حسین سالار قلبها
در یک عملیات وقتی در سنگر « اطلاعات و عملیات » او را دیدم بیش از پیش شیفته روحیه شهادت طلبی او شدم ، وقتی که صحبت از جلو رفتن شد ، برایم تعریف کرد:
« دیشب در حال شناسایی با یک گروه از سربازان عراقی در میانه دو خط دفاعی ، برخورد کردیم و بدلیل اینکه حق تیراندازی نداشتیم ، با سرنیزه و مشت به جانشان افتادیم که در نهایت عراقی ها متواری شدند! »
نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت
ساعت 12:55 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
زمانی که تیمسار یاسینی مسئولیت ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی را عهده دار بود ، هر از چند گاهی در دفترش خدمت ایشان می رسیدم و به اصلاح سر و صورت وی می پرداختم .
روزی ، تلفنی مرا خواست تا برای اصلاح به اتاق کارش بروم . بلافاصله به راه افتادم و خیلی زود خود را به دفتر ایشان رساندم . مشغول اصلاح سرشان بودم که یکدفعه صدایی در آیفون (آوابر) در فضای اتاق پیچید .
- تیمسار ! تشریف دارید؟ - بله قربان ، بفرمایید! چند لحظه تشریف بیاورید !
تیمسار ستاری فرمانده نیروی هوایی بود که ایشان را برای کاری به دفترش فرا خواند ، نیمی از سر شهید یاسینی را اصلاح کرده بودم و بخشی از آن باقی مانده بود . پس از قطع مکالمه بلافاصله از جایش برخاست و با همان وضع به طرف دفتر فرمانده نیرو به راه افتاد . من که از این عکس العمل سریع او متعجب شده بودم ، عرض کردم : - تیمسار ببخشید ! اگر چند دقیقه صبر کنید اصلاح تمام شود بعد بروید ، این طوری ناجور است ! لبخندی با معنی بر لبانش نقش بست و در جوابم گفت : - دیر رفتن به حضور فرمانده بدتر از ناجور رفتن است . من که از این عمل او معنای جدیدی از اطاعت و انقیاد فهمیدم ، تا فت و برگشت ِ ایشان که حدود یک ربع ساعت طول کشید ، مبهوت مانده بودم و در دل این روحیه نظامی گری که وجود او را لبریز کرده بود ، تحسین کرده و با خود گفتم : « این است سرباز واقعی !»
نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت
ساعت 12:54 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
در عملیات خیبر بیشترین ضربه متوجه گردان امام سجاد (ع) شده بود. حساسیت منطقه، پایمردی بچه ها را به دنبال داشت و موجب شد آنان با همه توان در مقابل دشمن ایستادگی کنند و جزایر مجنون را از شر دشمن در امان دارند، در همین گیر و دار «آقا مهدی زین الدین» خبر سلامتی «آقا جواد عابدی» فرمانده گردان از من گرفت و گفت: چند وقتی است «جواد» را نمی بینم، گفتم: او در خط مقدم مانده است.
سوار موتور شدم، خودم را رساندم به خط، اما هر چه اصرار کردم، «آقا جواد» در جبهه ماند و حاضر نشد آنجا را ترک کند. با ناامیدی بر گشتم و موضوع را به اطلاع «آقا مهدی» رساندم. این بار به اتفاق هم سوار موتور شدیم و در زیر آتش شدید دشمن به خط مقدم رفتیم، وقتی آقا مهدی او را مورد عتاب و خطاب قرار داد که چرا به عقب نیامدی، جواد با خونسردی گفت: آقا، می بینید که منطقه چقدر حساس است ، این جا را هم که نمی شد رها کنم!
شجاع بود، بر سر راه دشمن می نشست و به او کمین می زد. گاهی اوقات دشمن تا فاصله 10 متری نزدیک می شد، بعد «آقا جواد» او را در مورد هدف قرار می داد.
«جواد عابدی» در آخرین مرتبه که مجروح شد با آرامش خاصی خوابید، لحظاتی بعد، فارغ بال سر بر آستان دوست گذاشت و به آرزوی خود رسید.
نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت
ساعت 12:50 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
عجیب نیست که گفته اند «شهادت اکسیری است که به هرکس ندهند» و پر طاووسی است که به کرکسها نمی دهند . معلم اخلاق و استاد مجاهد حضرت آیت الله دستغیب شیرازی در شب عاشورا 1292 شمسی در شهر شیراز متولد شد .
نام زیبای او که به احترام سرور و سالارش «عبدالحسین» نهاده شد، ترسیم کننده آینده خونینش بود که با اقتدا به مولایش و در راه آرمانهای مقدس بدنی تکه تکه و قطعه قطعه تقدیم به مکتبش نمود .
دستغیب را که همواره دستانی از غیب مددکار و راهنمای او بود باید از کلام استاد و مرادش امام خمینی (ره) شناخت که فرمودند:
... مسجد و محراب و منبر شیراز نغمه ملکوتی این شهید راه اسلام را از یاد نمیبرند . درسهای انسانساز ایشان که در قلب انسانهای متعهد غوغا برپا میکرد، جاویدان است . دستغیب در دست غیبنشینان به ملکوت سپرده شد و در آغوش رفیق اعلی آرمید ... از خدا بیخبرانی که همتبر قتل این رهبران فضیلت و رهروان به سوی محبوب، گماشتهاند با فضیلت و حقطلبی مخالفند ... اینان طعم به غیب و به محبوب را نچشیده و شبپرگانی هستند که از وصل آفتاب گریزانند و عشق مردگانی هستند به صورت زندگان که با اعمال وحشیانه خود سد راه حقیقت کنند . توصیه ها و نکاتی از این شهید سعید را از نظر میگذرانیم .
به یکدیگر رحم کنید
رحمتخدا به کسی داده میشود که از رحمتحق در وجودش ظهوری باشد، اگر رحمتی در خودت بود سزاوار رحمت پروردگار میشوی; آن وقتبگو «یا رب ارحم» خدایا! رحمم کن . اما اگر خدای نکرده رحم نداری، نه به زن و بچه، نه به مشتری، نه به یتیم و زیر دستت رحم نمیکنی . هر طور هستی خدا نیز همین طور با تو معامله میکند . تا کرم در تو نباشد، توقع کرم از خدا غلط است . کرم خوب استیا بد؟ اگر بد است چرا میخواهی، اگر خوب است چرا نداری؟ حقایق اشیا
یکی از علمای نجف لطیفهای جالب میفرمود - من تجربه کردهام - عبایم وقتی کهنه استخادم من است، هر وقت عبای نو در بر میکنم به عکس میشود، من میشوم خادم عبایم . روایت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زیاد این دعا را میخواند: «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» خدایا! حقایق اشیا را آن گونه که هستبه من نشان ده . آدمی بفهمد مال زیاد، زیاد شدن ذلت است . فقط کاری کن که حالا بفهمی نه در گور که آن وقت دیگر فایده ندارد مرد آخربین
روزی وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد میشد; دید جناب بهلول، استخوانها را در قبرستان جابجا میکند، و دنبال چیزی میگردد، گفت: بهلول! اینجا چه میکنی؟ بهلول گفت: امروز آمدهام اینها را از هم جدا کنم . فرق بگذارم بین وزیر، دبیر، سرهنگ، سرتیپ، تاجر، حمال و ... . میخواهم ببینم داخل اینها کدامشان وزیر است! هر چه نگاه میکنم میبینم تمام مثل هم هستند . اینها بیخود در دنیا بر سر هم میزدند (مرد آخربین مبارک بندهای است) مرتبه ایمان
گاهی انسان در فکر میرود آیا ایمان دارم یا نه! اگر مرگم رسید مؤمنم یا نه؟! سخن حضرت صادق (علیه السلام) محک خوبی استبرای این که انسان بفهمد از نخستین درجه ایمان بهرهای دارد یا نه . حضرت میفرماید: «هرکس گناهش او را ناراحت کرد و کار نیکش او را شادمان ساخت، مؤمن است .»معلوم میشود که او باور دارد ثواب و عقاب را . سوزش آتش
در حالات علامه شیخ مهدی مازندرانی آمده است: این بزرگوار گاهی که در خودش احساس غفلت میکرده به اتفاق پسر و خادمش به خارج شهر و (بیابان) میرفته است . آنگاه شیخ به پسر و خادمش میگفته آیا لازم است دستور مرا اجرا کنید یا نه؟ پس از اینکه میگفتند آری، میفرمود: من هیزم جمع میکنم شما هم هیزم جمع کنید . آنگاه هیزمها را آتش میزد و میگفت: مرا کشان کشان به سوی آتش ببرید و بگویید: ای پیر گنهکار! خیال کن روز قیامتبر پا شده است، تا بلکه سوزش آتش مرا بیدار کند . دلهای بیمار
شاید تجربه کرده باشید، اگر سگی گرسنه رو به شما آورد و همراهتان نان یا گوشتباشد، آیا به گفتن چخ، رد میشود؟! چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است و چشمش به غذا است، چوبش هم بزنند فایده ندارد و دستبردار نیست . اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، با آن شامه قوی که دارد چون میفهمد چیزی نداری تا گفتی چخ فورا میرود .
دل شما نیز مورد نظر شیطان است، نگاهی به دل میکند، اگر آذوقه او مانند حب مال و زر و زیور و شهرت و مقام و حسادت و بخل و ... در آن باشد میبیند به به! چه جای خوبی برای او است، همانجا متمرکز میشود، اگر صدهزار بار هم «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» بگویی به این چخها رد نمیشود، چون این دشمن خیلی سرسخت است . «ان الشیطان لکم عدو - انه لکم عدو مبین» . بلی اگر طعمهاش را دور کردی، آنگاه میبیند وسیله ماندن ندارد، و با یک استعاذه فرار میکند .
نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت
ساعت 12:35 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
با یک نگرش کوتاه بر زندگی شهیدان، میبینیم که هر یک چه ویژگیهای خاصی داشتند. آیا مگر میتون بدون خلوص و صفای قلب و پاکی نیت به لقاءالله و دیدار خدا، تنها معشوق عاشقان از خود رسته، تنها مراد جانبازان از مرید رهیده، و تنها امید خائفان و راجیان از بند گسسته پیوست؟ عجیب است «شهید و شهادت». او میبیند حضور ملائکه در نزدش را، او میبیند آنچه را که خداوند برای او آماده کرده از نعمتهای بهشت، او میبیند «عند ربهم یرزقون» را. آری، او میبیند از نزد پروردگارشان رزق داده میشوند؛ آنهم چه رزقی! راستی، چه خوب هدایت یافتند،چه زیبا معنای هستی و زندگانی را یافتند، دریافتند که باید بنده خدا بود و ره قرب به خدا را پیمود. و چه زیبا و دلرباست برای آنان که کوتاهترین راه، ایثارگرانهترین راه و جانبازانهترین راهِ «شهادت» را یافتند. مگر نه این است که هر لحظه زندگی را باید به یاد خدا بود، و باید هر لحظه ره قرب به خدا را پیمود. پس، چه بهتر که حکیمانهترین راه، کوتاهترین راه، عاشقانهترین راه، خالصانهترین راه و جاودانهترین راه «شهادت» را پیمود. و شهیدان چه زیبا در مسلک صالحان طریقِ حق ره معشوق را درنوردیدند. سالکان راه حق، راه انبیا، راه صدیقین، راه شهدا و صالحین ـ که در پیمودن راهشان و نیل به قلههای بلند رستگاری و فلاح ـ از هیچ چیز نمیهراسند و از هیچ چیز باکی به دل راه نمیدهند و از هرگونه وابستگی رهیدهاند، زیرا که خدایشان را خوب یافتهاند. آنان خود را از قید فرزند، همسر، مظاهر مادی، شهرتطلبی و مقامپرستی، عجب و خودپرستی و هر چیزی که او را به خود بندد واز خدایشان دور سازد رها کردهاند. آری، آنان همانگونه که خدایشان، اسلامشان، قرآنشان، پیامبرشان و امامشان رهنمودشان دادهاند، نایب امام زمان(عج) را که حجت اوست بر انسانها وبا پیام خونین خویش چه زیبا و دقیق شناختهاند و پیرو و مقلد او در تمامی ابعاد شدهاند
نوشته شده در چهارشنبه 90 اسفند 17ساعت
ساعت 9:27 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
ما رو به مرگ و شهادت پیش مىرویم، و مرگ براى جوانمردان زشت نیست. آرى مرگ زشت نیست. اگر قصد و اراده آدمى، حق و حقیقت بود، منظور جهاد در راه خداست. آرى جامهى شهادت به تن جوانمردان، چه زیباست. هنگامى که جان خود را در رکاب نیک مردان آسمانى، از دست داده و با این مبارزه خواستهاند از چنگ ستمگران آزاد شوند. شهید محمد حسن قلى زاده
************************
خون گرم شهدا، به صورت امواج بزرگى خواهند شد و به دریاهاى سرخ خواهد پیوست
. شهید عبداللّه رحمانى
************************
شهادت، مانند مادرى است که تنها فرزندش را در آغوش مىکشد.
شهید عباس اسداللهى
*********
شهادت، فخر اولیاء خدا بوده است و فخر ما ملتى که شهادت براى او سعادت است،
پیروزى است. شهید محمدعلى وکیلزاده
************************
شهادت نقطهى اوج است. و آرزوى مسلمانان است. شهادت کلمهى رفیع انسانیّت است.
عباس اسداللهى
***************
حال که این نوشته را مىخوانید خود در میان شما نبوده و فقط یادى از من خواهد بود،
پس بگویم عصر و روزگار سخت و غریبى را مىگذرانید، راه پر پیج و خم طولانى را با توش?
اندک باید رفت، و از این زندان خلاصى یافت. مسلمان زندگى کردن در این دنیا و عصر مشوش
و پر از فتنهها، پایمردى مىخواهد. هدایت از طرف خدا صبر و استقامت مىخواهد.
امیدوارم که خداوند این توفیق را نصیب من بگرداند که هدایت شده به سوى او راه گیرم.
و از این ظلمتکده به منبع نور و صداقت و پاکى رسیده، و از این سرچشمه هاى الهى سیراب شوم.
شهید على فلکى
************************
شما مىدانید که شهادت میراثى است، که از اجداد ما به ما ارث مانده است.
ما فرزندان سرور شهیدان هستیم. و این امر براى ما تازگى ندارد.
و شما نباید از این موضوع نگران باشید. بلکه باید به خود ببالید و افتخار کنید
که شما پدر و مادر فرزندى را بزرگ کردهاید و به اسلام هدیه کردهاید،
که لیاقت شسهادت را داشته و براى شما هم در این دنیا و هم در آن دنیا،
جاى افتخار است
. شهید سید سیدجلیل موسوی
**********
من معتقدم که شهادت سرآغاز زندگى است، پس چه چیز بهتر از
شهیدشدن در راه خدا، شهادتى که انسان را به اوج قل? تاریخ مىبرد و
به درج? رفیع انسانیت مىرساند، مگر این نیست که خدا شهدا را در قیامت
با آنچنان شکوه و درخشندگى و عظمتى وارد مىکند، که اگر
انبیاء بخواهند از مقابل آنها سواره بگذرند، به عزت و احترام شهیدان پیاده مىشوند.
شهید فریدون مقدودى
نوشته شده در چهارشنبه 90 اسفند 17ساعت
ساعت 9:1 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

By Ashoora.ir & Night Skin