حسین سالار قلبها
اینجانب محی الدین انواری سال 1305 شمسی در شهر قم متولد شدم. پدرم مرحوم آیت الله حاج شیخ زین العابدین انواری از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) بود. وی در 1310 شمسی به دستور استادش، برای ارشاد مردم به همدان رفت و در آن جا رحل اقامت افکند. زندگی در همدان نیز از همین سال آغاز شد و تا سال 1324 شمسی دوره دبستان و دبیرستان را هم آن جا سپری کردم. در اواخر همین سال و پس از تحصیل مقدمات (صرف و نحو) و مختصری منطق در مدرسه مرحوم آخوند، برای ادامه تحصیل به شهر قم آمدم. با کمال تأسف بیش از دو سال نتوانستم در قم اقامت داشته باشم و ناگزیر به تهران منتقل شده، در مدرسه مروی سکونت گزیدم.
سطح عالی فقه و اصول را از محضر بزرگانی چون آیت الله آشتیانی، آیت الله آقای سید عباس فشارکی و آیت الله عماد الدین غروی رشتی، آیت الله سید محمدحسین شیرازی و آیت الله العظمی مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی فرا گرفتم.
در تمام مدتی که درخدمت مرحوم استاد آملی بودم، در درس خارج فقه استاد بزرگوار، مرحوم آیت الله آشتیانی نیز شرکت می کردم.
همراه بحث های فقهی و اصولی، شرح منظومه سبزواری را درمحضر استاد شعرانی و مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری خواندم. قسمت الهیات اشارات را در خدمت استاد مرحوم الهی قمشه ای(ره) و امور عامه شرح اشارات و قسمتی از منطق منظومه را در محضر استاد حائری(ره) بودم و مدت پنج سال در درس اشعار مرحوم استاد آیت الله رفیعی قزوینی(ره) شرکت کردم. از سال1340 شمسی به بعد در مسائل اجتماعی و سیاسی فعالیت مستمر داشتم. از سال 1336 شمسی در بازار تهران (مسجد چهل تن) اقامه جماعت می نمودم و در جلسات دینی هفتگی آن روز مردم را در جریان مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام قرار می دادم و جنایات حکومت طاغوت را برملا می نمودم. در زمینه لغو تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی از دولت علم سهم کوچکی داشتم و با لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا (کاپیتولاسیون) به دنبال فرمان حضرت امام(ره) مخالفت کردم و پس از تبعید حضرت امام(ره) مبارزاتم را ادامه دادم.
در آن زمان به فرمان امام(ره) به عضویت شورای روحانیتِ جمعیت مؤتلفه اسلامی منصوب شدم. در آن شورا افتخار همکاری با مرحوم شهید آیت الله استاد مطهری و مرحوم شهید آیت الله دکتر بهشتی را داشتم. در ارتباط با مخالفت با کاپیتولاسیون و اعدام انقلابی حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت) در سال 1343بازداشت شدم.
پس از 4 ماه بازجویی و تحت فشار قرار گرفتن در بیدادگاه ارتش، به همراه برادران عضو کمیته مرکزی مؤتلفه اسلامی محاکمه شدم و به پانزده سال زندان با اعمال شاقه محکوم گردیدم. درسال 1356 شمسی پس از تحمل 13 سال زندان، آزاد شدم و بلافاصله در جامعه روحانیت مبارز تهران در کنار برادران روحانی هم سنگر قرار گرفتم و اکنون نیز که سال ها از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد، در این سنگر در خدمت اسلام و انقلاب اسلامی ایران هستم.
مدتی نیز افتخار نمایندگی حضرت امام (روحی فدا) را در ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران داشتم.
در انتخابات دوره ی اول مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم شریف شهرستان رزن به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شدم. همچنین در اولین دوره مجلس خبرگان رهبری، از سوی مردم شریف استان همدان و در دوره ی دوم نیز از استان تهران به این مجلس راه یافتم. و اکنون از سوی مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) در خدمت ائمه محترم جماعات استان تهران در مرکز رسیدگی به امور مساجد انجام وظیفه می کنم.
خداوند متعال به ما توفیق خدمتگز اری به اسلام و مسلمانان و نظام جمهوری اسلامی ایران را عنایت فرماید.
آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودم و خداوند خواست که با هم از این دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.
رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید رجایی)
1312: تولد در شهرستان قزوین
1316 : فوت پدر که شغل پیشه وری داشت .
1326: مهاجرت ایشان به تهران به دلیل فشار اقتصادی و تأمین هزینه خانواده و پرداختن به کارهای مختلف از جمله فروش اجناس ارزان قیمت در کوره پزخانه های اطراف تهران.
1328: ورود به نیروی هوایی همزمان با حکومت رزم آرا و آشنایی با آیت الله طالقانی و شرکت در جلسات ایشان در مسجد هدایت.
1334: استعفا از نیروی هوایی به دلیل فعالیتهای سیاسی .
1338: فارغ التحصیل شدن از دانشسرای عالی و پرداختن به شغل دبیری در تهران و خوانسار و پس از آن عضویت در نهضت آزادی ایران
1341: ازدواج.
1342:شناسایی توسط ساواک در قزوین ایشان پس از 50 روز به قید کفیل آزاد و سپس در دادگاه تبرئه شدند.
1346: اداره کردن بقایای هیأت موتلفه به کمک شهید باهنر و تاسیس مدرسه رفاه برای تداوم مبارزات سیاسی با کمک آیت الله هاشمی رفسنجانی.
1350:هجرت به پاریس ، ترکیه و سوریه برای تداوم مبارزه و تماس با مبارزان خارج از کشور و بازگشت به کشور پس از یک ماه.
1353: دستگیری به هنگام بازگشت از جلسه درس شهید بهشتی.
1354:ناکامی ساواک در گرفتن اطلاعات از آن شهید بزرگوار پس از یک دوره 14 ماهه شکنجه و محکوم شدن به 5 سال زندان و ادامه شکنجه ها توسط ساواک.
1357: آزاد شدن از زندان در آبان ماه این سال و حضور درتشکیلات انجمن اسلامی معلمان تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و شرکت در کمیته استقبال امام خمینی (ره)
1359:انتخاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با یک میلیون و دویست و نه هزار و دوازده رأی.
1359: برگزیده شدن شهید رجایی به مقام نخست وزیری ایران اسلامی .
1360: تنفیذ حکم ریاست جمهوری در 11 مرداد ماه این سال توسط بنیانگذار انقلاب اسلامی
1360:شهادت در واقعه بمب گذاری دفتر ریاست جمهوری .
خوشا چون رجایی علی گونه بودن
· وزراء در بدترین اتاقهای مجموعه مستقر شوند
از اولین مصوبات دولت آقای رجایی این بود که وزراء باید در بدترین اتاقهای مجموعه وزارتی مستقر بشوند خود ایشان اتاق کوچک منشی ها را به عنوان اتاق کار انتخاب کرده بود .در اتاق او حتی یک مبل دیده نمی شد چند صندلی و یک میز را در این محل تنگ قرار داده بودند. اتاق من که وزیر مشاور در امور اجرایی بودم همراه با کسی که قائم مقام من بود اتاق کوچکی در طبقه چهارم نخست وزیر بود .
اینها همه برای آن بود که مثل سابق بهترین اتاقها را در اختیار وزراء و معاونان آنها قرار ندهند که تدریجاً خلقیات مسوولان تغییر کرده و اسیر پست و مقام شوند.مصوبه دیگر این بود که وزراء پیش رو و پس رو نداشته باشند.
آخرین مصوبه این بود که حقوق هروزیر برابر با متوسط حقوق کارمندان دولت در آن زمان یعنی حدود 7 هزرا تومان باشد . متاسفانه در زمان شهید رجایی هم برخی از همکاران وزراء مصوبات مزبور را به درستی رعایت نکردند.
به یکی از نواحی آموزشی می رفتیم . به راننده گفتم ، جایش را بلدی ؟
راننده گفت : نه .
رجایی گفت :برو ، من بلدم.
و ادامه داد : اگر در کوچه و خیابانهای تهران کاسه و بشقاب فروخته باشی ، همه جای تهران را بلد هستی.
و راننده از آیینه قیافه رجایی را نگاه کرد. رجایی واقعا از ته دل می خندید.
گفتم : واقعا
گفت :واقعا
از کاسه و بشقاب فروختن تا وزارت راهی نیست . مشروط بر اینکه پابرهنه های جامعه ات انقلاب کرده باشند.
•اگر یک جوز غذا نباشد بلند می شوم و می روم
در سفی که با آقای رجایی به مشهد مقدس رفته بودیم ایشان طبق معمول هر سفر که مهمان دانشسرای تربیت معلم می شد و شب را هم در خوابگاه تربیت معلم که تختهای دو طبقه ای داشت می خوابید و صبح مثل همه دانشجویان مرکز صبحانه می گرفت و صرف می کرد مستقر شد . تولیت آستان قدس رضوی از ایشان و هیأت همراهشان دعوت کردند تا در تالار آینه نهاری را مهمان حضرت رضا (ع) باشند . سفره نسبتاً مفصلی انداخته بودند وقتی سر سفره نشستم آقای رجایی نگاهی به سفره وغذایی که در آن چیده شده بود کرد و آهسته مرا صدا زدو گفتند برو بگو اگر این سفره جز یک غذا در آن دیده شود من از سر سفره بلند می شوم و می روم. من که خیلی به ایشان نزدیک بودم خدمتشان عرض کردم من چنین رابطه ای با مسوول اینجا ندارم بهتر است کسی این را بگوید که با او خودمانی تر باشد گفت می دانی که من پا می شوم و می روم و من هم یقین داشتم که حرف ایشان یکی است و واقعاً بلند می شود و می رود و کار به هیچ ملاحظه ای هم ندارد که در این وصورت خیلی هم بد می شد .راه حل دیگری به ذهنم رسید و آن اینکه به کسی که داشت سفره را می چید گفتم بدون اینکه بخواهی به مسوول اینجا بگویی یک نوع غذا را از روی سفره بردار و صدایش را هم در نیاور !چون آقای رجایی از اینکه دو نوع غذا سرسفره است ناراحت شده و می خواهد بلند شود و برود.اوهم دید قضیه خیلی جدی است همین کار را کرد.
•من از آن روز که در بند توام آزادم
دقت کنید ، بی بند و باری را به جای آزادی به ما نخورانند. آزادی غربی را با آزادی اسلامی عوضی به ما نگویند.
درسال 56 هر کوچه ای از تهران را شما می رفتید ، یک دختر با یک پسر صبح تا شب راه می رفت ، هیچ کس حق نداشت حرف بزند ، هیچ کسی حق نداشت بگوید ، آخر اگر شما انسان هستید ، این چه شیوه زندگی است ؟ در جمهوری اسلامی این قید هست خوب ، حالا چی ؟ حالا می خواهند بیایند جوانهای ما را منحرف کنند که آزادند؟ هرگز ! آزادی به معنای غربی که بی بند و باری است در اسلام ممنوع است . ما برای این کار بود که فریاد زدیم : این رژیمی که توریستها را با آن قیافه ها که یادتان هست ، می آورد در مملکت ما که فرهنگ ما را منحط تر از آن که بود بکند ، امروز ممنوع است یعنی چه ؟ یعنی هر کس هر کاری را حق دارد بکند که خدا اجازه داده و کاری را که خدا اجازه نداده حق ندارد بکند. حالا هر کس می خواهد باشد . در زندگی خصوصی داخل خانه آن را خودش می داند ، اما در جامعه نویسنده حق ندارد هر چیز به ذهنش می رسد بیاورد روی کاغذ.شهید رجایی
عشق در زنجیر
باید بگویم که خاطرات زیادی دارم که شیرین ترین و جالبترین خاطره اش زندان سال 53-54 است که ما با ایشان هر دو زندان بودیم .
البته زندان انفرادی که من در سلول شماره 20 کمیته شماره یک خرابکاری بودم و ایشان در سلول شماره 18 بود . بین دو تا سلول ما یک سلول فاصله بود . ولی در عین حال ما با آقای رجایی رابطه داشتیم. من با مورس به سلول بغلی چیزهایی را می گفتم و او با مورس به آقای رجایی می گفت و باز آقای رجایی پاسخ مرا به همین طریق به من برمی گرداند و ما هرروز چند بار با ایشان سلام و علیک و صبح بخیر و شب بخیر می گفتیم و گاهی هم که ما برای کاری به بیرون سلول می رفتیم در راهرور گاهی درفاصله غیبت نگهبان و از گیجی نگهبان استفاده می کردیم و پرده ای که بر روی در افتاده بود ، پس می زدیم و از میانه روزنه با آن طرف سلام و علیک می کردیم.
بارها به این وسیله با هم صحبت می کردیم از دور یکدیگر را می بوسیدیم.
نقل از حضرت آیت الله خامنه ای
پولاد از صلابتش آب می شد
از حدود سال 40 با مرحوم شهید رجایی آن دوست عزیز ما آشنا هستیم.نزدیکی بیشتر من با ایشان از سال 1347بود . همان طور که از کلماتش فهمیدید ابوذر زمان و عارف بود. ممکن است عرفان نخوانده باشد اما واقعا عارف بود. خدا را خوب شناخته بود . ایمان خوبی داست، به حرفهایی که می زد از صمیم دل اعتقاد داشت. بی جهت حرفی را که قبول نداشت نمی گفت .
مقاومتش در تمام دوران زندان بی نظیر بود . این اغراق نیست و چند ماه در یک سلول بماند و مرتب زیر شکنجه باشد وبه رژیم حرفی نزند. 13 ماه بود که ایشان را گرفته بودند. من پیش ایشان اسراری داشتم که اگر فاش می کرد بنده را هم اعدام می کردند. در ماه سیزدهم بازداشت ایشان من بازداشت شدم و به زندان رفتم. آنجا کتک خوردم و پایم مجروح شد. مرا برای پانسمان به شهربانی بدند. اطاق پانسمان شلوغ بود و همه در صف بودند. من زودتر رسیده و مشغول پانسمان بودم که صدای آشنایی شنیدم. دیدم دکتر دارد با کسی (شهید رجایی) صحبت می کند و می گوید :شما چرا به اینجا آمدید ، ما در اینجا نمی توانیم شما را پانسمان کنیم.باید به بیمارستان بروید .درد زیادی داشت فهمیدم که ناخن های ایشان را بعد از 13 ماه کشیده اند. دکتر دستور داد آمبولانس بیاورند و او را به بیمارستان ببرند و پانسمان کنند. چون نمی توانست پای او را با آن وسایل سطحی معالجه کند. بعد از 13 ماه در سلول انفرادی رفت و بازهم شکنجه شد. نقل از آیت الله هاشمی رفسنجانی
•چون موج بی قرار و با وقار
خصوصیات اخلاقی این شهید عزیز مجموعاً یک خصوصیات برجسته ای بود.
یکی از بزرگترین خصوصیات او همان است که قبلاً اشاره کردم . مرد بی تظاهری بود . هیچکس از ظاهر آرام او نمی فهمید که در باطن و ذهن و اندیشه مواجح او چه می گذرد . به حق یک از متفکرین و تئوریسین ها و ایدئولوگهای این انقلاب بود و این چیزی بود که شاید تا زمانی که زنده بود هیچکس بدرستی نمی دانست و الان هم گمان نمی تکنم بجز عده ای از دوستان نزدیک و کسانی که با او کار کردند به عظمت و مقام علمی او آشنا باشند.
نوشته های زیادی داشتو کتابهای زیادی را تنظیم کرده بود . جزوه های زیادی را نوشته بود و غالباً نامه های بدون نام یعنی بدون استناد به نام او مدتها در دست مردم می گشت ودانش آموزان از آن استفاده می کردندو کسی نمی دانست که فراهم آورنده و خلاق اینها شهید باهنر بود ، ارتباطلات نزدیکی با شهید مطهری و شهید بهشتی داشت و هر دوی اینها برای عظمت فکری و قدرت تفکر علمی او ارزش زیادی قائل بودند وا حترام زیادی می گذاشتند.
به هر حال یک شخصیت برجسته و یک انسان پر مغز و کم تظاهر ، یک انسان زبده گو و گزیده گو یک انسان طراح و آینده نگر در قالب یک موجود معصوم کم حرف ، بی تظاهر بی توقع پرکار و پرتلاش جلوه کرده بود .
نقلا زحضرت آیت الله خامنه ای
•اگر مقصد خداباشد .
مرحوم رجایی اول که سر کار آمد ، با اینکه با مشی بنی صدر و همه لبرالها مخالف بود ، ولی خیلی مودبانه برخورد کرد ودر مجلس گفت: کهمن مقلد امام فرند مجلس و برادر رییس جمهور هستم. دیگر ازاین نجیبانه تر و سالم تر ممکن نبود که کسی تعبیر کند و همه هم از این تعبیر خوششان آمد و حتی کسانی که با بنی صدر هم مخالف بودند ، خوششان آمد که حالا که آقای رجایی می خواهد به عنوان نخست وزیر در دولت کار بکند و مساله کابینه و لوایح و تصویب نامه ها در پیش است ، با بنیِ صدر درگیری زیادی نداشته باشند و حقیقت هم این بود که جامعه ازجنگ موجود میان مسوولان سطح بالای کشور به تنگ آمده بود و طالب دوستی و مهربانی بود . متقابلاً آقای بنی صدر مثل آن آدامهایی که راست راست توی چشم یکی نگاه می کنند و به او فحش می دهند همانطور هی مصاحبه می کرد وبه آقای رجایی اهانت می کرد .
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای :
این دو بزرگوار ، حقا و انصافاً ازعناصر برگزیده و برجسته این کشور و این نظام بودند ؛ امتحان داده و دلسوز و مردمی بودند ؛ وجودشان با آرمانهای انقلاب آمیخته بود ؛ طعم سختیها را چشیده بودند ؛ دوران مجاهدت و مبارزه برای پیروزی اسلام را با توفیقات وسربلندی پشت سر گذاشته بودند... شایسته است که ما همیشه یاد این عزیزان را گرامی بداریم.
رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید باهنر )
1312:در یک خانواده پیشه ور ساده و محروم در کرمان متولد شد.
1317:در سن پنج سالگی به مکتب خانه رفت .
1322: اشتغال به تحصیل علوم دینی در مدرسه معصومیه کرمان.
1332: عزیمت به قم و ادامه سطوح عالی عوام اسلامی در محضر آیت الله بروجردی (ره) و امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره)
1333: دیپلم نظام قدیم را متفرقه امتحان داد
1336: تاسیس و نشر سالنامه و فصلنامه مکتب تشیع
1337: اتمام لیسانس الهیات و اخذ فوق لیسانس امور تربیتی - دستگیر در آبادان به دلیل اعتراض به رسمیت شناختن اسراییل توسط شاه .
1342: در اسفند ماه در تهرا ن پس از سخنرانی به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر و چهارماه زندانی شد.
سخنرانی در مسجد هدایت ، مسجد الجواد ، حسینیه ارشاد و در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان ، شرکت در تاسیس مدرسه رفاه تدریس در جلسات هیأتهای موتلفه ، اخذ درجه دکترای الهیات از دانشگاه تهران شرکت در تاسیس کانون توحید ؛ شرکت درت اسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
1344:ازدواج
1350: ممنوع المنبر شد . ورود به آموزش و پرورش و تالیف کتابهای دینی از ابتدایی تا دبیرستان با همکاری شهید بهشتی
1352: دستگیر مجدد وی و خواهرش و از آن پس احضار مکرر به ساواک
1354:شرکت در کنگره اخلاق و تربیت در ژاپن
1356: دستگیر در دانشگاه شیراز و دو نوبت دستگیر دیگر.
1357: به فرمان امام خمینی (ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی انتخاب شد.
1359: انتخاب شدن به عنوان نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان و شورای اسلامی.
- انتصاب در کابینه شهید رجایی به سمت وزیر آموزش و پرورش.
1360: انتخاب به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بعد از فاجعه هفتم تیر.
- انتصاب به عنوان نخست وزیر پس از بدست گرفتن مقام ریاست جمهوری توسط شهید رجایی.
- شهادت به همراه شهید رجایی در واقعه بمب گذاری دفتر ریاست جمهوری.
سخنی از باهنر
اگر قانون اساسی تصویب شده را بررسی نمایید نشان دهنده ماهیت جمهوری اسلامی خواهد بود ولی اجمالاً جمهوری اسلامی دو تکیه گاه بزرگ دارد ، یکی جمهور و مردم و دیگری اسلام بنابراین هم حضور مردم و هم حضور اسلام در آن است. اسلام به عنوان قانون بایستی مبنای متن باشد . البته معنایش آن نیست که ما عین ماده قانون اسلامی را مثل مقررات و قانون اجرایی درآوریم، بلکه می تواند پشتوانه و زیربنا باشد، یعنی اینکه مجموعه مقررات و آیین نامه ها و قوانین که تصویب می کنیم بر اساس معیارهای اسلامی و با حفظ تعالیم اسلام باشد .
ولی همانطوری که گفتیم اگر بخواهیم در مجموع عمل نماییم به قانون اساسی مراجعه می کنیم.
رجایی می گفت :
حاصل و فشرده ای که از این قرآن برای اداره زندگی خود نوشته ایم ، قانون اساسی است ، قانونی که هر یک از اصول آن بر اساس آیه ای از قرآن و چند حدیث و خبر و سنت است.
ما از این قانون اساسی به عنوان بالاترین و پرارزش ترین دستاورد انقلاب دفاع می کنیم و تا آخرین نفس همه قطره های خون خود را برای آبیاری این نهال تازه اسلامی تقدیم خواهیم کرد.
مسوولان امر می دانند و باید هم بدانند که ملت ستمدیده زجر کشیده رنج دیده و بپا خاسته و شهید داده ایران از این جو اختلاف نگرانند و جداً خواستارند که این جو را به جوی عطر آگین از محبت از برادری از اتحاد از همکاری از همفکری مبدل سازند. مسوولان محترم امر خوب می دانند که دشمن از این این جو چه استفاده های تبلیغاتی می کنندو به خیال اینکه بگو مگوهاشان و این اختلافاتشان در مسائل کلی تری است ، جری شده اند. گو اینکه باید بدانند اینها از این اختلاف طرفی نخواهند بست و اختلافی که مسوولان امر دارند در مورد شیوه اداره کردن مملکت است و هیچ کدامشان حاضر نیستند با ضد انقلاب داخلی و دشمنان خارجی نرمش ازخود نشان دهند و همه در اینکه مبارزه برای ادامه انقلاب اسلامی لامر و واجب است متفق القول هستند. آنچه مصیبت است همین جو متاسفانه اختلاف آلود است که این انحراف است انحراف از مسیر انقلاب بیایید بخاطر خدا به این وضع خاتمه دهیم.
برای اینکه فکر دانشجویان در جهت معیارهای ارزشی جدید اسلامی سیاسی بارور بشود و بتواند اصول و آرمانهای انقلابمان نه شرفی و نه غربی بودن خودکفایی آزادی و استقلال و مبارزه دایم با استکبار جهانی قطع وابستگی ها بازیابی شرف اسلامی بازیابی هویت و ارج و ارزش انسانی این ملت ، آمادگی برای خدمت و همیاری به مستضعفان جهان پیوند معنوی و اجتماعی با همه محرومان بپا خاسته در عالم زمینه سازی برای وحدت پاک اسلامی و امثال آن را به ثمر برساند ، تمام این آرمانها و هدفهای سیاسی داخلی و خارجی و اجتماعی بایستی در دانشگاهها تعبیر و توجیه و تحقیق بشود و نسل ما بر اساس این معیارهای ارزشی بارور بشود.
خوشا چون باهنر بودن
روزی که ایشان وزیر آموزش و پرورش شده بود وقتی به منزل آمدند و من به ایشان تبریک گفتم هر چند که می دانستم این تبریک جز سنگین تر کردن بارمسوولیت ایشان نبود ایشان در جوابم فرمودند که من احساس می کنم دیگر چهار فرزند ندارم بلکه 10 میلیون فرزند دارم که در برابر یکایک آنها احساس مسوولیت سنگینی می کنم.
او باهنری بود که هنرش احیاء فرهنگ ازیاد رفته اسلام راستین بود.
نقل از همسر شهید
با آن همه گرفتاری که ایشان داشتند ، در طول عمرم هیچگاه ندیدم که عصبانی شوند هیچگاه ندیدم که مسئله ای ایشان رابه خشم آورد . اگر هم مسئله ای پیش می آمد بارویی باز با تک تک افراد برخورد کرده مسائل را حل می کردند و می گفتند که اینگونه مسائل نباید موجب شود که شما آن اخلاق حسنه را حفظ نکنید و اخلاق سیئه را پیش بگیرید . در مسائل عاطفی خییل بر رعایت اخلاق تکیه داشتند چون معتقد بودند که در تعلیم و تربیت خانوادگی باید این اخلاق حفظ شود و ما این اخلاق را براستی در ایشان دیدیم.
نقل از فرزند شهید.
ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم میکند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند .
شهید مهندس هادی امینی
شهید مهندس هادی امینی در سال 1332در تهران متولد شد . تحصیلات عالیه خود را در رشته مهندسی مکانیک طی کرد و در رشته تاسیسات تخصص خود را گرفت . فعالیت سیاسی خود را قبل از انقلاب شروع کرد .
که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با عضویت در حزب جمهوری فعالیت خود را ادامه داد.
شهید عباس ابراهیمیان
او مظلومی است در کنار شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر.
آثار خدمات او به اسلام و انقلاب را درکمیته امداد امام خمینی میتوان یافت .
فعالیت آن شهید بزرگوار در حزب جمهوری و در روابط عمومی حزب تا لحظه شهادت ادامه داشت .
شهید علی درخشان
در سال 1319 در تهران متولد شد . پس از تحصیلات ابتدائی و متوسطه در مبارزات ضد رژیم شرکت نمود از مبارزین بسیار قدیمی و مورد احترام و اعتماد عموم رزمندگان مسلمان بود .
عضو شورا و مسئول امور مالی حزب جمهوری اسلامی بود .
شهید جواد سرافراز
در سال 1332 در تهران بدنیا آمد . سال 57 و در هنگامه انقلاب اسلامی درمبارزه
برعلیه رژیم طاغوت کنار ملت بود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حزب جمهوری
اسلامی در حزب جمهوری اسلامی به فعالیت خود ادامه داد .
شهید حجة السلام علی اکبر اژهای
در سال 1331 در اصفهان بدنیا آمد . از سال 1344 با ورود به کانون علمی و تربیتی جهان اسلام به ارشاد جوانان پرداخت و چون کانون توسط ساواک بسته شد شهید در مسجد امام علی (ع) دنباله فعالیت های خود را از سر گرفت .
شهید حسن بخشایش
در سال1336 در تهران بدنیا آمد .
سال 1355 وارد دانشکده علوم دانشگاه تبریز شد .
مبارزه خود را همگام با آغاز جنبش اسلامی به رهبری امام خمینی و قیام مردم مسلمان تبریز آغاز کرد .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی او یکی از بنیانگذاران کانون نهضت اسلامی تبریز بود و در لوای این کانون فعالیت تبلیغی خود را آغاز کرد .
مهر ماه 59 همکاری تشکیلاتی خود را با حزب جمهوری اسلامی آغاز و تا لحظه شهادت ادامه داد .
شهید علی اصغر آقا زمانی
در سال 1331 در شهرستان نراق دیده به جهان گشود . فوق لیسانس خود را از دانشکده حسابداری شرکت نفت اخذ کرد . پس از پیروزی انقلاب درکمیته انقلاب اسلامی انجام وظیفه نمود و بعد از پیوستن به حزب جمهوری به سرپرستی واحد دانشجوئی منصوب شد .
شهید محمد خوش زبان
در سال 1340 در تهران بدنیا آمد از فعالیتهای بعد از انقلاب این شهید عزیز عضویت در حزب جمهوری اسلامی(سرپرست منطقه - سرپرست تبلیغات استان - سرگروه انتظامات نماز جمعه - سرگروه انتظامات راهپیمائیها ) را میتوان نام برد .
شهید حسن اجاره دار
در سال 1329 در تهران بدنیا آمد . پس از پیروزی انقلاب اسلام در کمیته انقلاب خدمت کرد .
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و در بخش دانش آموزی و هماهنگی حزب جمهوری استان تهران خدمت کرد .
شهید سید محمد موسوی فر
در سال 1337 در روستای تقیآباد نیشابور دیده به جهان گشود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای خود را در حزب جمهوری اسلامی ادامه داد و هنگام شهادت از یاران نزدیک شهید مظلوم بود .
شهید محمود بالاگر
در سال 1338 در اراک بدنیا آمد . زندگی سیاسی خود را در سال آخر دبیرستان با پخش اعلامیههای امام شروع کرد .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پیروی از فرمان رهبر - داوطلبانه به خدمت رفت و در سنگر سربازی مدافع آرمانهای حضرت امام بود .
در لحظه شهادت در واحد سمعی و بصری حزب فعالیت داشت .
شهید محمد حسین محمدعینی
در سال 1330 در شهرستان قم متولد شد .پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سازمان گسترش وزارت صنایع و معادن استخدام گردید . آخرین سمتش مامور به خدمت در تدارکات مجلس شورای اسلامی بود .
شهید محسن مولائی
در سال 1339 در تهران بدنیا آمد . فرزند خانوادهای مستضعف از جنوب شهر بود . در جریان انقلاب اسلامی مبارزاتش به اوج خود رسید و همکاری مخلصانه با نیروهای اسلامی داشت . ایشان از مؤسسین دفتر منطقه هشت حزب جمهوری بود .
آخرین سمت آن بزرگوار فعالیت در واحد دانش آموزی حزب جمهوری مرکز بود .
شهید رضا ترابی
در سال 1336 در تهران بدنیا آمد .
سال 58 فعالیت خود را در شاخه دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی آغاز کرد.
هنگام شهادت مسئولیت قسمت تبلیغات شاخه دانشجوئی حزب را به عهده داشت .
شهید جواد مالکی
در سال 1331 در تهران متولد شد مبارزاتش را از سال 1350 که وارد دانشگاه تربیت معلم شد آغاز کرد و در کنار شهید دکتر مفتح در مسجد جاوید فعالیت مبارزاتی داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شورای مرکزی حزب دعوت شد و در این سنگر تا لحظه شهادت باقی ماند .
مسأله هفتم تیر حادثهیی فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب ماست و هنوز هم در دنیای سیاست ورد سطح جهان ، هفتم تیر قابل طرح و احتجاج است . در ماجرای هفتم تیر ، دو گروه رسوا شدند :
گروه اول : کسانی بودند که ادعا میکردند طرفدار مردم و خلق و انقلابند .
گروه دوم : قدرتهای جهانی مدعی حقوق بشر و ضدیت با تروریسم بودند .
شهید محمد پور ولی
در سال 1335 در تهران بدنیا آمد .
او از اعضای مؤسس انجمن اسلامی دانشگاه بود . بعد از پیروزی انقلاب شهید پور ولی نخست در بخش سیاسی و سپس به لحاظ درک اهمیت کار روی دانش اموزان یکی از عناصر فعال بخش دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی گردید .
شهید حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالحسین اکبری مازندرانی
در سال 1315 در شهرستان ساری متولد شد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان عضو هئیت 5 نفره کشاورزی تلاش پیگیر داشت .
شهید توحید رزمجومین
در سال 1330 در تهران متولد شد . در سال 56 در رشته صنایع (مکانیک ) لیسانس گرفت .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و در واحد کارگری فعالیت نمود .
شهید حجة الاسلام حسن سعادتی
در سال 1335 در نیشابور به دنیا آمد .
در تابستان 1358 به اردوی فرهنگی - عمرانی حزب جمهوری اسلامی پیوست و
دردفتر مرکزی حزب جمهوری در بخش شهرستانها به خدمت خود ادامه داد .
رهنمودهای شهید مظلوم آیت الله شهید بهشتی به انجمنهای اسلامی 23 روز قبل از شهادت
1- تکیه بر ایمان هر چه قوی تر به آرمانتان :
نگذارید این ایمان در شماها خدای نکرده پژمرده و ضعیف شود .
2- برنامههای عملی که درآن تفوق ساختار اسلامی به چشم بخورد ، معلوم باشد که این فرد مسلمان از همطراز غیر متعهدش در عمل سودمندتر است .
3- ارتباطاتتان را قوی کنید : به کمک ارتباطات گسترده یک جمع بزرگتر بشوید .
4- جذب عناصر جدید درنیروهای اسلامی . باید کلامتان و رفتارتان چنان باشد که سایرین را جذب کنید . مبادا فکر کنید به اینکه اینهایی که با ما مخالف هستند دیگر کارشان خراب است . اینها در اثر ارشاد و معاشرت خوب میشوند .
5- انضباط هر کار دسته جمعی انجام میدهید همراه باشد با انضباط تشکیلاتی . نظم ما باید نظم الهی باشد . نظم سازنده .
6- شناسایی و کشف استعدادها . شما باید مدیرهای مؤمن و متعهد را هم کشف کنید و هم بسازید .
7- افزایش معلومات . مطالعاتتان باید مطالعات اسلامی باشد . مطالعات فنی هم باید باشد . به طوری که کاردانی و کارایی فنی شما رو به افزایش مستمر باشد .
8- شیوههای صحیح برخورد با دشمن و مخالف را یاد بگیرید .
انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه 1360 که منجر به شهادت مظلومانه آیت الله دکتر بهشتی و دیگر یاران فداکار انقلاب اسلامی شد چهره خبیث منافقین کوردل و مدعیان دروغین حقوق بشر را برای همیشه رسوا کرد .
پیام امام خمینی (ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد . ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم میکند که خود راوقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند .
اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله ارواحنا له الفداء و ملتهای مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریک و تسلیت عرض میکنم . من به بازمندگان شریف و عزیزان شهدا درغم و سوگ شریک و رحمت واسعه خداوند رحمان را برای این مظلومان و صبر و شکیبایی را برای بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم .
رحمت خدا و درود بی پایان ملت بر شهدای انقلاب از پانزده خرداد 42 تا 7 تیر ماه 60 و سلام تحیت بر مظلومان جهان ومظلومان ایران در طول تاریخ.
شهید آیتالله دکتر سیدمحمدحسین حسینیبهشتی فرزند سیدابوالفضل در دوم آبان ماه 1307 در محله لومبان اصفهان در خانهای ساده که با آیات منور و عطر احادیث معطر بود و انفاسش با بوی خوش ذکر و دعا آمیخته، پا به عرصه گیتی نهاد. پدرش از روحانیون اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به امور مذهبی مردم اهتمام داشت و برای تبلیغ و رسیدگی به مسائل شرعی به روستاهای اطراف اصفهان تردد داشت. مادرش زنی پاکدامن و پرهیزگار بود و در انجام احکام شرعی و آداب اسلامی دقت نظر داشت. او که در مکتب پدر پرورش یافته بود و ایمان و اعتقاد را از او به ارث برده و درس دینداری و عفت را نزد او آموخته بود، دختر آیت الله حاج میرمحمد صادق خاتونآبادی بود. شهید دکتر بهشتی تحصیلات ابتدایی خود را در سن چهار سالگی در مکتب خانه شروع کرد، خیلی سریع خواندن و نوشتن و تلاوت قرآن را آموخت و در جمع خانواده به عنوان فرزندی تیزهوش شهرت یافت. و پس از برگزاری امتحان ورودی در کلاس ششم قبول شد، لکن به لحاظ کمی سن در کلاس چهارم ثبت نام کرد و در امتحان کلاس ششم به عنوان نفر دوم شهر اصفهان رتبه آورد. وی سال اول و دوم دبیرستان را طی کرد و در سن چهارده سالگی تحصیلات دبیرستان را نیمه رها کرد و به سبب عشق به تحصیل در مکتب امام صادق(ع) چهار سال در حوزه علمیه اصفهان به تحصیل علوم دینی پرداخت. در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانی که داشت دروسی که باید در مدت هشت سال خوانده شود را در مدت چهار سال با موفقیت به پایان رساند. در سال 1325 برای تکمیل تحصیلات عالی و به دست آوردن دانستنیهای تازه به شهر مقدس علم و اجتهاد، قم عزیمت کرد تا در جوار با برکت دختر موسی بن جعفر(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) و در محضر استادان گرانقدر آن حوزه تحصیل کند و به مدارج والای علمی دست یابد.
در حجرهای ساده سکنی گزید و به درس و بحث مشغول و با دوستانی چون شهید مطهری(ره) و امام موسی صدر آشنا شد. مدت شش ماه بقیه سطح، مکاسب و کفایه را به پایان رساند و در سال1326 در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد و در همین سال به همفکری شهید مطهری، برنامهای جهت تبلیغ مذهبی در روستاهای دورافتاده تنظیم کردند تا به نقاط دور دست سفر کنند و به ارشاد و هدایت مردم همت گمارند. با اخذ هزینه مختصری از مرجع عالیقدر زمان حضرت آیتالله العظمی بروجردی(ره) به این وظیفه مهم جامه عمل پوشاندند.
شهید بهشتی با کوشش فراوان و روحیه والا و خستگیناپذیر و استعداد سرشار خویش دو مسیر علمی(علوم حوزوی و علوم دانشگاهی) را با هم ادامه داد. در سال 1327 پس از اخذ دیپلم ادبی وارد دانشکده منقول و معقول، الهیات و معارف اسلامی کنونی شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت. در آن هنگام بین قم و تهران رفت وآمد بود تا این که در سال1329 به تهران عزیمت کرد و سکنی گزید تا بتواند دروس دانشگاهی را با موفقیت بیشتر به پایان ببرد و زبان انگلیسی را نیز کامل کند. در سال 1330 موفق به اخذ لیسانس در رشته فلسفه شد و به این ترتیب یکی از پیشتازان پیوند حوزه و دانشگاه به حساب آمد و در هدایت این دو پایگاه مهم، نقشی ارزشمند را بر عهده گرفت.
ایشان پس از اخذ لیسانس به قم برگشت و به تدریس، تعلیم و تربیت نسل جوان همت گمارد و در کنار آن به ادامه تحصیل علوم حوزوی پرداخت. پس از حدود پنج سال تدریس و تحصیل در شهر قم، از سال 1335 تا سال 1338 در دانشگاه الهیات تهران به فراگیری دوره دکترا مبادرت ورزید، لکن بواسطه فعالیتهای گسترده فرهنگی، تبلیغی و سیاسی در داخل و خارج کشور نتوانست از رساله دکترای خود دفاع کند و سرانجام در سال1353 رساله دکتری خود را تحت عنوان«مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد شهید مرتضی مطهری(ره) که استاد راهنما و مدرس دانشکده الهیات بود، ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.
بیدار کننده نسل جوان:
شهید بهشتی چاره کار را در این میدید که باید از نسل جوان شروع کرد و بذر ایمان و انقلاب را در سرزمین افکارشان پاشید و مزرعه اندیشهسازان را باغبانی کرد تا آنها فجری برای طلوع خورشید صبح سعادت باشند. با این اندیشه ژرف برای تربیت نیروهای متعهد و متخصص، دبیرستان دین و دانش را تأسیس کرد تا دانشآموز و دانشجوی مکتبی، دین و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلکه این دو را با هم فراگیرد. زیرا دین و دانش انفکاک ناپذیرند. این اولین حرکت فرهنگی ایشان بود که به کمک برخی از دوستانش شکل گرفت و خود مسؤولیت آن را عهدهدار گشت.
این اندیشمند ژرفنگر برای آیندهای روشن برنامهریزی کرد و چاره را در ایجاد تحول در حوزه دید.
در سال 1339 به فکر سازماندهی درست و دقیق برای حوزه افتاد و با همفکری دوستانش به این نتیجه رسید که باید یک تحول اساسی توأم با یک برنامهریزی اصولی انجام گیرد تا طلاب تحت یک برنامه منظم و مدرن و مرتب در آینده برای جامعه بیش از پیش مؤثر و مفید واقع شوند. به این منظور با همکاری شهید قدوسی(ره) و دعوت از اساتید بزرگواری چون آیات عظام مشکینی اقدام به تأسیس مدرسه حقانی نمود و آن را به عنوان پایگاه مهمی برای تربیت طلاب متعهد و مترقی قرار داد.
مبارزات شهید بهشتی تحت رهبری امام خمینی(ره)
در سال1342 هنگامی که جرقه نهضت اسلامی زده شد و امام خمینی(ره) ابراهیموار در برابر دستگاه ظلم ایستاد و سکوت ستمبار را درهم شکست و فریاد برآورد، بانگی برای بیداری مردم و زنگ خطری برای حکومت استبدادی آن روز بود. رژیم نیز برای سرکوبی این حکومت انقلابی به تبعید و زندانی کردن بعضی از روحانیون اقدام کرد. در آن هنگام آیتالله شهید دکتر بهشتی نیز از جمله افرادی بود که به تهران تبعید شد ودر تهران به فعالیتهای فرهنگی پرداخت.
پس از مدتی از سوی آیات عظام میلانی،حائری و خوانساری از وی دعوت شد که به آلمان سفر کند و در آن دیار هدایت و ارشاد مسلمانان به ویژه دانشجویان را عهدهدار شود. گرچه خود مایل به این سفر نبود ولی با اصرار دوستان و تأکید بر این که ماندن ایشان در تهران به صلاح نیست تصمیم به هجرت گرفت. در مدت پنج سالی که در آلمان به سر میبرد مسافرتهایی به عربستان، سوریه، ترکیه، لبنان و برخی از کشورهای اروپایی داشت. این متفکر متعهد که پیوسته در کار تبلیغ دین و معرفی آن بود، در سال 1348 به ایران بازگشت و پس از مدت کوتاهی تصمیم داشت به آلمان سفر کند که از رفتنش جلوگیری کردند. زیرا رژیم از وجود وی هراس داشت و میترسید مبادا وی در کشورهای خارجی پرده از جنایتهایش بردارد و به تبلیغات ضد حکومت استبدادی شاه و دستگاه طاغوت بپردازد. در آن دوران حساس دکتر بهشتی با همکاری شهید دکتر باهنر در بخش برنامهریزی کتابهای درسی وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین کتاب تعلیمات دینی برای مدارس اقدام کرد و از آن طریق فکر دینی و آشنایی با قرآن را وارد کتب درسی نمود و با این کار اجازه نداد گرد غربت روی گرانبهاترین تحفه الهی بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی و انسانساز اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت که پیمودن راه کمال در سایه عمل به دستورات دین و کتاب عظیم قرآن در همه عصرهاست.
شهید بهشتی در انقلاب و با انقلاب اسلامی:
پس از آنکه انقلاب اسلامی گذرگاهها و فراز و نشیبهای مهمی را پشت سر نهاد و با ریختن خون هزاران شهید و جانباز به ثمر نشست و دیوارههای استبداد فرو ریخت، حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار کبیر انقلاب در پاریس پایههای حکومتی اسلامی را طرحریزی نمودند و بدین منظور شورای انقلاب را تشکیل دادند تا بتوانند قوانین کشور را طبق موازین اسلام و قرآن پیاده نمایند. یکی از نخستین اعضای این شورا دکتر بهشتی بود که از طرف حضرت امام(ره) انتخاب شد. آیتالله دکتر بهشتی پس از مدتی به عنوان دبیر شورای انقلاب مسؤولیت پذیرفت. پس از آنکه مجلس خبرگان توسط نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد، مهمترین وظیفهای که بر دوش داشت تدوین قانون اساسی بود. یکی دیگر از اقدامات مهم ایشان روشن کردن جایگاه ولایت در این نظام مقدس بود. آیتالله بهشتی با دلایل و براهین مستند به مخالفین جواب داد و سرانجام اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب شد.
پس از استقرار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) مسؤولیت دیوان عالی کشور را(که بالاترین مقام قضایی کشور است) در اسفند ماه سال1358 به دست با کفایت شهید بهشتی سپرد تا برای این تشکیلات حیاتی که نقش مهم و تعیین کنندهای در جامعه دارد، با درک و درایت والای ایشان برنامه نوین و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد.
حدیث شهادت:
او مثل همیشه با تبسمی بر لب، قبل از غروب به دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی آمد و در جلسه اعضای حزب شرکت کرد. پس از پایان جلسه، آوای روحبخش اذان در دفتر طنین انداز شد. همه وضو گرفتند و برای نماز آماده شدند. نماز جماعت به امامت آیتالله شهید بهشتی برپا شد و عدهای از وزیران و نمایندگان مجلس در آن شرکت کردند.
میگویند: «آن شب نماز جماعتش از همه شبها طولانیتر بود و اصرار اعضای حزب هم بسیار بود که میخواهیم پشت سر تو نماز بگذاریم. نماز در حیاط دفتر حزب اقامه شد. عکاسی آمد و عکس یادگاری گرفت و پس از نماز به سالن رفتند تا جلسه را پیرامون انتخاب آینده ریاست جمهوری ادامه دهند. چون یک هفته از خلع بنیصدر از مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی گذشته بود.
جلسه با قرائت قرآن فضایی ملکوتی به خود گرفت. پس از تلاوت قرآن کریم با سخنرانی قافله سالار شهدای 7تیر شروع شد. ساعت حدود نه و هفت دقیقه بود که بمبی قوی که توسط عمال منافقین از خدا بیخبر در سالن حزب تعبیه شده بود منفجر شد. ساختمان در هم ریخت و بر اثر آن شهید آیت الله دکتر بهشتی و بیش از هفتاد یار باوفایش به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و روحشان به ملکوت اعلی بال گشود و پیکر مطهرشان در گلزار شهدای بهشتزهرا(س) آرام گرفت.
در فرازی از وصیتنامه این سید شهیدان کربلای ایران آمده است:
«بیش از هر چیز به فروغ الهی که در دل انسانهاست اهمیت دهند و با ایمان به خدای یکتای علیم، قدیر، سمیع، رحمان و پیروی از خاتم الانبیاء و کتابش قرآن و از ائمه معصومین(ع) و اهتمام به ذکر و یاد خدای و نماز با حضور قلب، روزه عبادات و انفاق و ایثار و صدق و جهاد بیامان در این راه و حضور پیگیر در جماعت و انس با مردم، راه سعادت را به روی خود باز کنند.»
وی در سال 1314 ش در خانوادهای مذهبی در جنوب تهران دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده با تعلیمات اسلامی پرورش یافت. دوران کودکی وی مصادف با حکومت استبدادی رضاخان و اشغال ایران در1320 ش و دوران جوانی شهید لاجوردی نیز مصادف با حوادث مهمی در عرصهی سیاست ایران است. نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، از جمله حوادث مهم این دورهاند که تأثیر فراوانی بر روحیات و عواطف وی داشتند. سید اسدالله به علت فقر مالی ناچار شد دبیرستان را ترک کند و به کار در بازار مشغول شود. در همین زمان از طریق آشنایی با حاج صادق امانی زمینهی حضور لاجوردی در گروه شیعیان فراهم میشود.
در دههی 1330 به همراه یاران خود در گروه شیعیان به فعالیتهای فرهنگی- مذهبی مشغول میشود و در مسائل سیاسی دخالت نمیکند. از آنجایی که وی در جریان مبارزات فداییان اسلام و آیتالله کاشانی قرار میگیرد، به فعالیتهای سیاسی هم کشیده میشود و با آغاز نهضت امامخمینی(ره) در زمرهی یاران وی درمیآید. با مشاهدهی اولین اعلامیهی امام(ره) سخت تحتتأثیر قرار میگیرد و از این زمان با اشتیاق وصفناپذیری به همراه دوستان خود، تکثیر و توزیع اعلامیههای امام را آغاز میکند. شهید لاجوردی در سالهای تبعید امام به دلیل فعالیتهای مبارزاتی سه بار دستگیر و به زندان محکوم میشود و مورد شکنجه قرار میگیرد. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد وی مقاومت در برابر شکنجههای سنگین ساواک بود که هیچگاه نتوانستند از وی اعتراف بگیرند؛ به طوری که وی را «مرد پولادین زندانها» لقب دادند. لاجوردی بلافاصله پس از اینکه از زندان آزاد میشد، به فعالیتهای خود ادامه میداد. وی در معیت بزرگمردانی چون شهیدصادق امانی و شهیدمهدی عراقی به تشکیل جمعیتی مبارز با عنوان «هیئتهای مؤتلفهی اسلامی» دست یازید که یکی از تشکلهای مؤثر در تبلیغ و ترویج پیام امام و پیشبرد نهضت انقلابی ایشان به شمار میرفت و تا کنون نیز پابرجاست.
شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامینقش فعالی ایفا کرد و با توجه به شناخت جریانات سیاسی کشور، در سمت دادستانی نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و در برخورد با جریانات فکری و سیاسی ضدانقلاب وظیفهی سنگینی پذیرفت. وی به تعقیب و خنثیکردن توطئههای گروهکهای معاند سیاسی، بهویژه گروهک فرقان و منافقین پرداخت و در این زمینه تلاشهای فراوانی کرد. بدینترتیب لاجوردی عهدهدار حفظ و حراست از نظام نوپای جمهوری اسلامیگردید و توانست گروهکهای منافقین و فرقان را از بین ببرد. مقارن با پایان جنگ تحمیلی، لاجوردی به ریاست سازمان زندانهای کشور منصوب شد و با توجه به شرایط دشوار زمانی و مشکلات عدیدهای که پس از جنگ گریبانگیر جامعهای ایران شده بود، توانست هم در عرصهی تربیت و بازپروری مجرمین و هم در عرصهی مدیریت سازمان زندانها به توفیقات زیادی دست پیدا کند. وی در سال1376 ش از ریاست سازمان زندانها، و اقدامات تأمینی تربیتی کشور استعفا داد و بار دیگر به حجرهی کوچکش در بازار تهران بازگشت. شهید لاجوردی در اول شهریور 1376 ش توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی تالیف غلامعلی پاشازاده شرحی است بر زندگینامهی شهید سیداسدالله لاجوردی که تا پیش از پیروزی انقلاب، در راه نهضت اسلامی، سالها زندان و شکنجه را تحمل کرد و پس از انقلاب نیز نقش مهمی در سمتهای اجرایی نظام جمهوری اسلامی داشت. اهمیت پرداختن به زندگینامه و فعالیتهای این شهید بزرگوار بیش از همه بهدلیل عضویت ایشان در هیئتهای مؤتلفهی اسلامی، شناخت کامل از جریانهای مارکسیستی رایج در زندانهای رژیم پهلوی و جامعهی بحرانی پس از انقلاب، ارتباط و همکاری با روحانیت و تأکید بر صبغهی مذهبی مبارزات، نقش فعال در حراست انقلاب از توطئههای معاندین و در نهایت ارائهی راهکارهای نوین در عرصهی بازپروری مجرمین و مدیریت سازمانی است.
تدوین زندگینامهی شهید لاجوردی تا حد امکان با تکیه بر منابع دست اول مانند: اسناد ساواک، سخنرانیها و مصاحبههای شهید لاجوردی، اسناد موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مجتمع فرهنگی شهید بهشتی، کتب ونشریات و نیز بهکارگیری روش تاریخ شفاهی در جمعآوری خاطرات نزدیکان و آشنایان شهید لاجوردی صورت پذیرفته است؛ اما بیتردید دارای نواقصی است که نگارنده امیدوار است بتواند با راهنمایی و تذکرات خوانندگان محترم، بهویژه خانوادهی بزرگوار و همسر و فرزندان آن شهید، کاستیها را جبران کند و گام کوچکی در جهت شناساندن مبارزی انقلابی بردارد
شهید بزرگوار دکتر مفتح در سال 1307هجری شمسی در یک خانواده ای روحانی در شهر همدان دیده به جهان گشود و از همان ابتدای طفولیت در دامان پدر بزرگوارش مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمود مفتح به فراگیری مقدمات ادبیات فارسی و عربی پرداخت و به جهت ذوق و استعداد فراوانی که از خود ابراز می داشت به زودی و پس از اتمام دوره دبستان به فراگیری علوم اسلامی پرداخت ، فعالیتهای مستمر و پیگیر تحصیلی وی سبب گردید که در نوجوانی و در حالی که 15 سال بیشتر نداشت از همدان به قم مهاجرت کرده و در مدرسه دارالشفا با جدیت بیشتر به فراگیری علوم و معارف اسلامی پرداخت .وی سپس در محضر اساتید بزرگ حوزه همچون امام خمینی مرحوم آیت الله بروجردی ، مرحوم علامه طباطبایی ، مرحوم آیت الله محقق داماد حضور یافت و پس از چندی به درجه اجتهاد نائل آمد .شهید مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ و ارزشمند گردیده بود به جهت روح بزرگ و همیشه جویایش و این که در طلب علم بیشتر و حاضر به تحمل تمامی مشکلات و مصائب بود پا به دانشگاه گذارد و به تحصیلات خود ادامه داد . پس از مدتی در حالی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود در دانشگاه موفق به اخذ دکترای الهیات گردید و با ارائه تز تحقیق در نهج البلاغه به این موفقیت بزرگ دست یافت . در سالهای میان 1330 تا 1340 هجری شمسی حوزه علمیه قم با درایت و آگاهی اساتیدی از جمله امام خمینی ، مرحوم آیت الله بروجردی ، مرحوم علامه طباطبایی ، تحولی شگرف را پشت سر گذاشت و این باعث گردید که طلاب مبارزی پرورش یابند که قیام خونین پانزدهم خرداد سال 1342 به رهبری امام خمینی اوج آن می باشد . در این میان شهید مفتح همچون دیگر روحانیون متعهد و بیدار با افشای ماهیت پلید و خیانتهای رژیم فاسد پهلوی در این قیام عظیم ، فعالانه شرکت نمود . پس از سرکوب قیام پانزدهم خرداد شهید مفتح به منظور ادامه مبارزه علیه طاغوت کوشید تا ارتباطی نزدیک میان دانشگاهیان و اساتید و طلاب حوزه علمیه برقرار سازد و به همین خاطر تدریس در دبیرستانها و حوزه علمیه را به طور همزمان آغاز کرد . وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خود احساس می کرد مبارزه با عفریت جهل و نادانی را مهمترین وسیله ، جهت مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی می دانست و در این دو سنگر به همراهی شهید آیت الله بهشتی ، ابعاد گسترده ای بر اقدامات خویش داد .
حسین ای روح جاوید ای شهید در زمان جاری
زلال نام تو، در هر زمان تا بی کران جاری
تو ظلمت سوزی و نور علی نو از رخت پیدا
شعاع نور سیمای تو در هفت آسمان جاری
تو، آن اسطوره ای، تنهاترین مردم ستم سوزی
که مانده یاد ما نای تو در اعماق جان جاری
الا ای قهرمان عرصه ی مردی و جانبازی
تو ای در هر زمان و هر مکان و لامکان جاری
زتو سد ستبداد و ستم بشکست و ویران شد
تو آن موج خروشانی که گشتی ناگهان جاری
هزار و چارصد سال است کز تو پا گرفت انسان
غریو نای حق گوی تو چون موج روان جاری
بریدند حنجر هیهات منا الذله گویت را
پیامت شد یه عزم زینب اما در جهان جاری
در آن عصر سیاهی که نفاق و ننگ رونق داشت
تو بودی چون شهابی در فضای کهکشان جاری
زخون اصغرت آلاله ها سرخ و شفق سرخ است
شمیم خون پاک تو سحر در بوستان جاری
لبت پر بو از هرم عطش، ذکر لبت یا هو
فرات شرمگین، آن سوی تر اما بی امان جاری
بنازم پاکی عشق تو را در زیر خنجر هم
نکردی جز حق و هو ذکر دیگر بر زبان جاری
این بار آسمان آنقدر نبارید تا کشتی بالا بگیرد
حتماً آنقدر هم نه
که عطش فرو بنشیند
این نوح که پسر کافری هم نداشت
خدا برایش گوسفندی نفرستاد
گوسفندی نفرستاد و ابراهیم
هفتاد و دو بار اسماعیل قربانی کرد
هفتاد و دو بار...
حتی در بی لیاقتی دست بالای دست بسیار است
کوفه بنی اسرائیل را رو سفید کرد
ای موسی
برگرد
این قوم دلباخته ی سامری ست
وقتی تقدیر در میخکوب شدن است
این سر تا سر یهود است
تا تو
بر صلیب باشی
...و محمد
بگذار تا تاریخ تقاصمان را بگیرد
حالا که کاری از ابابیل ساخته نیست
باران مرا به یاد تو انداخت ناگهان
ای زن تو ای شروع عطش خیز آسمان
باران گرفته بود، زمین تشنه بود و من
چیزی نمانده بود که شاعر شود زبان
آن روزهای سخت اگر قامتت نبود
آتش گرفته بود زمین و زمینیان
ای زن، تو ای خدای بزرگی و صبر و درد
ای قاصد حسین که تا آخرالزمان
دنیا نشسته است به دامان صبر تو
هرگز نزاده هیچ کسی مثل تو جهان
هم لهجه ی قبیله ی باران شروع عشق
زینب تو ای تمام زمین خاک پایتان

By Ashoora.ir & Night Skin