حسین سالار قلبها

از ضلالت حقِ «حقی» غصب شد
ناحقی بر جای حقی نصب شد
از ضلالت شد علی(ع) خانه نشین
آن امام راستین مسلمین
مردمی از دست داده نور عین
از ضلالت کشته می گردد حسین
از ضلالت بر حسن دادند زهر
آن امام پارسا، یکتای دهر
از ضلالت می شود دریا سراب
از ضلالت عالمی گردد خراب
از ضلالت شد نهان صاحب زمان
تا به امر حق شود روزی عیان
از ضلالت شد حلال ما حرام
از ضلالت روز ما گردیده شام
از ضلالت می شود خون ها هدر
از ضلالت می شود خاکت به سر
از ضلالت دسته ای گردد حقیر
از ضلالت ملّتی باشد فقیر
از ضلالت آدمی بیمار شد
از ضلالت، آدم آدمخوار شد
از ضلالت کشته شد هابیل پاک
از ضلالت قوم فرعونی هلاک
از ضلالت رفت آزادی به باد
حاکم مخلوِ شد ابن زیاد
از ضلالت غصب می گردد فدک
از ضلالت خلق می افتد به شک
از ضلالت می شود زینب اسیر
از ضلالت شد یزید دون، امیر
از ضلالت «بولهب» در نار شد
همسرش در دوزخ او را یار شد
از ضلالت خوانده شد عیسی خدا
از ضلالت ماند تثلیث و ریا
از ضلالت آدمی شد خوار و زشت
از ضلالت آدم آمد از بهشت

 



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 10:55 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ملک صبا و بوسه هایم را درنامه ای سمت سلیمانت
همراه شعر و شورش دلها، آورده ام دستم به دامانت

بعد از سلام و عرض دلتنگی باید بگویم: سخت غمگینم
تصمیم دارم گریه بنویسم، شعری بگویم: از خراسانت

حالا که گنجشک بدی هستم، طوفان مرا با خویش خواهد برد
دیوانه تر ازپیش می آیم جایم بده کنج شبستانت

آوازه ات پیچید درکارون، درشرجی شبهای خوزستان
آقا تمام نخلهای ما، سیراب شد از شور چشمانت

وقت عبورت از مسیری سبز، همراه شد « والتین والزیتون»
-زیتون سپرد آرامتر از پیش، امروز کشتی را به طوفانت

حالا چرا بیدارتر باشم، تکرار رویاهای گندم را
دیشب کبوترها خبر دادند، از سفره پر برکت نانت

سرشار عطر بیدمشکی شد لبریز طعمی زعفرانی رنگ
امروز و فردا می شود قطعاً، ناخوانده و یا خوانده مهمانت

 



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 10:52 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اِلـهى لَوْلاَ الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِکَ، لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرى اِیّاکَ، عَلى اَنَّ
خدایا اگر پذیرفتن فرمانت واجب نبود تو را پاکتر از آن مى دانستم که من نام تو را به زبان آرم گذشته از این که
ذِکْرى لَکَ بِقَدْرى لا بِقَدْرِکَ، وَما عَسى اَنْ یَبْلُغَ مِقْدارى حَتّى اُجْعَلَ
ذکرى که من از تو کنم به اندازه فهم من است نه به مقدار مقام تو و تازه مگر چه اندازه امید است قدرم بالا رود که
مَحَلاًّ لِتَقْدیسِکَ، وَمِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلى اَلْسِنَتِنا،
محل تقدیس تو قرار گیرم و از بزرگترین نعمتهاى تو بر ما همان جریان داشتن ذکر تو بر زبان ماست
وَاِذْنـُکَ لَنا بِدُعآئِکَ وَتَنْزیهِکَ وَتَسْبیحِکَ، اِلـهى فَاَلْهِمْنا ذِکْرَکَ فِى
و همان اجازه اى است که براى دعا کردن و به پاکى ستودنت به ما دادى خدایا پس ذکر خویش را به ما الهام کن در
الْخَلاءِ وَالْمَلاءِ، وَاللَّیْلِ وَالنَّهارِ، وَالاِْعْلانِ وَالاِْسْرارِ، وَفِى السَّرّآءِ
خلوت و جلوت و شب و روز و آشکار و نهان و درخوشى
وَالضَّرّآءِ، وَآنِسْنا بِالذِّکْرِ الْخَفِىِّ، وَاسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَل الزَّکِىِّ، وَالسَّعْىِ
و ناخوشى و ما را به ذکر خفى و پنهانت مأنوس کن و به کار پاکیزه و کوشش خداپسند
الْمَرْضِىِّ، وَجازِنا بِالْمیزانِ الْوَفِىِّ، اِلـهى بِکَ هامَتِ الْقُلُوبُ الْوالِهَةُ،
وادار و پاداش ما را به سنگ تمام بده خدایا دلهاى شیدا همه سرگشته و تشنه تواند
وَعَلى مَعْرِفَتِکَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبایِنَةُ،فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ اِلاَّ بِذِکْراکَ،
و خِرَدهاى متفرق و جدا همه در مورد شناسایى و معرفت تو متفق گشته اند و از این رو دلها جز به یاد تو آرام نگیرند
وَلا تَسْکُنُ النُّفُوسُ اِلاَّ عِنْدَ رُؤْیاکَ، اَنْتَ الْمُسَبَّحُ فى کُلِّ مَکان،
وجانها جز به مشاهده جمالت تسکین نیابند تویى که در هر جا تسبیحت گویند
وَالْمَعْبُودُ فى کُلِّ زَمان، وَالْمَوْجُودُ فى کُلِّ اَوان، وَالْمَدْعُوُّ بِکُلِّ لِسان،
و در هر زمانى پرستش کنند و در هر آن موجود بوده اى و به هر زبان تو را خوانند
وَالْمُعَظَّمُ فى کُلِّ جَنان،وَاَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِکْرِکَ، وَمِنْ کُلِّ راحَة
و در هر دلى تو را به بزرگى یاد کنند و از تو آمرزش خواهم از هر لذتى جز لذت تو و از هر آسایشى
بِغَیْرِ اُنْسِکَ، وَمِنْ کُلِّ سُرُور بِغَیْرِ قُرْبِکَ، وَمِنْ کُلِّ شُغْل بِغَیْرِ طاعَتِکَ،
جز انس با تو و از هر شادمانى بجز قرب تو و از هر سرگرمى به جز فرمانبرداریت
اِلـهى اَنْتَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثیراً،
خدایا تو فرمودى و گفته ات حق است «اى کسانى که ایمان آورده اید خدا را یاد کنید یاد کردن بسیار
وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَاَصیلاً. وَقُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ: فَاذْکُرُونى اَذْکُرْکُمْ. فَاَمَرْتَنا
و تسبیح او گویید در بامداد و پسین» و نیز فرمودى و گفته ات حق است «مرا یاد کنید تا من هم شما را یاد کنم» پس تو ما را
بِذِکْرِکَ، وَ وَعَدْتَنا عَلَیْهِ اَنْ تَذْکُرَنا تَشْریفاً لَنا وَ تَفْخیماً وَ اِعْظاماً، وَ ها
به یاد کردنت دستور فرمودى و به ما وعده دادى که براى شرافت و عزت و عظمت بخشى
نَحْنُ ذاکِرُوکَ کَما اَمَرْتَنا، فَاَنْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا، یا ذاکِرَ الذّاکِرینَ، وَیا
به ما تو هم ما را یاد کنى و ما هم اکنون مطابق فرمانت تو را یاد کنیم پس تو هم به وعده خویش وفا کن اى که از یادکنندگانت یاد کنى و اى
اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
مهربانترین مهربانان.



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 5:57 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اِلـهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً، وَمَنْ ذَا الَّذى
خدایا کیست که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و جز تو آهنگ دیگرى را بکند و کیست که به
آنَسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغى عَنْکَ حِوَلاً، اِلهى فَاجْعَلْنا مِمَّنِ اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِکَ وَ
مقام قرب تو انس گرفته باشد و درصدد روگرداندن از تو باشد خدایا قرار ده ما را از زمره کسانى که براى قرب
وِلایَتِکَ، وَاَخْلَصْتَهُ لِوُدِّکَ وَمَحَبَّتِکَ، وَشَوَّقْتَهُ اِلى لِقآئِکَ، وَرَضَّیْتَهُ
و دوستیت برگزیده اى و براى عشق و محبتت خالصش گردانده و به دیدارت شایقش کرده و به قضا و قدرت
بِقَضآئِکَ، وَمَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ اِلى وَجْهِکَ، وَحَبَوْتَهُ بِرِضاکَ، وَاَعَذْتَهُ مِنْ
راضیش ساخته و به دیدن رویت به او نعمت بخشیده و به خشنودى خویش مخصوصش گردانده و از غم هجران
هَجْرِکَ وَقِلاکَ،وَبَوَّاْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فى جِوارِکَ، وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ
و فراقت پناهش داده و در جایگاه راستى در جوار خویش جایش داده و به معرفت خویش مخصوصش کرده و
اَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِکَ، وَهَیَّمْتَ قَلْبَهُ لاِِرادَتِکَ، وَاجْتَبَیْتَهُ لِمُشاهَدَتِکَ، وَاَخْلَیْتَ
براى پرستش و عبادتت او را لایق کردى و در ارادت خویش شیدایش کردى و براى مشاهده جمالت برگزیدى و رویش را براى
وَجْهَهُ لَکَ، وَفَرَّغْتَ فُؤادَهُ لِحُبِّکَ، وَرَغَّبْتَهُ فیما عِنْدَکَ، وَاَلْهَمْتَهُ ذِکْرَکَ،
خودت خالى کردى و دلش را براى محبّتت فارغ کردى و بدانچه نزد توست راغبش کردى و ذکر خویش را بدو الهام کردى
وَاَوْزَعْتَهُ شُکْرَکَ، وَشَغَلْتَهُ بِطاعَتِکَ، وَصَیَّرْتَهُ مِنْ صالِحى بَرِیَّتِکَ،
و سپاسگزاریت را بدو نصیب کردى و به طاعت خود سرگرمش ساختى و او را از بندگان شایسته ات گرداندى
وَاخْتَرْتَهُ لِمُناجاتِکَ، وَقَطَعْتَ عَنْهُ کُلَّ شَىْء یَقْطَعُهُ عَنْکَ، اَللّهُمَّ اجْعَلْنا
و براى مناجات خود انتخابش کردى و بریدى از او هر چه را که موجب بریدنش از تو گردد خدایا قرار ده ما را
مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الاِْرْتِیاحُ اِلَیْکَ وَالْحَنینُ، وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَالاَْنینُ، جِباهُهُمْ
از کسانى که شیوشان در زندگى شادى با تو و زارى به درگاه توست و روزگارشان آه و ناله است پیشانیهاشان در برابر
ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِکَ، وَعُیُونُهُمْ ساهِرَةٌ فى خِدْمَتِکَ، وَدُمُوعُهُمْ سآئِلَةٌ مِنْ
عظمتت به خاک افتاده و دیدگانشان در خدمتت یکسره بیدار است و سرشکشان از ترس تو
خَشْیَتِکَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِکَ، وَاَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِکَ، یا
ریزان و دلهاشان به محبّتت آویزان و قلبهاشان از هیبتت از جا کنده شده است اى
مَنْ اَنْوارُ قُدْسِهِ لاَِبْصارِ مُحِبّیهِ رآئِقَةٌ، وَسُبُحاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفیهِ
که انوار قدسش براى دیدگان دوستانش در کمال درخشندگى است و پرتوافکنیهاى جمالش براى قلوب عارفان زداینده (چرکیها)
شآئِفَةٌ، یا مُنى قُلُوبِ الْمُشْتاقینَ، وَیا غایَةَ امالِ الْمُحِبّینَ، اَسْئَلُکَ حُبَّکَ
است اى آرمان دل مشتاقان و اى منتهاى آرزوى دوستان از تو خواهم دوستى خودت
وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ، وَحُبَّ کُلِّ عَمَل یُوصِلُنى اِلى قُرْبِکَ، وَاَنْ تَجْعَلَکَ
و دوستى دوستدارانت و دوستى هر عملى که مرا به قرب تو واصل گرداند و تو را در پیش من
اَحَبَّ اِلَىَّ مِمّا سِواکَ، وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى اِیّاکَ قآئِداً اِلى رِضْوانِکَ، وَشَوْقى
محبوبتر از ماسواى تو قرار دهد و از تو خواهم که دوستیم را نسبت به تو جلو دارم قرار دهى تا مرا به رضوانت بکشاند و اشتیاقم را
اِلَیْکَ ذائِداً عَنْ عِصْیانِکَ، وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَیْکَ عَلَىَّ، وَانْظُرْ بِعَیْنِ الْوُدِّ
بسویت چنان کنى که بازدارنده از نافرمانیت باشد و بر من منت نِه به این که بر من توجهى فرمایى و با دیده دوستى
وَالْعَطْفِ اِلَىَّ، وَ لاتَصْرِفْ عَنّى وَجْهَکَ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَهْلِ الاِْسْعادِ
و عطوفت بر من بنگرى ورو از من مگردانىو مرا از جمله سعادتمندان وبهره مندان نزد خود
وَالْحِظْوَةِ عِنْدَکَ، یا مُجیبُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
قرار دهى اى پاسخ دهنده اى مهربانترین مهربانان.



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 5:55 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اِلـهى لَیْسَ لى وَسیلَةٌ اِلَیْکَ اِلاَّ عَواطِفُ رَاْفَتِکَ،وَلا لى ذَریعَةٌ اِلَیْکَ اِلاَّ
خدایا وسیله اى به درگاهت ندارم، جز عواطف مهرت و به سویت دست آویزى ندارم جز
عَوارِفُ(2) رَحْمَتِکَ، وَشَفاعَةُ نَبِیِّکَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، وَمُنْقِذِ الاُْمَّةِ مِنَ الْغُمَّةِ،
رحمتهاى شناخته شده ات و شفاعت پیامبرت پیامبر رحمتو نجات ده امت از غم و اندوه
فَاجْعَلْهُما لى سَبَباً اِلى نَیْلِ غُفْرانِکَ، وَصَیِّرْهُما لى وُصْلَةً اِلىَ الْفَوْزِ
پس اى خدا همان دو را وسیله رسیدنم به آمرزشت قرار ده و سببى براى رسیدنم به سعادت
بِرِضْوانِکَ، وَقَدْ حَلَّ رَجآئى بِحَرَمِ کَرَمِکَ، وَحَطَّ طَمَعى بِفِنآءِ جُودِکَ،
خشنودیت گردان زیرا که بار امیدم در حریم کرمت فرود آمده و مرکب طمعم به آستانه جود تو زانو زده
فَحَقِّقْ فیکَ اَمَلى، وَاخْتِمْ بِالْخَیْرِ عَمَلى، وَاجْعَلْنى مِنْ صَفْوَتِکَ الَّذینَ
پس اى خدا به آرزوى من جامه عمل پوشان و پایان کارم را بخیر گردان و در زمره آن دسته از برگزیدگانت قرارم
اَحْلَلْتَهُمْ بُحْبُوحَةَ جَنَّتِکَ، وَ بوَّأْتَهُمْ دارَ کَرامَتِکَ، وَاَقْرَرْتَ اَعْیُنَهُمْ بِالنَّظَرِ
ده که در وسط بهشتت فرودشان آوردى و در خانه بزرگوارى خویش جاشان دادى و دیده آنها را در روز دیدار به
اِلَیْکَ یَوْمَ لِقآئِکَ، وَاَوْرَثْتَهُمْ مَنازِلَ الصِّدْقِ فى جِوارِکَ، یا مَنْ لا یَفِدُ
همان نظر کردنشان بسویت روشن کردى و جایگاههاى راستى را در جوار خویش بدیشان سپردى اى که واردین بر
الْوافِدُونَ عَلى اَکْرَمَ مِنْهُ، وَلا یَجِدُ الْقاصِدُونَ اَرْحَمَ مِنْهُ، یاخَیْرَ مَنْ خَلا
کریمتر از او وارد نشوند و قاصدان مهربانتر از او نیابند اى بهترین کسى که شخص در
بِهِ وَحیدٌ، وَیا اَعْطَفَ مَنْ اَوى اِلَیْهِ طَریدٌ، اِلى سَعَةِ عَفْوِکَ مَدَدْتُ یَدى،
تنهایى با او خلوت کند و اى مهربانترین کسى که آواره به درگاهش مسکن گیرد به سوى عفو وسیعت دست (نیاز) دراز کرده
وَبِذَیْلِ کَرَمِکَ اَعْلَقْتُ کَفّى، فَلا تُولِنِى الْحِرْمانَ، وَلا تُبْلِنى بِالْخَیْبَةِ
و به ذیل کرم تو چنگ (حاجت) انداخته ام پس مرا محروم بر مگردان و به زیان و
وَالْخُسْرانِ، یا سَمیعَ الدٌّعآءِ [یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ].
خسران دچارم مساز اى شنواى دعا، اى مهربانترین مهربانان.



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 5:54 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اِلـهى اِلَیْکَ اَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمّارَةً، وَاِلىَ الْخَطیئَةِ مُبادِرَةً،
خدایا به سوى تو شکایت آورم از نفسى که مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد
وَبِمَعاصیکَ مُولَعَةً، وَ بِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً، تَسْلُکُ بى مَسالِکَ الْمَهالِکِ،
و به نافرمانیهایت حریص است و به موجبات خشمت دست درازى کند مرا به راههایى که منجر به هلاکت مى شود مى کشاند
وَتَجْعَلُنى عِنْدَکَ اَهْوَنَ هالِک، کَثیرَةَ الْعِلَلِ، طَویلَةَ الاَْمَلِ، اِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ
و بصورت پست ترین نابودشدگان درم آورد بیماریهایش بسیار و آرزویش دراز است اگر شرى به او رسد بى تاب شود
تَجْزَعُ، وَاِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ، مَیّالَةً اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ، مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ
و اگر خیرى نصیبش گردد سرکشى کند به اسباب بازى و سرگرمیهاى
وَالسَّهْوِ، تُسْرِعُ بى اِلىَ الْحَوْبَةِ،وَتُسَوِّفُنى بِالتَّوْبَةِ، اِلهى اَشْکُو اِلَیْکَ عَدُوّاً
بیهوده بسیار متمایل و از بى خبرى و فراموشى انباشته است مرا به سوى گناه شتاب دهد و به نوبت توبه به امروز و فردایم کند خدایا به تو شکایت آورم از دشمنى
یُضِلُّنى، وَشَیْطاناً یُغْوینى، قَدْ مَلاََ بِالْوَسْواسِ صَدْرى، وَاَحاطَتْ
که گمراهم کند و شیطانى که مرا از راه بدر برد سینه ام را پر از وسوسه کرده
هَواجِسُهُ بِقَلْبى، یُعاضِدُ لِىَ الْهَوى، وَیُزَیِّنُ لى حُبَّ الدُّنْیا، وَیَحُولُ بَیْنى
و تحریکات زهرآگینش قلبم را احاطه کرده به هوا و هوسم کمک کند و دوستى دنیا را پیش چشمم آرایش دهد میان من و
وَبَیْنَ الطّاعَةِ وَالزُّلْفى، اِلهى اِلَیْکَ اَشْکُو قَلْباً قاسِیاً مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً،
فرمانبردارى و تقرّب به درگاهت حائل گردد خدایا پیش تو شکوه آرم از دلى که سخت شده و بدست وسوسه ها بگردد
وَبِالرَّیْنِ وَالطَّبْعِ مُتَلَبِّساً، وَعَیْناً عَنِ الْبُکآءِ مِنْ خَوْفِکَ جامِدَةً، وِاِلى ما
و به زنگ (خودبینى) و خوى زشت پوشیده شده، و از دیده اى که به هنگام گریه کردن از خوف تو خشک است ولى براى
یَسُرُّها طامِحَةً، اِلـهى لا حَوْلَ لى وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِقُدْرَتِکَ، وَلا نَجاةَ لى مِنْ
نگریستن به مناظر خوش آیندش خیره و حریص است خدایا جنبش و نیرویى براى من نیست جز به نیروى تو و راه نجاتى از
مَکارِهِ الدُّنْیاإِلاَّ بِعِصْمَتِکَ، فَاَسْئَلُکَ بِبَلاغَةِ حِکْمَتِکَ، وَنَفاذِ مَشِیَّتِکَ، اَنْ
گرفتاریهاى دنیا ندارم جزنگهدارى توپس از تو مى خواهم به حکمت رسایت و به مشیت جارى و گذرایت
لا تَجْعَلَنى لِغَیْرِ جُودِکَ مُتَعَرِّضاً، وَلاتُصَیِّرَنى لِلْفِتَنِ غَرَضاً، وَکُنْ لى
که مرا تنها در معرض جود و بخشش خود درآورى و هدف تیرهاى بلا وآزمایش قرارم ندهى و مرا در
عَلَى الاَْعْدآءِ ناصِراً، وَعَلَى الْمَخازى وَالْعُیُوبِ ساتِراً، وَمِنَ الْبَلاءِ
پیروزى بر دشمنان یارى کنى و رسواییها و عیوبم را بپوشانى و از بلا محافظتم کنى
واقِیاً، وَعَنِ الْمَعاصى عاصِماً، بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
و از گناهان نگاهم دارى به مهر و رحمتت اى مهربانترین مهربانان.



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 3:50 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى، وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ
خدایا خطاها و گناهان لباس خوارى بر تنم کرده و دورى از تو جامه بیچارگى بر تنم افکنده و
مَسْکَنَتى، وَاَماتَ قَلْبى عَظِیمُ جِنایَتى، فَاَحْیِهِ بِتَوْبَة مِنْکَ یا اَمَلى وَبُغْیَتى،
بزرگ جنایتم دلم رامیرانده پس تو زنده اش کن به بازگشت خودت (بسوى من) اى آرزو و مقصودم و اى خواسته و آرمانم
وَیا سُؤْلى وَمُنْیَتى، فَوَعِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوُبى سِواکَ غافِراً، وَلا اَرى
به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نیابم و براى شکستگیم جز تو شکسته بندى نبینم
لِکَسْرى غَیْرَکَ جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالاِْنابَةِ اِلَیْکَ، وَعَنَوْتُ بِالاِْسْتِکانَةِ
و من بوسیله آه و ناله بسوى تو بدرگاهت خاضع گشته و با زارى در برابرت خود را به خوارى کشاندم
لَدَیْکَ، فَاِنْ طَرَدْتَنى مِنْ بابِکَ فَبِمَنْ اَلُوذُ، وَاِنْ رَدَدْتَنى عَنْ جَنابِکَ فَبِمَنْ
پس اگر توام از درگاه خویش برانى در آن حال به که روآورم؟ و اگر توام از نزد خویش بازگردانى به که پناه برم؟
اَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتى وَافْتِضاحى، وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلى
و بس افسوس از شرمندگى و رسواییم و اى دریغ از کار بد و گناهانى که بدست آورده ام
وَاجْتِراحى، اَسْئَلُکَ یا غافِرَ الذَّنْبِ الْکَبیرِ، وَیا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ، اَنْ
از تو خواهم اى آمرزنده گناه بزرگ و اى شکسته بند استخوان شکسته که
تَهَبَ لى مُوبِقاتِ الْجَرآئِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَىَّ فاضِحاتِ السَّرآئِرِ، وَلا تُخْلِنى
ببخشى بر من گناهان نابود کننده ام را و بپوشى بر من کارهاى پنهانى رسوا کننده را و مرا در بازار
فى مَشْهَدِ الْقِیامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَغَفْرِکَ، وَ لاتُعْرِنى مِنْ جَمیلِ صَفْحِکَ
قیامت از نسیم جان بخش عفو و آمرزشت محروم نفرمایى و از لباس زیباى گذشت و چشم پوشى خود برهنه ام نکنى
وَسَتْرِکَ، اِلـهى ظَلِّلْ عَلى ذُنُوبى غَمامَ رَحْمَتِکَ، وَاَرْسِلْ عَلى عُیُوبى
خدایا سایه ابر رحمتت را بر گناهانم بینداز و ابرریزان مهربانى و رأفتت را براى شستشوى
سَحابَ رَاْفَتِکَ، اِلـهى هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ اِلاَّ اِلى مَوْلاهُ، اَمْ هَلْ یُجیرُهُ
عیبهایم بفرست خدایا آیا بنده فرارى جز به درگاه مولایش به کجا بازگردد یا آیا کسى جز او هست که
مِنْ سَخَطِهِ اَحَدٌ سِواهُ، اِلهى اِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَاِنّى وَعِزَّتِکَ
وى را از خشم او پناه دهد معبودا اگر پشیمانى بر گناه توبه محسوب شود پس به عزتت سوگند که براستى من
مِنَ النّادِمینَ، وَاِنْ کانَ الاِْسْتِغْفارُمِنَ الْخَطیـئَةِ حِطَّةً فَاِنّى لَکَ مِنَ
از پشیمانانم و اگر آمرزش خواهى از خطا آن را پاک کند پس براستى من از آمرزش خواهانم
الْمُسْتَغْفِرینَ، لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى، اِلـهى بِقُدْرَتِکَ عَلَىَّ تُبْ عَلَىَّ،
خدایا تو را سزد که مرا مؤاخذه کنى تا گاهى که خشنود شوى خدایا به همان قدرتى که بر من دارى توبه ام بپذیر
وَبِحِلْمِکَ عَنّىِ اعْفُ عَنّى، وَبِعِلْمِکَ بى اِرْفَقْ بى، اِلهى اَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ
و به بردباریت از من بگذر و به همان علمت که به احوالم دارى با من مدارا کن خدایا تویى که درى از عفو خود بسوى
لِعِبادِکَ باباً اِلى عَفْوِکَ، سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ: تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً.
بندگانت باز کردى و نامش را توبه گذاردى و فرمودى «بسوى خدا بازگردید با توبه صادقانه»
فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ، اِلـهى اِنْ کانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ
پس دیگر چه عذرى دارد آن کس که از وارد شدن در این در باز شده غفلت ورزد خدایا اگر براستى سر زدن گناه از بنده ات زشت است
عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ، اِلهى ما اَ نَا بِاَوَّلِ مَنْ عَصاکَ فَتُبْتَ
ولى گذشت نیز از نزد تو نیکوست معبودا من نخستین کسى نیستم که نافرمانیت کرده و توبه پذیرش گشته اى
عَلَیْهِ، وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ، یا مُجیبَ الْمُضْطَرِّ، یا کاشِفَ
و خواستار احسانت گشته و تو بر او احسان کرده اى، اى پذیرنده بیچاره اى غم زدا
الضُّرِّ، یا عَظیمَ الْبِرِّ، یا عَلیماً بِما فِى السِّرِّ، یاجَمیلَ السِّتْرِ، اِسْتَشْفَعْتُ
اى بزرگ احسان اى داناى اسرار نهان اى نیکو پرده پوش شفیع گردانم
بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ اِلَیْکَ، وَ تَوَسَّلْتُ بِجَنابِکَ ]بِحَنانِکَ[ وَتَرَحُّمِکَ لَدَیْکَ،
نزد تو جود و کرمت را و توسل جستم به حضرتت و به مهربانیت و ترحّمت در پیش تو
فَاسْتَجِبْ دُعآئى، وَ لا تُخَیِّبْ فیکَ رَجآئى، وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتى، وَکَفِّرْ
پس دعایم مستجاب کن و امیدم را درباره خودت به نومیدى مبدل مکن و توبه ام را بپذیر
خَطیئَتى بِمَنِّکَ وَ رَحْمَتِکَ، یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
و گناهم را به کرم و مهربانى خود نادیده گیر اى مهربانترین مهربانان.



نوشته شده در دوشنبه 91 آذر 20ساعت ساعت 3:49 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

شهید مهدی رجب بیگی در سال 1336 در شهر دامغان بدنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را به همراه خانواده‌اش در تهران سپری کرد. در محله‌های فقیر نشین تهران، طعم فقر و محرومیت را از همان آغاز نوجوانی به وی چشاند.
مهدی تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را نیز در تهران گذراند و بعلت استعداد فوق‌العاده‌ای که داشت، همواره از دانش‌آموزان موفق مدارس محسوب می‌شد. وی از همان ابتدا علاقه بسیار زیادی به مطالعه و تفکر و تحقیق داشت و از اینرو تا قبل از پایان تحصیلات متوسطه، با کتب مذهبی آشنا گردید.
خانواده مهدی از وی بعنوان الگو و سرمشق و چهره‌ای محبوب و مورد احترام در میان تمام اقوام و آشنایان ذکر می‌کنند، چرا که در برخوردهایش بسیار متواضع و فروتن بود.
مهدی از همان ابتدا علاقه بسیار زیادی به کمک به طبقه محروم و طبقه مستضعف داشت. بطوریکه بنا به گفته مادر ایشان، حتی در کودکی برای کمک به مستخدم مدرسه، زودتر از دیگران در مدرسه حاضر می‌شد. همچنین وی از همان ابتدا دارای بعد عرفانی قوی بود، بطوریکه شبها غالبا تا نیمی از شب گذشته به عبادت و راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول بود و بسیاری از روزها را نیز روزه داشت.
شهید رجب بیگی در سال 1354 وارد دانشگاه فنی دانشگاه تهران شد و در رشته مهندسی راه و ساختمان به تحصیل مشغول گشت. وی از همان اوائل ورود به دانشگاه همراه با دیگر برادران مسلمان خود به فعالیتهای صنفی-سیاسی روی آورد. استعداد زیادش او را در درس نیز بسیار موفق ساخته بود. در اواخر سال اول از طرف دانشجویان به عضویت شورای دانشجویی دانشکده انتخاب شد و این مسئولیت را تا سال 58 و آغاز انقلاب فرهنگی ادامه داد. در شورای دانشجویان یکی از افراد بسیار فعال بود و موضعگیریهای کوبنده‌اش همیشه برای گردانندگان وابسته به رژیم در دانشکده ایجاد زحمت می‌کرد. برادر شهیدمان علاقه زیادی به مطالعه کتب سیاسی- اجتماعی و دینی داشت و یکی از مسئولین کتابخانه اسلامی دانشجویان فنی بود.

در بین ورزشها به کوهنودی علاقه داشت و معمولا در برنامه کوهنوردی دانشجویان مسلمان شرکت می‌کرد.
در زمان رژیم منفور شاه با وجود خفقان شدید، مسئولیت خود را در قبال اسلام با پخش اعلامیه در دانشکده و شرکت در تظاهرات دانشجوئی و خیابانی و اداره فعالیتهای سیاسی- صنفی دانشگاهی انجام می‌داد.
در دوران انقلاب در راهپیمائی با شکوه امت قهرمان شرکت فعال داشت و در براه انداختن و سازماندهی تظاهرات مختلف همیشه حاضر بود.
در نیمه دوم سال 57 که دانشگاه مرکز تجمع مردم شده بود، مهدی از کسانی بود که به نمایش فیلم و اسلاید از انقلاب و دیگر کارهای تبلیغی برای مردم می‌پرداخت. همزمان، در یکی از مساجد تهران نیز بطور مستمر به فعالیت و روشنگری مشغول بود. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و ادامه مجدد کار دانشگاهها، (سازمان دانشجویان مسلمان دانشکده فنی) که تشکیلات دانشجویان مسلمان دانشکده بود، به وجود آمد و برادر شهیدمان در این سازمان مسئولیت انتشار نشریه دانش‌آموزی"هجرت"را بعهده گرفت‌.
مهدی با انقلاب یا پس از آن با اندیشه‌های انقلابی و اسلامی آشنا نشده بود بلکه در دوران رژیم منحوس شاه سالها به مبارزه همه جانبه با رژیم مشغول بود. از گردانندگان تظاهرات کوبنده و سازمان یافته دانشجویان مسلمان در دانشگاه بود و همچنین دیگر یاران دانشجوی فعال خود رژیم بود.
جریانات سیاسی داخلی و خارجی را با تسلط و قدرت بی نظیر تحلیل سیاسی ایدئولوژیک می‌نمود. مقالات و تحلیلهای وی از بهترین کارهای مطبوعاتی و فرهنگی روزنامه‌های با اعتبار کشور بود.
آنچه در مورد وی حائز اهمیت و ارزش فراوان است، طبع و روحیه چند بعدی و متعالی اوست. وی از دقیقترین تحلیلهای سیاسی گرفته تا پر احساسترین قطعات ذوقی مطالب سیاسی -فکاهی، همه و همه را با تسلط بالائی ارائه می‌کرد.


در بحثها و میز‌گردهائی که در دانشگاه در دوران دانشجوئی‌اش و یا در مدارس جنوب شهر در مقابل جریانات انحرافی به هنگام تدریس‌اش، داشت همیشه موفق بود و در مقابل استدلالهای متین ودید زیرکانه‌اش کمتر کسی یارای مقاوت یا توانائی گریز داشت.
"شهید رجب بیگی" در یکی از مقالاتش، مواضع مبتنی بر"چپ روی کودکانه گروهکها را این چنین مورد عتاب قرار می‌دهد:
"چگونه است دیالکتیسین‌هائی که می‌گویند"تعرف الاشیاء با ضدادها" همگام با آقای کارتر و خانم تاچر و مستربگین و انورسادات و همصدا با رادیو بغداد و کلن و اسرائیل و ایران آزاد و همپای ساواکیها و وارداتچی‌های ممنوع المعامله و زمینداران و نزولخوران و بورس‌بازان و همنوابا اعوان و انصار معدومین اول انقلاب که"کلهم اجمعین" از ضد"امام امت هستند با همان کلمات و همان سکنات به حضرت امام ناسزا می‌‌گویند؟؟؟"
چیز زیادی نمانده بود تا وی بتواند مدرک لیسانس خود را در مهندسی راه و ساختمان اخذ نماید.او از جمله کسانی بود که برای تخصص در کنار تقوی و تعهد، ارزش فراوان و حیاتی قائل بود و از اینرو دانش‌آموزان خود را عمدتا از اقشار مستضعف خلق بودند، دعوت می‌نمود تا"درس خواندن" را به عنوان"رسالت انقلابی" خود تلقی نموده و سعی کنند با نسل آینده دانشگاهها را"آنان" بسازند نه"بچه‌های سرمایه‌دارهای شمال شهری"!
او همیشه می‌گفت:
خواهر دانش‌آموز، برادر دانش‌آموز:
آیا می‌دانی برای چه پشت این میز نشسته‌ای! برای آنگه بتوانی آدمی بشوی که فردا به درد محرومین جامعه‌ات که خود نیز از آنان هستی، بخوری. بتوانی در یک پست حساس انقلابی، فعال باشی و خود که از قشر مستضعفی، باری از دوش مستضعفان برداری.
برخورد اسلامی و قدرت جاذبه او روی دانش‌آموزانی که با آنها در تماس بود تاثیر فراوان داشت و چه بسیار دانش‌آموزانی که با کلمات او از دام گروهکهای منافق و منحرف رستند و به جبهه نیروهای خط امام پیوستند. او برای نیروهای خط امام یک عنصر فعال سیاسی ایدئولوژیک بود و کار او در محدوده فعالیتش جنبه حیاتی داشت. ولی منافقین کوردل باید بدانند که اگر چه شمع وجود او را خاموش ساختند ولی هیچگاه نخواهند آتش عشقی را که در دل مهدی زبانه می‌کشید و آن"عشق به امام و راه امام" بود، در دل یارانش و در دل توده‌های محروم خلق خاموش سازند.
آری ... سرانجام مردم شهید‌پرور و شهید داده ما، همانگونه که طومار"حیات سیاسی" آنان را در هم پیچید طومار"زندگی" آنان را نیز درهم فرو خواهد پیچید که:"ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار."
برادر شهید ما"رجب بیگی" در اوج فروتنی و تواضع و تقوائی که داشت از یک روحیه تهاجمی برخوردار بود. او به همان میزان که با مهربانی و علاقه در صدد تغییر مواضع انحرافی هواداران ساده و غافل گروهکها بود، به همان میزان معتقد به برخورد قاطع و کوبنده و نابود کننده با سران جنایت پیشه آنها بود.
روز پنجم مهر که جنایتکاران منافق با اسلحه در تهران به مردم و پاسداران مردمی انقلاب اسلامی حمله بردند و به کشتار آنان دست زدند"رجب بیگی" قهرمان با سلاح گرم به مقابله با آنان شتافت و در راه دفاع از آرمانهای اسلامی خویش و دفاع از مظلومیت و فروتنی خلق خویش به سر منزل مقصود شتافت. جاودان باد یاد و نام او در خاطره‌ها.
وجود عنصری چون" شهید رجب بیگی" در سنگر مبارزه بر علیه عناصر وابسته به اشرافیت و فرهنگ فاسد غربی و نفاق چپ در آموزش و پرورش، همچون سدی نفوذ ناپذیز در برابر بازگشت سلطه آمریکا بود. در عین اینکه در انجام کارهای گوناگونی که بر عهده او بود، آرام و قرار نداشت و در شبانه روز جز چند ساعت اندک استراحتی نمی‌کرد، در برخورد با دوستان و یارانش و در برخورد با دانش‌آموزان، هرگز جانب صمیمیت و حسن رفتار را از دست نمی‌داد.
"مهدی شهید" همچون همه جوانانی که معتقد به اسلام اصیل امام هستند روزها را به تلاش مستمر در انجام فعالیتهای انقلابی و شبها را به عبادت خداوند سپری می‌کرد، در حالیکه بسیاری از روزها را روزه‌دار بود.
مهدی، جوانمرد عاشقی که جبهه و دانشگاه، جهاد و مدرسه ووو... سنگرهای مبارزه‌اش بر علیه امپریالیسم بود. در تسخیر"لانه جاسوسی آمریکا" در ایران نیز نقش به سزا و عمده داشت. در مدت یکسال و اندی که این مرکز توطئه و فساد در تسخیر"دانشجویان قهرمان و مسلمان پیرو خط امام" بود، رجب بیگی مسئولیتهای حساس و بزرگی را چون"مسئولیت برگزاری و انجام گردهمائی جنبشهای آزادیبخش جهان در تهران" و "نمایند‌گی" دانشجویان خط امام در گردهمائی جنبشهای آزادیبخش" را به عهده داشت. وی از طرف دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در مراسم نماز جمعه سخنرانی می‌‌کرد و در چندین نوبت اطلاعیه‌های افشاگرانه آنان را قرائت نمود.
آری"رجب بیگی" دشمن سرسخت امپریالیسم، سرانجام قربانی توطئه‌های آمریکایی منافقین شد و"امپریالیسم" و"تنها امپریالیسم" از مرگ او شاد شد. بریده باد دستهای سرمایه‌داران و غارتگران و جنایتکاران آمریکایی که از آستین منافقین وابسته و گروهکهای بی‌آبروی دیگر بیرون آمده است.
ای"رجب بیگی"
ای شهیدی که زخون تو کفن رنگین است شهر در سوگ تو ماتم زده و غمگین است




نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 19ساعت ساعت 12:44 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در سخت ترین شرایط تبسم بر لبهای او بود
ناصر کاظمی در 12 خردادماه 1335 در خانواده‌ای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود و از همان ابتدای زندگی، با قشر محروم جامعه ،‌آشنا و همراه شد.
ناصر دوره ابتدایی را با نمره‌های خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبیرستان شد او در این سنین ، با شور و علاقه به مطالعه کتابهای دینی پرداخت تا بنیادهای اعتقادی و اخلاقی خود را با معارف اسلامی استوار سازد.
وی پس از پایان دوره متوسطه، با شرکت در کنکور، در رشته ها « پیراپزشکی و تربیت بدنی» پذیرفته شد و بنا به علاقه‌ای که داشت تحصیلاتش را در تربیت بدنی ادامه داد ناصر همزمان با تحصیل ، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمی از حقوق معلمی خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد. کاظمی در این کلاسها با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی دانش آموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آْگاه کرد.
او در روند همین مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود، به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی برد و از سال 1365 به مبارزات سیاسی خود شدت و وسعت بخشید. در همین سال شکنجه در ژاندارمری ، به دادگستری منتقل و از آن پس ،‌در « زندان قصر»‌محبوس شد.
شهید ناصر کاظمی با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی ، همراه جمعی از زندانیان سیاسی،‌از زندان آزد گردید و جدی تر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی،لحظه ای آرام نگرفت. ناصر کاظمی ، در خردادماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد تا تجربیات خود را در این نهاد مقدس به کار بندد.
پس از گذرانیدن دوره کوتاه آموزش نظامی ، برای خدمت در استان« سیستان و بلوچستان» راهی آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان « زابل » به مردم محروم و مستضعف ناحیه خدمت کرد.
به دنبال غائله« خلق عرب در خوزستان» به این استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند.
کاظمی هنوز از این توطئه نیاسوده بود که برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب کردستان، راهی این خطه از میهن اسلامی شد و به پیشنهاد شهید« محمد بروجردی» ، فرمانده وقت سپاه کردستان، همراه چند نفر، در 10 دی ماه 1358 به «پاوه » رفت. ناصر فعالیت خود را در پاوه، با سمت « فرماندار» آغاز کرد. وی که در این مسوولیت شایستگی لیاقت و کاردانی خود را نشان داده بود بزودی علاوه بر مسوولیت فرمانداری، به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب گردید. او بیشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعالیت طاقت فرسای روزانه و در نیمه های شب می‌گذاشت و در تمام مدت مسوولیت خود برای حل مشکلات مردم شهر، از هیچ کوششن دریغ نمی‌کرد.
ناصر کاظمی از راه ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش و به کارگیری نیروهای مردمی و طراحی چند عملیات ، موفق می‌شود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج کند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او معتقد بود که مناطق کردنشین ،‌ های پاکسازی ، از مردم بومی استفاده می کرد که این اعتقاد او سبب برقراری ارتباط عاطفی میان او و مردم شد و موجبات آزادی و پاکسازی منطقه « نوربان» و قشلاق»‌در راه پاوه را فراهم کرد. خبر این پیروزیها در منطقه می‌پیچید و رعب و وحشت زیادی در دل ضدانقلاب می‌افکند.
آزاد سازی و پاکسازی « باینگان» ،‌« نودشه»، « نیسانه» ،‌« نروی »‌،‌«‌نوسود» ،‌کله چناره»‌،‌«‌و شمشی »‌،‌از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار است. وی همچنین برای مقابله با گروههای مسلح ضد انقلاب در کردستان« تیپ ویژه شهدا» را تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت.
ناصر پس از یک سال و نیم خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج رفت و به عنوان « مسوول سپاه پاسداران کردستان» منصوب گردید. پاکسازی مناطق حساسی همچون جاده«‌بانه- سردشت» ، « کامیاران»،«‌مریوان»،« تکاب»،‌« صائین دژ»،‌«‌بوکان»،« سد بوکان»، از جمله اقدامات متهورانه او به شمار می‌رود.
شهید کاظمی با تمام عشق ، در خدمت مردم محروم بود. در کردستان، درخشید و چنان شخصیت والایی از خود بروز داد که مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتی نام« ناصر» را بر کودکانشان برگزیدند و بر این نام مباهات کردند.
هوشمندی ، بصیرت، شجاعت و قاطعیت ، از ویژگیهای بارز شهید ناصر کاظمی بود. کردستان به وجود او مباهات می‌کرد و در کنار او ،‌احساس تنهایی و غربت نداشت .
این میداندار بزرگ جهاد سر انجام در تاریخ 6 شهریور1361،‌در حین پاکسازی محور« پیرانشهر- سردشت»‌، در یکی از روستاها ، بر براق شهادت نشست و کردستان را در سوگ خود نشاند.
موجی در کوهستان
همه با هم
بهترین خاطره من از ناصر کاظمی مربوط به دوران بنی صدر است. به خاطر رابطه خوب سپاه و ارتش عده‌ای توطئه کردند . بنی صدر ، من و رئیس ستاد لشگر و فرمانده سپاه منطقه غرب کشور را به تهران احضار کرد. گفتم ناصر کاظمی تو هم بیا. با بنی صدر جلساتی داشته باشیم .هفت ، هشت نفر همراهمان بودند. جلسه شروع شد و همه شروع کردند تاختن و بد و بیراه گفتن به من و انتقاد پشت انتقاد. من هم فقط یادداشت می‌کردم . موقعی که خواستم شروع به صحبت کنم ، ناصر کاظمی زودتراز همه گفت:« بگذارید من یک کلمه بگویم. » تا خواست حرف بزند ، یک دفعه یکی از آْن مسوولین گفت:« اول آقایانی که اینجا هستند ، بگویند چه سمتی دارند ، آیا مسوول هستند ، نیستند...»
بنی صدر هم گفت :« بله ، آقایان کی هستند؟ ما فقط گفته بودیم شیرازی بیاید و رئیس ستادش و فرمانده سپاه غرب، نگفتنم این همه آدم را بردار و بیاور!»
گفتم:« اجازه بدهید . ایشان رئیس ستاد هستند ، ایشان فرمانده سپاه غرب، ایشان مسوول عملیات پاوه هستند و این هم فرمانده پاوه. هر وقت عذر بنده را خواستند، این آقایان هم می‌روند، حالا میل خودتان است.
بنی صدرگفت:« خوب، حالا ادامه بدهید.»
ناصر کاظمی شروع کرد به تاختن و جوابگویی .
از ویژگیهای ناصر این بود که به هیچ وجه کوچکترین چشمی به مقام و درجه و امتیاز نداشت . زندگی برایش خلاصه شده بود در مبارزه برای اسلام، آن هم مبارزه ای خالصانه، هیچ گاه ندیدیم در برابر مشکلات و نارساییها خم به ابرو بیاورد . در صحنه رزم یکپارچه امید بود. از ویژگیهای دیگر او تقوا بود. تقوا را خوب رعایت می‌کرد. اهل چاپلوسی نبود و از هر گونه تظاهر خودداری می‌کرد.
درجه و امتیاز
از ویژگیهای ناصر این بود که به هیچ وجه کمترین علاقه ای به مقام ، در جه و امتیاز نداشت. زندگی برایش خلاصه شده بئد در مبارزه برای اسلام؛ آن هم مبارزه ای خالصانه، که ما در این حد اخلاص ، کمتر دیده ایم .
جذب افراد مخلص و کاری
از خصوصیات ویژه ایشان ( شهید کاظمی) ،‌جذب بچه‌های خوب بود. هدف را می‌گذاشتند پیشبرد انقلاب ، و کمتر به این مسائل ( حاشیه ای ) توجه می‌کردند. بچه‌هایی که دور خودش جمع می‌کرد، بچه هایی مخلص و کاری بودند.
پیشمرگان مسلمان کرد
اولین سازماندهی پیشمرگان مسلمان کرد، با تفکر شهید بروجردی و عمل شهید کاظمی در پاوه شکل گرفت.
تبسم
...حتی در سخت ترین شرایط هم تبسم بر لبهای او بود. هرگز او را با چهره اخم کرده و گره خورده نمی‌دیدیم و هیچ وقت در خود فرو نمی‌رفت.
افسانه کاظمی
افسانه « کاظمی» در ذهن یکا یک دانش آموزان کردستان که امروز در امنیت ،مشغول آموزش هستند و کارگران کردستان که در امنیت مشغول کارند، همواره باقی می‌ماند و این امنیت ، نتیجه دادن این چنین خونهای پاکی بوده و هست.
شجره طیبه
در مجموع ، برادر کاظمی چنان روحیه ای در برادران ما به وجود آورد که نتایج آن، همین پیشرفتهایی است که در این شرایط و پس از شهادت ایشان ، شاهد آن هستیم. این موفقیتها به عقیده اکثر برادران، نتیجه آن شجره طیبه ای است که ایشان در کردستان بنا نهاد و اکنون نتایج و میوه ان را روز به روز می‌بینیم.
موجی در کوهستان
حضور سردار کاظمی در فرماندهی سپاه کردستان ، به مانند موجی بود که همه کردستان را به حرکت در آورد و آن را به جبهه ای واحد علیه ضد انقلاب تبدیل کرد.
گریه
یک روز شهید رجائی تشریف آورد به پاوه . آن روز مصادف با عملیات مهم « شمشیر» بود که تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت در آمدند. اسرا در زندان بودند. به ناصر کاظمی در آن عملیات خبر دادند که آقای رجائی به پاوه آمده است.
من به زبان عربی آشنا بودم. رفتم پیش اسیران. شهید رجائی سوالهایی می‌کرد و من هم ترجمه می‌کردم. در این اثنا ، ناصر کاظمی با شلوار کردی و یک بلوز ورزشی و یک کلاه کاموا وارد شد. در نگاه اول حالتی داشت که بچه ها نگاه که به او کردند، به گریه افتادند. گریه برای سادگی و خلوص یک فرمانده سپاه.
امانت الهی
از پسرم خیلی راضی بودم . مهربان و انقلابی بود وهمیشه به من روحیه می‌داد. روزی تلفن زد و گفت:‌سلام مادر مجاهد. ان شاء الله که زینب وار باشی. یک وقت برای من ناراحت نشوی. »
و بعد پرسید:« مادر ،‌مرا دوست داری؟»
گفتم:« آدم چیزی را که دوست دارد، در راه خدا می دهد، آیا تو حاضری چنین کاری را انجام دهی؟»
در جواب گفتم:« هر چه از خدا آید، خوش آید. تو پیش من امانت هستی و هر وقتی خدا بخواهد،‌این امانت را از من می‌گیرد. من تو را به خدا
.
جواب منطقی
یکی از همرزمانش می گوید:« زمان بنی صدر،‌عده ای از حامیان وی علیه من و تعدادی از دوستان که با سپاه کردستان کار می‌کردیم و به او اعتنا نداشتیم، توطئه کردند. یک روز بنی صدر ما را خواست و گفت که با رئیس ستاد لشگر و فرمانده سپاه منطقه غرب سریعا به تهران برویم. از شهید کاظمی و چند نفر دیگر از بچه های حزب اللهی خواستم تا با ما به تهران بیایند. قرار شد با بنی صدر جلسه ای داشته باشیم . هشت نفر بودیم که با بنی صدر جلسه گذاشتیم. جلسه که شروع شد، همه به ما پرخاش کردند و بدو بیراه گفتند. ناصر طاقت نیاورد و سریعتر از همه بلند شد و جواب منطقی و قاطع داد که همه حیرت کردند. »
مهتاب کردستان
فریادهای مجروح
در زیر بارانی که همجنان تند تند می‌بارد، چهار فصل اندوه من دیگر بار آغاز می‌شود و من ، همچنان در کنار پنجره ای که به سمت جاده های انتظار ،‌دامن گشوده است - در امتداد افق ها - رد پای مهاجران خطه نور، ردپای برادران شهیدم را پی می‌گیرم و هجرت خورشید یان را با تمام حیرت خود، به سوگ می‌نشینم و خود را می‌بینم و چادر نمازم را و شانه های لرزان را که در کبود شیشه های شکسته، پریشانی من و قبیله ام را ،‌تصویر کرده اند. خود را می‌نگرم و حقارت خود را و کوچه ها را می‌نگرم و نان شهیدان را و خط سرخی را که از میان آیه های مقدس ، تا بی نهایت آبی و تا قلمرو پروازها ، امتداد یافته است و جهان ، چه قدر تاریک است؛بی حضور مردانی که از پیشانی بندشان، خورشید می‌شکفت و آفتاب ، پرنده ای بود که در سینه پر التهاب‌شان ماوا گزیده بود.
راستی، ماندن چه قدر حقیر و بی مقدار است، آنجا که خود را وامانده می‌ بیند آنجا که خود را درمانده می‌بیند، آنجا که اشک و درد و دریغ ، هرگز ، تسلی بخش روح انسان نیست، آنجا که جهان به وسعت یک تنهایی ، بر شانه های من و تو آوار می‌شود، آنجا که « شهادت»‌تا فرسنگ های پیش رو، پیش تاخته است.. و در آشوب این همه در د و ناتوانی ،‌چه کسی می‌تواند دستگیرمن باشد، چه کسی می‌تواند دستگیر تو باشد؟
... زبان شعر و زبان کلام، هرگز نمی‌تواند این داغ های دیر پا، این گریه های بی امان در قفای سرداران شهید را مرثیت توانمندی باشد که بتواند شهادت و حماسه را با تمام جلوه های آن ابراز نماید و یا حتی گوشه ای از آن همه بزرگی و عظمت را و اقتدار مردان شهادت گزین را منعکس سازد، اما آن قدر هست که فریادهای مجروح جان را بر دیوارهای ترک خورده قبیله استوار، طرحی از عشق ببندد و در کنار قلبها به تعبد بنشاند و شعر من جز این نیست، سلامی است از سر اخلاص که این چنین انعکاس یافته است...

باغ ارغوان
بغضی امشب در گلویم ناگهان گل کرده است
این دل آتش نهادم را تحمل کرده است
امشب ای بالا بلندم!‌تا دلت پل می‌زنم
نیتی دارم که با چشمت تفال می‌زنم
جان چشمانت قسم، من عاشق چنگ توام
عاشق روح بزرگ و پاک و بی رنگ توام
گوش کن آوازهای زخمی تار مرا
حنجر خون خورده و آواز تبدار مرا
با تو امشب از صبوری گفتگو باید کنم
از حکایت های دوری ، گفتگو باید کنم
مثنوی از شرحه شرحه داغ دل خواهم سرود
از دلی جا مانده و جانی خجل خواهم سرود
« کین» اگر می‌آید و بر پشت و پهلو می‌زند
« عشق » از ره می‌رسد« یاحق » و « یا هو » می‌زند
« کاظمی» های بزرگ دل ولایت مذهب اند
اهل عاشورا و اهل خطبه های زینب اند
کودکی های تو بوی لاله های سرخ داشت
راه در سرسبزی یک انتهای سرخ داشت
خاطر خورشید دارد« مهربانی » های تو
لیلة القدر بزرگ آسمان ماوای تو
آن مردم!‌اطلسی ها را نگهبانی کنید
کوچه ها را غرق آیین مسلمانی کنید
هر که اینجا زخم دارد بارورتر می‌شود
نشوه مستانه دل عسق پرور می‌شود
کاظمی های انیس شب جنوب شهری اند
دانش آموزان این مکتب جنوب شهری اند
کاظمی ها تیغ بر شیطان سرکش می‌کشند
هر کسی مرد است عضو خانه گل می‌شود
در سپاه نور، مشمول تغزل می‌شود
ای سرافراز صمیمی! درد تو یعنی شفا!
باز هم دست من و دامان سرسبز شما
با اهالی تمام این زمین همشهری ام
با کمال فخر می‌گویم که خرمشهری ام
« پاوه» را خون گلها پاسداری کرده ام
سالها ای پیر می ! آیینه داری کرده ام
نسترن پیراهن آواز« ایوان» بوده ام
از هواداران اشراقی « چمران» بوده ام
« امشب از شبهای تنهایی ست رحمی کن بیا»
حال من امشب تماشایی ست رحمی کن بیا
مرگ خونین مرا شایسته« بستر » مکن
شعله جان مرا اینگونه خاکستر مکن
فرصتی ای عشق تا « یا هو» ی دیگر بر کشم
سر چرا می‌پیچی از این درد، روح سرکشم
من نمی‌دانم چرا این گونه حیران مانده ام
من نمی‌دانم چرا در خویش پنهان مانده ام
هرچه می‌خواهم نگویم عشق می‌گوید بگو
هرچه می‌خواهم بگویم عقل می‌گوید مگو
یاری ام کن ای جنون تا آن که یابم خویش را
وانهم در گوشه ای این عقل دور اندیش را
روزگاری عشق با ما همنوایی داشت آه!
ناخدای ما ره و رسمی خدایی داشت آه!
خاک« باینگان» دل را پاکسازی کرده ام
با جنون تیغ های خصم بازی کرده ام
با تمام مردمان « کرد» همخون بوده ام
در جنون آْبادهای عشق « مجنون» بوده ام
جبهه یعنی خاک را از خون معطر ساختن
جبهه یعنی کربلاهای مکرر ماختن
جبهه یعنی آب بودن محو در پاکی شدن
جبهه یعنی در میان خاک افلاکی شدن
جبهه یعنی در حضور عشق بارانی شدن
جبهه یعنی نیمه شب از عشق نورانی شدن
جبهه یعنی : کاظمی ها را به خاطر داشتن
نامشان را برفراز قله ها افراشتن
روزهامان بوی عطر خوب سنگر داشتند
نیمه شبها لحظه ها مان بوی کوثر داشتند
دیده بودیم عشق روی « دار» ها گل می‌کند
شب « جنون » می آید و مشق « تغزل » می کند
« کاظمی » گفتم، خدایا روح من آتش گرفت
یوسفی با زخمهای پیرهن آتش گرفت
« کاظمی » گفتم وجودم غرق عشق و آه شد
شعرهایم هم صدای حسرتی جانکاه شد
حضرت بالا بلند عشق! بیتابم مکن
من که خود شرمنده هستم بیش از این آبم مکن
بر من دل خسته امشب لحظه ای باران کجاست؟
شعله ای در تار و پود روح بی سامان کجاست؟
یاری ام کن تا بگویم از غم پنهان او
تا بگویم دفتری از عشق بی پایان او
می بیوشانید لای مردم! دف و تنبور را
« تپه سبز» ‌و « پاوه»‌ و «‌کوفان» و «‌کانی سور» را
کاظمی های دل ما بوی عرفان می‌دهند
در گلوی « کامیاران » بغض صدها کاظمی ست
هر کجا« آیینه » و «گل » هست آنجا «‌کاظمی»
اندکی ای شعر باران لهجه او را بخوان
قطعه بیدل ترین بغض هیاهو را بخوان
یک شب ای مهتاب کردستان زایمانش بگو
از سلحشوری و از آداب عرفانش بگو
عطر حسن یوسفت درچاه پیراهن نماند
بی تو غیر از چشم بارانی برای من نماند
سایه ات افتاده بر خورشید - ای خاک از تو سبز
سبز بودی ، سبز رفتی، اینک افلاک از تو سبز
جاده ها مدهوش گامت مانده اند و نیستی
دستها گل در رهت افشانده اند و نیستی
ای نگاهت سبز! بغض ابری ام وامانده است
روی چشم انداز سنگر ، سجده ات جا مانده است
«نوربان» را نور باران تو حیرتخانه کرد
زلف پرپیچ «سنندج » را سمندت شانه کرد
سبز شد« قشلاق» از باران مهر افشانی ات
موج« پاوه» رام شد در ساحل پیشانی ات
در« مریوان» جز قدمگاه تو یک « ایوان» نبود
با « بروجردی» غزلهای تو را پایان نبود
موج بی تاب تو تا بر خطه « بوکان » رسید
موج موج فتنه پشت سد«‌بوکان » رسید
کاظمی ها،‌از تبار و نسل عاشق پیشه اند
از تبار مردهای غیرت و اندیشه اند
عشق آری سرکش و خونی است در قاموس ما
تا گریزد هر که بیرونی است در قاموس ما
عاشقی یعنی چه؟ یعنی یک دو جرعه از خلوص
عاشقی یعنی که خنجر! گردن ما را ببوس
عاشقی یعنی دلا ساقی چرا تاخیر کرد
عاشقی یعنی خداوندا!‌شهادت دیر کرد
عاشقی یعنی که کافر شو ولی کوفی مباش
تشنه لب یک گوشه پرپر شو ولی کوفی مباش
هر که عاشق شد به قربانگاه، راهش می‌دهند
مکتب ما مکتب تفویض و جبر و زور نیست
هیچ کس در انتخاب عاشقی مجبور نیست
«نودشه» نوشد چو عشقی کهنه از شیرینی ات
در « تکاب» عشق جاری گشت مهر آیینی ات
می‌توان با تو به حیرت خانه اشراق رفت
ا مسییر چشمهایت تا دل ن قشلاق» رفت
با تو می‌شد ارتفاع قله ها را فتح کرد
ارتفاع قله های دیرپا را فتح کرد
با غروب سرخ فامت تا تجلی کرده ای
عشق را ، آزادگی را ، خوب معنی کرده ای
بی تو از دست تغافل پشتمان پر خنجر است
بی تو در دلهایمان پیوسته زخمی دیگر است
رفتی و سر، نقش حسرت بر سر زانو کشید
جانمازی در غیاب سجده ات « یا هو » کشید
کاظمی رفت و به میدان باز شور جنگ ماند
در گلوی جبهه ها بغضی مثال سنگ ماند
کاظمی رفت و دلی بر خاک بی ماتم نماند
زخم دل کاری شد و تاثیر در مرهم نماند
ارغوان در فصل رویش رنگ از او دزدیده بود
شبنم انفاس او را « کاوه» هم نوشیده بود
لفظ او چون موج معنا صخره ها را می‌شکست
حرفهایش حرف دل بود و به دلها می‌نشست
اشک را در ماتمش آیینه هم حاشا نکرد
رفت شمس و مولوی را موسم باران گرفت
فرصت یک مثنوی را گریه از باران گرفت
رفت و آتش در نگاه شعله ها خاموش ماند
رفت اما پرچم سرداری اش بر دوش ماند

وصیت نامه شهید ناصر کاظمی
در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت نامه ای از خود بر جای گذارد البته تا اینجا که یادم است تاکنون چندین وصیت نامه نوشتم که متاسفانه به علت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است این وصیت نامه جدیدم است. البته اینجانت معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشته ای که جمع آوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند. شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را ، به نظر خودم دارا می‌باشم ولی نظر خودم اصلا شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.
وصایایم را به ترتیب ذیل ذکر می‌نمایم امید است که تمام دوستان مومن و معتقد ،در آخرت شفاعت مار ا بنمایند.
1.تنها مکتب رهایی بخش مستضعفین از دست مستکبرین ،‌دوستان مومن و معتقد، در آخرت شفاعت ما را بنمایند .
2.برای این که در این دنیای زود گذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید.
3.جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) همیشه سراپا گوش به فرمان امام و یاران صدیق و مومن امام که عملا در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بوده اند. ،‌باشید.
4.ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدر اسلام را فرا گیرید.
5.سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا حد امکان از نظر عقیدتی ، سیاسی و نظامی تقویت نمایید و به خصوص سپاه را در یک سازماندهی واحد و طی یک ضوابط واحد در سراسر مملکت بسط دهید.
6.از اینکه کاری اشتباه انجام داده اید از گفتن آن ابا نداشته باشید.
7.سیاستمداران همیشه باید از افرادی مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست مکتب اسلام را پیاده نمایند.
8.سعی را بر جذب نیروهای جوان بگذارید نه دفع آنان .
9.سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیت الله دکبر سید محمد حسین بهشتی.
10.از اختلافات داحلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای ایقلاب اسلامی به پرهیزید.
11.سعی شود که قانون اسلام در مود همه بطور یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دولتمرد نباشد و امید است که مسئله زمین بنفع مستضعفین در حکومت اسلامی حل شود و دنیا ما را در این مورد الگو قرار دهد.
12.اگر کسی مسئول شد موظف است که بر کار زیردستان خود تا حد امکان و توان نظارت نماید وگرنه باید از آن مسئولیت کنار رود.
13.سعی شود که در سه وزارتخانه، آموزش و پرورش ، وزارت کشور و وزارت امور خارجه بهترین و مکتبی ترین افراد وارد شوند و اگر چنانچه در این سه وزارتخانه مسامحه شود مسئولین در پیشگاه خدا و امت ،‌مسئول خواهند بود.
14.زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و سعی شود اصلا ساختمانهایی که جدیدا جهت احداث زندان ساخته می‌شود با معیار کاملا اسلامی باشد و بهترین و مکتبی ترین افراد بازجو و زندانبان باشند.
15.برای موفقیت در کردستان باید صفوف ضد انقلاب از مردم جدا شود با ضد انقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد با مهربانی هرچه تمامتر رفتار شود.
16.از تهمت زدن بدون علم و آگاهی به دیگران شدیدا پرهیز کنیم.
17.اگر چنانچه جنازه ام پیدا شد در بهشت زهرا خاک نمایید.
18.تمام اموالم را به بی بضاعتهای واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.
در پایان این نکاتی را که تذکر دادم هر کسی در رابطه با مسئولیتش جهت رضای خدا اگر درست است اجرا نماید وگرنه اجرا ننماید. در آخر خودم به این نتیجه رسیده ام که تمام اعضاء خانواره ام کاملا آماده شهادتند بخصوص همسرم و خواهرم و مادرم و برادرانم و پدرم دارا می‌باشد امید است که همگی مرا حلال بنمایند.
بخشی از یادداشتهای شهید ناصر کاظمی
برای اولین بار پس از ازدواج تصمیم گرفتم مطالبی را به رشته تحریر در آورم:
انسانی که در این دنیا زندگی می‌نماید، در درجه اول باید هدف داشته باشد و برای رسیدن به اهداف خود باید ببیند از چه روشهایی می‌تواند استفاده کند... بنده بعد از جریان هفده شهریور به سوی یک هدف که بعدها متوجه شدم خدای یکتا می‌باشد، حرکت کردم. البته نقطه عطف آگاهیم در روز شانزده آذرسال 1356 بود، که در یک جریان وارد شدم . البته باید صدها بار پروردگار را شکر کرد که به خطوط انحرافی وارد نشدم. و این نیز خواست خدا بود.
در خرداد سال 1358 وارد نهاد انقلابی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم. با این که یک ارگان جدید و بدون برنامه قبلی بود، بر اثر برخورد با افراد صادق که در این نهاد زیاد می‌باشند، تا حدود زیادی در رفتار، اعمال و کردارم تاثیر مثبت گذاشت. به خصوص در ماموریت زابل که تمام روزه هایم را به غیر از یکی دو رو که در ماموریت بودم، گرفتم و تا حدود زیادی در خود سازیم موثر بود که توانستم به مدت 22 ماه فرماندار پاوه شوم . خدای تبارک و تعالی در این مسوولیت خطیر کمک زیادی به اینجانب که اصلا تجربه چنین کاری را نداشتم، کرد. بعد از این ماموریت که تا حدود زیادی هم موفق بودم،‌ماموریت سخت تری ، یعنی فرماندهی سپاه کردستان را تقبل کردم از آنجا که خداوند خود فرموده از کارها و مشکلات هراس نداشته باشید که اگر نیت لله باشد، در همه کارها موفق خواهید شد، در این مسوولیت بزرگ هم به خواست خدا و با یاری تعدادی از برادران، تا این تاریخ (9/3/61) ، دوام آورده ام .
ولی در اینجا می‌خواهم اعتراف نمایم به علت ضعف مطالعات عقیدتی و ایدئولوژیکی ، هیچ کس به اندازه خودم از این قضیه زجر نمی برد و یک بار دیگر مانند سایر کارها که خداوند یاورم بوده،‌از او می‌خواهم که در این مورد هم به من کمک کند. البته ناگفته نماند که مساله ازدواج برای من یک مساله بسیار مفید و موثر بود . هیچ گاه فکر نمی‌کردم این قدر در روحیه من تاثیر بگذارد. از پروردگار بزرگ به خاطر چنین همسری که به من داده است . تشکر می‌کنم . زیرا با ابن موقعیتی که دارم، هرگز نمی‌توانم پیش کس دیگر جز همسر و خواهرم ، به فراگیری قرآن بپردازم . امیدوارم با مطالعه کتابهای شهید مطهری و شرکت دایم و مستمر در نماز جمعه و دعاها، ان شاء الله بتوانم از این عمل زدگی صرف بیرون آیم تا بیشتر در خدمت اسلام و مسلمین باشم. حتی امسال قادر بودم که جهت زیارت مکه معظمه به حج بروم. ولی خدا را شاهد می‌گیرم به خاطر همین موقعیت از این مساله بزرگ و حیاتی صرف نظر کردم که امیدوارم سال آینده ، اگر فیض شهادت نصیبم نشد، جهت زیارت به سفر حج بروم.
در پایان ، یک بار دیگر خداوند تبارک و تعالی را به خاطر این همه نعمتی که به اینجانب مرحمت کرده، شکر می‌کنم و این را می‌دانم که هر چه قدر کار کنم، نمی‌توانم جبران نعمتهای او را بنمایم. با امید پیروزی مستضعفین بر مستکبرین به رهبری امام امت خمینی بت شکن.



نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 19ساعت ساعت 12:38 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواد‌ه‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود.والدینش به عشق و محبت آقا ابا عبدالله الحسین(ع) و از باب تیمن و تبرک نام غلامحسین را بر او نهادند وبه دنبال آن در سن دو سالگی در سفر کربلا او را همرا ه خود بردند.

پدرش که در تربیت وی جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خود به مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان می‌برد.این حضور معنوی باعث شد که او در آن ایام عضو فعال و موثر هیأت نوباوگان محبان الحسین گردد.

غلامحسین دوره دبستان را درمدرسه مترجم الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.

فعالیتهای قبل از انقلاب

شهید باقری همزمان با تحصیل در کلاسهای حدیث و مباحث مربوط به حضرت صاحب الزمان (عج) که در مسجد صدریه دایر می‌گردید شرکت می‌کرد. از کلاس سوم دبیرستان فعالیت فرهنگی خود را با ایجاد کتابخانه در این مسجد به همراه تنی چند از همفکرانش شروع کرد و در راستای کسب آگاهیها و رشد فکری خویش ،‌ ضمن مطالعه و تحقیق پیرامون مباحث مذهبی جلسات سخنرانی را در جمع دوستانش برگزار می‌نمود.

در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی در رشته دامپروری دانشکده کشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خودرا آغاز کرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم و انسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی با سخنرانی درجمع دانشجویان و برقراری کلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانش‌آموزان مدارس فعالیت مذهبی خود را دنبال می‌کرد و بارها با بعضی از اساتید غربزده که فرهنگ اسلامی را انکار و مظاهر منحط غربی را ترویج می‌نمودند به بحث می‌نشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غربزده را افشا می‌کرد .از این رو وی به عنوان یک عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود ، که در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یک سال ونیم تحصیل از دانشگاه اخراج گردید .

در این ایام در جواب یکی از نزدیکانش که به او گفته بود : تو یک سال و نیم از عمرت را بی‌خود تلف کردی پاسخ می‌دهد من وظیفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشکده رفتم برای کسب مدرک نبود، بلکه برای رشد خودم بود و می‌خواستم که دیگران را هم به صحنه بیاورم.

شهید باقری در اسفند ماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شدو پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید .

در دوره کوتاه مدت سربازی با توجه به آشنایی که با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فکری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام ازجمله آیت الله صدری (امام جمعه قبلی ایلام ) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع می‌داد به دنبال این فعالیتها تحت کنترل قرار گرفت و ضمن جدا کردن وی از جمع سربازان پادگان او را به عنوان راننده یک افسرجزء به کار گماردند.

 

نقش شهید در پیروزی انقلاب اسلامی

همزمان با گسترش انقلاب اسلامی وفرمان حضرت امام خمینی (قدس سره) مبنی بر فرارسربازان از پادگانها خدمت سربازی را رها کرد وبه موج خروشان و توفنده امت حزب الله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت .

به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی (قدس سره) به میهن اسلامی در فعالیتهای کمیته استقبال شرکت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری 14 و پادگان ولی‌عصر (عج) عشرت آباد سابق در تهران نقش بارزی داشت.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

تا خرداد 1358 در کمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی ، همکاری فعال خود را با این روزنامه در زمینه‌های مختلف آغاز کرد. در این مدت بنا به دعوت سازمان ملل از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار سفر 15 روزه‌ای به لبنان و اردن انجام داد که طی این سفر گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلمین در آن منطقه تهیه کرد .

در خرداد ماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد . سپس در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کرد و با رتبه صدوچهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید.

او در مدت حضور در محیط دانشگاه نقش فعال و موثری درمقابله با توطئه‌های ضد انقلاب و گروهکها داشت .

شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه درآمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شدو در زمینه شناسایی و مقابله با گروهکهای منحرف و وابسته فعالیت خودرا استمرار بخشید و در این واحد بود که نام مستعار حسن باقری برای ایشان در نظر گرفته شد.

شهید باقری :

انقلاب ما همچون تیر زهر آگینی برای همه مستکبرین درآمده است .

حضور در جبهه‌های دفاع مقدس

تهاجم دشمن بعثی به مرزهای کشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود .با احساس تکلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ - در روز اول مهر ماه سال 1359 - به همراه عده‌ای از برادران پاسدار راهی جبهه‌های جنوب شدو تا آخرین لحظه حیات در این سنگر باقی ماند و در بسیاری از صحنه های پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین کننده داشت .

عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از :

- تأسیس و راه اندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی

شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن به جمع آوری نقشه‌ها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها اقدام کرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی جهت کسب اطلاع دقیق از دشمن به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر می‌پرداخت ودر برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان واستعداد آنها با چالاکی و شجاعت بی‌نظیری پیش می‌رفت .

فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها منجر به راه‌اندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید.

واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ در تمامی محورهای جنوب (ازآبادان تا دزفول ) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام کردند . با این تلاش اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یکی از ضعفهای بزرگ نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن برطرف گردید .

شهید باقری علاوه بر ارائه اطلاعات توان واستعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حرکات احتمالی دشمن در آینده را پیش بینی می نمود و حتی به زمان و مکان آن هم اشاره می‌کرد.از آن جمله پیش ‌بینی وی در دی ماه سال 1359 مبنی بر حرکت دشمن جهت الحاق محور شمال - جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود ، که دشمن در کمتر از یک هفته با نصب پلهای نظامی متعدد و تلاش گسترده این کار را انجام داد. (البته این منطقه بعدها با عنایت الهی در عملیات طریق القدس آزاد گردید.)

از اقدامات بسیار موثر شهید باقری که در این دوره پایه ریزی شد بایگانی اسناد جنگ ترجمه اسناد و بخش شنود بی‌سیمهای دشمن بود.

از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین ترکیب سازمان نفرات و تجهیزات و اوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.

معاونت ستاد عملیات جنوب

شهید باقری به دلیل لیاقت شجاعت و شهامت که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگردفرماندهی عملیات امام مهدی (عج) فتح ارتفاعات الله اکبر و دهلاویه نقش به سزایی

داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا می‌‌شد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه می‌ماند.

همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند می‌توان دشمن را شکست داد.

با برکناری بی‌صدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان در اجرای عملیات فرمانده کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد.

فرماندهی محور دارخوین در عملیات ثامن‌الائمه‌(ع)

شهید باقری که فرماندهی محوردار خوین را به عهده داشت در عملیات شکست حصر آبادان در طرح ریزی سازماندهی و کسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش موثری داشت .

معاونت فرماندهی عملیات طریق القدس

در عملیات طریق القدس که برای اولین بار قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تشکیل گردید شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی کل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترک حضور یافت و در شناسایی محورهای و تحلیل و پیش بینی حرکتهای دشمن و پی‌گیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.

شهید باقری در اجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آماده‌سازی مرحله دوم عملیات به دلیل خستگی مفرط شب هنگام طی تصادفی به شدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید .

برادر شهید در این مورد می‌گوید :

در بیمارستان در لحظاتی که معلوم نبود زنده می‌ماند یا خیرو با اینکه به سختی سخن می‌گفت می‌پرسید : پل سالبه کارش به کجا کشید ؟

به شدت به فکر عملیات و نگران آن بود . با اینکه یک ماه دستور استراحت مطلق پزشکی به او داده بودند، پس از یک هفته بیمارستان را ترک کرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید به فعالیت خود ادامه می‌داد.

پس از عملیات موفق طریق القدس دشمن بعثی دست به یک حمله در تنگه چزابه زد شهید باقری با وجود ضعف جسمی تلاش زیادی برای تثبیت این نقطه استراتژیک و مهم به عمل آورد و با استقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه‌ای استراحت به هدایت عملیات پرداخت و حتی در یک مرحله به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و تپه‌ای را ه 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و برنیروهای خودی تسلط داشت به تصرف درآورد.

فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتح المبین بیت المقدس رمضان

 

نحوه شهادت

پس از عملیات رمضان درشهریور ماه 1361 که مقارن با ایام حج بود ، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:

هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست بروم به خدا چه بگویم ؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم.

چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی (قدس سره ) شتافته بودند ، او برای شناسایی و آماده سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه ) در سنگر دیده بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقائی رضوانی و ... به لقاءالله شتافت.

آخرین کلامی که از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذکر شهادتین نام مبارک امام شهیدان حسین بود.

شهید باقری در همه مدت حضورش درجبهه‌های جنگ تنها یکبار آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان (عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

 

ویژگیهای برجسته شهید

اتکال شهید باقری به خداوند تبارک و تعالی بسیار بالا بود و درسایه این توکل اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سخت‌ترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی با تدبیر عمل می‌کرد.

او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت (ع) و آقا امام زمان (عج)و امام خمینی (قدس سره) داشت .

شهید باقری بی‌ریا و بی‌تکلف در مصائب امام حسین (ع) می‌گریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه کتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه کربلا داشت

استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به کمی سن و تجربه وی بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود.

یکی از برادران رده بالای سپاه و (سابقه در جنگ) چنین می‌گوید :

با اینکه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرأت می‌توانم بگویم افکار او دو سال از من بالاتر بود .

شهید باقری همواره با هوشمندی و ذکاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی خود را ارائه می‌نمود و بدون هراس از مشکلات به فعالیت و تلاش در این زمینه می‌پرداخت . هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت ، بلکه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بر دشمن با اطمینان صحبت می‌کرد .

قاطعیت و قدرت تصمیم گیری شهید باقری به عنوان یک فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرأت کامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی نظر لازم و موثر را ارائه و در این باره تصمیم گیری می‌کرد .

یکی از فرماندهان نظامی ارتش که با وی همکاری مشترک داشت می‌گوید :

در مرحله‌ای از عملیات بیت المقدس یکی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتک دشمن قرار گرفته بود که فرمانده آن واحد در تماس اعلام کرد در صورت مقاومت احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت .

شهید باقری در پاسخ گفت :

در مقابل دشمن باید مقاومت کنید و مسئولیت تلفات را هم به گردن می‌گیرم.

کادر سازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود .اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همکاران خود داشت . در تربیت کادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توأم می‌کرد . بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار کرد که بعدها این برادران در واحد اطلاعات عملیات تیپها مسئولیتهای مهمی را عهده دار شدند.

پس از عملیات امام مهدی (عج) نگاهم به شخصی افتاد که سطلی به دست گرفته بود و فشنگهای روی زمین را جمع می‌کرد . این شخص کسی نبود جز برادر باقری که می‌گفت :

اینها حیف است و باید از آنها استفاده کرد.

وقتی راجع به عملیات یا مسائل کاری انتقاد می‌کردیم با مهربانی می‌گفت :

بسیار خوب حالا شما بیایید و کار را در دست بگیرید و درست کنید چه فرقی می‌کند.

در عملیات بیت المقدس وقتی یکی از تیپها در وضعیت دشواری قرار گرفته بود . فرمانده آن در اثر فشار مشکلات می‌گوید : مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست ؟ شهید باقری پاسخ می‌دهد :

برادران مبادا غرور این پیروزیها شما را بگیرد خودتان را گم نکنید فکر نکنید ما این کار را کرده‌ایم همه‌اش خواست خدا بوده است .

حساسیت عجیبی به انتقال شهدا و مجروحین داشت ومی‌گفت :

ما جواب خانواده‌ای را که جنازه شهیدش روی زمین مانده چه بدهیم .

سرانجام در اثر این تأکیدها و ضرورت مدنظر قراردادن حقوق شهدا مسئول تعاون قرار گاه نیز شهید شد .

 

قسمتی از وصیتنامه شهید به امت حزب الله :

دراین موقعیت زمانی و مکانی جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت خیانت به پیامبر اکرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداکاری بکند.در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان داد و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم.

 

دیباچه سرخ عشق

از آتش و عشق آب شد این دل تنگ

در جوشش می‌خراب شد این دل تنگ

چون تیغ برهنه در تب و تاب وجنون

با منطق خون مجاب شد این دل تنگ

 

آئینه و آب حاصل یاد شماست

آمیزه درد و داغ همزاد شماست

این خاک که از ترنم لاله پر است

دفترچه خاطرات فریاد شماست

سبزیم که ازنسل بهاران هستیم

پاکیم که از تبار باران هستیم

دور است زما تن به مذلت دادن

ما وارث خون سربداران هستیم

 

ازخیل دلاوران گستن نتوان

با روح خدا عهد شکستن نتوان

این است پیام خون یاران شهید :

جنگ است برادران نشستن نتوان

 

 

خصم شب تارو پاسدار سحرند

شیران حریم بیشه زار سحرند

با حنجره شان سرود سرخ فلق است

فریاد بلند آبشار سحرند

 

سرداده منم که سرفرازم گویند

آهسته به این و آن چو رازم گویند

چون آیه رزم در جهادم خوانند

چون سوره حمد در نمازم گویند

 

من همسفر باد سحر خواهم شد

خاک گذر اهل نظر خواهم شد

در آتش عاشقی بسر خواهم شد

پولادم و آبدیده‌تر خواهم شد

 

تا خاک زخون پاک رنگین نشود

این دشت برهنه لاله آذین نشود

تا لاله رخان بانگ اناالحق نزنند

دیباچه سرخ عشق تدوین نشود

 



نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 19ساعت ساعت 12:34 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin