حسین سالار قلبها

برخى رژیم‌هاى وابسته و محافظه‌کار عرب نیز در کنار آمریکا و ناتو، براى حفظ خود هم که شده، با تمام قوا مى‌کوشند عقربه‌هاى زمان را متوقف کرده و انقلابهاى منطقه را به عقب برگردانده و یا به ناکجاآباد بکشانند و تنها سرمایه‌شان براى این اثرگذارى، دلارهاى نفتى است و هدف اصلى ایشان، شکست مردم مصر، تونس، یمن، لیبى و بحرین و ... و حفظ ثبات و تضمین بقاء رژیم صهیونیستى و ضربه به جبهه مقاومت در منطقه است.

 اما گروه دوم و اصلى، ملتهایند. ملت‌ها چه مى‌خواهند؟! نظرسنجى‌هاى مکّرر آمریکایى‌ها در مصر و اکثر کشورهاى اسلامى، واقعیت را به آنها گفته است. از 2003 تا 2008 میزان گرایش به مسجد و شعائر اسلامى، از جمله حجاب و پوشش زنان، بین 40% تا 75% در ملتها از مصر و اردن تا ترکیه و مالزى و... افزایش یافته و میزان نفرت از آمریکا با میانگین 85% در کشورهاى اسلامى و عربى بالا رفته و بویژه پس از دیدن پیروزى جوانان حزب‌الله و حماس در جنگهاى 33 روزه و 22 روزه و شکست و خروج آمریکا بدون هیچ دستاوردى در عراق، امید به پیروزى و آینده، در جوانان عرب، مضاعف شده است.

 شخصیتهاى محبوب میان جوانان مصر، مجاهدان ضدّصهیونیستى مسلمان بوده‌اند.

 نفرت از صهیونیزم، توجه به قضیه‌ی فلسطین و عزّت‌طلبى اسلامى، از شاخصهاى اصلى ملتهاست. در انتخابات اخیر 75% مردم مصر به شعارهاى اسلامى رأى دادند. در تونس نیز اکثریت، همین پرچم را بالا بردند. در لیبى، این درصد، اگر بالاتر نباشد، پائین‌تر نیست. مردم از نمایندگانشان و از حکومتهاى جدید، براى آینده نیز همین‌ها را مى‌خواهند. مردم، مصر عزیز و محترم و آزاد را مى‌خواهند. مصر کمپ‌دیوید را نمى‌خواهند، مصر فقیر و وابسته را نمى‌خواهند، مصر تحت فرمان آمریکا و متحد اسرائیل را نمى‌خواهند، مصر متحجّر و افراطى و نیز مصر غربگرا و لائیک و وابسته را نمى‌خواهند. مصر آزاد، عزیز، اسلامى و مترّقى، مطالبه اصلى مردم و جوانان است و بدنبال درگیرى نیستند. بدنه ارتش مصر با مردم است و کسانى در داخل و خارج مصر مى‌خواهند ارتش را در آینده با مردم درگیر کنند و همه باید مراقب باشند. بدنه ارتش مصر، نفوذ آمریکا و دوستان اسرائیل را برنخواهد تابید.

 همچنین وقتى از اسلام‌گرایى در مصر یا تونس و لیبی، سخن مى‌رود، اسلام رسول‌الله(ص) است که در مدینه، سایه رحمت و امنیت بر سر اهل ذمّه از مسیحى و یهودى ... گسترد و سخن از اسلام به معنی دعوت به جنگ دینى میان خداپرستان و یا جنگ مذهبى و فرقه‌اى میان مسلمانان نیست. مصر، مصر مجمع تقریب‌مذاهب اسلامى و شیخ شلتوت است.

 مردم مصر و تونس و لیبى بدانند که آنچه اینک دارند، هنوز یک انقلاب ناتمام است و گرچه گامهاى بلندى برداشتند ولى ماجرا تازه آغاز شده است. مسائلى که پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و براى ما پیش آوردند و هنوز ادامه دارد به فضل الله و رحمة در همه‌ی آنها شکست خورده‌اند و خواهند خورد صدها برابر مشکلاتى بود که انقلاب تا پیش از سرنگونى شاه داشت. باید هوشیار باشید و انقلابهایتان را گام‌به‌گام تا آخرین مراحل و در یک برنامه میان مدت و بلندمدت، پیش ببرید.

رژیم طاغوت‌های مصر، اولین حکومت عربى بود که به آرمان فلسطین، خیانت کرد و راه سازش اعراب را گشود تا آنجا که بجز یک رژیم عربى – که همان سوریه است – بقیه همگى، فلسطین را فروختند و با صهیونیزم از در آشتی درآمدند. رژیم مصر، یکى از دو رژیم اصلى عربى مورد اعتماد آمریکا و اسرائیل بود و رئیس جمهور ریاکار کنونى آمریکا براى ارسال پیام فریب و نفاق به مسلمانان، سفر به مصر حسنى مبارک را برگزید ؛ اما مردم مصر در انقلابشان نظر خود را گفتند و همه را از توهّم بیرون آوردند.

 امروز مصر، باید دوباره در صف اول دفاع از آرمان فلسطین قرار گیرد و پیمان خیانت کمپ‌دیوید را زیر پا بگذارد و بسوزاند. مصر انقلابى، دیگر نمى‌تواند انرژى و گاز رژیم رو به زوال صهیونیستى را از جیب ملت فقیر و گرفتار خود بدهد.

 مخاطب سوّم ما، احزاب و نخبگان سیاسى در مصر و سایر کشورهاى بپاخاسته‌اند.

 متفکران و مبارزان اسلامى در شمال آفریقا از مصر و تونس تا الجزائر و مغرب، و بویژه مصر، از پدران فکر »بیدارى اسلامى« و داعیان به وحدت و عزّت امت و سپس رهایى قدس بوده‌اند. امروز شما وارثان خون هزاران شهید و دهها هزار زندان کشیدگان و تبعیددیدگان و شکنجه‌شدگان و مجاهدان و مبارزانى هستید که ظرف دهه‌هاى متوالى براى چنین روزها و پیروزى‌هایى فداکارى کردند.

 برادران و خواهرانم، و مراقب این امانت بزرگ باشید. غرور و نیز ساده‌انگاری، دو آفت بزرگ پس از نخستین پیروزى‌هایند. شما مسئول‌ترین افراد در عرصه نظام‌سازى، حفظ دستاوردهاى مردم و حل مشکلات جنبش هستید. قدرتهاى ضربه خورده جهان و منطقه، بى‌شک در افکار شیطانى بسر مى‌برند؛ از فکر حذف و انتقام، تا طرح فریب دادن و متزلزل کردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود کردن انقلابها و پدید آوردن اوضاع – و العیاذ بالله – بدتر از گذشته مى‌اندیشند.

 تصمیمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاریخى خواهد یافت و این دوره، »شب قدر« تاریخ کشورهاى شماست.

 به آمریکا و ناتو، اعتماد نکنید. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمى‌اندیشند. همچنین از آنان نترسید. آنان پوشالى‌اند و بسرعت ضعیف‌تر نیز شده‌اند. حاکمیت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل  ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان امید نبندید و از آنان، حساب نبرید. تنها به خداى متعال، اعتماد کنید و فقط مردم خود را باور کنید. آنان در عراق، شکست خوردند و با دستهاى خالى خارج شدند، در افغانستان، چیزى بدست نیاورده‌اند، در لبنان از حزب‌الله و در غزّه، از حماس شکست خوردند و اینک در مصر و تونس بدست مردم، به پائین کشیده شدند. هیچ چیز طبق برنامه آنان پیش نرفته است، بُت غرب نیز چون بُت کمونیزم شکست و ترس ملّت‌ها ریخت. مراقب آینده باشید که شما را نترسانند.

 مراقب بازیهای آنها باشید، همچنین وارد بازى دلارهاى نفتى وابستگان و متحدان غرب در میان اعراب، نشوید که در آینده از این بازیها سالم بیرون نخواهید آمد. اسرائیل، رفتنى است نباید بماند و نخواهد ماند شروع انحراف در نهضت‌هاى کنونى، تن دادن به بقاء رژیم صهیونیستى است و ادامه مذاکرات سازش و تسلیم که رژیمهاى ساقط شده آن را پایه‌گذاری کردند.

 خواست عمومى ملتهایتان بازگشت به اسلام است که البته بمفهوم »بازگشت به گذشته« نیست. اگر انقلاب‌ها باذن‌الله واقعى بمانند و ادامه یابند و دچار توطئه یا استحاله نگردند، مسئله اصلى شما، چگونگى نظام‌سازى، قانون‌نویسى و مدیریت کشور و انقلابها خواهد بود. این همان مسئله مهم تمدن‌سازى اسلامى مجدّد در عصر جدید است.

 در این جهاد بزرگ، کار اصلى شما این خواهد بود که چگونه یک تاریخِ عقب‌ماندگى و استبداد و بى‌دینى و فقر و وابستگى حاکم بر کشورهایتان را در کوتاهترین زمان‌ها إن شاء الله جبران کنید و چگونه با رویکرد اسلامى، و به شیوه‌اى مردم‌سالارانه و رعایت عقلانیت و علم، جامعه‌سازى کنید و تهدیدهاى داخلى و خارجى را یک بیک از سر بگذارنید، چگونه «آزادى و حقوق اجتماعى» منهاى «لیبرالیزم» و «برابرى» منهاى «مارکسیزم» و «نظم» منهاى «فاشیزم غرب» را نهادینه کنید، چگونه تقیّد خویش به شریعت مترقّى اسلام را حفظ کنید بى‌آنکه گرفتار جمود و تحجّر شوید، چگونه مستقل شوید بى‌آنکه منزوى شوید، چگونه پیشرفت کنید بى‌آنکه وابسته شوید، چگونه مدیریت علمى کنید بى‌آنکه سکولاریزه و محافظه‌کار شوید.

 تعریف‌ها باید بازخوانى و اصلاح شوند. دو الگوى «اسلام تکفیرى» و «اسلام لائیک»، از سوى غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوى «اسلام اصولگراى معتدل و عقلانى» در میان انقلابهاى منطقه، تقویت نشود. کلمات را دوباره و بدّقت تعریف کنید.

 «دمکرات بودن»، اگر بمعناى مردمى بودن و انتخابات آزاد در چارچوب اصول انقلابهاست، همه، دمکرات باشید و اگر بمعناى افتادن به دام لیبرال دمکراسى درجه دوم و تقلیدى باشد، هیچیک دمکرات نباشید.

«سلفى‌گرى»، اگر بمعناى اصولگرایى در کتاب و سنّت و وفادارى به ارزشهاى اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفى غربزدگى باشد، همگى سلفى باشید و اگر بمعناى تعصّب و تحجّر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامى، ترجمه شود، با نوگرایى و سماحت و عقلانیت که ارکان تفکر و تمدن اسلامى‌اند، سازگار نخواهد بود، و خود باعث ترویج سکولاریزم و بى‌دینى خواهد شد.

 به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس، بدبین باشید، چه از نوع لائیک و غربگرا و چه از نوع متحجّر و خشن آن.

 به اسلامى که رژیم صهیونیستى را تحمل مى‌کند ولى با مذاهب اسلامى دیگر بیرحمانه مواجه مى‌شود، دست آشتى به سوى آمریکا و ناتو دراز مى‌کند ولى در داخل به جنگهاى قبیله‌اى و مذهبى دامن مى‌زند و اشداء بامؤمنین و رحماء با کفّار است، اعتماد نکنید.

 به اسلام آمریکایى و انگلیسى، بدبین باشید که شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى مى‌کشانند.

 در دهه‌هاى گذشته هم نخبگان و هم حاکمان به وابستگى بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریکا و یا شوروى افتخار مى‌کردند و از سمبلهاى اسلامى مى‌گریختند و امروز همه چیز برعکس شده است.

بدانید که غرب در صدد انتقام بر خواهد آمد. انتقام اقتصادى، نظامى، سیاسى و تبلیغاتى!

 اگر ملتهاى مصر و تونس و لیبى و...، إن شاء الله در مسیر خدا، ادامه دهند، ممکن است به تحریم‌ها تهدید شوند.

 

و اما کلام آخر؛ اعلام آمادگى جمهورى اسلامى و ملت بزرگ ایران براى همکارى و خدمت به شماست و خدمت ما و شما به همدیگر.

 انقلاب اسلامى ایران، موفق‌ترین تجربه اسلامى عصر جدید بود در عرصه خودباورى ملتها، مردم‌باورى نخبگان، در عرصه‌ی نفى اسطوره شکست‌ناپذیرى رژیم‌های طاغوتی و ارباب‌شان، در عرصه‌ی شکستن غرور کمونیزم و سرمایه‌دارى، ارائه مدلهاى کارآمد در پیشرفت‌هاى بزرگ کشور با حفظ مردم‌سالارى و دفاع از ارزشهاى اساسی.

برادران و خواهران! سالهاست که علیه برادران ایرانیتان به شما دروغ مى‌گویند، و اینک حقیقت در مورد ایران اسلامى، همین است که به شما عرض مى‌کنم:

 انقلاب ما پیروزیها و البته ضعفهایى در مجاهدات سه‌ دهه خود داشته است. اما هیچ جنبش اسلامى در جهان پس از تسلّط غرب و شرق بر مسلمین در قرن‌گذشته، تا این حد جلو نیامده بود و اینهمه موانع را از سر نگذرانده بوده است.

إن شاء الله گفتگوهاى بسیارى میان ما و شما برادران در پیش است. در رسانه‌هاى سرمایه‌دارى و صهیونیزم جهانى، «ایران»، متهم به «تروریزم» مى‌شود تنها بدان علت که حاضر نشد برادران عرب خود را در فلسطین و لبنان و عراق ... تنها بگذارد و اشغالگران را به رسمیت بشناسد، حال آنکه ما خود بزرگترین قربانى تروریزم در جهان هستیم و این ترورها همچنان ادامه دارد.

 اگر انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، برادران مظلوم افغانى و بوسنیایى و لبنانى و عراقى و فلسطینى خود را همچون سایر حکومتهاى بظاهر مسلمان، تنها مى‌گذارد، و اگر همچون بیشتر رژیمهاى عربى که به فلسطین، خیانت کردند، ما هم ساکت مى‌ماندیم و از پشت خنجر مى‌زدیم، هرگز ما را پشتیبان تروریزم و مداخله‌گرى معرفى نمى‌کردند. ما به آزادى قدس شریف و تمامی سرزمین فلسطین می‌اندیشیم، این است آن جرم بزرگ ملت ایران و جمهوری اسلامی.

از امپریالیزم ایرانى یا شیعى مى‌گویند حال آنکه همه مى‌دانند ما هرگز انقلاب اسلامى را، انقلابى صرفاً شیعى یا ملى‌گرا و ایرانى ندانسته و نخوانده‌ایم و در این 30 سال، هر چه هزینه داده و تهدید شده‌ایم بعلت اسلامگرایى و امت‌گرایى و شعار وحدت و تقریب مذاهب و آزادى و عزّت برادران مسلمان از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپابوده است.

ایران اسلامى در عرصه علم، تکنولوژى، حقوق اجتماعى، عدالت اجتماعى، توسعه، بهداشت، تأمین کرامت زنان و حقوق اقلیتهاى دینى و... گامهاى بزرگ و بى‌نظیرى برداشت ما ضعفهای خود را نیز مى‌شناسیم و بعون اله درمان مى‌کنیم انشاءاله.

معادله مقاومت در منطقه با کمک جمهورى اسلامى تغییر یافت، تبدیل و ارتقاء سنگ در دست فلسطینیان به «موشک جواب موشک» در غزّه و سایر مقاومتهاى اسلامى در برابر اشغالگران، الهام از انقلاب اسلامى بود.

 ایران بدنبال ایرانى کردن اعراب یا شیعى کردن سایر مسلمین نیست، ایران بدنبال دفاع از قرآن و سنّت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و احیاء امت اسلامى است. براى انقلاب اسلامى، کمک به مجاهدان اهل سنّت سازمانهای حماس و جهاد و مجاهدان شیعى حزب‌الله و أمل، به یک اندازه، واجب شرعى است و احساس تکلیف مى‌کند. ملت و حکومت ایران با صداى بلند و قاطع، اعلام مى‌کند به قیام ملتها (و نه به ترور)، به وحدت اسلامى (نه غلبه و تضادّ مذاهب)، به برادرى مسلمین (نه به برترى قومى و نژادى)، به جهاد اسلامى (نه خشونت علیه بیگناهان)، إن شاء الله معتقد و ملتزم است.

برای سعادت همه‌ی ملت‌های مسلمان دعا کنیم و در کنار آن وظیفه سنگین خود را بشناسیم و به آن عمل کنیم و بدانیم که وَ الله غالِبٌ عَلى اَمرِهِ.

عبادالله اتقوا الله و کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً(1)؛ أقول قولی هذا و استغفر الله لی و لکم.

بسم الله الرحمن الرحیم.. إذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجاً فسبّح بحمد ربک و استغفره إنه کان توّاباً.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.



نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 11:41 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبیّنا محمد و آله الطاهرین، و صحبه المنتجبین، و من تبعهم بإحسان إلی یوم الدین.
برادران مسلمان ما در هر جا که باشید؛ سلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

مى‌خواهم در ماه ربیع و در آستانه میلاد رسول خاتم(ص)، نخستین سالگرد بهار بیداری اسلامی و برانگیختگى برادران و خواهران عرب را از مصر و تونس و لیبى تا بحرین و یمن و بعضی از سرزمینهاى اسلامى دیگر، از سوى ملت ایران و همه مسلمین جهان، تبریک بگویم.

یکسال پُرماجرا گذشت. در تونس و مصر، رأى ملّت‌ها براى نخستین‌بار، محترم شمرده شد و در هر دو کشور به جریانهاى اسلامگرا تعلّق گرفت. در لیبى نیز چنین خواهد شد و این اسلامگرایى با صفاتى چون ضدّصهیونیستى بودن، ضدّ دیکتاتورى بودن، استقلال‌طلبى، آزادیخواهى و پیشرفت‌طلبى در سایه قرآن، مسیر محتوم و اراده قاطع همه ملتهاى مسلمان خواهد بود. این موج که سه دهه پیش، سرنوشت ایران اسلامى را نیز در چنین ایّامى (مصادف با 22 بهمن) رقم زد و نخستین ضربه سنگین را بر جبهه آمریکا، ناتو و صهیونیزم فرود آورد و بزرگترین دیکتاتورى سکولار و دست‌نشانده منطقه را فروپاشاند، در همین ایّام و با همان سبک و همان مطالبات، کل خاورمیانه اسلامى و عربى را در برگرفته است.

اراده خداوند به بیدارى ملتها تعلّق گرفته است و قرن اسلام و عصر ملّتها فرارسیده و در آینده، سرنوشت کل بشریت را تحت تأثیر قرار خواهد داد و مگر جوانان و روشنفکران در واشنگتن و لندن و مادرید و رُم و آتن، با الهام از میدان تحریر به خیابانها نیامدند؟!

حساسترین بخش‌های جهان اسلام را نهضت بازگشت به اسلام و اعاده عزّت و هویت و رهایى فراگرفته است و همه جا شعار «الله‌اکبر» بگوش مى‌رسد. ملتهاى عرب، دیکتاتورهایشان را نمى‌خواهند، سیطره دستنشاندگان و طواغیت را برخود، دیگر تاب نمى‌آورند، از فقر و عقب‌ماندگى و تحقیر و وابستگى، بستوه آمده‌اند، سکولاریزم را در سایه سوسیالیزم و لیبرالیزم و ناسیونالیزم قومى آزمودند و همگى را بن‌بست یافتند و البته ملّتهاى عرب بدنبال افراطى‌گرى، خشونت مذهبى، بازگشت به عقب، تعصّبات فرقه‌اى و قشرى‌گرى با برچسب اسلامگرایى نیز نیستند.

 انتخابات تونس و مصر و شعارها و رویکردهای مردم یمن و بحرین و سایر سرزمینهاى عربى، علامت مى‌دهد که همه مى‌خواهند «مسلمان معاصر» بدون افراط خشک‌سرانه و تفریط غربگرایانه باشند و با شعار «الله‌اکبر» مى‌خواهند مسلمانانه، با ترکیب «معنویت»، «عدالت» و «عقلانیت»، و با روش «مردم‌سالارى دینى»، از پَسِ تحقیر و استبداد و عقبماندگى و استعمار و فساد و فقر و تبعیض صدساله، رهایى یابند و این، درست‌ترین راه است.

 رژیمهاى عربى که در معرض خشم مردم‌شان قرار گرفته‌اند، چه خصوصیاتى داشته‌اند؟

 دین‌ستیزى، سرسپردگى و دست‌نشاندگى غرب (آمریکا، انگلیس و ...) همکارى با صهیونیست‌ها و خیانت به فلسطین، دیکتاتورى‌هاى خانوادگى و وراثتى، فقر مردم و عقب‌ماندگى کشور در کنار ثروتهاى انبوه خانواده‌هاى حاکم، تبعیض  و بى‌عدالتى و فقدان آزادى قانونى و پاسخگویى قانونى، از خصوصیات مشترک آنها بوده است.

 حتّى تظاهر به اسلام یا جمهوریت در برخى موارد نیز نتوانسته مردم را فریب دهد. اینها واضح‌ترین علائم براى شناخت ماهیت خیزش ملتهاى عرب مى‌باشد. اعمّ از آنها که پیروزیهاى بزرگى بدست آوردند یا آنانکه ان‌شاءالله بدست خواهند آورد.

 هر ادّعاى دیگرى در مورد ماهیت این جنبش‌ها که با شعار «الله اکبر» صورت گرفته، نادیده گرفتن واقعیت در جهت بهره‌برداریهاى دیگر و تحمیل‌ها و انحرافات بعدى است. آینده این انقلابها با همین اصول سنجیده خواهد شد و معیار اصالت یا انحراف انقلابها همین آرمانها خواهد بود. ضدّ را به ضدّ مى‌توان شناخت و انقلابها را به ضدیّت با صفات رژیم‌هایى که بلرزه افتاده‌اند. انقلابیون همچنان باید مراقب هدف تراشى‌ها و تلاشهایى که براى تغییر شعارها صورت مى‌گیرد باشند.

 بى‌شک غرب مى‌کوشد انقلابها را تبدیل به ضدّانقلاب کرده و نهایتاً با بازسازى رژیمهاى قدیمى به شیوه جدید و تخلیه احساسات توده‌ها و جابجایى اصول و فروع و تغییر مهره‌هاى خود و اصلاحات صورى و تصنّعى و ظاهرسازى دمکراتیک، دوباره براى دهها سال دیگر سیطره خود بر جهان عرب، را حفظ کند.

 غرب، در دهه‌هاى بیدارى اسلامى و بویژه سالهاى اخیر پس از شکستهاى پیاپى از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ...، کوشیده است پس از شکست تاکتیک اسلام‌ستیزى و خشونت علنى، به تاکتیک بَدَل‌سازى و تولید نمونه‌هاى تقلّبى، دست بزند؛ تا عملیات تروریزم ضد مردمی را به جای «شهادت‌طلبى» ، «تعصّب و تحجّر و خشونت» را بجاى «اسلام‌گرایى و جهاد»، «قومیت‌گرایى و قبیله‌بازى»، بجاى «اسلام‌خواهى و امّت‌گرایى»، «غربزدگى و وابستگى اقتصادى و فرهنگى» را بجاى «پیشرفت مستقل»، «سکولاریزم» را بجاى «علم‌گرایى»، «سازشکارى» بجاى «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقی را بجاى «آزادى»، «دیکتاتورى» را بنام «نظم و امنیت»، «مصرف‌زدگى، دنیاگرایى و اشرافى‌گرى» را بنام «توسعه و ترّقى»، «فقر و عقب‌ماندگى» را بنام «معنویت‌گرایى و زهد» قلمداد کنند.

 دو قطبى سرمایه‌دارى و کمونیزم که جنگ بر سرقدرت و ثروت بود پایان یافت و امروز، دو قطبى میان مستضعفین جهان به رهبرى جنبش مسلمین با مستکبران به رهبرى آمریکا و ناتو و صهیونیزم است. دو اردوگاه اصلى تشکیل شده است و اردوگاه سومى وجود ندارد.

 این فرصت کوتاه را نمى‌خواهم با بازخوانى گذشته و تقدیر از ملتهاى عرب بگذرانم بیشک همه ما و جهانیان چشم به منطقه دوخته‌ایم و ملت‌هاى برخاسته از جزیرةالعرب تا شمال آفریقا، را تحسین میکنیم. ولی اینک مایلم از امروز و فردا بگوئیم.

 سال گذشته در همین نماز جمعه با مردم شریف مصر، در حالى که هنوز سایه نامبارک حسنی مبارک برسرشان بود سخن گفتم و امروز که دوران جدید آغاز شده و دیکتاتور، در حال محاکمه است، همه ما امیدوارانه‌تر به آینده جنبش مصر عزیز و سایر اعراب مى‌اندیشیم.

 مؤلّفه‌هایى که از اطراف گوناگون در صحنه انقلابها حضور دارند کیانند؟

 1) آمریکا، ناتو، رژیم صهیونیستى و متحدّین و وابستگانشان در برخى رژیم‌هاى عربى

 2) ملتها و جوانان

 3) احزاب و فعالان سیاسى اسلامى و غیراسلامى

 هر یک در چه موقعیتى و با چه اهدافى‌اند؟!

 گروه اول، بازندگان اصلى در مصر و تونس و سایر نهضت‌ها بوده و خواهند بود.

 مشروعیت و اینک موجودیّت قطب سرمایه‌دارى و الگوى لیبرال دمکراسى غرب، حتى در خود اروپا و آمریکا نیز با خطر اضمحلال روبرو شده و در شرائطى شبیه شرائط بلوک شرق کمونیستى در دهه هشتاد میلادی، قرار گرفته‌اند. فروپاشى اخلاقى و  اجتماعى، بحرانهاى بى‌سابقه اقتصادى، شکستهاى بزرگ نظامى در عراق و افغانستان و لبنان و غزّه، سقوط یا تزلزل اکثر دیکتاتورهاى وابسته و دست‌نشانده آنان در کشورهاى مسلمان و عربى و بویژه از دست دادن مصر، بخطر افتادن رژیم صهیونیستى از شمال و غرب و از درون بنحوى بى‌سابقه، افشاء شدن ماهیت وابسته سازمانهاى بین‌الملل و برخوردهاى گزینشى و سیاسى با مسئله دمکراسى و حقوق بشر، تناقض‌گویى و پریشانگویى در موضعگیرى دوگانه در برابر مسایل لیبى، مصر، بحرین، یمن، ...

این‌ها دسته اول را در بحران اعتماد جهانى و بحران تصمیم‌گیرى عمیقى، فرو برده است و اینک بزرگترین هدفشان پس از ناتوانى از مهار و سرکوب ملّتها، تلاش در جهت تسلّط بر اتاق فرمان انقلابها و نفوذ به درون احزاب مؤثّر، حفظ حدّاکثرى ساختارهاى قبلى رژیم‌هاى فاسد و اکتفاء به رفورم‌هاى سطحى و نمایشى، بازسازى نیروهاى بومى خود در کشورهاى انقلاب کرده، تطمیع، تهدید و احتمالاً در آینده، ترور و یا تلاش براى خریدن برخى افراد و گروهها در جهت متوقف ساختن یا ارتجاع در انقلابها و سردکردن، مأیوس کردن یا درگیر کردن مردم با مسائل فرعى و با یکدیگر، دامن زدن به تضادهاى قومى و قبیله‌اى یا مذهبى و یا حزبى، جعل شعارهاى انحرافى در جهت تغییر ماهیت جنبش‌ها، کنترل مستقیم یا غیرمستقیم بر ذهن و زبان انقلابیون و کشاندن آنان به درون بازیهاى سیاسى و یا تفرقه‌اندازى میان آنان و از طریق آنان، میان گروههاى مردمى، تلاش براى سازش پشت پرده با برخى خواص با وعده‌هایى دروغ همچون کمک مالى و... و دهها ترفند دیگر است که به نمونه‌هایى از آنها در کنگره بین‌المللى بیدارى اسلامى در تهران قبلاً اشاره کردم.



نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 11:39 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 11:27 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر


فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏ سپرد، کنگره‏های قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک

آن که بر ظلم شب شدی پیروز
در زمین و زمان خمینی بود
سال ها رنج و غربت و سختی
می کشیدی به جان خمینی بود
آن که هم افتخار و عزت داد
بر همه شیعیان خمینی بود
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویش نومید است
آن روز که عالم ز ستمگری خالی است
ما را و همه ستم کشان را عید است
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

آن که بودی یگانه دوران
در تمام جهان خمینی بود
آن که می زد شجاعتش فریاد
بر سر دشمنان خمینی بود
مانده در قلب ما همی یادش
تا ابد جاودان خمینی بود
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

از نهضت قاطعانه روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

از اوج بروج حق سردار قیام آمد
بر شوق سماع جان، انوار امام آمد
طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد
شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدن های مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمی گردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چن هر گوشه ای را صد هزار آورده بود
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

مژده ای منتظران ماه ظفر باز آمد
ماه بهمن به دو صد شوکت و فر باز آمد
دور رنج و تعب حق طلبان شد سپری
روز فخر و شرف اهل نظر باز آمد
شد فروزان به جهان کوکب اقبال وطن
صبح پیروزی ما بار دگر باز آمد
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

رسید موسم بهمن بهار باز آمد
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد
به پاست خیمه آلاله های صحرایی
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

این دهه فجر است گویی نوبهار
وین همه مهراست از او یادگار
غصه ها رفتند و افسانه شدند
ناله ها فریاد مستانه شدند
دردهه فجرامتش پیروزشد
ماه بهمن ماه جان افروزشد
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

انقلابی چون سحر ظلمت شکن
تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن
فجر نورافشانی قرآن و دین
فجر قدرت‏یابی مستضعفین
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

بیا بیا که شمیم بهار می‏آید
دل رمیده ما را قرار می‏آید
سر از افق بدر آورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید
دهه شکوهمند فجر مبارک باد

 



نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 11:8 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

کارت پستال زیبا دهه فجر

 

کارت پستال زیبا دهه فجر

کارت پستال زیبا دهه فجر

کارت پستال زیبا دهه فجر

کارت پستال زیبا دهه فجر

کارت پستال زیبا دهه فجر



نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 10:59 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 



نوشته شده در چهارشنبه 90 بهمن 12ساعت ساعت 12:44 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

امشب که زمین و آسمان می گرید / از ماتم عسکری جهان می گرید

جا دارد اگر شیعه خون گریه کند / چون مهدی صاحب الزمان می گرید

سالروز پرپر شدن یازدهمین گل بوستان امامت و ولایت، تسلیت باد. . .



نوشته شده در چهارشنبه 90 بهمن 12ساعت ساعت 12:39 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خولة دختر منظور فزاریه، از زنان مشهور به عقل و کمال بود که قبل از ازدواج با امام حسن(ع)به همسرى محمد بن طلحه در آمده بود و از وى سه پسر داشت، و چون محمد بن طلحه در جنگ جمل به قتل رسید و چندى گذشت، خواستگاران زیادى پیدا کرد، ولى خود او اظهار علاقه به ازدواج با سبط اکبر رسول گرامى اسلام داشت و از این رو کار خود را به آن حضرت واگذار کرد، و امام حسن(ع)نیز او را به ازدواج خود درآورد، و از وى حسن بن حسن(حسن مثنى)به دنیا آمد، و تا پایان عمر آن حضرت نیز افتخار همسرى امام(ع)را داشت، و در رحلت آن حضرت نیز بسیار بى‏تابى مى‏کرد که پدرش در تسلیت و دلدارى او این دو شعر را سروده:

نبئت‏خولة امس قد جزعت

من ان تنوب نوائب الدهر

لا تجزعى یا خول و الصطبرى

ان الکرام بنوا على الصبر

2.عایشه خثعمیه

عایشه خثعمیة از زنانى بود که امام(ع)در زمان حیات پدرش امیر المؤمنین(ع)با او ازدواج کرد، و چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، وى به نزد امام حسن(ع) آمده و به صورت شماتت‏به آن حضرت عرض کرد:

«لتهنئک الخلافة‏»!

(خلافت‏بر تو مبارک باد!)

و امام(ع)به خاطر همین عمل او، آن زن را طلاق داد.

3.جعده دختر اشعث

و جعده نیز همان زنى است که امام(ع)را مسموم ساخت-به شرحى که در صفحات قبل خواندید.

4.ام کلثوم دختر فضل بن عباس.

5.ام اسحاق دختر طلحة بن عبید الله.

6.ام بشیر دختر ابو مسعود انصارى، که از وى زید بن الحسن به دنیا آمد.

7.هند دختر عبد الرحمن بن ابى بکر.

8.نفیلة-و یا«رملة‏»-مادر قاسم، که کنیزى بوده.

9.ام عبد الله دختر شلیل بن عبد الله بجلى، که عبد الله بن الحسن از آن زن متولد شد..زنى از بنى شیبان که هوادار خوارج بود و چون امام(ع)از این مطلب خبر دار شد او را طلاق داد.

11.زنى از ثقیف.

12.زنى از قبیله عمرو بن اهیم منقرى.

13.زنى از دختران زرارة.

و اینها بود نام مجموع زنانى که به عنوان همسران آن حضرت از زنان آزاده و کنیز در تاریخ ثبت‏شده (2) و فرزندان آن حضرت نیز از همین زنها بوده‏اند، که باید توجه داشت این زنان نیز برخى کنیزانى بوده‏اند که امام حسن(ع)آنها را پس از چندى آزاد کرده-چنانکه در بخش فضایل آن حضرت خواندید که به بهانه اهداى یک شاخه گل و یا یک محبت‏ساده آنها را آزاد مى‏کرد، و زنان آزاده نیز زنانى بودند که معمولا خود یا پدر و عشیره آنها به خاطر وصلت‏با رسول خدا(ص)با کمال اشتیاق و علاقه و گاهى با التماس آنها را به عقد آن حضرت در مى‏آوردند.چنانکه در حالات چند تن از آن زنها نوشته‏اند، و امام(ع)نیز با تقاضاى آنها موافقت مى‏فرمود، و احیانا پس از مدتى آنها را طلاق مى‏داد وگرنه این سیزده زن نیز همیشه در خانه آنحضرت و در عقد ازدواج او نبودند، بلکه این نام مجموع زنهایى است که در طول حدود سى سال افتخار همسرى سبط اکبر رسول خدا(ص)و ریحانه آن بزرگوار را پیدا کردند، و شاید بسیارى از آنها بوده‏اند که پس از مدتى از آن حضرت به عنوان آزادى یا طلاق جدا مى‏شدند!



نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 11ساعت ساعت 11:31 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

و در عدد فرزندان امام حسن(ع)نیز اختلاف زیادى در روایات شیعه و اهل سنت دیده مى‏شود، که شیخ مفید(ره)عدد آنان را پانزده تن ذکر کرده‏و فرموده است: فرزندان حسن(ع)پانزده پسر و دختر بودند(بدین ترتیب: )زید و دو خواهرش: ام الحسن و ام الحسین، و مادر این سه، ام بشیر دختر ابى مسعود عقبة بن عمرو بود، حسن بن حسن و مادرش خولة دختر منظور فزارى بود، عمرو بن حسن و دو برادرش قاسم و عبد الله و مادرشان ام ولد بود، عبد الرحمن بن حسن و او نیز مادرش ام ولد بود، و حسین بن حسن که به اثرم ملقب بود، و برادرش طلحه و خواهر این دو فاطمه، و مادرشان ام اسحق دختر طلحة بن عبید الله تیمى است، و ام عبد الله و فاطمه و ام سلمه و رقیه دختران آن حضرت(ع)که از مادرهاى مختلف بودند.

و در کتاب اعلام الورى طبرسى فرزندان آن حضرت را شانزده نفر ذکر کرده، که به نامهاى بالا، پسرى به نام ابوبکر را نیز اضافه کرده است.

و مرحوم ابن شهرآشوب، در کتاب مناقب گوید: فرزندان آن حضرت سیزده پسر و یک دختر بودند، ولى در شرح نامها که مى‏رسد بیش از چهارده نفر دختر و پسر براى آن حضرت نام مى‏برد.

زید بن حسن

شیخ مفید(ره)در شرح حال فرزندان آن حضرت اینگونه فرموده:

و اما زید بن حسن(ع)پس او کسى است که متولى صدقات رسول خدا(ص)بود، و از دیگر فرزندان آن حضرت سالمندتر بود، و مردى والا قدر و بزرگوار و خوش نفس و پر خیر بود، و شاعران او را ستایش بسیار کرده، و مردمان از جاهاى دور و نزدیک به خاطر بهره‏گیرى از او به سویش رهسپار بودند، و مورخین گفته‏اند: زید بن حسن همچنان متولى صدقات رسول خدا(ص)بود، تا آنگاه که سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید نامه‏اى به فرماندار خود در مدینه نوشت: که پس از رسیدن این نامه، زید بن حسن را از منصب تولیت صدقات رسول خدا(ص)بر کنار و معزول گردان، و آن را به دست فلان پسر فلان-که مردى از بستگانش بود-بسپار، و هرگونه کمکى از تو خواست‏به او کمک کن. و السلام.و چون عمر بن عبد العزیز بر سر کار آمد، نامه‏اى از او به همان فرماندار مدینه آمد بدین مضمون که: زید بن حسن مرد شریف قبیله بنى هاشم و سالمند ایشان است، پس همین که این نامه من به تو رسید، صدقات رسول خدا(ص)را به او بازگردان و هرگونه کمکى از تو خواست دریغ نکن.و السلام.

و درباره زید بن حسن، محمد بن بشیر خارجى این اشعار را گفته است:

اذا نزل ابن المصطفى بطن تلعة

نفى جد بها و اخضر بالنبت عودها

و زید ربیع الناس فی کل شتوة

اذا اخلفت انوائها و رعودها

حمول لاشناق الدیات کانه

سراج الدجى اذ قارنته سعودها

(هر گاه پسر مصطفى(ع)به دامن کوهى فرود آید، خشکى(و بى‏آب و علفى)آنجا برطرف گردد و چوب خشک آن بیابان سبز شود.

و زید باران بهارى مردم است(در جود و بخشش)در هر زمستانى که ستارگان باران و رعدهاى(ابر را)به همراه خود ببرند.

پول دیه‏ها(ى مردم)را به گردن گیرد گویا او چراغ تابناک شبهاى تار است که ستارگان درخشنده با او قرین گشته‏اند.)

و زید در سن نود سالگى از دنیا رفت، و گروهى از شعرا در مرگ او مرثیه‏ها گفتند، و نیکى‏هاى او را ستوده و فضایل او را به شعر درآوردند، از جمله کسانى که براى او مرثیه گفت، قدامة بن موسى جمحى است که گوید:

فان یک زید غابت الارض شخصه

فقد بان معروف هناک وجود

و ان یک امسى رهن رمس فقد ثوى

به و هو محمود الفعال فقید

سمیع الى المعتر یعلم انه

سیطلبه المعروف ثم یعود

و لیس بقوال و قد حط رحله

لملتمس المعروف این ترید

اذا قصر الوغد الدنى نمى به

الى المجد آباء له و جدود

مباذیل للمولى محاشید للقرى

و فی الروع عند النائبات اسود

اذا انتحل العز الطریف فانهم

لهم ارث مجد ما یرام تلید

اذا مات منهم سید قام سید

کریم یبنى بعده و یشید

(اگر زمین نابهنگام جسم زید را در خود گیرد، در آن زمین کردار نیک و بخشش آشکار گردد.

و اگر شب را به سر برد در جایى و اسیر گور گردد(و از دنیا برود)بحقیقت‏به آنجا فرود آمده، در حالى که پسندیده کردار و از دست رفته است(یعنى رفتنش موجب تاسف و اندوه است).

به درخواست کننده(و مرد سائل، گوشش)شنواست، زیرا مى‏داند بزودى همانا کرم او آن مرد را مى‏کشد و دوباره بازگردد.

به آنکس که جویاى بخشش است، هنگامى که فرود آید نمى‏گوید: کجا را مى‏خواهى؟(یعنى نگفته و نپرسیده به او بخشش مى‏کند، زیرا جز او از کسى بخشش نجویند).

هر گاه مرد پست رذل(از حسب و نسب او)کوتاه کند، او را به بزرگى برفرازند پدران و اجدادش.

آن مردانى که به بندگان(و غلامان)خود بخشش مى‏کردند، و براى میهمانان خدمتگزار بودند، و هنگام ترس در پیشامدها شیرانى بودند.

هرگاه مرد تازه دوران و نو رسى بزرگى به خود بندد، پس براى ایشان است میراث مجد و عظمت دست نخورده قدیم(یعنى اگر کسى به بزرگى تازه خود ببالد، اینان از قدیم بزرگ و بزرگزاده بوده‏اند).هرگاه بزرگى از ایشان بمیرد، مرد بزرگ و بزرگوار دیگرى(به جاى او)بپا خیزد که پس از او بناى تازه(در بزرگى)بسازد و آن را محکم کند.)

و مانند این، اشعار بسیارى است که نقل آنها کتاب را طولانى کند، و زید بن حسن بدون آنکه ادعاى امامتى بکند از دنیا برفت، و هیچ یک از گروه شیعه و نه دیگران چنین ادعایى درباره او نکردند، زیرا شیعه دو دسته‏اند، یکى طایفه امامى، و دیگر طایفه زیدى، پس طایفه امامى درباره امامت تکیه بر نصوص(و سخنانى که رسول خدا(ص)بصراحت درباره امامت کسى فرموده)نمایند، و(روشن است)که نصوصى درباره فرزندان امام حسن(ع) نرسیده، و همگى آنان در این باره اتفاق دارند، و هیچ یک از آنان چنین ادعایى براى خود نکرده تا شک در آن پیدا شود.و اما زیدیه(پیروان زید بن على بن الحسین(ع)) پس از على و حسن و حسین(ع)در باب امامت مراعات دعوت و جهاد کنند(یعنى آن کس را امام دانند که مردم را به امامت‏خود بخواند و با دشمنان جهاد نماید)و زید بن حسن رحمه الله(کسى بود که)با بنى امیه مدارا مى‏کرد، و از جانب ایشان کارهایى عهده‏دار مى‏شد، و راى او با دشمنان خود به تقیه بود، و با ایشان آمیزش مى‏کرد، و این کار(یعنى تقیه و آمیزش)در پیش زیدیه با نشانه‏هاى امامت‏سازگار نیست، چنانکه نقل شد.

و اما حشویه کسانى هستند که بنى امیه را امام دانند و براى فرزندان رسول خدا(ص) در هیچ حال و زمانى امامت را قائل نیستند.

و اما معتزله(پیروان واصل بن عطاء که از مجلس حسن بصرى اعتزال و کناره‏گیرى جست و از این رو پیروانش را معتزله گویند)امامت‏براى کسى قائل نیستند جز آن کس که در اعتزال هم راى آنان باشد، و یا آن کس که شورا و اختیار مردمان عقد خلافت را براى او ببندد، و چنانکه گفتیم، زید بن حسن از این احوال بیرون است.

و اما خوارج به امامت آن کس که امیر المؤمنین(ع)را دوست دارد واو را فرمانرواى خود داند قائل نیستند، و خلافى نیست در اینکه زید از کسانى بود که پدر و جد خود را دوستدار بود و آنان را امام و فرمانرواى خود مى‏دانست.

حسن بن حسن

شیخ مفید(ره)فرموده:

و اما حسن بن حسن(فرزند دیگر آن حضرت(ع))مردى بزرگ و بزرگوار و دانشمند و پارسا بود و در زمان خود متولى صدقات امیر المؤمنین على بن ابیطالب(ع)بود، و آن جناب با حجاج بن یوسف ثقفى داستانى دارد که زبیر بن بکار روایت کرده، گوید: حسن بن حسن در زمان خود متولى صدقات امیر المؤمنین(ع)بود، پس روزى در میان سوارانى که با حجاج مى‏رفتند مى‏رفت و حجاج در آن روز فرماندار شهر مدینه بود، پس حجاج به او گفت: عمر بن على را در صدقات پدرت با خود شریک ساز، زیرا که او عموى توست و یادگار خاندان شماست!حسن گفت: شرطى را که على(ع)در این باره کرده(و آن روز به فرزندان حسن واگذارده)به هم نمى‏زنم و کسى را که او در صدقات داخل نکرده، من داخل نخواهم کرد.حجاج گفت: اکنون من او را داخل در آن مى‏کنم.پس حسن بن حسن خود را به عقب کشید تا گاهى که حجاج از او غافل شد، به سوى عبد الملک(بن مروان که آن هنگام خلیفه بود و در شام اقامت داشت)رهسپار شد و به در سراى او ایستاده، اجازه ملاقات مى‏خواست، یحیى بن ام الحکم بر او گذشت و چون او را بدید نزد او آمده، بر او سلام کرد و از آمدنش به شام و احوالش پرسید، سپس به او گفت: من هنگام ملاقاتت در پیش عبد الملک سودى به تو خواهم رساند، و هنگامى که حسن بن حسن بر عبد الملک در آمد عبد الملک به او خوش آمد گفت و با خوشرویى آماده پاسخ دادن به درخواست او شد، و حسن بن حسن را زودتر از عادت سپیدى موى فرا گرفته بود، پس عبد الملک در حالى که یحیى بن ام‏الحکم نیز در مجلس خلیفه حاضر بود به حسن گفت: اى ابا محمد سپیدى مو و پیرى زود به سراغ تو آمده؟یحیى بن ام الحکم گفت: اى امیر المؤمنین چرا چنین نباشد!آرزوهاى مردم عراق او را پیر کرده، گروههاى مردم(از این سو و آن سو)به نزد او مى‏آیند و او را به آرزوى خلافت مى‏اندازند(و اندوه نرسیدن به آن او را پیر کرده)!حسن بن الحسن رو به او کرده، گفت: به خدا پذیرایى بدى از من کردى، اینگونه نیست که تو مى‏گویى، بلکه ما خاندانى هستیم که موى ما زود سپید شود، و عبد الملک این سخنان را مى‏شنید، پس به حسن گفت: آنچه به خاطر آن به اینجا آمده‏اى بیان کن، او جریان گفتار حجاج را به او بازگو کرد، عبد الملک گفت: حجاج را چنین کارى نرسیده و من براى او نامه‏اى مى‏نویسم که این کار را نکند، پس نامه‏اى به حجاج نوشت و جایزه‏اى نیکو به حسن بن حسن داد.

و چون حسن از نزد عبد الملک بیرون آمد، یحیى بن ام الحکم او را دیدار کرد، پس حسن براى بد رفتاریش در حضور عبد الملک با او درشتى کرد، و به او گفت: این چه چیزى بود که به من وعده کردى(و بر خلاف آن رفتار نمودى؟)یحیى به او گفت: آرام باش که به خدا سوگند همیشه خلیفه از تو اندیشه دارد و مى‏ترسد، و اگر ترس از تو نبود، خواسته‏ات را انجام نمى‏داد و من درباره نیکى به تو کوتاهى نکردم(یعنى این سخن من موجب گشت که بیم تو در دل او بیفتد و حاجتت را روا سازد).

و حسن بن حسن با عمویش امام حسین(ع)در کربلا حاضر گشت، و چون حسین(ع)کشته شد و خاندان او اسیر گشتند(حسن بن حسن نیز در میان اسیران بود)و اسماء بن خارجة(که از طایفه مادر حسن بن حسن بود)او را از میان اسیران بیرون کشیده، گفت: به خدا هرگز کسى را نیرویى بر پسر خوله(که نام مادر او بود)نباشد و دسترسى به او پیدا نکند!عمر بن سعد گفت: پسر برادر ابى حسان را(کنیه اسماء بن خارجة است) واگذارید، وبرخى گویند: هنگامى که اسیر شد، جراحاتى به او رسیده بود که از آن بهبودى یافت.

و روایت‏شده که حسن بن حسن یکى از دو دختر عمویش امام حسین(ع)را براى خویش خواستگارى کرد، حسین(ع)به او فرمود: اى فرزند هر کدامیک که بیشتر دوست دارى خود اختیار کن(تا او را به همسرى تو درآورم)حسن حیا کرد و پاسخى نداد، پس حسین(ع)فرمود: من دخترم فاطمه را براى تو اختیار کردم، زیرا او باهت‏بیشترى به مادرم فاطمه، دختر رسول خدا(ص)دارد.

و هنگامى که حسن بن حسن از دنیا رفت، سى و پنج‏سال داشت، و برادرش زید بن حسن زنده بود، ولى به برادر مادرى خود ابراهیم پسر محمد بن طلحه وصیت کرد، و چون حسن بن حسن از دنیا رفت، همسرش فاطمه، دختر حسین بن على(ع)، خیمه خویش بر روى قبر او بزد، و روزها روزه بود و شبها به عبادت مى‏گذرانید، و به خاطر جمالى که داشت، او را به حور العین شبیه مى‏ساختند، پس چون یک سال بر این منوال گذشت، به غلامان خود گفت: چون تاریکى شب فرا رسید، این خیمه را از اینجا بکنید، پس چون تاریک شد شنید گوینده‏اى مى‏گوید: آیا گمشده خود را یافتند؟دیگرى در پاسخش گفت: (نه)بلکه ناامید شده، بازگشتند!

و حسن بن حسن از دنیا رفت و ادعاى امامت نکرد و کسى نیز چنین ادعایى درباره‏اش ننمود، چنانکه درباره برادرش زید بیان داشتیم.

فرزندان دیگر آن حضرت

مرحوم مفید(ره)درباره فرزندان دیگر آن حضرت نیز مى‏نویسد:

و اما عمر و قاسم و عبد الله، فرزندان دیگر حسن بن على(ع)، پس ایشان در رکاب عموى خویش حسین بن على(ع)در کربلا شهید شدند، خداوند از ایشان خوشنود باشد و خوشنودشان سازد، و به خاطر دفاعى که از اسلام و مسلمین کردند پاداششان را نیکو فرماید.

و اما عبد الرحمن بن حسن رضى الله عنه با عمویش حسین(ع)براى زیارت حج‏بیرون رفت، و در ابواء(که نام جایى است در راه مکه و مدینه و قبر آمنه مادر رسول خدا(ص)نیز در آنجاست)در حال احرام از دنیا برفت، رحمة الله علیه.

و اما حسین بن حسن که به اثرم معروف بود، مردى بود دانشمند و فاضل، ولى ذکرى از او نشده است.

و طلحة بن حسن مردى بخشنده و سخاوتمند بود.

بر حسب تصادف در غروب روز سه شنبه بیست و هشتم ماه صفر سال 1406 هجرى قمرى کار تالیف این کتاب شریف در قریه جماران پایان یافت.



نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 11ساعت ساعت 11:27 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

پیش از این در تاریخ زندگانى پیامبر بزرگوار اسلام در حوادث سال سوم هجرت ذکر شد که سبط اکبر آن حضرت، امام حسن(ع)، در سال سوم به دنیا آمد، و مشهور آن است که این مولود فرخنده در شب نیمه ماه رمضان-بهترین ماههاى خدا-متولد شده، و البته در این باره در کتابهاى شیعه و سنت اقوال دیگرى هم نقل شده که خلاف مشهور است

داستان ولادت و مراسم نامگذارى

و اما داستان ولادت به گونه‏اى که در روایات شیخ صدوق(ره)در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(ع)و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایت‏شده این گونه است که فرمود:

چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(ع)عرض کرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نیستم که در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم.در این وقت رسول خدا(ص)بیامد، و آن کودک را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زردنپیچید؟سپس آن پارچه را به کنارى افکند و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به على(ع)کرده فرمود: آیا او را نامگذارى کرده‏اى؟

عرض کرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمى‏گرفتم!

رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جویم!

در این وقت‏خداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!

جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض کرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض کرد: نامش را«حسن‏»بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن نامید...

و در برابر این روایت، روایات دیگرى هم در کتابهاى علماى شیعه و اهل سنت آمده که چون حسن(ع)به دنیا آمد، على(ع)او را«حرب‏»نامید، و چون رسول خدا(ص)اطلاع یافت‏به على(ع)دستور داد آن نام را به‏«حسن‏»تغییر دهد... 

و یا اینکه على(ع)نام این نوزاد را«حمزه‏»گذارد و چون حسین به دنیا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبیده و به او فرمود: به من دستور داده شده که نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به على(ع)دستور داد که نام آن دو را«حسن‏»و«حسین‏»بگذارد، و على(ع)نیز به دستور آن حضرت عمل کرد...

ولى همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر مى‏رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت‏بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیلهایى بر این مطلب ذکر کرده که بهتر است‏براى اطلاع بیشتر به همان کتاب مراجعه نمایید.

و در روایات بسیارى از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف‏«حسن‏»و«حسین‏»در جاهلیت‏سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یکى از آن روایات که طبرى در کتاب ذخائر العقبى روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته:

«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت‏بهما فى الجاهلیة‏»

(حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است که در زمان جاهلیت‏سابقه نداشته است.)

انجام مراسم دینى و سنتهاى مذهبى

از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا(ص)این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد، و پس از اینکه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش‏اذان و در گوش چپ او اقامه گفت

و نیز براى نوزاد جدید عقیقه کرد(یعنى گوسفندى براى او قربانى کرد و یک ران آن را به قابله داد، و در برخى از روایات است که این کار را در روز هفتم انجام داد .

و در روایت کلینى(ره)در کافى این گونه است که پس از عقیقه این دعا را خواند:

«...بسم الله عقیقة عن الحسن‏»

(به نام خدا این عقیقه‏اى است از حسن...)

و به دنبال آن نیز این دعا را خواند:

«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله‏»

(خدایا استخوان آن در برابر استخوان این نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مویش در برابر موى او، خدایا آن را وسیله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)

و همچنین رسول خدا(ص)دستور داد موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق‏»-که نوعى عطر مخلوط بوده-مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد مى‏مالیدند به اسماء که راوى حدیث است فرمود: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیة‏»

(اى اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهاى زمان جاهلیت است!)

و در پاره‏اى از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد ، ولى ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه دین(ع)آن بوده که‏«مختون‏»(یعنى ختنه شده)به دنیا مى‏آمدند، جز آنکه به عنوان استحباب و سنت، صورتى (12) از این کار را انجام مى‏دادند...

و از جمله سنتهاى نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنى و انسى به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا مى‏سپارند.

و طبق روایات بسیارى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص)دو فرزند خود حسن و حسین(ع)را به این دعا تعویذ فرمود:

«اعیذ کما بکلمات الله التامة من کل شیطان وهامة و من کل عین لامة‏»

(شما را پناه مى‏دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)

و در روایت دیگرى است که این گونه مى‏فرمود:

«اعیذ کما من عین العاین و نفس النافس‏»

(شما را پناه مى‏دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)

کنیه و القاب

و از جمله آداب و سنتهاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعیین کنیه‏براى اوست که طبق حدیثى، امام باقر(ع)فرمود:

«انا لنکنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان یلحق بهم‏»

(ما براى فرزندانمان در کودکى کنیه قرار مى‏دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگى دچار لقبهاى ناخوشایند گردند.)

و کنیه آن حضرت بر طبق روایات بسیارى‏«ابو محمد»بوده و کنیه دیگرى نداشته است.

و اما القاب آن حضرت بدین شرح است: سبط، زکى، مجتبى، سید، تقى، طیب، ولى...

و مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمة پس از نقل کنیه و القاب آن حضرت از روى کتابهاى اهل سنت گفته است: مشهورترین این القاب‏«تقى‏»است و بهترین و شایسته‏ترین آنها همان است که رسول خدا(ص)او را بدان ملقب فرمود و آن‏«سید»است.



نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 11ساعت ساعت 11:20 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin