حسین سالار قلبها
در پنجم مردادماه 1339 در خانواده ای متدین در تهران دیده به جهان گشود . او با احساسات پاک و بی آلایش مذهبی رشد یافت . شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت ، دوره ابتدایی را با نمره های عالی به پایان رسانید و دوره دبیرستان را در مدرسه « دکتر هشترودی » به تحصیل ادامه داد . محسن پیش از رسیدن به سن بلوغ به فرایض دینی عمل می کند .
محسن پس از دریافت مدرک دیپلم با معدل بالا در سال 1335 در کنکور شرکت کرده و شاگر اول کنکور می شود و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل می پردازد . پدرش از همرزمان آیت الله کاشانی بود ، از این رو پسر را با الفبای مبارزات سیاسی آشنا می کند .
شرکت در جلسات آموزش معارف اسلامی و هیاتهای مذهبی تهران از جمله فعالیتهای عمده محسن در پیش از ورود به دانشگاه به شمار می رود .
محسن در دانشگاه با شناخت صحیحی که از مکتب اسلام داشت ، از طیف گوناگون و منحرف سیاسی پرهیز می کند و به انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه می پیوندد . وی همزمان با شرکت در فعالیتهای سیاسی و عقیدتی ، از سال 1365 مسوولیت هدایت مبارزات دانشجوی را در دانشگاه شریف علیه رژیم به عهده می گیرد .
محسن در تابستان 1359 به عضویت سپاه پاسداران در می آید ومدتی به عنوان « فرمانده گردان مخابرات سپاه پاسداران » انجام وظیفه می کند . سپس « سرپرستی اطلاعات عملیات » به او محول می "گردد .
وی در عملیات سرنوشت ساز « پارتیزانی » به عنوان فرمانده گردان نهم مسوولیت محور « تنگ کورک » تا حد فاصل « تنگ حاجیان » را به عهده می "گیرد . در اردیبهشت ماه 1360 طرح آزادسازی ارتفاعات بازی دراز در دستور کار قرار می گیرد . محسن در تمامی مراحل شناسایی این حمله حضور می یابد و در طراحی این عملیات نقش فعالی ایفا می کند . در همین مقطع رابطه صمیمانه میان محسن و خلبان شهید « علی اکبرشیرودی » به وجود می آید . در این عملیات فرماندهی محور چپ به وزوایی واگذار می شود و فرماندهی محور سمت چپ نیز توسط « محسن حاجی بابا » صورت می پذیرد . محسن در این عملیات ایثاری جاودانه خلق می کند و موفق
می شود با تعداد اندک نیرو 350نفر از نیروهای گردان کماندویی دشمن را به اسارت در آورد .
محسن در پایان عملیات از ناحیه فک و دست مجروح می شود و به بیمارستان منتقل می گردد . موقع عمل جراحی اجازه نمی دهد که او را بی هوش کنند و به دکتر می "گوید : « من هرچه بیشتر درد می کشم ، بیشتر لذت می برم حس می کنم از این طریق به خدا نزدیک می شوم . »
او تاب نمی آورد که درمانش کامل شود . دلتنگی دوری از جبهه به سراغش می آید و او هنوز بهبودی کامل نیافته به جبهه « گیلانغرب » باز می "گردد و فرماندهی عملیات سپاه «سرپل ذهاب » را بر عهده می گیرد .
وزوایی در 20 آذرماه 1360 در عملیات « مطلع الفجر » به عنوان عملیات شرکت می کند و در آن جا نیز همچون بازی دراز حماسه می آفریند . بار دیگر در این عملیات زخمی شده به تهران منتقل می گردد .
وقتی از جبهه به مرخصی می آمد به خانوا ده های شهدا و بچه های گردان سرکشی می کرد و مشکلات آنان را مرتفع می نمود .او با همه به احترام و ادب برخورد می کرد ، بویژه به پدر و مادرش احترام قائل بود . به قرائت قرآن مداومت داشت . به حضرت امام خمینی(ره) عشق می ورزید و اطاعت از معظم له را واجب می دانست .
شهید وزوایی این عاشق وارسته و مجاهد آ"گاه پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینهای فراوان سرانجام در روز 10 اردیبهشت 1360 در عملیات « بیت المقدس » هنگام هدایت نیروهای تحت امر : بر اثر اصابت گلوله و ترکش به فیض عظمای شهادت نایل آمد ، سر و جان در گرو محبوب و معشوق نهاد و به خیل عشاق ره یافت .
دست نوشته محسن وزوایی
اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید ، آن را به روی مینهای دشمن بیندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد . ان شاءالله .
مناجاتنامه محسن وزوایی
خدایا : الان تمام مردم ایران چشم انتظارند . مادران و پدران شهداء در التهابند . قلب امام نگران این حمله است . در این حمله آبروی اسلام در میان است . خدایا اگر می دانی که نیتهای ما خالص و فقط برای تو است ، یاریمان کن . راه را نشانمان بده . خدایا تو برای موسی(ع) دریا را شکافتی و راهش دادی . تو برای محمد(ص) غاری را قرار دادی و به امر تو عنکبوت بر در آن تار تنید . خدایا ما کوچکتر از آنیم که درخواست کنیم برای ما کاری انجام بدهی . خداوندا تو را به حق امام زمان(عج) ، تو را به حق نایبش خمینی ، ترا به حق حسین(ع) که ما به خونخواهی او قیام کرده ایم ، قسم ات می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگی نجات ببخش .
1811037- محسن وزوایى
وصیت نامه شهید محسن وزوایى
بسم الله الرحمن الرحیم
صفحه اول این وصیت نامه بدست نیامده است
ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوى ماست در این جبهه ها خداوند را مشاهده مى کنیم که چگونه ملتمسانه به کمک رزمندگان اسلام مى شتابد و آنها را نصرت مى دهد و به مصداق آیه شریفه که مى فرماید کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة را مى بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهاى مردمى بر تعداد کثیرى از نیروهاى دشمن غلبه مى نماید بیاد دارم در عملیات بازى دراز در قسمتى از عملیات مقداد ما 6 نفر بودیم و بر 300 نفر غلبه پیدا نمودیم .
در جبهه ها چنان روحیه ایمان و ایثار مفهوم پیدا میکند که گویى اصلا قابل تصور نیست هنگامیکه در قسمتى از عملیات صحبت از داوطلب شهادت مى شود دعوا بین برادران مى افتد اینها ارزشهایى است که ملت ا. . . ارزانى بشریت داشته است حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به در گاه احدیت مى دانم .
مى خواهم بگویم اى عازمان و اى عاشقان لقاء الله اى مخلصین اخلاق و اى کسانى که مشغول ریاضت کشیدن جهت نزدیکى به درگاه خدا هستید بیایید تا ببینید در جبهه ها چگونه برادران شما به آن درجه از نزدیکى به درگاه خداوند رسیده اند که نوجوان تازه داماد پس از 3 ساعت که از عروسیش میگذرد در جبهه حاضر مى شود آخر در کدامین مکتب چنین ارزشهایى را سراغ دارید خدا را شاهد مى گیریم هنگامى که در 14 شهریور 1360 در سر پل ذهاب بواسطه اصابت گلوله تانک زخمى شده بودم خون زیادى از بدنم رفته بود وقتى به کمک الهى نجات پیدا کردم در بیمارستان زجر زیادى مى بردم آنگونه که شاید قابل تصور نباشد بطوریکه در یک شب ده عدد والیوم 10 به من تزریق شد تا کمى آرام گرفتم اما هنگامى که درد مى کشیدم در عین زجر بدنى از لحاظ معنوى و روحى لذت مى بردم حس مى کردم که بار دوشم سبک مى شود و هنگامى که شخص پرستار مراقب من به مسخره مى گفت چرا این کارها را کردى و خودت را به این روز انداختى به خمینى بگو تا بیاید درستت کند به او گفتم خدا خودش درست مى کنه و همینطور هم شد . وا... قسم وقتى کمى از فشار کارم کم مى شود در خود احساس ضعف و کوچکى مى کنم . آخر میدانید اى امت شهید پرور ایران امروز در شرایطى هستم که لحظه اى غفلت خیانت به اسلام و قرآن است باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است . پس ما نباید نگرانى داشته باشیم این منافقان از خدا بى خبر باید بدانند که ملت آنها را شناخته است اکنون که ملت در جبهه ها حاضر شده است شمابیشتر ملت بیگناه را ترور مى کنید شما نامردان تاریخ هستید که روى تمامى جباران تاریخ را از یزید بن معاویه گرفته تا به هیتلر سفید کرده اید شرمتان باد اى خود فروختگان به اجنبى آخر چگونه حاضر مى شوید از کودکان شیرخوار گرفته تا روحانیون معظم و جان بر کف این راهیان راه ا... را ترور نمایید . این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مى کند آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید که نمى گذارید شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید شما فرزندانى تربیت نموده اید که شهادت را بالاترین سعادت خود مى شمارند و فقط روى پشتوانه الهى حساب مى کنید و شکست در راه چنین حرکتى مفهومى ندارد خدا را شکر مى کنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم نمود خدا را شکر مى کنم که نعمت شرکت در عملیات بمنظور روشن کردن سرزمینهاى سرد و بیروح گشته از وجود صدامیان به نور خدایى نصیبم شد و از خدا مى خواهم که شهادت در راهش را نصیبم فرماید و آنگاه که به مشیت الهى از این دنیاى فانى رفتم در زمره شهدا به حساب مى آیم و از خدا مى خواهم که مرا به حال خود وا مگذارد که بنده اى حقیر و زبون هستم و به درگاه کسى غیر از تو نمیتوانم رو بیاورم اللهم الرزقنا شهاده فى سبیلک
و اما پدر و مادرم
از وجود داشتن چنین پدر و مادرى بر خود مى بالم که افتخارش بر پایه نماز و روزه و خلاصه دستورات الهى است . پدرم ! هنگامى که بیاد مى آورم در سنین کودکى صداى فریاد شما در سحر بمنظور نماز در گوشم مى پیچید که محسن نمازت قضا نشود . امروز هم همچون نوایى دلنشین در گوشم طنین مى افکند و شکر نعمت خداى را مى نمایم سفارش مى کنم همانگونه که تا به حال عمل کرده اید به یارى امام بشتابید و او را تنها نگذارید .
و در آخر برادران و خواهرانم
به امید اینکه انقلاب حرکتى است بمنظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگى ماست دستورات الهى را فراگیرید و در عمل نیز آنها را بکارگیرید . بخصوص عبدالرضا و محمود و حمیده شما فرزندان انقلاب هستید من هر چه باشد مدت زیادى از سنم در زمان طاغوت گذشته است اما شما امروز نعمت حکومت اسلامى بر خور دارید و این بزرگترین موهبتى است که خداوند به شما ارزانى داشته است قدر آنرا بدانید و شکر نعمتش را بجا آورید .
در آخر مى خواهم که 14 روز روزه و سه ماه نماز قضا برایم بجا آورید و راجع به آنچه که دارایى من محسوب مى شود آنطور که پدرم تصمیم بگیرد اجرا شود منتهى سعى شود این مقدار محدودى که دارم در جهت کمک به جنگ و امور اسلام اختصاص داده شوددر ضمن اگر نتوانستید جنازه ام را به عقب بیاورید آنرا به روى مینهاى دشمن بیندازید تا اقلا جنازه من کمکى به اسلام کرده باشد . انشاءالله
و من الله التوفیق
26/12/1360 ساعت یازده شب جبهه بلد - دزفول
شهید مجید بقائی در بهمن ماه سال 1337 در بهبهان چشم به جهان گشود رفتار متین او در خانواده و علاقه اش به مسائل مذهبی و رعایت آنها در سنین 10-12 سالگی رشد فکری و فرهنگی او را مشخص و نمایان ساخت.
هوش سرشار و استعداد وی باعث شد تا تحصیلات پنجم و ششم دبستان (نظام قدیم ) را در عرض یکسال در یکی از مدارس بهبهان بگذارند و سپس رشته «ریاضی» را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کند.
حدود سالهای 53-54 ، فعالیتهای او در دانشگاه شکل گرفت و تماسهایش تشکیلاتی شد. وی برای رژیم شاه، نقش تعیین کننده ای را در رهبری مبارزات دانشجوئی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان بعهده گرفت. در سالهای 55و 56 که مبارزه ملت مسلمان به اوج خود نزدیک می شد او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم بود.
او در بدو تشکیل گروه منصورون وارد شاخه نظامی شد و رهبری برخی عملیات مسلحانه را در آن زمان بعهده گرفت.
مجید نسبت به اصالت حرکتهای انقلابی تعصب خاصی داشت. در یکی از راهپیمائیهای زمان انقلاب هنگامیکه منافقین با سوءاستفاده از حسن ظن مردم ، آرام سازمان خودشان را بالا می بردند. او ناگهان متوجه می شود و آرم آنها را خود بدست می گیرد و در یک فرصت مناسب آنرا پائین می آورد و بدون اینکه کسی متوجه بشود آنرا زیر اورکتش گذاشته و بعد از خارج شدن از صف راهپیمایان آنرا پاره می کند.
پس از پیروزی انقلاب به دادگاه انقلاب و اهواز رفت و جریان انحرافی و آمریکائی خلق عرب را سخت پیگیری نمود و بسیار هم موفق بود.
کار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت . وی فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و در کنار این فعالیتها او معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. و بهمین خاطر به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت که فعالیتهای این در محورهای تبلیغاتی شهر بسیار مؤثر بود.
وی تا اوایل جنگ تحمیلی تقریباً با همه ارگانهای انقلابی در ارتباط بود و با حضور خود مایه دلگرمی سایر برادرها می شد. ارایه راه حلهای ابتکاری و مناسب او همه را دلگرم و پرجوش نگه میداشت.
پیش از آغاز جنگ تحمیلی ببه توصیه برادر محسن رضائی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد.
با شروع جنگ تحمیلی و پیمان او برای حضور در جنگ باعث شد بدلیل خصوصیات مختلفی که داشت ، از جهت آگاهیها و رفتارها به عنوان نماینده سپاه استان در اطاق جنگ معرفی شد.
پس از مدتی به فرماندهی سپاه پاسداران شوش منصوب شد و در این مدت طرحهای عملیاتی بسیار خوبی را علیه دشمن بعثی در قالب گروههای کوچک به اجرا در آورد. از آن پس به دلیل اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و بخاطر لیاقتهای فراوانی که در هنگام فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود به فرماندهی لشکر فجر برگزیده شد و در عملیات فتح المبین ، بیت المقدس و رمضان به سمت معاونت برادر باقری فرمانده قرارگاه کربلا، منصوب و پس از عملیات محرم فرمانده قوای یکم کربلا گردید.
مجید بقائی این دانشجوی مبارز قبل از انقلاب و مجاهد خستگی ناپذیر در سنگرهای جنگ و سازندگی و ارشاد و تبلیغ و... ،در 9 بهمن ماه 1361 در حالیکه بعنوان فرمانده قوای یکم کربلا بهمراه چند تن دیگر از برادران و یاران مشغول بررسی یکی از مکانها برای شناسائی و نفوذ در دل دشمن و بودند مورد اصابت گلوله توپخانه دشمن قرار گرفتند .و همه باهم دعوت حق را برای نظر به وجه الله لبیک گفتند.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعى است که جانها همه پروانه اوست
سلام برملت قهرمان و شهید پرور و همیشه درصحنه ایران و با درود و سلام به رهروان صدیق حسین ابن على که درس شجاعت و شهامت را به جهانیان آموختند و شعار خون بر شمشیر پیروز است را عملى ساختند.
مهران مرادی زاده
*************
ما ملت ایران باید ! (هل من ناصرینصرنى ) حسین (ع ) لبیک گوئیم وادامه دهنده راه حسین و شهداى اسلام باشیم .
یعقوب آرامش
*************
سرور شهیدان حضرت حسین ابن على (ع ) میفرماید: " اگر چه دنیا زبیا ودوست داشتنى می باشد و آدم رابه طرف خود می کشد اما خانه پاداش الهى خانه آخرت است و خیلى از این دنیا بالاتر ،،زبیا تر وعالی تر است. "
حسن اعمی برنطین
*************
سرور و سالارشهیدان میفرماید: «انالله لایحب المتکبرین » خداوند متکبران را دوست نمی دارد.
محمد اکبرنژاد
*************
مادر بگوپسرم ! فداى حسین (ع ) شد وانشاءالله دراین جهان ودرآخرت نزد خدیجه کبرى فاطمه زهرا(س) روسفید خواهى شد.
محمد اکبر نژاد
*************
اى مردم همیشه در صحنه و غیور ایران اسلامى . اى تک درخت شوره زار کفـر و اى جهانى به خود آى وفرصت غنیمت دار. علم مبارزه را بردوش گیر و راه حسین (ع) گزین تا فردا از شفاعت حسین برخوردار گردى .
محمد اکبرنژاد
*************
مادران و خواهران ! حجابتان را حفظ کنید. زیرا در روزى که خیمه هاى اهل بیت امام حسین (ع) رابه آتش کشیدند و حجاب را از سر زنان برداشتند ،سکینه دختر اباعبدالله به عمهاش گفت «هل من حرقه سیرتها رأسى » آیا پارچه اى هست که به وسیله آن سرم رابپوشانم.
خلیل بارانی زاده
*************
آمدم تا به این حدیـث عمل کنم. «امام حسین (ع ) فرمود: تا زنده هستیم نمى گذاریم ستمکاران به دولت و فرماندهى برسند.
عباس بازماندگان قشمی
*************
پدر گرامی وظیفه خودم را دیدم که به پیروى از امام حسین که فرمود: (هل من ناصرینصرنى ) راه خودم را انتخاب کنم .امیدوارم که مراببخشید وازخداوند برایم طلب عفو.بخواهید.
عباس بازماندگان قشمی
*************
بدرستیکه حضرت امام حسین علیه السلام با یاران عزیزش سنت ودین جدش را با خون خود و یارانش تازه نمود .
شهریار برومند
*************
ملت شریف من در جبهه یاد گرفتم که چگونه مى توانم حسینى باشم راه و رسم زندگى ائمه رادرک کردم .
ابراهیم پایان
*************
السلام علیک یا اباعبدا... حسین جان درپاسخ به «هلمن ناصرینصرنى »تو در روزعاشورا.حسین جان اگرآن روزنبودیم در کربلا هماکنون درکربلاى ایران ندا سرمیدهیم لبیک لبیک حسینجان.
مانند اصحاب امام حسین (ع ) که شب عاشورا بجز 72 تن بقیه امام خود را تنها گذاشتند و رفتند.
سید علی جاهد
*************
هدفم فقط الله وپاسدارى ازخون شهدابوده باید از امام حسین (ع ) عبرت بگیرید که طفل شیرخوار شش ماهه اش را هدیه اسلام کرد. هنوزنام اوزنده است وتا ابدزنده خواهدبود.
جواد جوادی درویشی
*************
ا ی ملت ایران! .جهاد درس بزرگى است که پیامبران و امامان به ما آموختهاند. حضرت امام حسین (ع)با ازدست دادن بسیارى ازیاران خود از طفل شش ماهه بگیر تا جوان 18 ساله تا پیرمرد پنجاه یا شصت ساله ،ما هم باید از مولایمان درس زندگى و در راه حق مردن را که به ما یاد دادهاند بیاموزیم.
شریعت جوذری
*************
ای مردم شریف ! میخواهم راجع به شهادت توضیح دهم .همینطورى که همه ما رمز پیروزى را باید پیدا کنیم که از رمزهاى بزرگى که بالاترین رمز است قضیه سیدالشهدا است کهآن نهضت باید حفظ شود. بلکه بالاترین سینه زنى همانا رمز پیروزى است امام حسین به واسطه شخصیت عالیقدرش به واسطه شهادت قهرمانه اش مالک قلبها احساسات صدها میلیون انسان است .
غلامعباس داج
*************
ملت شهید پرور! درود و افتخار برشما و رزمندگان اسلام باد که خداوندا ز میان این همه جمعیت دنیا آنها را انتخاب کرد که راه امام حسین (ع ) را ادامه دهند رسالت ما رسالت حسین (ع ) است ببینید امام حسین(ع) براى چه میجنگید شکست یا پیروزى ؟ اى کاش جانها میداشتیم ودر راه امام حسین (ع ) فدامى کردیم. ما بایدحسین (ع ) واربجنگیم ،حسین وارجنگیدن یعنى مقاومت تا آخرین لحظه.حسین(ع) وار جنگیدن یعنى دست ازهمه چیز کشیدن .
محمد دادورقلائی
*************
ما راهى که امام حسین (ع ) با یارانش رفت مى رویم. امام حسین (ع) درصحراى کربلا جلو دشمن ایستاد ونگذاشت دشمن واردخاک کربلا شود. من هم مىخواهم راه امام حسین را ادامه دهم و جلودشمن بایستم ونگذارم دشمن وارد خاک ایران اسلامى بشود.
محمددادور قلائی
*************
اگر شهید شدم خوشحال باشید یک قربانى در راه خدا و اسلام و قرآن وبراى آمدن امام زمان (عج ) داده اى زیرا که ما ازوارث پیامبرامام حسین (ع ) و یارانش عزیزتر نیستیم .
درمرگ من گریه وزارى نکنید زیرا زینب در مرگ برادر گریه نکردبلکه راهش را ادامه داد و هدف حسین را به یزید و یزیدیان فهماند.
محمد زمانی
*************
ملت ما رهروان راه سرخ حسین بن على (ع ) هستند. بویژه جوانان عزیز وپرشور انقلابمان که باریختن خون خود همچون حسین (ع )م رگ رنگین رابازندگى ننگین ترجیج داده .
ابراهیم سال ری جفین
*************
شما مرا نمى بینى که چگونه شهید مى شوم ولى امام حسین(ع ) روبروى چشمش مى دید که برادرش عباس دودست از بدن جدا و به زمین افتاده ولى امام حسین (ع ) به با لین اش رفت وسرش را برداشت، روى زانو گذاشت .ولى امام حسین (ع ) هم صبر و استقامت کرد.پس شما هم صبر واستقامت و پایدار ی کنید.
حسین سالاری
*************
سپاس خداى را که شرکت در جهاد با کفار را نصیبم گردانید تا همچون حسین (ع ) مشتاقانه به سوى مشعل شهادت این آرزوى دیرینه ام بشتابم .خدایا شرمم مى آیدکه درپیش مولایم حسین سر داشته باشم ودر وقت ملاقات ابوالفضل وعلى اکبر دست و سرداشته باشم .خدایا راه تو رادرک کردم وبا شهادت و وحدانیت تو و رسالت محمد(ص ) وائمه اطهارگرچه خودرابیش ازهمه محتاج به وصیت و پندواندرزمى دانم .
عبدالله سیادی جغینی
*************
حال فرصتى پیش آمده تا ما هم ازسربازان امام حسین (ع ) باشم زیرا سیدالشهداء نیزبراى احیاء دین مبین اسلام قیام کرد و ما هم بفرمان رهبر عزیزمان امام خمینى براى احیاء دین اسلام قیام مى کنیم .
هوشنگ شهر جو
در هر کجا هستید پشتیبان روحانیت و ولایت فقیه باشید که استمرار حرکت انبیاست./
منصور دوستمحمدی
*********
حامی روحانیت مبارز و دلسوز باشید، مطیع امر ولایت فقیه باشید، پشتیبان امام باشید تا آسیبی به این انقلاب عظیم نرسد./
مصطفی رضایی
*********
من وصیتی دارم و آن اینست که مردم پشتیبان ولایت فقیه باشند، تا همانطور که امام امت فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به شما وارد نشود. و امام را تنها نگذارید که پشت کردن به اسلام است.
شهید غلامرضا شریفی / سوسنگرد
*********
پیام این برادر کوچک به ملت رزمنده و شریف ایران اینست که پشتیبانی کامل خود را از روحانیت مبارز و متعهد و بخصوص از ولایت فقیه در هر زمانی حفظ نمائید.
شهید سید یحیی موسوی نیا/ شادگان
*********
خدا را شکر می کنم که در زمانی زندگی می کنم که بت شکن زمان خمینی است و امت آن مردمی هستند که مطیع امر ولایت فقیه می باشند.
محمد رضا اسدی / داراب
*********
ای روح امت که ذره ذره وجودت برای خدا و برا امت اسلام و قرآن در حرکت است به روح مقدست سوگند یاد می کنم که از حیثت اسلام و قرآن و ولایت فقیه دفاع کنم.
حمزه انصاری / ممسنی
*********
افسوس که با او هم عصر بودم ولی از ولایتش بهره نجستم و به فرامینش نیندیشیدم تا راه را بیابم.
سید علی اصغر اخلاقی / جهرم
*********
از تمام برادران وخواهرانی که این پیام را می شنوند و یا می خوانند می خواهم که هرگز دست از امام و ولایت فقیه برندارند.
جواد حسین زاده / شیراز
*********
همیشه طرفدار امام امت و ولایت فقیه باشید.
علی حسین نعمت الهی / اقلید
*********
باید با دقت لازم در انتخاب امام جامعه بهترین شخص را انتخاب کنیم و در دنبال آن تقویت آن لازم است. حال که شما امت ، امام امت را به امامت جامعه خود پذیرفته اید باید تا لحظه آخر پشتیبانی ازآن نموده تا جامعه ای سالم و الهی داشته باشید.
از اسلام راستین تحت رهبری امام امت و ولایت فقیه و روحانیت متعهد و مسئول که در واقع در استمرار و تداوم حرکت اولیاء و انبیاء می کوشند دست نکشید و ازآنها پشتیبانی کنید.
شهرام ضابطی / جهرم
*********
مبادا دست از امام و ولایت فقیه بکشید.
نبی نوری/ داراب
*********
برادر استغفار را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین درد است همیشه بیاد خدا باشید و در راه او گام بردارید هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازد و حضور تان ثابت نگه دارید .
در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را با ایمان و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید .
اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ خمین نیستند و بر ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. امید که خون شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند.
سلام و درود مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره ی خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد.
و با خدا پیمان می بندم که درتمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین زمان همراه باشم و سنگر را خالی نکنم تا هنگامی که همه مبارنی اسلام در زیر پرچم امام زمان به اجرا در آید .
شهید رضی گلریز ، بابل
*********
از ولایت فقیه حمایت کامل کنید، چون اگر ولایت فقیه باشد دین هم هست و کشور هم هست و آنچه از زبان ولایت فقیه جاری شود چراغ فروزانی است برای مردم آن زمان، و زنگ هوشیاری و بیداری است./
حسن حیاتی
*********
پیرو ولایت فقیه باشید که پیروی و اطاعت ولی فقیه، اطاعت از امام زمان است،و مطیع امام زمان بودن فرمانبرداری از خداوند است./
بهمن حسینی
*********
خدا را شکر کنید که چنین رهبری برای ما فرستاد. او بود که ما را از ظلمت به سوی نور دعوت کرد پس قدر این رهبر را بدانید و دست از یاری او برندارید، چون راه او راه پیامبران است، و هدفش اسلام میباشد. امیدوارم که امام را تنها نگذارید و همیشه پشتیبان و پیرو ولایت فقیه باشید./
محسن کاظمی
*********
باید شما حافظ ولایت و امام باشید و رهبر را همچون نگین انگشتری در دست، میان خود بگیرید./
حسین تقیپور
*********
هر نعمتی شکری دارد،و شکر نعمت اسلام به فرموده امامان، وفادار ماندن به آن است و وفادار ماندن به رهبری معظم آن، مقام شامخ ولایت فقیه و اولیالامر، میباشد./
مهدی حمیدیان
*********
بعد از سالها که در خواب غفلت بودم و سرمایه عمرم را بیهوده به هرز دادم ندای رسای امام بزرگوار حجاب قلبم را در هم درید و دریچهای از نور به رویم گشوده شد تا در سایه ولایت او خودم را بشناسم و وظیفه خود را احساس میکنم./
محمود رفیعی
*********
بار خدایا، نعمتهایی را به من دادی که من شایستگی و لیاقت آنها را نداشتم؛ از میان ادیان، کاملترین دین یعنی اسلام، خط ولایت و خط اصیل و خط امام. و از میان زمانها، زمان انقلاب اسلامی ایران. و از میان رهبرهای دنیا بهترین راهبر را به من عطا کردی؛ سیدی از ذریه رسولالله(ص) و از سلاله حسین(ع) یعنی حضرت امام خمینی مدله العالی را رهبر من قرار دادی./
محمدصادق تائبی
*********
در هر کجا هستید پشتیبان روحانیت و ولایت فقیه باشید که استمرار حرکت انبیاست./
منصور دوستمحمدی
*********
حامی روحانیت مبارز و دلسوز باشید، مطیع امر ولایت فقیه باشید، پشتیبان امام باشید تا آسیبی به این انقلاب عظیم نرسد./
مصطفی رضایی
*********
من وصیتی دارم و آن اینست که مردم پشتیبان ولایت فقیه باشند، تا همانطور که امام امت فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به شما وارد نشود. و امام را تنها نگذارید که پشت کردن به اسلام است.
شهید غلامرضا شریفی / سوسنگرد
فرازی از وصیت نامه سیاسی عبادی حضرت امام (ره)
شما ای ملت مجاهد در زیر پرچمی می روید که در سراسر جهان مادی و معنوی در اهتزاز است بیابید آن را یاری نیابید شما راهی را می روید که تنها راه تمام انبیاء علیهم سلام و یکتا راه سعادت مطلق است . در این انگیزه که همه اولیاء شهادت را در راه آن به آغوش می کشند و مرگ سرخ را احلی من العسل می دانند و جوانان شما در جبهه ها جرعه ای از آن را نوشیده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید به حق بگویم: یالیتنا کنا معکم فافوزا فوزا عظیما گوارا باد بر آنان آن نسیم دل آرا و آن جلوه شورانگیز .
*********
مقدمه حضرت امام خمینی (ره) بر وصیت نامه شهداء
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه مقابل شما است جملاتی از وصیت نامه های عده ای از شهدا انقلاب اسلامی است براستی انسان را به یاد شهداء صدر اسلام می اندازد. من شرمم می آید که خود را در مقابل این عزیزان ، سرشار از ایمان و عشق و فداکاری بحساب آورم. آنان با عشق به خدای بزرگ به معشوق خویش پیوستند و ما هنوز در خم یک کوچه هم نیستمی . خداوندا این عزیزان از خودگذشته را در جوار رحمت خود بپذیر و ما را از قید و بندهای خودبینی و خودخواهی نجات مرحمت فرما.
انک ذوالفضل العظیم
*********
حضرت آیت الله خامنه ای :
غروب خورشید
و هیچ روزی چون چهار دهم خرداد نبود که درآن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم ، تازیانه ی غم و اندوه فرود آورد.ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت ، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. درآن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور درزندگی ملت ایران جوشیده بود، روحی عروج کرد که با نفس روح الهی اش پیکر ملت را جان بخشیده بود، ضجه ای خاموش شد که نفس گرمش سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود ، لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرمت ا بر مسلمین فروخوانده و افسون یاس و ذلت را درروح آنان باطل ساخته بود.
*********
با سلام و درود بر امام مهدی (عج )، محبوب دل عاشقان ولایت و امید دل مستضعفان و امام مجاهدان؛ آن که هرگاه یاد او میکنم با سوز و گداز دل، آن که امید آمدن و ظهورش را میکشم با مناجات با او و ریختن اشک؛ از اینکه دل حضرتش رابه درد آوردهایم شبها را به صبح میآوریم و با عشق و محبت آن امام آتش به سیاهی شب میزنیم ./
مسعود محمودی
*********
مولاجان، عهد میکنم تا آنجا که در جسمم توان رزم و ستیز دارم و پاهایم توان گام نهادن سوی دشمن را دارد، و تا آنجا که نفسم به آخرین شمارههای خود رسیده باشد و قطرات پایانی خونم بر زمین بریزد، به ندای «هل من ناصر ینصرنی» ولایت فقیه و نایب تو لبیک بگویم تا اینکه خداوند نعمت عظمای شهادت را نصیبم کند، که بالاترین مرحله تکامل انسان است و سعادت هر دو جهان در دست یافتن به این نعمت بزرگ میباشد./
محمد کنعانی
*********
کلیات: اجازه بدهیم شما را متوجه ولایت فقیه سازم و بیهیچ غرضی عرض کنم که او حامل پیام الهی است، او مفسر احکام خدایی است او متصل به ولایت رسولالله است./
امیرحسین صبوری
*********
این را بدانید که فقط ولایت فقیه میتوان ایران و جهان را از گودال بزرگ منجلاب فساد و تباهی بیرون بکشد و به سوی جامعه اسلامی هدایت کند./
مجید تاجیک
*********
گرد محور امامت و ولایت گرد هم آیید، از تفرقه بپرهیزید، و خون شهیدان را پایمال نکنید. /
علیالله مهرجو
*********
اوّلین وصیّت به ملّت همیشه در صحنه ایران است که همانطوری که از اوّل پشتیبان ولایت فقیه بوده و از او حمایت میکردند، از این پس هم باید وحدت و یکپارچگی خود را حفظ نمایند. /
محمد نظری
*********
تو را به خدا این امام دلسوز را همواره در پیش روی داشته باشید و از خطّ ولایت خارج نشوید که به راه ضلالت و گمراهی خواهید رفت. /
علی پاک جمپورفرد
*********
پیرو ولایت فقیه باشید که همان ولایت خداوند و پیغمبران و امامان است. سخنان اما را اگر مسلمان و شیعه هستید سرلوحة همة امور خود قرار دهید. /
محسن پورحسن
*********
ای امت بیدار، و ای منتظران و زمینهسازان حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، بدانید که تنها در سایة ولایت است که انسان به ارزشهای الهی و انسانی خواهد رسید و گرنه هر عملی بدون داشتن ولایت بیهوده است. همانگونه که رسول اکرم(ص) فرمودند: «مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانٍهٍ ماتَ مِیتَهَ الجاهِلیَّه» یعنی هرکس بمیرد و امام زمانش رانشناسد مرده است به مردن زمان جاهلیّت. و اینک، امام امت خمینی بتشکن که نایب امامزمان(عج) میباشد پرچمدار این ولایت هستند. /
محمود رفیعی میاندشتی
*********
به طوری که میدانیم امام به عنوان تنها نمونه و الگو و تنها میزان اسلام راستین بوده و در زمرة فقیه زمان و نایب راستین امام عصر(عج) میباشد. اطاعت و عمل به دستورات وی وظیفة شرعی و اسلامی بوده و سرپیچی از آن حرام است و در آخرت مورد مجازات و عقوبت است. به قول یکی از شهدا مگر میشود منتظر مهدی(عج) بود و عاشق خمینی نبود؟/
محمد گیتیفروز
*********
ای امت مسلمان، ای پویندگان راه اسلام، هرگز امام را تنها نگذارید و پیرو و پشتیبان ولایت فقیه باشید و اما را دعا کنید؛ و هرگز فریب منافقین و روشنفکران غربزده و شرقزده را نخورید و روحانیّت مبارز را حامی باشید و براین فرمودة امام که میفرماید کشور بدون روحانیّت مثل کشور بدون طبیب است توجه داشته باشید./
هادی قربانعلی
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش
پر ز خوناب بود چشم من از آب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است از آداب تهی است
جان من می برد آن آب کزین مشک چکد
کشتی ام غرق در آبی که زگرداب تهی است
هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسین
دید? اصغر لب تشنه ات از خواب تهی است
دست و مشک و علمی لازم? هر سقاست
دست عباس تو این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است
شعر آن است شها با که زدل برخیزد
گیرم از قافیه و صنعت و القاب تهی است
باران مرا به یاد تو انداخت ناگهان
ای زن تو ای شروع عطش خیز آسمان
باران گرفته بود، زمین تشنه بود و من
چیزی نمانده بود که شاعر شود زبان
آن روزهای سخت اگر قامتت نبود
آتش گرفته بود زمین و زمینیان
ای زن، تو ای خدای بزرگی و صبر و درد
ای قاصد حسین که تا آخرالزمان
دنیا نشسته است به دامان صبر تو
هرگز نزاده هیچ کسی مثل تو جهان
هم لهجه ی قبیله ی باران شروع عشق
زینب تو ای تمام زمین خاک پایتان
آب هر چند که مهریه دلتنگی هاست
آب یک عمر خجالت زده ی روی شماست
آب آتش شد و بر مجمره ی جان افتاد
نیمه شب، خستگی شهر به دوش اش پیداست
شعله در شعله به خاکستر باران می ریخت
آه مادر چه بگویم که شروع اش اینجاست
ای کریمی که به احسان تو مشهور شده است
اهل بیتی که غزل مرثیه اش سهم شماست
دشت تا دشت عطش بود و کویری در راه
رود تا رود مسیری که به تنهایی ماست
بانوی آب یقیین دارم از آغاز ازل
آب، لب تشنه به دنبال شه کرب و بلاست
سید على حسینی خامنهاى فرزند مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در فروردین ماه سال 1318 شمسی برابر با 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنهاى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشهگیر [...] زندگى ما بهسختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق مىافتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مىکرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.
مبارزات سیاسى
آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)
آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
دوّمین بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.
پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».
بازداشت ششم
در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.
در تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانه پیروزى
درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزى
آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
? پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
? معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
? سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
? امام جمعه تهران، 1358.
? نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
? نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
? ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
? ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
? ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
? ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
? ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
? رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله عملیه و علمیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتند .
مقدمه
صحیفهای که در پیش رو دارید ، سرگذشت مرد صالحی است که سلاح بدست ، به اصلاح جامعه و تطهیر طبیعت برخاسته است . مردی از ابرار که آیهی ((وانزلنا الحدید ... )) را به تفسیر مینشیند و چون احرار با سیره خویش درس (( چگونه زیستن )) میآموزد .
او معماری است از سلالهی معماران بزرگ تاریخ ، سیدی از آل محمد (ص) که در اندیشه اجرای آیین احمدی (ص) و احیای مدینه غدیراست . بت شکنی است از سلاله ابراهیم که با نای داودی ، بزرگ دعوت عصر خویش را به انجام میرساند و آهنگ ساختن زرهی فولادین دارد تاجامعه را از هجوم عفریت قرن ایمن سازد و ارزشهای معنوی و الهی را تعالی بخشد .
نواب صفوی ، (( سفیر سحر)) منتظر دولت کریمهای است که صالحان و مستضعفین زمین در آن وارث زمیناند . رهبر فداییان اسلام منتظر بقیه الله (ع) است تا ، در واپسین حرکت تاریخ ، حکومت الله را در زمین بگسترند و با کتاب الله بر خلق حکم راند.
وی در بینش قرآنی ، آیت قهر الهی بر جان دادن و دژخیمان است و آیت رحمت بر مستضعفین و رادمردان .او منشور حکومت بر دست ، به سیر در جهان میپردازد ، و با اعتقاد به جهانشمولی اسلام به جنگ دشمنان عدالت میرود. ((جهان وطنی )) شعار او در این وادی است و تا بیکرانها قدم می گذارد .
بنیاد شهید به پاس گرامی داشت شهادت شهدای فداییان اسلام در یادنامه ، یاد این عزیزان ، خصوصا شهید نواب صفوی را گرامی میدارد .
سید در نجف
سید در مهاجرتی که در پیش گرفت از آموزشهای استعماری روی گرداند . نجف از او نه مخترع و نه مبتکر ، بلکه سربازی سلحشور از یاران امام علی (ع) ساخت . سید میخواست نه تنها فارابی زمان باشد و آراء اهل مدینه فاضله بنویسد .میل داشت سید رضی باشد و احادیث حضرت امام علی (ع) را جمع آوری نماید و گوش جان و جامعه را با اندیشههای علوی آشنا سازد . او میخواست ابوذر زمان باشد و بر بیدادگریهای عصر بشورد و مردم را به حرکت و جنبش در آورد .
سید به شهر علم و دانشگاه شیعه قدم نهاده ، باخیالی آسوده به تحصیل علوم اسلامی مشغول میشود.وی همزمان با تحصیل در مدرسه صنعتی که به اخذ دیپلم انجامید ،عصرها در مسجدی از مساجد خانیآباد وسپس در مدرسه مروی به تحصیل علوم اسلامی ، و در حوزه نجف به آموزش علوم دینی ادامه میدهد .
اینک که به نجف آمده بیش از همه به دنبال فلسفه سیاسی اسلام است . وی علاوه بر تحصیل علوم متداول حوزه در فقه و اصول ، در پی شناخت اصول سیاسی اسلام است .اصولی که روح دین محسوب شده ، و سروری مسلمین جز با پیاده کردن آن در جامعه حاصل نمی شود .
سید علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده بود در نجف به دنبال استادانی بود که سطوح عالی از آنها بیاموزد.
1- حضرت علامه آیةالله امینی
2- حضرت آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی
3- حضرت آیة الله آقا شیخ محمد تهرانی
از جمله اساتیدی بودند که سید از آنان فقه و اصول و تفسیر قرآن واصول سیاسی و اعتقادی را آموخت .
درخشش ستاره
آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم ، آخرین نفسهای خود را میکشید . نور کم سویی به زمین میرسید .پاها در بند بود . دستها رهایی نداشت و فریادها در گلو خفه میشد . دلها چون غروب پائیز افسرده و غمگین به نظر میرسید .
صدای کودکی در فضای خانه پیچید . گوهر اشکی از دیده پدر غلتید . مادر چون نسیم فرزند خویش را به سینه فشرد وگلاب اشک روی گونه نوزاد چکید . ستارهای به خانه کوچک آقا سید جواد قدم نهاد. نوای آسمانی دعا بر زبان پدر جاری شد .
او امید زندگی طراوت بنفشه بهار را داشت . آقا سید جواد میر لوحی نام فرزند را سید مجتبی نهاد سال 1303 هجری شمسی بود . آقا سید جواد نام مجتبی را برای فرزند خود انتخاب کرد تا یاد خاندان پیامبر با نام فرزندش در لحظه لحظه زندگی وی تجدید گردد . در همان سالهای آْغاز سورههای کوچک قرآن را سرود روزانه خویش قرار میدهد . اولین کتابی را که او میشناسد ،قرآن مجید است کتابی که پدر و مادرش هر روز از آن را با حالتی خاص که از صفای باطنشان خبر میدهد تلاوت میکنند .
سید مجتبی هم سورههای کوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خویش حفظ کرده است . او با پدر روحانی خود در مجالس پرنور قرائت قرآن شرکت فعال دارد . قرآن مجید کتاب زندگی اوست و به آن عشق میورزد .
او هفت ساله است که راهی دبستان میشود و پس از اتمام دورهابتدایی در مدرسه حکیم نظامی وارد مدرسه صنعتی آلمانیها میگردد.
سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به دروس حوزه بپردازد لیک دائی وی که سرپرستی او را بر عهده گرفته و قاضی دادگستری است با سید مخالفت میکند . سید مجتبی از عقیده خود دست برنمیدارد و در مسجدی که در خانی آباد است شروع به فراگیری درسهای حوزه میکند و همزمان در مدرسه آلمانیها به دروس جدید میپردازد .
فریادگران رهائی
سید بزرگوار نواب صفوی از این سه استاد گرانقدر اصول فلسفه سیاسی اسلام را آموخت و با فقه سیاسی اسلام اشنا شد . وی که در نجف مشغول تحصیل بود یکی از کتابها سرو به دستش میرسید ایشان کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع عالیقدر نجف اشرف عرضه میدارند حضرت آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی با صراحت حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام میکند .
نواب به حکم وظیفه دینی خویش با تصمیمی قاطع رو به وطن خویش میگذارد تا آن نابخرد را بر سر عقل آورد .
تصمیم قاطع
پیش از حرکت نواب صفوی از نجف به ایران ، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامهها به مقابله با احمد کسروی برخاستند و از دولت وقت درخواست نمودند تا وی را به جهت انتشار کتب گمراه کننده محاکمه نمایند .
کسروی بعد از کنار گذاشتن اسلام ، احیای آثار ایرانی را بر خود واجب میدانست . از این رو با فراگیری زبان ارمنی به تحقیق مشغول شد . شهریاران گمنام آذری یا زبان باستان آذربایجان از جمله تألیفات اوست . وی به واسطه تألیفات خود در ردیف نویسندگان و محققان جای گرفت و شهرتی برای خود کسب نمود. اما به این اندازه قانع نشد و در موضوعات سیاسی ،اجتماعی اخلاقی و دینی اظهار عقیده کرد .
کار کسروی به جائی رسیدکه جشنی برپا نمود و در آن دیوان شاعران نامی که گنجینههای فرهنگ اسلامی ایرانیان است به آتش کشید و بعدها بعضی از کتب دعا را هم سوزانید و دعوی انشراح صدر و یک نوع نبوت کرد .
احمد کسروی از سادات بود و زمانی را در لباس دیدن گذرانیده بود . نواب به حکم وظیفه اخلاقی و دینی خویش در صدد اصلاح او برآمد . وی که در بین راه اطلاع یافته بود که کسروی در آبادان است به آبادان رفته و در یکی از مساجد بزرگ شهر سخنرانی نموده و از وی دعوت به گفتگو مینماید . ولی کسروی به تهران رفته بود .
نواب صفوی به تهران میآید و با تنی چند از آقایان تماس میگیرد ، صحبت میکند که باید یک دعوتی بکنیم در یک مجمع عمومی همه مردم هم باشند و با وی به بحث بنشینیم .
آیة الله طالقانی ایشان را تشویق مینمایند . شهید نواب به کلوپ کسروی میرود.
نواب با گفتگوهای طولانی موفق نمیشود کسروی را قانع نماید . کسروی به حکم استاد نواب حضرت آیةالله العظمی حاج آقا حسین قمی مرتد شناخته شده است . نباید در ریشه کن کردن آن هیچگونه مسامحهای روا داشت .
سید بزرگوار از حضرت آیة الله مدنی و آقا شیخ محمد حسن طالقانی برای تهیه اسلحه پول گرفت . روز بیست و سوم اردیبهشت سال 1324 وقتی ظهر ساعت یک و نیم کسروی به خانهاش میرفت که در میدان حشمت الدوله هدف قرارمیگیرد. اما به علت فرسودگی اسلحه موفقیت حاصل نمیشود . در حال مقابله پلیس نواب را گرفته وبه شهربانی میبرد . علمای ایران و نجف خواستار آزادی نواب میگردند و ایشان بعد از دو ماه با قید کفالت آزاد میشود .
تشکیل فدائیان اسلام
با آزادی از زندان به فکر تشکیل فدائیان اسلام میافتد تا به وسیله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه برخیزد . با انتشار اعلامیهای فدائیان اسلام موجودیت را به رهبری نواب اعلان میدارد .
انتشار اعلامیه مسلمانان غیور را متوجه فدائیان اسلام مینماید و افرادی چون سید حسین امامی به نواب میپیوندد.
ساعت 10 صبح روز بیستم اسفند ماه 1324 آیات قهر الهی آشکار میشود و کسروی توسط چهارتن از فدائیان اسلام سید حسین امامی سید علی امامی جواد مظفری و علی فدائی از میان برداشته میشود تا جامعه اسلامی به حرکت خود در مسیر الهی ادامه دهد .
حمایت از آرمان فلسطین
براساس قطعنامهای که شورای امنیت سازمان ملل متحد به تصویب رساند در بخشی از خاک فلسطین اجازه تشکیل دولت غاصبی را صادر کرد که امروز مشکل بزرگی برای جهان اسلام شده است .
فعالیتهای استعمارگران انگلیس دیگربار مردم مسلمان ایران را به خشم آورد و در آن روز منزل آیةالله کاشانی مرکز هیجانات و ثقل انقلابات بود و هرگونه تظاهراتی از آنجا شروع میشد . شهید نواب صفوی در این جریان نقش فعالی داشت روز جمعه سییکم اردیبهشت 1327 مسجد سلطانی ناظر عظیم ترین اجتماع مردم تهران بود .
در آن مجلس کاشانی و نواب شرکت فعال داشتند که قطعنامهای مبنی بر ابراز همدردی با اعراب فلسطین صادر شد . روزهای بعد محلهایی برای نام نویسی داوطلبان جنگ با یهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و پنج هزار نفر ثبت نام کردند . در پی ثبت نام مردم غیور ایران اسلامی فدائیان اسلام اعلامیهای صادر نمود :
هوالعزیز
نصرمن الله و فتح قریب
خونهای پاک فدائیان رشید اسلام در حمایت از برادران مسلمان فلسطین میجوشد .پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطین هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت سریع به سوی فلسطین را میخواهند و منتظر پاسخ سریع دولت میباشند .
خاطرات دوستان شهید نواب صفوی
اولین دفعه ایشان را در زندان قصر دیدم ، گرچه قبلاً از نزدیک ، سخنرانیهای ایشان را در مدرسه فیضیه دیده بودم . ولی جلسه خصوصی آشنایی من با نواب صفوی در زندان قصر بود و یادم هست وقتی وارد زندان شدم ، اولین جملهای که ایشان میگفت ، این بود که : چه زودگذر است دقائق ساعات و چه زودگذر است ساعات روز و چه زودگذر است هفتههای سال و چه زودگذر است سالهای عمر و به زودی میمیریم و نمیدانیم آیا خدا از ما راضی است یانه ؟
و ادامه میدهند ، من یک عمل مکروه هم از ایشان ندیدم ، من ایشان را یک سفر به کاشان دعوت کردم و اصرار نمودم که به باغ فیض برویم . ایشان گفت : آیا این سفرفین فایدهتبلیغی هم دارد یا نه ؟
گفتم : نه ، مسافرت تفریحی است .
ایشان گفت : من با خودم عهد کردهام سفری که فایده دینی یا تبلیغی نداشته باشد نکنم لذا من نمیآیم .
سرود رهائی
روز پنجشنبه 25/8/34 مجلس ترحیمی به مناسبت فوت مصطفی کاشانی فرزند ارشد آیة الله کاشانی در مسجد شاه منعقد بود . ساعت 45و 3 دقیقه بعدازظهر حسین علاء در مسجد حاضر شد تا در مجلس ختم نماینده مجلس شورا شرکت نماید . مظفر علی ذوالقدر به وی حمله برد ولی بعد از شلیک تیری فشنگ دوم در لوله گیر کرد . وی تنها توانست علاء را مجروح نماید و خود توسط مأمورین دستگیر شد رهبر فدائیان اسلام به همراه یارانش در منزل آیة الله طالقانی و پس از آن در خانه حمید ذوالقدر بسر میبرند . مأمورین شهربانی عصر چهارشنبه 1/9/1334 به منزل ذوالقدر وارد و نواب صفوی وسید محمد واحدی را دستگیر و به شهربانی میبرند و به شکنجه تیموربختیار فرماندار نظامی وقت گرفتار میشوند .
حین علاء با جراحتی که برداشته راهی بغداد است تا پیمان نظامی پیشنهادی آمریکا را امضاء کند سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی برای اعدام وی در صورت عدم موفقیت ذوالقدر در اهواز برمیبرند لیکن در 1/9/34 شناسائی و دستگیر میشوند . عبدالحسین واحدی در تهران در اتاق بختیار و توسط وی با شلیک سه تیر به شهادت میرسد و اعدام مهره استمار با عدم موفقیت روبرور میشود .
همزمان با دستگیری فدائیان اسلام آیة الله کاشانی نیز بازداشت میگردد .
بعد از بازداشت رهبر فدائیان اسلام ویارانش ، شکنجه و آزار ایشان شروع میشود . از آنجمله سید بزرگوار را لخت در مقابل خرسی قرار داده و به جانش میاندازند . قطره آب سرد بر سرش میریزند و .. و خلیل را در بشکهای که خرده شیشه در آن است جای داده میغلطانند. اما نواب صفوی و یاران باوفایش چون کوه در مقابل هجوم باد میایستد و زمانی هم که دشمن به خیال خویش تا قله کوه صعود کرده همچنان به بهت و حیرت ووحشت میاندازند. سید مجتبی نواب صوفی رهبر فدائیان اسلام آن سخن را میگوید که پیش از این همه گفته بود . وی هیچگاه از مواضع اصولی خود دست برنمیدارد . حکومت رضا خان و پسرش را حکومتی غیر قانونی میشمارد و به دادگاه و تشکیلات آنها وقعی نمینهد .
چهارم دی ماه 1334 اولین دادگاه تشکیل و پس از سه روز دادرسی صورت مخفی به خود میگیرد . رأی بیدادگاه دژخیم از این قرار است :
1- سید مجتبی نواب صفوی اعدام
2- سید محمد واحدی اعدام
3- مظفر ذوالقدر اعدام
4- خلیل طهماسبی اعدام
5- سید هادی میرلوحی 6 سال زندان
6- اصغر عمروی 5 سال زندان
7- احمد تهرانی 4 سال زندان
8- علی بهاری 3 سال زندان
ساعت سه یا چهار بامداد 27 دیماه 1334 مطابق با سوم جمادی الثانی 1375 هجری قمری سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) نخستین فریادگر علیه ظلم برای ایجاد حکومت اسلامی و احیای مدینه غدیر نواب صفوی به خیل شهدا پیوست .

By Ashoora.ir & Night Skin