سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

 

بعد از نبی به فاطمه دنیا وفا نکرد

غربت رسید و دامن او را رها نکرد

او را زدند در بَرِ چشمان مرتضی

ناله ز ضربه ها به بَر مرتضی نکرد

ذکر لبش به زیر لگد، یا علی مدد

از عمق سینه، عشق علی را جدا نکرد

شمع وجود او به دل شعله آب شد

جز عشق مرتضی، به کسی اعتنا نکرد

در راه رهبری قدمش خستگی نداشت

دستش شکست، دست علی را رها نکرد

دستی که شد شکسته از آن ضربه ها، دگر

گندم برای نان علی آسیاب نکرد

جز آن سحر که مرگ طلب کرد از خدا

در کل عمر، بهر خودش یک دعا، نکرد

شب ها به سجده بود و همه روز، روزه دار

در پای سفره بی علی افطار وا نکرد

جز لحظه ای که دیده به تابوت خود گشود

زهرای خسته، خنده ی دندان نما نکرد



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:44 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

 

برا شفای مادرش، دست به دعا گرفته

الهی مادرم زهرا جوان است

چرا پس قامتش همچون کمان است

چرا از زندگانی سیر گشته

چرا اندر جوانی پیر گشته

الهی مادرم زهرا جوان است

مدینه محشر کبری به پا شد

ببین مزد رسالت چون ادا شد

غلاف تیغ باعث شد که زهرا

ز دامان علی دستش جدا شد

الهی مادرم زهرا جوان است



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:42 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

نیمه ی شب باد خزون، میون خونه ی علی پیچیده

سکوت شهر ناتمومه، برای فاطمه ی قد خمیده

دیدار حیدر تا سحر، با اضطراب و دلهره

مسافرش، شاید بخواد که امشب از دنیا بره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

شب تا سحر، میگه علی، فاطمه جان پاشو بازم دعا کن

فاطمه جان، فاطمه جان، چشاتو وا کن و به من نگاه کن

نمی تونی حتی دیگه بغل بگیری زینبُ

شبیه دیشب، باز باید دوام بیاری امشبو

صدا کن علی رو وقتی که

دیگه سفر تو نزدیکه

تو ماه شبای من هستی

خونه بدون تو تاریکه

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

اذون صبح تا می رسه، فاطمه دنبال صدا می گرده

ولی علی با چشم خیس، دوباره دنبال دوا می گرده

بهای این شب های سرد، چشای سرخِ حیدره

ولی دلش خونِ که این، شاید نمازه آخره

چه نیمه شبای سنگینی

طلوع سحر غمگینی

رها نمی کنه زهرا رو

دردی که نداره تسکینی

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره

بالاخره میاد اون شب که، فاطمه پیش خدا می ره

شبای مدینه دلگیره، علی دیگه داره می میره



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:40 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مثل کوهِ توی غروب

مثل ابرِ توی شفق

شبیه گل پر پره

با اون چشمای بی رمق

می سوزه بین تب                      وااای وااای وااای وااای

تب داره روز و شب                     وااای وااای وااای وااای

جای گل یاس، کنج گلدونه

حالا خوابیده، گوشه ی خونه

گلی که براش دنیا زندونه

واااای اااااای ااای

می سوزه بین تب                  وااای وااای وااای وااای

تب داره روز و شب                 وااای وااای وااای وااای

پرستوی نحیف من

یه زخمه روی هر پَرِش

با هر آهی که می کشه

پُر از گل میشه بسترش

در فکر رفتنه                              وااای وااای وااای وااای

دلتنگه محسنه                          وااای وااای وااای وااای

مادر من از زندگی سیره

جلوی چشا داره می میره

پیش چشام از دستمون می ره

واااای اااااای ااای

می سوزه بین تب                  وااای وااای وااای وااای

تب داره روز و شب                 وااای وااای وااای وااای

رد سرخ شکستگی

روی بازو و دستشه

یه تسبیحه تو دستی که

رو پهلوی شکستشه

آتیشه تو دلش                           وااای وااای وااای وااای

زرده شمایلش                           وااای وااای وااای وااای

شده خونمون مثل ویرونه

زمین و زمون روضه می خونه

ماه آسمون، دل پریشونه

واااای اااااای ااای



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:39 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

کنار یک بستر خونین، زینب عزا گرفته

برا شفای مادرش، دست به دعا گرفته

الهی مادرم زهرا جوان است

چرا پس قامتش همچون کمان است

چرا از زندگانی سیر گشته

چرا اندر جوانی پیر گشته

الهی مادرم زهرا جوان است

مدینه محشر کبری به پا شد

ببین مزد رسالت چون ادا شد

غلاف تیغ باعث شد که زهرا

ز دامان علی دستش جدا شد

الهی مادرم زهرا جوان است



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:37 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

تو امام جوادی چون شد از پا فتادی
سر به زانو نهادی
یا جوادالائمه

غصه ات بی شماره سینه ات پر شراره
اشک چشمت ستاره
یا جوادالائمه

این که ماه تمام است بر خلایق امام است
پیکرش روی بام است
یا جوادالائمه

آسمان سینه چاک است یک بدن روی خاک است
بهتر از جان پاک است
یا جوادالائمه



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:34 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

این که داره جون میده، خدایی جوونه

از شدت زهر، تو پیچ و تابه

لباش عطش نوش، دیده پر آبه

دلش کباب و حالش خرابه           واااااای

انگاری بسته بارِ سفرُ

روی پای بابا، میذاره سرُ

داره می خونه، روضه ی مادرُ      واااااای

چی میگه:

توی کوچه ها مادر ما رو زدن

بال و پرش رو، رو خاک حجره کشیده

کبوتری که جونش به لبهاش رسیده

لاله ی فاطمه، دیگه پر پره

عمر کم اون، مثل مادره

غصه و غم هاش، مثل حیدره      واااااای

تو عمق سینه اش، دریای غمه

لحظه ی آخر داره زمزمه

به جای اشهد، نام فاطمه           واااااای

توی کوچه ها مادر ما رو زدن

پشت در حجره غلاما صف میبندند

به اشک چشم بچه ی زهرا می خندند

با لب تشنه، شاه عالمِ

به گوشه ای از خاک کاظمین

افتاده یادِ لبای حسین                واااااای

میگه که هر چند، جونم بر لبه

تن شریفم، به تاب و تبه

گریه ام برای عمه زینبه              واااااای

توی کربلا، عمه ی ما رو زدن



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:32 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بال کسی به اوج هوایت نمی رسد

حتی ملک به گرد دعایت نمی رسد

دسـتای آسمان به بلنـدای آسمان

بر خاک ریشه های عبایت نمی رسد

آقا بدون نور تو حتی فرشته هم

گمراه می شود به هـدایت نمی رسد

تو چهارمین علی سریر ولایتی

درک زمین به فهم ولایت نمی رسد

فخر گدایی سر کویت همین بس است

صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد

وقتی قرار شد که کمی سروری کنم

باید همیشه پای شما نوکری کنم

روی زمین که رد ونشان از شما کم است

باید نظر به نقطه ی بالاتری کنم

وقتی قرار شد به تو نزدیک تر شوم

باید که التماس به چشم تری کنم

بار وصالت غم توروی دوش من

پس می توان به عشق توپیغمبری کنم

با این گدایی تو همیشه امام عشق

باید به کل عالمیان سروری کنم

چون دل میان زلف کسی ساده گم شدم

شکر خدا اسیر امام دهم شدم



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:26 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده ست
شیرین شده ست و ماحصلش این غزل شده ست

تأثیر مهر مادری ات بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده ست

مادر! حضور نام تو درشعرهای من
لطف خداست شامل حال غزل شده ست

غیر از تو، جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده ست

سیاره ای که زهره نشد، آه می کشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده ست

زهرایی و تلألؤ نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده ست

( مجذوب طبع حضرت پروانه ام که او
دروصف باغ گل، غزلش یک بغل شده ست)



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:16 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خدا اشاره کند او ظهور خواهد کرد
کسی که قلب زمین را صبور خواهد کرد
کسی که مثل کسی نیست جمعه می آید
و این به ذهن شما هم ظهور خواهد کرد
تمام عقربه ها با شتاب می چرخند
زمان دوباره خودش را مرور خواهد کرد
دو دست معجزه آسای او ولی روزی
ترانه های مرا پر ز شور خواهد کرد
درست لحظ? تحویل سال می آید
و چشم آینه را غرق نور خواهد کرد
نگاه پنجره اما هنوز بارانی است
امام آینه ها کی عبور خواهد کرد



نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت ساعت 1:14 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin