حسین سالار قلبها
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ
سلام بر ولى خدا و دوست او
اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ
سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ
سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ
سلام بر حسین مظلوم و شهید
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ
خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود
وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ
و برگزیدهات و فرزند برگزیدهات بود که کامیاب شد به بزرگداشت تو
اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَهِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَهِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَهِ
گرامیش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى
وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَهِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَهِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَهِ
و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند
وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّهً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ
و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى
فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ
او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانهاى (براى کسى) نگذارد و بیدریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد
لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلالَهِ
تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى
وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى
و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.
وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ
و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندک ،
و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند،
وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ
و تو و پیامبرت را به خشم آوردند و پیروى کردند
مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَهَ الاَْوْزارِ
از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مىکشیدند.
الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً
و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد کرد
حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد.
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً
گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانتدار اویى سعادتمند زیستى
وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ
و ستوده از دنیا رفتى و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعدهاى که به تو داده،
وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ
و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،
وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ،
و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت
وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،
اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
خدایا من تو را گواه مىگیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.
اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَهِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ،
گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهایى پاکیزه
لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،
که آلودهات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نکرد از لباسهاى چرکینش
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،
و گواهى دهم که به راستى تو از پایههاى دین و ستونهاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،
و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافتهاى
وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّهَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانههاى هدایت
وَالْعُرْوَهُ الْوُثْقى وَالْحُجَّهُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ
و رشتههاى محکم (حق و فضیلت) و حجتهایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم
وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ،
و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است
وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ،
و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد
فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ،
پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما
وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ.
و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان.
آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
سالی است نکو که دل نکوتر باشد/ چشم از هیجان عشق او تر باشد
آغاز بهار اربعین است و دلم/ ای کاش به گنبدش کبوتر باشد
* * * * * * * *
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
* * * * * * * *
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
اربعین حسینی تسلیت باد
* * * * * * * *
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
* * * * * * * *
خدایا بحق این روز عزیز، ما را چون جابر، از محبان و شیعیان واقعی امام حسین علیه السلام قرار بده/ آمین.
* * * * * * * *
السلام علی الباکین علی الحسین
التماس دعا.
* * * * * * * *
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن
جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
* * * * * * * *
چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
* * * * * * * *
از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته، به چشم هاى فرات مى ریزد.
* * * * * * * *
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.
* * * * * * * *
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى»
* * * * * * * *
چهل روز گذشت. نه اشکها در چشم دوام آوردند، نه حرفها بر زبان! روایت درد، آسان نیست.
* * * * * * * *
چهل روز گذشت. اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد، صدای «هل من ناصر» تو بیجواب نخواهد ماند.
* * * * * * * *
اربعین؛ فرصتی برای دیدارها، مجالی برای زیارت آسمانیها، طواف حاجیان داغدیده بر مزار حسین، فرصتی برای یکدله شدن، پیوستن به صاحبان فضیلت و کرامت، آشنایی با عاشقانههای هفتاد و دو پروانه.
* * * * * * * *
اربعین؛ تمرین سوختن، تمرین شعله ور شدن، مشق ققنوسی بودن، مشق سوختن در آتش عشق، مشق فداکاری و ایثار، تمرین پرواز با بالهای شکسته
* * * * * * * *
اسلام را عاشورا بیمه کرد و عاشورا را اربعین.
* * * * * * * *
اربعین که می آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم ها و نمازهای نشسته ای که هنوز او را به یاد دارند.
اربعین می آید؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست. اربعین می شکفد و نام زینب گل می کند. زینب از آن چه یزیدیان شرم زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب علیهاالسلام ، با خطبه ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت.
* * * * * * * *
اربعین است و کاروان تأثیرگذار عشق آمده است. فرزند مکه و منا ـ زین العباد ـ آمده است؛ پیک انقلاب گر، برای شامیانی آمده است که دل هاشان از بنای مسجد دمشق هم سخت تر بود.
* * * * * * * *
اربعین آمده است؛ همراه سپاه پیروز افتخار و وارثان خون و روشنی
چهل روز از اشک های کربلا می گذرد؛ قطراتی که حاوی پیام فتح اند و دلاورمردی. امروز «جابر» و «عطیه» خود را به مدفن حنجره آزادگی رسانده اند.
* * * * * * * *
در چهلمین روز، تنها چیزی که برای همه تداعی می شود، حدیث خون و پیروزی است.
سجاده نشین لحظه های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه ام را عاشورایی کن. می خواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی فزای دقایق عزایم باشد.
* * * * * * * *
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
* * * * * * * *
اربـعیـــن آمـــد و اشکــم ز بـصـر میآید
گوییا زینب محزون ز سفر میآید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کــز اسیران ره شام خبر میآید
(صامت بروجردی)
* * * * * * * *
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
بـــاز دگــــــر بــــاره رسیـــد اربعین
جــوش زنـــد خـــون حـسـیــن از زمین
غــــرق تــلاطــــم شده بحر محیط
یک ســـره درد اســت بـســـاط بَسیط
شــــد چهــلـــم روز عزای حسین
جــــان جهـــــان بــــاد فـــدای حسین
* * * * * * * *
اربعین؛ روز بازگشت پرستوهای داغدار به کاشانه؛ روز رهایی از اسارتها، روز گسستن غل و زنجیرها، هجرت از غربت و آوارگی، ساکن شدن در حریم امن دوست.
* * * * * * * *
اربعین؛ روز زیبایی حقیقت، روز زیارت چشمها از زیباییهای کربلا، روز تماشای واقعه عاشورا، روز به گل نشستن خون ذبح عظیم کربلا.
* * * * * * * *
اربعین؛ پایان شمرها و حرملهها، پایان قهقههها و هوسرانیها، پایان تشنگیها، پایان هراس دخترکان
* * * * * * * *
اربعین؛ روز «نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ»، روز پیروزی خون بر شمشیر، روز جاودانگی حسین علیهالسلام .
* * * * * * * *
چهل روز از مرثیه بیپایان خدا در خاک میگذرد و چهل عمره از بادیهپیمایان عرفات کربلا
* * * * * * * *
ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم! *** امشب، چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوی من *** پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟
کمی آهسته رو بگذار، تا زینب شود یارت
حیاتم بخش، یکبار دگر از فیض دیدارت
به جان مادرم رخصت بده، ای یوسف زهرا
که زینب با کلاف جان خود گردد خریدارت
علمدارت اگر، بیدست و سر افتاده من هستم
به عباست قسم، بگذار تا گردم علمدارت
بیابان، پر ز گرگ و یوسف من، یکّه و تنها
چگونه بسپرم، بر یک بیابان گرگِ خونخوارت
الهی آب گردم، همچو شمعی در شرار دل
که میبینم ز بی آبی پریده رنگ رخسارت
به دنبال تو آیم یا به سوی خیمه برگردم
بگریم با ربابت، یا بگردم دور بیمارت؟
مرو تا آتش قلب تو را با اشک بنشانم
که باشد، داغ روی داغ روی داغ بسیارت
دلم چون پرد? گل، در غمت صدپاره گردید
که هفتاد و دو گل، یک روزه پرپر شد زگلزارت
میان دشمنان، ناموس خود را مینهی تنها
تو که یاری نداری، پس برو دست خدا یارت
از آن قلب محبّان را، به آتش میکشد میثم
که سوز ما بود، در نظم این عبد گنهکارت
ای یادگار من، جان برادرم
در قتلگاه عشق، ای یار آخرم
از دست عمه چون، تیری رها شدی
بر سینه ی عمو، بس پُر بَها شدی
گر تشنه ای کنون، در پیش علقمه
مژده که می شوی، سیراب فاطمه
از قلتگاه من، ای یاس باغ من
رفتی دوباره، غم آمد سراغ من
بس که خونبار است چشم خامهام
بوى خون آید همى از نامهام
ترسمش خون باز بندد راه را
سوى شه نابرده عبدالله را
آن نخستین سبط را دوم سلیل
آخرین قربانى پور خلیل
قامتش سروى ولى نو خاسته
تیشه کین شاخ او پیراسته
خاک بار اى دست بر سر خامه را
بو که بندد ره به خون این نامه را
سر برد این قصه جانکاه را
تا رساند نزد مهر آن ماه را
دید چون گلدسته باغ حسن
شاه دین را غرق گرداب فتن
کوفیان گردش سپاه اندر سپاه
چون به دور قرص مه شام سیاه
تاخت سوى حربگه نالان و زار
همچو ذره سوى مهر تابدار
شه به میدان چشم خونین باز کرد
خواهر غمدیده را آواز کرد
که مهل اى خواهر مه روى من
کاید این کودک ز خیمه سوى من
ره به ساحل نیست زین دریاى خون
موج طوفان زا و کشتى سرنگون
بر نگردد ترسم این صید حرم
زین دیار از تیر باران ستم
گرک خونخوار است وادى سر به سر
دیده راحیل در راه پسر
دامنش بگرفت زینب با نیاز
گفت جانا زین سفر بر گرد باز
از غمت اى گلبن نورس مرا
دل مکن خون داغ قاسم بس مرا
چاه در راه است و صحرا پر خطر
یوسف از این دشت کنعان کن حذر
از صدف بارید آن در یتیم
عقد مرواریدتر بر روى سیم
گفت عمه و اهلم بهر خدا
من نخواهم شد ز عم خود جدا
وقت گلچینى است در بستان عشق
در مبندم بر بهارستان عشق
بلبل از گل چون شکیبد در بهار
دست منع اى عمه از من باز دار
نیست شرط عاشقان خانه سوز
کشته شمع و زنده پروانه هنوز
عشق شمع از جذبههاى دلکشم
او فکنده نعل دل در آتشم
دور دار اى عمه از من دامنت
آتشم ترسم بسوزد خرمنت
دور باش از آه آتش زاى من
کاتش سود است سر تا پاى من
بر مبند اى عمه بر من راه را
بو که بینم بار دیگر شاه را
باز گیر از گردن شوقم طناب
پیل طبعم دیده هندوستان بخواب
عندلیبم سوى بستان مىرود
طوطیم زى شکرستان مىرود
جذبه عشقش کشان سوى شهش
در کشش زینب به سوى خرگهش
عاقبت شد جذبههاى عشق چیر
شد سوى برج شرف ماه منبر
دید شاه افتاده در دریاى خون
با تن تنها و خصم از حد فزون
گفت شاها نک بکف جان آمدم
بر بساط عشق مهمان آمدم
آمدم ایشان من این جا قنق
اى تو مهمان دار سکان افق
هین کنارم گیر و دستم نه بسر
اى به روز غم یتیمان را پدر
خواهران و دختران در خیمه گاه
دوخته چون اختران چشمت براه
کز سفر کى باز گردد شاهها
باز آید سوى گردون ماه ما
خیز سوى خیمهها مىکن گذار
چشمها را وارهان از انتظار
گفت شاهش الله اى جان عزیز
تیغ مىبارد در این دشت ستیز
تو به خیمه باز گرد اى مهوشم
من بدین حالت که خود دارم خوشم
گفت شاها این نه آئین وفاست
من ذبیح عشق و این کوه مناست
کبش(1) املح(2) که فرستادش خدا
سوى ابراهیم از بهر فدا
تو خلیل و کبش املح نک منم
مرغزار عشق باشد مسکنم
نز گران جانى بتأخیر آمدم
کوکب صبحم اگر دیر آمدم
دید ناگه کافرى در دست تیغ
که زند بر تارک شه بى دریغ
نامده آن تیغ کین شه را به سر
دست خود را کرد آن کودک سپر
تیغ بر بازوى عبدالله گذشت
وه چه گویم که چه زان بر شه گذشت
دست افشان آن سلیل ارجمند
خود چو بسمل در کنار شه فکند
گفت دستم گیر اى سالارکون
اى به بیدستان بهر دو کون عون
پایمردى کن که کار از دست رفت
دستگیرم کاختیار از دست رفت
شه چو جان بگرفت اندر بر تنش
دست خود را کرد طوق گردنش
ناگهان زد ظالمى از شست کین
تیر دل دوزش به حلق نازنین
گفت شه کى طایر طاوس پر
خوش بر افشان بال تا نزد پدر
یوسفا فارغ ز رنج چاه باش
رو به مصر کامرانى شاه باش
مرغ روحش پر به رفتن باز کرد
همچون باز از دست شه پرواز کرد
روز اول چه خوب یادم هست
سهم من بی تو بیقراری بود
عید من دیدن نگاه تو
دوریات اوج سوگواری بود
بی تو جنت برای من دوزخ
روز روشن برای من شب بود
تا همیشه کنار تو بودن
همهی آرزوی زینب بود
لحظه لحظه دلم گره میخورد
به ضریح مجعّد مویت
دل من را به باد می دادی
می گشودی گره ز گیسویت
ولی این روزها چه دلگیر است
چقدر این زمانه بد تا کرد
آنقدر بی کسی و غربت داشت
تا که ما را به کربلا آورد
کربلا کربلا پریشانی
غربت از چشم هات می بارد
ندبه ندبه فراق و دلتنگی
از غروب نگات می بارد
دست من خالی است اما باز
دو فدایی برایت آوردم
از منا تا منا دو حاجیِّ
کربلایی برایت آوردم
رد مکن هدیه های خواهر را
گرچه ناقابلند، ناچیزند
سپر کوچکی مقابل تو
در هجوم کبود پائیزند
با ولای تو پروریدمشان
درس آموز مکتبت هستند
عاشق جانفشانی اند آقا
پیشکش های زینبت هستند
هر دو با شور حیدری امروز
از تو إذن قتال می خواهند
خون جعفر میان رگ هاشان
این دو عاشق، دو بال می خواهند
گره از ابروان خورشید و
گره از کار ماه وا می شد
چشم های حسین راضی شد
نذر زینب دگر ادا می شد
بین خیمه نشسته بود اما
در دلش اضطراب و ولوله بود
پردهی خیمه را که بالا زد
دو گل و یک سپاه حرمله بود
دو فدایی، دو تا ذبیح الله
که به سوی منای خون رفتند
در طواف سنان و سر نیزه
تا دل کربلای خون رفتند
دید از بین خیمه، جان هایش
دلشان را به آسمان دادند
سر سپردند در هوای حسین
چقَدَر عاشقانه جان دادند
دلش از درد و غم لبالب بود
شاهدش دیده های پر ابرش
بر دلش داغ دو جگر گوشه
عقل مبهوت مانده از صبرش
دید پرپر شدند، اما باز
جز تب بندگی عشق نداشت
پای از خیمه ها برون ننهاد
تاب شرمندگی عشق نداشت
این همه جانفشانی و ایثار
خط اول ز شرح مطلب بود
کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب
سِرّی از معجزات زینب بود
سر تو غرق به خون و تن تو بی جان بود
این همه ظلم همی از پسر مرجان بود
اول و آخر غمهای شما زیبا بود
کربلا خانه ی غمهای دل انسان بود
این سخن با که بگویم که مرا درک کند
بین نامردم دون خواهر تو حیران بود
دست پر آمده بودند همه اهل عرب
نیزه و سنگ و سنان در همه ی دستان بود
کوفه پر غم ولی والله امان از این شام
دست هر زن ز برای صدقه یک نان بود
By Ashoora.ir & Night Skin