آنان را در بهشت معرفی و آنرا مقام رضوان و رفیع می داند. حقیقت رزق شهدا در جهان دیگر بر ما پوشیده است لیکن می دانیم که رزق آنها از جانب خداست.
آمرزش گناهان شهید
در قرآن کریم درباره بخشش گناهان شهید چنین آمده است.
فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لا کفّرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جناتٍ تجری من تحتها الانهار ثواباً من عند الله و الله عنده حسن الثواب
((195 آل عمران))
آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند، جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که از زیر درختان آن نهرهای آب، جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا و پاداشی که از جانب خدا باشد نیکوست. در این آیه اشاره شد که خداوند همه بدی های کشته شدگان در راه خدا را نادیده می گیرد و بعلاوه از جانب خود به آنان نیکوترین پاداش را عطا می کند.
در همین رابطه احادیثی نیز ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره می نمائیم.
قال النبی(ص) :
فاذا ودَّعهم اهلوهم بکت علیهم الحیتان و البیوت، تخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیة من سلخها.
(کشف الاسرار وعده الابرار، ج2، ص347)
یعنی چون رزمندگان با اهل و خانواده خود خداحافظی کنند، ماهی ها و خانه ها، بر آنها می گریند و از گناهان خود خارج می شوند، همانگونه که مار، از پوست خود خارج می شود.
در حدیث دیگری که قبلاً ذکر شد و پیامبر شش خصلت را برای شهیدان ذکر نمودند اولین خصلت این بود که : اولین قطره خونی که از شهید بر زمین ریخته می شود گناهانش بخشیده و آمرزیده می گردد. که این لفظ در احادیث دیگری هم تکرار شده است.
امام صادق(ع) نیز در روایتی می فرمایند :
من قتل فی سبیل الله لم یعرفه الله من سیئاته
(وسایل الشیعه، ج11، ص9)
یعنی کسی که در راه خدا به شهادت نائل شود، هیچ یک از گناهان و بدی هایش به او ارائه نخواهد شد یعنی از همه آنها چشم پوشی خواهد شد.
و در تفسیر آیهان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
(170 آل عمران)
نیز آورده اند که به شهیدان بشارت می دهند که از گناهان گذشته خوفی نداشته باشند. زیرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاک می سازد.
و در حدیثی دیگر از پیامبر(ص) سوال شد که چرا شهید مورد آزمایش و سوال واقع نمی شود؟ پیامبر(ص) فرمود زیرا شهید در زیر برق شمشیر آزمایش خود را به پایان رسانده است.
پاداش عمل شهید
خداوند در چند مورد به پاداش بزرگ و ضایع نشدن عمل شهید در قرآن اشاره فرموده است. از جمله :
و الذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضلَّ اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم و یدخلهم الجنة عرفها لهم.
آیات 6-4 سوره محمد
یعنی کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند و آنان را به سعادت هدایت کند و امورشان را اصلاح نماید و به بهشتی که قبلاً مقامات آن را به آنها شناسانده است، واردشان می سازد.
و جالب است که خداوند قبل از این قسمت از آیه می فرماید : اگر خدا می خواست، از کفار انتقام می کشید و همه را بدون زحمت جنگ شما، هلاک می کرد، این برای آزمایش خلق نسبت به یکدیگر است.
(سوره محمد آیه 4)
در آیه ای دیگر می فرماید :
و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراً عظیماً.
(74 سوره نساء)
یعنی کسی که در راه خدا جهاد کند، و در راه خدا شهید گردد، یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم کرد.
از آیات ذکر شده چنین برداشت می گردد که خداوند خود ضایع نشدن عمل شهید را تضمین کرده است و این گونه نیست که اگر به ظاهر در جهاد شکست خورده باشند خون آنها ضایع شده باشد. بلکه در هر حال پیروز می شوند.
در آیه دیگری خداوند پیروزی یا شکست رزمندگان و شهید شدن یا نشدن آنها را یکی از دو نیکی قلمداد می نماید.
قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله...
(52 سوره توبه)
یعنی بگو آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید. یا به شهادت می رسیم و یا پیروز می شویم. در هر حال خداوند خون شهید را تضمین کرده و آن را هدر نمی داند.
در زمان پیامبر(ص) نیز منافقین می گفتند اگر مومنین نزد ما بودند و به جنگ نمی رفتند، نمی مردند و کشته نمی شدند، و خداوند در جواب آنها فرمود : که این آرزوهای باطل را حسرت دل آنها خواهد کرد و خداست که زنده می کند و یا می میراند در هر وقت که بخواهد.
لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسره فی قلوبهم والله یحیی و یمیت.
(156 سوره آل عمران)
در هر حال خداوند خون شهیدان را پاداشی نیکو که همانا دخول در بهشت است عطا خواهد فرمود.
و یدخلهم الجنة عرفها لهم
(4، سوره محمد)
و در آن مقام به رحمت الهی نائل و به سوی خدا در بهشت خواهند بود.
لئن متّم او قتلتم لالی الله تحشرون.
(158، آل عمران)
در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آنها احادیث فراوانی از ائمه معصومین نقل شده است که این مبحث را با ذکر ترجمه یک حدیث از پیامبر(ص) به پایان می رسانیم.
رسول گرامی اسلام فرمودند :
نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می گیرند، خداوند مصونیت آنها را از آتش تضمین می کند. و چون آماده جنگ شوند، فرشتگان به وجود آنها افتخار می کنند. هنگامی که با خانواده خود وداع می کنند ماهی ها و خانه ها گریه می کنند و از گناهان خود خارج می شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می شود. خداوند چهار هزار فرشته را برآنها می گمارد تا از جلو و پشت سرآنان را محافظت نمایند.
_کار نیکی انجام نمی دهند مگر اینکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد ... برای ایشان می نویسند. چون با دشمن روبه رو می شوند قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آنها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می کنند و با یکدیگر درآویزند فرشتگان بال های خود را بر سر آنها می گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آنها دعا می کنند. هنگام ضرب و زخم، همسر بهشتی و نعمت های الهی بر او فرود می آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد، بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است.
(کشف الاسرار وعده الابرار، ج2، ص248 و 249)
در جهاد با دشمنان دو نیروی عمده لازم است:
الف. نیروی مادی؛ ب. نیروی معنوی
دربارة نیروی مادی با لحنی صریح فرمان میدهد: « و شما برای مبارزه با آنها خود را مهیا کنید و تا آن حد که میتوانید از آذوقه و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خود فراهم سازید.»74
در آیة مزبور به این نکته اشاره شده که منظور از فراهم آوردن قوا تنها برای کسب پیروزی در میدان جنگ نیست، بلکه قبل از هر چیز، باید وسیلهای برای برقراری حق و جلوگیری از خرابکاری دشمنان حق قرار گیرد، و اینکه در ذیل آیه میفرماید دشمن خدا و خود را مرعوب سازید یعنی با حفظ برتری نظامی و مهیا بودن برای جهاد « فی سبیل الله» دشمنان را از تجاوز به حریم اسلام و مسلمین برحذر دارید.
بنابراین،نیروی مادی یکی از عوامل ایجاد آرامش و پیشگیری از تجاوز دشمنان به حریم امنیت و آسایش جامعه مسلمین است.
علاوه براین، قرآن کریم برای به کارگیری مؤثر نیروها در جبهة جنگ و جهاد نکات جالبی را بیان میفرماید که رسول خدا نیز آنها را در میدانهای کارزار به سربازان اسلام تعلیم میفرمود، که پارهای از آن مربوط به اقدامات مقدماتی و نحوة موضعگیری سپاهیان و توزیع واحدهای جنگی و لزوم طاعت از فرماندهان است.
در سورةانفال میفرماید: « و همه با روح وحدت ایمانی پیرو فرمان خدا و رسول خدا باشید، و هرگز راه اختلاف و تنازع (که موجب تفرقه اسلام است) نپوید که در اثر تفرقه ترسو و ضعیف شده، قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد، بلکه همه باید یکدل ( در راه خدا ) پایدار و صبور باشید، که خدا همیشه با صابران است.» 75
قرآن کریم عقب نشینی و شکست سپاه مسلمین را در جنگ احد معلول پراکندگی و اختلاف سربازان و سرپیچی از فرامین دانسته و چنین میفرماید:« و به حقیقت صدق وعدةخدا را، که شما را بر دشمنان غالب گرداند و آنگاه دریافتید که غلبه کردید و به فرمان خدا کافران را در خاک هلاک انداختید و همیشه بر دشمن غالب بودید تا اینکه در کار جنگ احد سستی کرده، اختلاف انگیختید ( برخی در سنگری که پیغمبر دستور داد ایستاده گروهی از پی غنیمت رفتید) و نافرمانی حکم پیامبر کردید پس از آنکه هر چه آرزوی شما بود (از فتح و غلبه بر کفار و غنیمت بردن) به آن رسیدید، منتها برخی برای دنیا و برخی برای آخرت میکوشیدید و سپس از پیشرفت و غلبه شما را باز داشت تا شما را بیازماید.»76
دربارة نیروی معنوی نیز آیات بسیاری نازل شده که در اینجا به ذکر برخی از آنها میپردازیم:
صبر و پیامدهای مثبت آن از دیدگاه قرآن کریم
در سورةمبارکةآل عمران در ضمن آیةکوتاهی، چند عامل مهم را بیان میفرماید: « ای اهل ایمان، در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به بردباری و پایداری سفارش کنید و مراقب کار دشمن بوده و از خدا بترسید، باشد که پیروز و رستگار شوید.»77
در آیةمزبور صبر و بردباری در امور فردی و اجتماعی و مراقب دشمن بودن و تقوا و پرهیزکاری را از جملةعوامل معنوی محسوب داشته است.
البته، صبر و بردباری یک نیروی مثبت است که به وسیلةآن با عوامل ضعف و اضطراب مبارزه میشود و مؤمن به وسیلة همین نیرو راه خود را با متانت و بردباری در برابر مشکلات باز میکند، و هرگز بردباری به معنی تن دادن به ناملایمات و تسلیم در برابر موانع و مشکلات نیست، و نمیتوان در رفع آنها منتظر قضا و قدر بود،زیرا منظور از قضا و قدر گردن نهادن به مقررات و احکام و نوامیس الهی است، و حال آنکه قوانین و نوامیس پروردگار ما را در برابر وظایف دیگری قرار میدهد. مثلاً دربارة تغییر نعمت چنین مقدر فرموده است : ( حکم ازلی خدا ) این است که خدا نعمتی که به قومی عطا کرد تغییر نمیدهد ( و نعمت را به عذاب مبدل نمیکند) تا وقتی که آن قوم حال خود را تغییر دهند ( و اطاعت اهل معصیت کنند) که خدا شنوای ( دعای پاکان )و دانای ( بد و خوب احوال بندگان) است.78
و دربارة پیروزی نیز چنین مقدر فرمود: که باید آن را از راه کوشش و استقامت به دست آورد و این معنی صبر است و مصابرت که در آیة مذکور آمده است به معنی تحمل شداید همگانی است، که بایستی بار مشکلات جامعه را با استقامت و مبارزة دسته جمعی تحمل کرد و در راه مقابله و مبارزه با ظلم و زشتیها و تجاوز و قلدریها و به خاطر اصلاح انحرافات و رفع نادانی و افکار گمراه کننده پایداری و بردباری همگانی لازم است.
مراقب بر رخنه گاههای دشمنان و جفظ مرزها، که مبادا راهی برای بیگانگان باز شود، و نیز تعلیمات نظامی و مجهز ساختن مردم به دانش و آگاهیهای مفید و اخلاق نیکو، همه مشمول کلمة مرابطت است که در آیة شریفه عنوان گردیده است، آن زمان که انسان بتواند رخنهگاههای شرور و بدیها را سد کند، میتواند فارغالبال راه کمال را بپوید. بنابراین، صبر برای استقامت در برابر مشکلات وارده است ولی مسئلة آمادگی و مراقبت از مرزها به خاطر پیشگیری از مشکلاتی است که احتمال بروز آن میرود.
تقوا و پرهیزکاری باید در همه حال ملاک کار مردان باایمان باشد، تا کارهایی که انجام میدهند در پرتو این اصل به نتیجةمطلوب و هدف قطعی خود برسد. تقوا آدمی را در تمامی احوال از بزه کاری و اخلال در انجام وظیفه مصون میدارد.
صبر و تحمل نیرویی معنوی و حالتی است نفسانی که تحمل مشقتها و سختیها را آسان و هموار میگرداند و اُمُّ الفضائل است؛ یعنی همة فضیلتها و کمال مادی و معنوی در پرتو صبر به دست میآید.
در قرآن بیش از هفتاد مورد از صبر سخن به میان آمده که برخی از آنها ذکر خواهد شد.
در سورة آل عمران میفرماید: «البته شما را به مال و جان آزمایش خواهند کرد، و بر شما از زخم زبان آنان که پیش از شما کتاب آسمانی بر آنها نازل شد و از آنها که شرک ورزیدند اذیت بسیار خواهد رسید، و اگر صبر پیشه کرده و پرهیزکار شوید (البته ظفر یابید) که ثبات و تقوا سبب نیرومندی و قوّت اراده در کارهاست.»79
در این آیةمبارکه از سورة آل عمران، پس از آنکه پیروزی مسلمانان را در جنگ بدر بازگو کرده، آمده است که خداوند چگونه در جنگ بدر با وجود کمی نفرات و ادوات جنگی آنان را نصرت بخشید؛و نیز شکست و گریز آنان را در جنگ احد یادآور شده که بر اثر سرپیچی از فرمان پیامبر اکرم(ص) و رها کردن سنگرها به منظور دستیابی به غنایم جنگی دچار چنین بلیة بزرگی شدند. آنان گمان میکردند که به صرف مسلمان بودن میتوان یاری خدا را برای همیشه نسبت به خود جلب کرد، ولی در جنگ احد فهمیدند که علاوه بر قبول اسلام باید از احکام و سنتی که موحب تحقق پیروزی است نیز اطاعت و پیروی کنند. راستی فاجعة احد مصیبت گرانی آن هم در طلیعة زندگی نوینشان به شمار میآمد که کمکم ضعف سراپایشان را فرا گرفت مخصوصاً به واسطةتبلیغات خائنانهای که منافقان در داخل میکردند. چون پیش خود میپنداشتند که چرا باید شکست بخورند و اموالشان ضایع گردد و از دشمنان آن همه ضربه و آزار ببینند. بدون تردید هرگاه آثار این گونه افکار که با تبلیغات موذیانة منافقین همراه بود، در دلشان رسوخ پیدا میکرد، پس از کوتاه زمانی روح ضعف و حقارت و ناامیدی در نهاد آنها پرورش مییافت که بکلی آنان را از هستی و حیات ایمانی ساقط مینمود؛ و ممکن است هنوز هم این اوهام در دل بعضی از مسلمانان باشد و چنین پندارند که هیچگاه نباید پیروزی نصیب کفارشود، زیرا آنان دشمنان اسلامند و مسلمانان بندگان خاص خدا بوده و آیین عبودیت الهی را بجا میآورند، و به همین ادعا بسنده کرده از نیروهای مؤثر مادی و معنوی برای کسب پیروزی استفاده لازم را نکنند.
آیة مزبور جهت هشدار و تربیت مسلمانان میفرماید: شداید و بلایایی که بر جان و مال مسلمین وارد میشود یکی از شئون الهی است و آزمایشی است برای مؤمن و کافر، با این تفاوت که وقتی فرد مؤمن بدان دچار آید باعث پاکیزگی روح او میشود، و اما برای کافران کیفر و مجازات به شمار میرود. آیة شریفة به یک عادت ثابت اهل کفر اشاره میکند، که پیشتازان باطل همیشه برای تزلزل اهل حق یاوههایی میسرایند تا بدین وسیله آنان را دچار وسوسهها و تشنج فکری سازند و به هدف تفرقهافکنی و گسستن ریسمان وحدت مسلمین نایل گردند، و برای رفع تأثیر سوء این وسوسهها میفرماید: (اگر صبوری پیشه کنید و پرهیزگار باشید این از پایداری است) یعنی نباید صور کنید انتساب به دین باعث نگهداری شما از نابسامانیها خواهد بود، بیمة شما در این گرفتاریها تنها صبر و تقواست، باصبر و متانت شداید را از میان بردارید و با تقوا به راههای انحراف و لغزش درنیفتید.
در سورة بقره نیز دو آیه آمده است: یکی قبل از آیهای که بیانگر فضیلت «شهادت و شهید» است، و دیگری بعد از آن که در هر دو استفاده از نیروی عظیم صبر و بردباری در کسب پیروزی را در همة زمینهها فرمان میدهد، و ثمرة شیرین صبر را که رسیدن به مقام رحمت الهی است بیان میدارد. آیة قبل برای تمهید و آمادهسازی روح مؤمن است که با اتمداد از صبر و نماز به منظور عروج به مقام رفیع «شهادت» توسل جوید. و در آیة بعد وجود مشکلات و مصائب و شداید در همة شئون زندگی را یک سنت تغییر ناپذیر اعلان میکند و تنها کسانی را بشارت پیروزی و تفوق بر همةمشکلات و رسیدن به کمال نهایی و فلسفةحیات میدهد که از سرمایة پرارزش و نیرومند صبر برخوردار باشند: « ای اهل ایمان، در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جویید که خدا یاور بردباران است و البته، شما را به سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژدة آسایش از آن سختیها برای صابران است.»80
افراد مؤمن مانند سایر مردم در عرصة این زندگی دستخوش بسیاری از حوادث طبیعی از قبیل بیماری، مرگ، تنگدستی، ناتوانی، و غیره واقع میشوند، که اگر در برابر شداید روزگار و گرفتاریهای آن آدمی نتواند مقاومت کند،دیگر او انسانی که به منظور خلافت در روی زمین آفریده شده نخواهد بود. بزرگترین حافظ شخصیت انسان در حوادث بلخ و شیرین زندگی به همراه داشتن نیروی لایزال صبر و نماز است.
نقش نماز در آرامش بخشیدن به جان آدمی در هر اضطرابی و در بازدارندگی از جزع و بیتابی، که ضد صبر است، اثر تمام دارد؛ چنانچه در آیات قرآن آمده است: « انسان مخلوقی طبیعتاً سخت، حریص و بیصبر است، چون شر و زیانی به او رسد سخت جزع و بیقراری کند، و چون مال و دولتی به او رسد (بخل ورزد) منع احسان کند مگر نمازگزاران حقیقی، آنان که در نماز و طاعت الهی عمر گذراندند.»
انسانی که فطرتاً بر جلب نفع و خیر حریص آفریده شده است وقتی از مسیر خیر و نفع به طور صحیح آگاه نباشد، هنگامی که شری به او برسد بیتاب و ناتوان خواهد بود، و در مواقع رسیدن خیر نیز سرپیچ و خودبین است، مگر آنان که نماز میگزارند و با استمداد از پروردگار مهربان خیر و نفع واقعی را درک میکنند، و در نتیجه جزع و فزع و بیتابی ندارند. بنابراین صبر و بردباری زاد و توشه راه استقامت در دین و دفاع و جهاد در راه آن است. نیروی صبر برای مؤمن لازم است تا در بسیاری از موارد بازدارنده و نگهدارندة او باشد. صبر در برابر شهوات نفس و بردباری در مقابل ضعف و سستی و عجله و ملال نفس، صبر در رویارویی با جهل و انحراف فکری دیگران و طغیان طاغیان و قلّت اعوان و یاران صبر در مقابل وسوسههای شیطان در لحظات بلاها و اندوهها و تنگناها، صبر و بردباری در زمان قدرت و غلبه و هنگام رویآوردن گشایش و عوامل رفاه که بتواند وظیفة تواضع و فروتنی و شکر را بجا آورد. و در هر دو حال خوشی و ناخوشی، رابطهاش با خدا ثابت و برقرار باشد و در همةاین موارد و غیر آن مؤمن نیاز مبرم به نیرو و ملکة صبر دارد. و از آنجا که در هنگام طولانی شدن بلاها و مشکلات گاهی نیروی صبر ضعیف میگردد و احیاناً ممکن است مبدل به بیتابی شود در آیة شریفه به استمداد از نماز ارشاد میفرماید. نماز نیرو بخشی است که هرگز پایانی ندارد و یار و معینی است که هر لحظه طاقت و توان مؤمن را بالا میبرد و ریسمان صبر را به قدرت نامحدود مربوط میسازد که هرگز قطع شدنی نیست.
آری، انسان ضعیف و محدود را چارهای جز تحصیل ارتباط با نیروی لایزال و قدرت سرمدی نیست، تا در مواردی که تلاش و تحمل از حد نیروی او تجاوز کند و آن هنگام که صحنةوسیع و پرتلاطم شر و اشرار را مشاهده نماید و ببیند که راه خیر و صلاح به انزوا کشانده شده و هیچ روزنة تابش خیر و امید در افق زندگی او به نظر نمیرسد، در چنین مواقع و لحظات حساس قیمت و ارزش نماز نمایان میگردد زیرا نماز رابطة عملی میان انسان فانی و قدرت لایزال و باقی است. نماز مبدأ پرواز مؤمن به عالم قدرت و علم رحمت لایتناهی است و میعادی است که قطره را به منبع پایان ناپذیر آن ارتباط میدهد. و به همین خاطر در هنگام بعثت و آغاز رسالت پیامبر اکرم(ص) به منظور کسب آمادگی لازم در تحمل شداید طولانی و بزرگ در این راه از خداوند چنین فرمان رسید: الا ای رسولی که در جامعة (فکرت و خاموشی) خفتهای، هان شب را به نماز و طاعت خدا برخیز، مگر کمی که نصف یا چیزی کمتر از نصف باشد(به استراحت بپردازد).82
مولوی گوید:
اگر نه روی دل اندر برابرت دارم من این نماز حساب نماز نشمارم
زروی عشق تومن روبه قبلهآوردم و گرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم
مرا غرض ز نمازآن بودکه پنهانی حدیث درد فراق تو با تو بگزارم
وگرنه اینچه نمازیبودکهمنباتو نشستهرویبهمحرابودلبهبازارم
از این نمازریایی چنانخجلشدم که در برابر رویت نظر نمیآرم
اشارتی که نمودی به شمس تبریزی
نظر به جانب ما کن غفور و غفارم
در سال هجرت پیغمبر اسلام (ص) به مدینه قبیلة خزرج با طایفة بنی نضیر که یهودی بودند و در مدینه و اطراف آن زندگی میکردند، معاهدهای بستند دایر بر اینکه مسلمانان از ناحیة بنینضیر مورد تعرض و تجاوز قرار ننگیرند و طرفین در دین خود آزاد باشند.
طایفة بنینضیر (یهود خائن) چون پیروزیهای پیاپی مسلمانان را در مقابل کفار قریش مشاهده کردند وحشت زده شده، پیمان خود را شکستند. هنگامی که پیغمبر اکرم برای کاری با اصحاب میان آنان رفته بود بر قتل رسول خدا توطئه نمودند که با رها کردن سنگب بر سر مبارکش به حیات او پایان بخشند؛ خداوند پیغمبرش را از این توطئه پلید آگاه ساخت و رسول اکرم(ص) به مدینه و مقر خود مراجعت فرمودند و تصمیم گرفتند مدینه را که مرکز مسلمانان شده بود از لوث وجود آنان پاک سازند. (سال سوم هجرت).
پیامبر اکرم به آنان ابلاغ فرمود که مدینه را ترک گویند در این هنگام جمعی از منافقین با سرکردگی ابنأبی و همپیمانان آنها از طایفة قطفان نزد دشمنان رفته و به آنها دلگرمی دادند و گفتند هرگز از مدینه خارج نشوید و ما آمادهایم تا با دو هزار جنگجو در کنار شما بجنگسم و از شما دفاع نماییم. آنان نیز به وعدههای منافقان دل بسته و از تخلیةمدینه سرباز زدند و اعلان جنگ نمودند. سپاه اسلام به دستور پیامبر اکرم بر آنان تاختند و دژهایشان را به محاصره گرفتند. در این حال گروهی از منافقان با ابورافع که مردی ثروتمند بود همدست شده، رهسپار خیبر شدند.
ابورافع با پول خود مردم را به دشمنی با رسول خدا و یارانش تشویف مینمود و در این راه آنچنان کوشید تا امنیت شهر مدینه را به خطر انداخت. او آتش کین و کدورت را میان اهالی این شهر برافروخت و میخواست با ایجاد تفرفه زمینهای برای بهرهبرداری خودش مهیا سازد.
پیغمبر اکرم (ص) از فعالیت خائنانة این مرد آگاه شد و گروهی متشکل ا زپنج نفر از قبیلةخزرج را برگزید و جوانی برومند به نام عبدالله عتیک ر از میان آنان به فرماندهی برگزید و به مصاف آنان فرستاد و دستور فرمود از کشتار زنان و اطفال خردسال احتراز جویند. این عده با نیرویی برگرفته از ایمان به سوب قربانگاه شتافتند. آنان در مخفیگاهی نزدیک قلعه ابورافع که پراز مهمات و سرباز بود مجلس شور ترتیب دادند تا راههای ورود به قلعه را بررسی کنند، در همین اثنا عبدالله عتیک با کلماتی نویدبخش بر جرأت و شهامت دوستان افزود و سپس به تنهایی در حالی که فقط یک شمشیر به همراه داشت دلیرانه راه دره را پیش گرفت و با وجود نگهبانان و تمام موانعی که سر راه موجود بود در نزدیکی اولین در دژ مخفی کشت و همین که شب فرا رسید و نگهبانان را خواب درربود، عبدالله داخل دژ شد و خود را به جایگاه ابورافع رساند و او را در تاریکی شب صدا زد. زنش صدای عبدالله را شنید و با صدا و آهنگی لرزان گفت ای وای این کیست؟ عبدالله صدای خود را تغییر داد و در حالی که وانمود میکرد که یکی از نگهبانان قلعه است، به ابورافع گفت این صدایی که میشنوم از کجاست و چند لحظه بعد بر ابورافع چیره شد و او را به هلاکت رسانید و با خوشحالی فراوان از دژ بیرون آمد، و با آنکه همگی به نزد رسول خدا (ص) شتافتند و جریان کشتن ابورافع را توضیح دادند. پیامبر شهامت و پاکباختگی آنان را تحسین فرمود،آنگاه به عبدالله فرمود پای خود را بگشاید و با دست مبارکش او را لمس فرمود. عبدالله میگوید همان دم چنان درد از وجودم رخت بربست که گویی پایم هیچ صدمهای ندیده بود و به این ترتیب طومار زندگی منحوس ابورافع درهم پیچیده شد.
این بود نمونهای از شهامت قهرمانانه مسلمین در صدر اسلام که ایمان نهال آن را در دلشان نشانده و فرآن هم آن را پرورش داده و به ثمر رسانیده بود. ایمان یک نفخةالهی است که همیشه مردان مستعد و دلهای زنده را به شاهراه عزت و سرافرازی رهنمون میسازد، و آیات قرآن با تأثیر شگرف خود زنگار ترس و سستی را از دلها میزداید و روح فداکاری و مبارزه را در باطن اهل ایمان زنده میدارد. قرآن برای اصلاح جهان و ارشاد عامة بشر نازل شده و همه را به صلح و آرامش و برقراری حق و عدالت و زندگی انسانی فرا میخواند،و تمام اینها را با کسب شهامت و روح فداکاری در راه حق پیوند داده میفرماید: « خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعدة قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است، و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان، شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معامله با خدا براستی سعادت و پیروزی بزرگی است.»71
جهاد و مبارزه در صحنه با دشمنان نوعی جهاد فی سبیلالله است، و بالاتر و پرارزشتر از آن مبارزه و جنگیدن در صحنه درون و ضمیر خود انسان است که در راه برقراری نظام الهی در جامعةانسانی نقش بسزایی دارد.
انسان از نظر اسلام دارای دو شخصیت است:
الف. شخصیت فردی که بدین لحاظ در شئون اختصاصی خود احکام و وظایفی دارد.
ب. شخصیت اجتماعی که از این نظر جزیی از پیکر جامعه محسوب میشود. وقتی انسان از عهدة وظایف الهی بخوبی برآمد و عقیدهاش ثابت و استوار بود و توانست نفس و هواهای آن را مهار کند و تحت حاکمیت خدا درآورد و براستی بندةخدا گردد، نه اسیر و بندة هواینفس، و اعمال و کردارش را بر مبنای دین و سنتهای الهی انجام دهد، نه تقلید از سنتهای جاهلانه، یقیناً دارای شخصیت اجتماعی مفید و مؤثری خواهد بود و از طریق همکاری و تعاون با همکیشان خود کاخ اجتماع را براساس ایمان به خدا و عمل به نظام الهی برپا خواهد داشت. در این صورت دو شخصیت مزبور در انسان به کمال رسیده، و انسان در یک محیط به سوی یک هدف مشترک،که جلب رضای پروردگار و همان صلاح فرد و جامعه است، به پیش میتازد.
بنابراین، جهاد با دشمن هم جزء همین برنامةکلی است و به کملا رساندن شخصیت فردی و اجتماعی وظیفة حتمی مؤمنین است که وقتی آن را انجام دادند خداوند به آنان نوید پیروزی میدهد؛ این است معنی « اِن تَنْصُرُ اللهِ یَنْصُرْکُمْ»72، کانَ حقّاً عَلَینا نَصْرُ الْمُؤمِنینَ73. یاری خدا همین است که در تمام شئون زندگی برنامههای اسلامی را تحقق بخشند و در راه بر پایی نظام الهی قیام کنند. همچنانکه سورة والعصر با پیامی جامع و کوتاه طریق وصول به کمال را در شخصیت فرد را تثبیت میکند و آنگاه از طریق توصیه نمودن به حق و بردباری و تعاون همگانی در انجام کارهای خیر و صلاح پیروزی و سعادت اجتماعی را متحقق میسازد، و عملاً افراد جامعه دارای نقش ارشاد و راهنمایی و نیروی پذیرش و شنوایی خواهند بود.
بنابراین، جهاد با هواهای سرکش نفس به عنوان جهاد اکبر معرفی شده و جهاد و قتال با دشمنان اگر با پیروزی در جهاد اکبر و تثبیت راه و روش الهی در اعمال فردی و اجتماعی پایهگذاری نشود، بیثمر خواهد بود.
پیغمبر عزیز ما با یاران معدود خود برای جنگ بدر بیرون میشد، منافقان به روش استهزا میگفتند: اینان را دینشان مغرور ساخته است، و با این کلمات یأسآور میخواستند مسلمانان را از مبارزه در راه خدا باز دارند، که سرانجام نیز به پیروزی مسلمانان منجر شد. این تمسخرها همچنان از طرف منافقان پلید ادامه داشت تا روزی که دستجات بسیاری از کفار به هم پیوستند و برای نبرد با پیغمبر اسلام (ص) به سوی مدینه هجوم آوردند. پیغمبر (ص) با آنان به جنگ پرداخت اما منافقان بیش از پیش شروع به کارشکنی کرده میگفتند: خدا و پیغمبرش جز غرور (خلاف واقع) وعدة دیگری به ما نمیدهند. 66
درسورة منافقین به دو نوع از بدترین انواع کارشکنیهای دورویان اشاره میشود: یکی به هنگام نیاز شدید به اعانةمالی که باید برای مهاجران و بازماندگان شهدا وصول شود، که این گروه پلید به مردم میگفتند هرگز به اطرافیان پیغمبر (ص) کمک نکنید تا از دورش پراکنده شوند. 67 در پاسخ این گفتار شوم دورویان و منافقان قرآن میفرماید: « منابع ثروت آسمانها و زمین از خداوند است، ولی منافقان نمیفهمند. » 68
سورةتوبه در اواخر سال نهم نازل شد، سالی که رسول خدا (ص) تمام مسلمانان را برای جنگ با رومیان به تبوک بسیج کرد،باز درپایان همین سال بود که پسر عمّ خود حضرت امیرالمؤمنین(ع) را به هنگام حج به مکه اعزام داشت تا اوایل سورة توبه را برای مردم آن خطه تلاوت فرماید. با توجه به این حوادث و نیز سایر رخدادهای مربوط به جامعة مسلمانان، میتوان گفت که سورة توبه ناظر به دو هدف اساسی است:
الف. بیان موادی از قانون اساسی که آن را باید مسلمانان در روابط خود با مشرکان و کافران رعایت کنند، کهک البته این قسمت د رآیات نخستین خود باز گو شده است.
ب. احوال منافقین که در بسیج تبوک کارشکنیها و افکار پلیدشان و فریبکاریهای خود را در سر راه مسلمانان قرار میدادند با بیان میفرماید، و نیز وضعیت دشمنان را مشروحاً توضیح میدهد و اسرارشان را برملا میسازد. در پایان میبینیم که پیغمبر (ص) را نیز از شرکت دادن آنان د رجنگ نهی فرموده است و در جای دیگر آلودگی آنان را به بدیها و اعمال زشت معرفی نموده است و به موجب همین انحراف از اجتماع اهل ایمان مطرودشان میداند:
( مردان و زنان منافق از همدیگر و طرفدار یکدیگرند، دست از نیکی کشیده، مردم را به کاربد وامیدارند و از نیکوکاری منع میکنند، و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها رافراموش کرد و به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند) که در حقیقت بدترین زشتکاران عالم همان منافقانند.»69
سورة توبه نه تنها از سخنان تبلیغاتی پوچ و صفات پلید آنان، بلکه از توطئة تبهکارانه آنها که با به وجود آوردن جایگاه فساد به نام مسجد انجام گرفت پرده برداشت، و مسلمانان را آگاه ساخت که آنجا برای تقویت افکار ضد اسلامی ساخته شده و حتی پناهندگان خارجی که بر ضد مسلمین استمداد میطلبیدند به آنجا روی میآوردند.
ابو عامر تبهکار مردی از قبیاة خزرج پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه، به کسوت راهبان و عباد درآمد و ابوعامر راهب لقب گرفت. او اوصاف پیغمبر آینده را از متون تورات و انجیل به دست آورده، برای مردم در اینباره سخن میگفت، ولی همینکه رسول اکرم(ص) به مدینه قدم نهاد، یکباره بنای دشمنی با آن حضرت گذاشت. او برای تحریک کفار به مکه سفرکرد و جنگ احد را بر پا کرد که بر اثر آن مسلمانان شدیداً ضربه دیدند. یکی از کارهای این شیاد در جنگ احد آن بود که دستور داد گودالهایی در میدان جنگ حفر نمایند تا سربازان اسلام به درون آنها افتاده، غافلگیرشان کنند حتی شخص نبی اکرم(ص) در یکی از این گودالها پایش فرو رفت و دندانش شکست و سر مبارکش نیز مجروح شد.
ابوعامر دوستان و همکاران خود را در اول کارزار تشویق میکرد تا به گروه مشرکان بپیوندند و پیوسته در میان قبایل میگشت و همه را به اغتشاش علیه رسول خدا (ص) بر میانگیخت. وی در پایان به دربار روم رفت و از آنها بر علیه پیغمبر اسلام(ص) درخواست مساعدت نمود و سلطان روم او را مطمئن ساخت که به یاریش خواهد شتافت. از اینرو به یاران خود (منافقین) دستور داد تا جایگاهی ترتیب دهند که هرگاه سپاه سنگین روم به جانب آنان حرکت کرد به آسانی بتواند درمیان مسلمین راه باز کند.
از این پس منافقین با الهام از کمکهای بیگانه به فکر تأسیس مسجدی در نزدیکی مسجد قبا افتادند که پس از اتمام آن از رسول خدا (ص) درخواست نمودند که برای ادای نماز به آنجا تشریف ببرند، و اظهار میداشتند که این مسجد را به خاطر بینوایان بنا کرده و سوگند میخورند که جز خیر و خدمت مقصود دیگری ندارند و حال آنکه خدا بر دروغشان گواهی میدهد. 70
آنان تصمیم داشتند به وسیلة حضور پیامبر گرامی اسلام مردم را به سوی آن مسجد بکشانند و آنگاه مرموزانه و خائنانه به اضلال و گمراه نمودن آنان بپردازند و دلهایشان را از ایمان به رسول خدا تهی کنند.
هنگامی که نبی اکرم (ص) از جنگ تبوک بازگشت و تصمیم گرفت که با درخواست آنان موافقت نماید، چهار آیه از سورة توبه نازل شد و پبغمبر (ص) دریافت که منافقین پلید با چه نیتهای ناپاکی بنای آن مسجد را به اتمام رساندهاند. سپس دستور داد تا مسجد بزهکاران را ویران سازند و این است سرندشت هر جایگاه فاسد از نظر اسلام، حتی اگر به نام مسجد هم باشد، که ایجاد چنین جایگاههای فساد از برنامههای استعمارگران است به منظور مقابله و ستیز با اسلام، با همکاری منافقین و مزدورانشان در کشورهای اسلامی.
در صدر اسلام منافقین بر لانة فسادشان پوشش مسجد و عبادت را میافکندند ولی در زمان معاصر استعمارطلبان به وسیلةایادی مزدور خود با آذین دانش و فرهنگ و تمدن و هنر و بهبودی و اصلاح اقتصاد و ثروت و بالاخره به صورت پیمانهای نظامی که به اصطلاح آنان سبب نگهداری کشورهای اسلامی از انقلاب و اغتشاش میشود، به تأسیس و ایجاد مراکز فساد میپردازند تا اسلام را تضعیف کنند و از بین ببرند.
صنعتی که هماکنون در جهان مسلمانان رخ نموده و آنان را به آغوش زورمندان قلدر کشانیده، یک واقعیت تلخی است که تنها به ظاهر قیافةانسانی و حق به جانب دارد، و بیتردید این ظاهرهای آراسته سرپوشی برای منابع فسادند که همگی دنبالهرو همان منافقین صدر اسلام و ابوعامر راهبند، و گردانندگان این صحنههای شیطانی بازماندگان اویند، آنان که تأسیسات موهوم خود را در رهگذر سیل بر پا داشتهاند و بالاخره روزی سرنگون خواهند شد.
تعلیمات اساسی اسلام بیشتر بر محور عوامل اصلاح اجتماعی و ایجاد شرایط آرامش در زندگی دور میزند. قرآن کریم در آغاز سورةمبارکة نساء، تنظیم خانواده را بر پایة اصول فطری و اسلامی،از عوامل مؤثر تأمین آرامش محسوب و آنگاه دستور اطلاح داخلی جامعه را با زدودن عناصر نفاق و شقاق بیان میدارد و سپس به مبانی اصلاح جوامع بشری و از میان بردن عوامل کفر و فساد میپردازد و سه عامل خطر را، که سایة شوم آن ویرانگر حیات بشر و نابودکنندة صلح و امنیت است، دقیقاً مورد بحث و تحلیل قرار میدهد و برای پیشگیری از تأثیر آن و تأمین آسایش و سعادت بشر دستورات لازم را ارائه میفرماید.
در اینجا به تناسب مطلب و عامل اساسی فساد یعنی کفر و نفاق میپردازیم،که دربارةعامل اول در بخشهای گذشته نیز مطالبی بیان شد،و اکنون به ذکر آیات مربوط به جهاد با نفاق و منافقین میپردازیم. در قرآن کریم آیات بیشماری در نکوهش نفاق و منافقین آمده، و چهرههای گوناگون آنان را برملا شاخته،و این گروه را به عنوان خطرناکترین دشمن قلمداد نموده است، و عذابی سختتر از عذاب کافران برای آنان مقرر و بیش از کفار - که دشمنان آشکارند - به بیان لزوم جنگ و مبارزه با آنان پرداخته است.
آیات مبارکة قرآن از صفات پلید منافقین پرده برداشته، آنها را به دورویی و کارشکنی و مکر، خدعه و فریبکاری معرفی و نسبت به خطر آنان برای جامعه اسلامی هشدار داده است، زیرا نفاق و دورویی مهمترین عاملی است که هر نهضتی را سرنگون، و هر اصلاحی را تباه میکند و هر پیشرفتی را متوقف میسازد. بدین لحاظ قرآن کریم دربارة تشکیل نیرو و تنظیم سپاه برای مبارزه با دشمنان آشکار تنها چند آیه آورده ولی هنگام سخن از نفاق،آیات بسیاری را به آن اختصاص داده است و این نکته را خاطر نشان میسازد که مؤثرترین حربه برای ایجاد شکست د رجبهة جنگ عامل نفاق میباشد و چنانچه مزاج جامعه از این بیماری مهلک پاک گردد قویترین نیروی پیروزی را در بر دارد، گر چه تعداد جنگجویان و ساز و برگ نظامی آن اندک و محدود باشد. هر مصیبت و بلایی را که لشگریان اسلام در جنگهای احد و حنین متحمل شدند فقط به خاطر کارشکنی و نفاق بود و به طور کلی در تاریخ مبارزةحق و باطل که سابقةدیرینةآن از زمان پیدایش شهوات و برخورد تمایلات است. برای تحقیر حق با وجود کثرت قوای آن، و تحکیم باطل با کمی نیرویش، عاملی قویتر از فتنهانگیزی و کارشکنی در میان پیروان حق به چشم نمیخورد. این عامل ویرانگر به هر جا برسد صفهای منظم را پراکنده، دلهای گرم و خروشان را سردو ناامید، و تصمیمها را سست میگرداند. سایة کثیف و سنگین همین عامل بر سر مسلمانان امروز گسترده شده و آنان را از پیشروی در همة صحنههای زندگی نه تنها باز داشته که عقب رانده است. بدین جهت است که قرآن کریم چنان زبان نکوهشی دربارة منافقان سست عنصر گشوده که هرگز درحق کافران چنین نیاورده است. اوصاف زننده و پلیدی که برای آنان ذکر میکند نظیرش درمیان بتپرستان هم نیست.
در عهد رسول اکرم (ص) هر جا که پای تفرقهافکنی و نفاق به میان میآمد، قرآن بلافاصله متعرض احوال منافقان میشد و نیات پلیدشان را آشکار میساخت، تا آنکه سورة توبه نازل شد و با اسلوب و روش خاصی اصناف و انواع آنان و خرابکاریهایشان را مشروحاً بیان کرد.
قرآن در ضمن سرگذشتهایی که از جنگهای حق و باطل نقل میکند بیشتر سعی دارد تا نقشههای گوناگون منافقان را که بامهارت طرح و با نیرنگهای فریبنده میان مسلمانان پخش میگردند در سورههای متعدد مانند سورة نساء و آل عمران و أنفال و توبه و احزاب و منافقون و محمد(ص) تبیین مینماید.
اینک به همراه خواننده گرامی بر آیات سورههای مزبور مروری گذار مینماییم تا همگی در پرتو راهنمایی پروردگار متعال راه سعادت خود را بیابیم و آمادة تلاش برا ی زدودن موانع رشد و مقابله با تکامل فساد باشیم.
در سورة نساء کارشکنی به صورت اهمال، در اجابت فرمان جنگ آمده که « منافقان » در این باره سستی میکردند و دیگران را هم به سستی وامیداشتند. خداوند میفرماید: « و همانا گروهی از شما منافقند، به ظاهر دوست و د رباطن دشمن شمایند به خبرهای مجعول هول انگیز شما را ترسان ساخته از جهاد باز میدارند، و اگر به شما حادثة ناگواری رسد، آن منافق مردم، به طریق شماتت گویند خدا ما را مورد لطف قرار داد و از این حادثه که آنها را به کشتن داد محفوظ داشت، و اگر فضل خدا شامل حال شما گردد، گویی میان شما و آنان ابداً دوستی نیست( تا نفع شما را نفع خود دانند ) گویند ای کاش ما نیز با آنها به جهاد رفته بودیم تا به نعمت فتج و غنیمت بسیاری که نصیب آنان شد بهرة فراوان میبردیم .61
برخی از منافقان گرچه فعالیت و جنبشی به هنگام بروز جنگ از خود ظاهر میساختند، ولی تنها به علت بهرهبرداری مادی آن بوده و هرگز ایمان قلبی و انگیزة باطنی نداشتند تا جان خود را در راه فداکاری از دست بدهند.
بنابراین، اینان را باید از میان سپاه مسلمین بیرون راند و محیط جنگاوران شیر دل و با صفا را از آلودگیشان پاک ساخت و برای خنثی نمودن تأثیر فکری آنان و اینکه مادیات در نظر سربازان مهم جلوه نکند، آنان را به بهرههای معنوی و مزایایی که د ردنیا و آخرت در پرتو رضای پروردگار به دست خواهند آورد متوجه ساخت.
قرآن کریم دراینباره میفرماید: « مؤمنان باید در راه خدا با آنا که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند، و هر کس د رجهاد به راه خدا کشته شود یا فاتح گردد زود باشد که او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم. » 62
با ذکر همین آیات از سورة نساء بسنده میشود. اکنون، آیات دیگری از سورة آل عمران رامتذکر میگردیم: د رسورةآل عمران موضوع جنگ احد و شدایدی که به واسطة آن گریبانگیر مسلمانان شد مطرح گردیده است. در این غزوه دروغگویان و شایعهسازان با شایع کردن رحلت پیامبر اکرم(ص) جنگ روانی به راه انداختند، و این شایعه گرچه اثر سوء گذاشت و شکافی د رنیروی جنگاوران مسلمانان ایجاد کرد، لیکن اذهان مسلمین را به مرگ و معانی پویای آن و اینکه همه جا ممکن است به سراغ انسان بیاید و زمان جنگ و صلح نمیشناسد، متوجه ساخت و به آنان آموخت که سربازان نباید از شنیدن نام مرگ دچار وحشت و نگرانی شوند و در تصمیم خود خللی وارد آورند. میفرماید: « محمد (ص) نیست مگر پیامبری از جانب خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند و از این جهان در گذشتند، اگر او نیز درگذردشما باز به دین جاهلیت خود باز خواهید گشت؟ پس هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسید خود را به زیان انداخته، و هرکس شکر نعمت دین گذارد و در اسلام پایدار بماند البته خداوند جزای نیک اعمال به شکرگزاران عطا خواهد کرد. »63 و نیز درجای دیگری از همین سوره نوع دیگری از کارشکنی و تفرفه اندازی را که د رقالب ابراز دلسوزی و تأسف بر سوگ شهدا عنوان میشود بازگو میفرماید: « ای گرویدگان به دین اسلام شما بمانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید، که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفرنرفته یا به جنگ حاضر نمیشدند، به چنگ مرگ نمیافتادند. این آرزوهای باطل را خدا حسرت دل آنان خواهد کرد خداست که زنده میگرداند و میمیراند (به هر وقت و هر سبب که میخواهد.) » 64
بنابراین مسلمین را از این روش که کافران به آن معتقدند و هیچ گونه ارزش و فضیلتی برای «شهادت» در راه خدا قائل نیستند باز میدارد، و در مقابل این افکار مسموم پاسخ میدهد که: « بگو ای پیغمبر اگر در خانههای خود هم میبودید باز آنان که سرنوشت آنها در قضای الهی کشته شدن است از خانه به قتلگاه البته به پای خود بیرون میآمدند.» 65
ای شعله ی بانگ تو به افلاک کشیده
تا خیمه ی شب دیده ی خورشید رسیده
آشوب تماشای غریوت به دل شام
چون نور که در ظلمت ویرانه دویده
ای ذرّه به ذرّه دل از آیینه گسسته
وی شهر به شهر از پی خورشید دویده
گل ها به کویر این همه لب تشنه سپرده
وز خار زبون منّت شبنم نکشیده
مشک از کف عبّاس نیفتاده که دریاست
از دست تو آبی که بر این خاک چکیده
ای کوه که سربار دلت جان زمین بود
رفتار تو باریده بر این دشت سپیده
خورشید نباشد که سرافراز بماند
در سایه ی آزاده ترین سرو خمیده
این منزل جان من و این آتش عشقت
ای آبله پا، قافله، برخیز، رسیده
ساقی امشب باده از بالا بریز
باده از خم خانه مولا بریز
باده ای بی رنگ و آتشگون بده
زانکه دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من
می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی، درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم که کوفی نیستم
موجها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو
باز کن دیباچه توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز کن
مشتهای کوفیان را باز کن
باز کن چشمان نازآلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده را
شاهد اقبال در آغوش کیست؟
کیسه نان و رطب بر دوش کیست؟
کیست آن کس کز علی یادی کند؟
بر یتیمان من امدادی کند؟
دست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
شد زمین لبریز مسکین و یتیم
ما گرفتار کدامین هیأتیم
با یتیمان چاره "لاتقهر" بود
پاسخ سائل "ولا تنهر" بود
دست بردار از تکبر وز خطا
شیعه یعنی جود و احسان و عطا
یا علی، امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمن ها مانده ایم
یا علی، شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن
زخمهای کهنه را مرهم بزن
حیدرا یک جلوه محتاج توأم
دار برپا کن که حلاج توأم
جلوه ای کن تا که موسایی کنم
یا به رقص آیم مسیحایی کنم
یک دو گام از خویشتن بیرون زنم
گام دیگر بر سر گردون زنم
گام بردارم، ولی با یاد تو
سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب
از حجاز و کوفه تا شام و حلب
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی
غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو می خواهی دلیل
یاد کن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیت المال را خاموش کن
این تجملها که بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست
شیعه یعنی وعده ای با نان جو
کشت صد آیینه تا فصل درو
شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر
بین نان خشک خود با یک اسیر
گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مرکب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سکون
کس نشد واقف به سر "یسطرون"
تا به کی در لفظ مانی همچو من
سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن
شیعه یعنی عشقبازی با خدا
یک نیستان تکنوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون
شیعه توفان می کند در کاف و نون
شیعه یعنی تندر آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب، شیرروز
شیعه یعنی شیر، یعنی شیر مرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابقون السابقون
شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون
شیعه باید آبها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست
کربلا بارزترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین کمان
شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار
می کشد بر دوش خود چل سال دار
شیعه باید همچو اشعار کمیت
سر نهد برخاک پای اهل بیت(ع)
یا فرزدق وار در پیش هشام
ترک جان گوید به تصدیق امام
مادر موسی که خود اهل بلاست
جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژواک بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه مولای ماست
اکبر اوییم و او لیلای ماست
غنچه در زمزمه باغ فرو ریخته ایم
مرگ را تا به خزان مرثیه انگیخته ایم
پر گل واشده در همهمه پاییزیم
که به یک هُرم نفس باغ فرو می ریزیم
شیونی بر ندمید از لب گوری در من
مرگ یک راه ندانست عبوری در من
خیمه زد غفلت و ما بار فرو افکندیم
رخت بر سایه دیوار فرو افکندیم
خواب بودم و نخواندم که سحر می گذرد
باز در غفلت من وقت سفر می گذرد
آتشی می دمد از دور مگر قافله ایست
دشت را همهمه مرد فرس زلزله ایست
وحشت صد رمه آهوی هراسان امشب
و بیابان و بیابان و بیابان امشب
جرس این قافله را هلهله دیگرگون است
دشت در هر قدمش صد دل خون مجنون است
چیست؟ این چیست؟که درخواب جنون می جوشد
گل به گل از رد این قافله خون می جوشد
چیست؟ این چیست؟ که با داغ نفس می بالم
هرچه پرپر زدنم هست قفس می بالم
کیست؟ این کیست؟ که در هلهله شوری دارد
شیشهوار آینه دل سنگ صبوری دارد
آب اگر خواب رود نرمی گفتارش نیست
موج اگر جوش زند خون علمدارش نیست
به نماز آمده ام غیرت زیبایی را
موج در سجده ام این صخره شکیبایی را
به نماز آمده ام قامت بشکوهش را
آستین در برابرم کم اندوهش را
به نماز آمده ام تیغ عطش جولان را
که به خون رنگ زند گریه نفس طوفان را
آسمان هفت طبق یک در باز است اینجا
و نماز این چه نماز این چه نمازست اینجا
خاک را یک نفس آشوب قیامت بستند
و نماز این چه نمازست که قامت بستند
شیون مرگ کجا نعره تکبیر کجا
سپر زخم کجا نازکی تیر کجا
ماجرایی است که کس شرحی از آن نشنیده است
کسی از مأذنه تیغ اذان نشنیده است
ماجرایی است که این خاک زبون کم دیده است
آسمان نیز به خود بارش خون کم دیده است
ماجرایی است که یک شمّه از آن طوفان است
کوفیان بر سر نی پاره ای از قرآن است
و نه این شعله چراغی است که خاموش شود
عشق آن نیست که از یاد فراموش شود
بروید ای همه فخر مسلمانیتان
گل داغی که نشاندید به پیشانیتان
ای شب خیمه خورشید چراغ رهتان
بروید ای به فراخوان دل مرگ آگهتان
گلی از شاخه نچیده ست مگر دست شما
عشق را سر نبریده ست مگر دست شما
پس از آن حادثه هر چند دریغ آوردید
پیش از آن معرکه را مرکب و تیغ آوردید
پس از آن گرچه ضریحی به زیارت بستند
پیش از آن بر حرمش راه به غارت بستند
آتش کینه خود نعل ستوران کردید
و چه با نازکی آن تن عریان کردید
طاغیان سرنکشیدند به فتوای شما
تا سر از عشق بریرند به فتوای شما
لب تیغ از لب آن خشک گلو تر کردید
دست از خون خدا بهر وضو تر کردید
هرچه کردید که این قصه فراموش شود
یا که این آتش دامن زده خاموش شود
آخر این قصه جانسوز فراموش نگشت
دشمنت گشت ولی نور تو خاموش نگشت
موج زد خون گل و دشت به دریا پیوست
آخر آن ظهر عطش نوش به فردا پیوست
و اگر تیغ سخن در رگ من می جوشد
خون هفتاد و دو تن در رگ من می جوشد
و مبادا که سر از عشق فرو بگذاریم
تیغ بر حنجر آن خشک گلو بگذاریم
و مبادا که چراغی به فراغ افروزیم
از شب خیمه خورشید چراغ افروزیم
گریه کن ای دل اگر سنگ نمی باشی تو
جای آن است که از درد فروپاشی تو
وقت آن است که ما تیغ دودم برداریم
و به خونخواهی خورشید علم برداریم
آه از آن گریه که سنگ دلشان نرم نکرد
آه از آن قوم که از خون خدا شرم نکرد
آتش کینه خود نعل ستوران کردند
و چه با نازکی آن تن عریان کردند
«آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت»
«نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت»

By Ashoora.ir & Night Skin