سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

طی مراسمی و با حضور خانواده شهید تهرانی مقدم و سردار سرلشگر پاسدار جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران و در جوار مزار این شهید بزرگوار در قطعه 24 شهدای بهشت زهرا (س) در لحظات تحویل سال نو از مقام شامخ پدر موشکی ایران تجلیل شد.

 در این مراسم که با حضور فرمانده کل سپاه و جمعی از خانواده های معظم شهدا و ایثارگران، فرماندهان و رزمندگان سال های دفاع مقدس و مسئولان شهرداری تهران در لحظات تحویل سال نو برگزار شد.توکلی نژاد بنا به دستور به نمایندگی از مجموعه شهرداری تهران با اهدای گل و قرائت فاتحه و دعای تحویل سال یاد و خاطره ایثارگری ها و خدمات این شهید فن آوری را گرامی داشتند.

توکلی در حاشیه این مراسم طی سخنان کوتاهی گفت: امروز پیشرفت، اقتدار و سربلندی ایران اسلامی مرهون تلاش ها، خدمات و ایثارگری های افرادی همچون شهید تهرانی مقدم است که لحظه ای از جهاد و مبارزه همراه با بکارگیری فن آوری ها و تکنولوژی های روز دنیا دست برنداشتند.

شهردار حرم مطهر امام (ره) با ذکر خاطراتی از شهید تهرانی مقدم از وی به عنوان پدر موشکی ایران یاد کرد و گفت: به یمن و برکت خون شهیدانی همچون تهرانی مقدم، فرزندان ایران اسلامی را و روش و پیشرفت های علمی و دستاوردهای این شهید برجسته را ادامه می دهند.


نوشته شده در جمعه 91 فروردین 4ساعت ساعت 1:36 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

می گفت یادش به خیر، عیدی خوبی بود، امام دستور داد و رزمندگان از جان مایه گذاشتند، تا جایی موفق شدیم که امام خمینی (ره) پس از آن عملیات فرمودند؛ این یک فتح الفتوح است.

یکی از عملیات های موفقیت آمیز در دوران دفاع مقدس عملیات فتح المبین در منطقه عملیاتی فکه بود که باعث پیروزی رزمندگان اسلام شد.

* عملیاتی به بزرگی همت ایران

این عملیات بزرگ در منطقه ای به وسعت حدود 2 هزار و 500 کیلومتر مربع انجام می شود. این عملیات با فرماندهی مشترک ارتش و سپاه با استعداد 35 گردان ارتش و 100 گردان از سپاه، جمعاً به تعداد حدود100 هزار نفر نیرو صورت گرفت و در مقابل ارتش عراق از استعداد هفت تیپ زرهی، 20 تیپ پیاده، 10 گردان توپخانه معادل با حدود 80 هزار تا 160 هزار نیرو برخوردار بود.

درنهایت عملیات با پیروزی قاطع نیروهای ایران و آزادسازی حدود 2 هزار و 500 کیلومتر مربع از مناطق اشغال شده توسط عراق به پایان رسید. تلفات نیروهای ایران حدود 30 هزار نفر و تلفات نیروهای عراق 25 هزار نفر به علاوه 15 هزار اسیر بود.

* یازهرا، یازهرا

این عملیات بزرگ که در تاریخ دوم فروردین ماه سال61 در غرب دزفول آغاز شد با رمز «بسم الله القاسم الجبارین. یا زهرا(س)، یا زهرا(س)، یا زهرا (س)» آغاز شد.

این عملیات بزرگ در تاریخ دوم فروردین ماه سال 1361 در ساعت 30 دقیقه بامداد در غرب دزفول و شوش (بدون آتش تهیه) آغاز می شود.

اهداف این عملیات انهدام دشمن، آزادسازی ارتفاعات و مناطق جنوب کشور بود رزمندگان سپاه، بسیج و ارتش جمهوری اسلامی ایران با شنیدن رمز عملیات، از کمین گاه های خود خارج شده و راه رسیدن به دشمن را در پیش می گیرند.

برای این مهم چهار محور فجر، قدس، نصر و فتح در نظر گرفته می شود، در همان ابتدای عملیات، دو گردان از سپاه و دو گردان از ارتش بدون درگیری با دشمن، از خطوط مقدم نیروهای عراق گذشته و اقدام به دور زدن توپخانه آنها می کنند. رزمندگان اسلام چنان هوشیارانه و با احتیاط کامل از روی سنگرهای دشمن عبور می کنند که حتی دشمن متوجه آنها نمی شود. بدین ترتیب رزمندگان خود را به توپخانه عراق می رسانند. دشمن مشکوک می شود و در محور شمالی شروع به گلوله باران و شلیک منور می کند. 90 دقیقه ساعت پس از آغاز حمله، فرماندهان توپخانه دشمن خبر می دهند که مورد حمله قرار گرفته اند و توپخانه آنان در حال سقوط است، ولی از فرماندهی جواب داده می شود هیچ علامتی که نشان از عملیات باشد، مشاهده نمی شود. بار دیگر مسئول توپخانه با التماس از فرماندهان رده بالا می خواهد که نیروی کمکی به محل اعزام دارند، ولی مجدداً مسئولان رده بالا این ادعا را به تمسخر گرفته و آن را ناشی از مصرف بیش از حد مشروبات الکلی می دانند. در خاتمه به توپخانه گفته می شود در جلوی شما چند گردان زرهی مستقرند و آنها هیچ گزارشی مبنی بر حمله ایرانی ها نداده اند، شما چطور ادعا می کنید که مورد حمله واقع شده اید؟ در ساعت یک و پنجاه دقیقه، اولین خاکریزهای دشمن سقوط می کند. هم چنین خمپاره اندازهای دشمن واقع در ارتفاعات کوت کابون محاصره شده و به تصرف در می آید.

دو ساعت بعد در ساعت 2 و 9 دقیقه بامداد دقیقه به تمام یگان ها در حالی که آتش تهیه وجود ندارد و دشمن نیز هم چنان در بی خبری است، دستور سرعت عمل داده می شود. ده دقیقه بعد از دستور قرارگاه فرماندهی ایران، دشمن متوجه حمله سراسری ایران شده و به تمامی نیروهای خود دستور آماده باش می دهد. در جبهه شمالی(قدس) با هجوم برق آسای رزمندگان اسلام، مواضع دشمن سقوط می کند و تانک های آنها از مهلکه می گریزند و فرصت مناسبی پیش می آید تا تحکیم مواضع موقتی انجام گیرد.

* جبهه جنوبی سریع تر عمل کرد

در جبهه جنوبی (فتح) نیز با حمله سریع نیروها، ارتباط یگان های دشمن در منطقه قطع می شود و آنها با سردرگمی به هر سو پراکنده می شوند تا از آتش رزمندگان اسلام در امان بمانند. در جبهه میانی(فجر) رزمندگان اسلام(سه راه) شلیبیه را محاصره می کنند و پس از نبردی سنگین، مواضع دشمن سقوط کرده و فرصت نفوذ به عمق مواضع دشمن فراهم می آید. در جبهه شمال شرقی منطقه عملیاتی(نصر) عملیات با موفقیت صورت می گیرد و فرماندهان بعثی بدون مقاومت جدی از مهلکه فرار می کنند. بدین ترتیب نیروهای عراقی از هر سو مورد هجوم قرار می گیرند و مواضع آنها یکی پس از دیگری سقوط می کند. عراقی ها برای چندمین بار با توپخانه های خود تماس می گیرند تقاضای اجرای آتش می کنند، اما از آتش توپخانه خبری نمی شود. صدای تکبیر رزمندگان اسلام چنان رعبی در دل عراقی ها می افکند که گروه گروه تسلیم می شوند. آرپی جی زن ها و شکارچیان تانک با اقدامات متهورانه خود، حماسه ای فراموش نشدنی خلق می کنند.

* دشمن تا بن دندان مسلح

دشمن در این عملیات قوای بسیار زیادی داشت و استعداد زیادی برای مقابله با ایران داشت در این قوا حضور گردان ها و تیپ زرهی بسیار به چشم می خورد.

مسئولیت پدافند از منطقه غرب دزفول به عهده دو لشکر 10 زرهی و یک مکانیزه ارتش عراق بود و به تناسب میزان هوشیاری دشمن و آگاهی از عملیات نیروهای ایران، براستعداد آنها افزوده می شد. در مجموع، تمامی یگان هایی که قبل از شروع عملیات، در منطقه مستقر بودند؛ و نیز تمام یگان هایی که حین عملیات وارد منطقه شدند، عبارت بودند از

لشکر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17، 42، 51 و 60 زرهی، تیپ 24 مکانیزه، تیپ های 55، 99، 423 و 505 پیاده، لشکر یکم مکانیزه؛ شامل تیپ های 34 و 51 زرهی، تیپ های یک و 27 مکانیزه، تیپ های 93، 96، 109 و 426 پیاده، لشکر سوم زرهی شامل تیپ های ششم و 12 زرهی، تیپ 8 مکانیزه، لشکر ششم زرهی؛ شامل تیپ 25 مکانیزه، لشکر 9 زرهی؛ شامل، تیپ 14 مکانیزه و تیپ های 35 و 43 زرهی، لشکر 7 پیاده، شامل: تیپ های 19 و 38 پیاده، یگان هایی با ماموریت های ویژه تیپ های 10، 11، 12، 13، 14، 15، 19، 603، 604، 605، تیپ های مستقل تیپ مکانیزه گارد ریاست جمهوری، تیپ 10 زرهی، تیپ های 91 و 92 پیاده و تیپ 5 گارد مرزی، کماندو 9 گروهان، توپخانه، 4 گردان از لشکر 10، 4 گردان از لشکر 1، 3 گردان از لشکر 3، گردان 217بود که همگی نشان از استعداد بسیار زیاد عراق در این منطقه برای مقابله سخت با لشکر اسلام دارد.

* رزمندگان سرافزار و دلیر

قرارگاه مرکزی کربلا با فرماندهی مشترک نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، هدایت کلی عملیات را بر عهده داشت که چهار قرارگاه فرعی زیر تحت امر آن بود قرارگاه قدس هدایت نیروهای ارتش، تیپ 84 پیاده خرم آباد با سوم گردان، تیپ دوم زرهی لشکر 92 زرهی اهواز با 3 گردان، سپاه، تیپ 41 ثارالله علیه السلام با شش گردان، تیپ 14 امام حسین علیه السلام با 9 گردان، عناصری از سپاه ایلام بود.

در این عملیات قرارگاه نصر هدایت نیروهای ارتش تیپ های یکم، دوم و سوم از لشکر 21 پیاده حمزه با 10 گردان، تیپ 58 ذوالفقار با 4 گردان، سپاه: تیپ 27 محمد رسول الله (ص) با 9 گردان، تیپ هفت ولی عصر (عج) با 9 گردان را برعهده داشت.

در منطقه ای دیگر از این عملیات قرارگاه فجر هدایت نیروهای ارتش لشکر 77 پیاده خراسان با 3 تیپ، سپاه تیپ 33 المهدی (عج) با شش گردان، تیپ 46 فجر با پنج گردان، تیپ 17 علی ابن ابی طالب(ع) با شش گردان امام سجاد(ع) با 11 گردان را برعهده داشت.

در قرارگاه فتح هدایت ارتش تیپ یکم لشکر 92 زرهی، تیپ 55 هوابرد، تیپ 37 زرهی شیراز و سپاه تیپ 25 کربلا، تیپ هشت نجف با هشت گردان حضور داشت.

در مجموع حدود 100 گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش در عملیات شرکت کردند و هم چنین واحدهایی از توپخانه، هوانیروز و نیروی هوایی ارتش، مهندسی جهاد سازندگی و مهندسی سپاه و ارتش، پشتیبانی عملیات را بر عهده داشتند.

* مرحله دوم عملیات فتح المبین دو روز بعد

ساعت یک بامداد چهارشنبه چهارم فروردین مرحله دوم عملیات فتح با کلمه رمز «یا زهرا» آغاز شد و نیروهای ایران اسلامی در اولین ساعات شروع عملیات، تلفات سنگینی بر قوای دشمن وارد آوردند و به مواضع او در جبهه های غرب شوش و دزفول دست یافتند.

در این مرحله از عملیات تنگه رقابیه و ارتفاعات میشداغ پاک سازی شد. تعداد 4 هزار موشک و 13 دستگاه کاتیوشا به دست رزمندگان اسلام افتاد و 20 قبضه توپ سالم به غنیمت گرفته شد و تیپ 96 ارتش عراق از هم پاشید و فرماندهان تیپ های 96 و 60 همراه با چند تن از افسران ارشد آنها به اسارت در آمدند. مجموعه اسرای شمارش شده تا مرحله دوم عملیات از مرز 6 هزار نفر گذشت.

* مرحله سوم عملیات فتح المبین سه روز بعد

در سومین مرحله عملیات فتح بزرگ «فتح المبین» مهم ترین مواضع حیاتی دشمن در غرب شوش و دزفول فتح شد. این مرحله از عملیات که ادامه عملیات فتح محسوب می شد، ساعت 22 و 30 دقیقه شب شنبه 7فروردین با نام فتح المبین و با کلمه رمز «یا زهرا» در شمال غربی شوش آغاز شد و رزمندگان ایران اسلامی موفق شدند ضمن انهدام سه تیپ رزمی عراق، حدود 5 هزار تن دیگر از قوای دشمن را به اسارت در آورند.

در این عملیات سنگین که پیروزی عظیمی برای جمهوری اسلامی ایران محسوب می شد، مهم ترین پایگاه های کنترل و دفاع هوایی ایران و حساس ترین مواضع حیاتی دشمن در غرب شوش و دزفول از اشغال عراقی ها خارج شد و حدود 70 تانک و نفربر به دست قوای اسلام افتاد.

رزمندگان ایران مرکب از دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی، جان برکفان سپاه و بسیج با شکستن نخستین خطوط دفاع دشمن پایگاه های رادار و سایت چهار و پنج واقع در حوالی منطقه ابوصلیبی خات را به محاصره در آوردند.

تعداد هواپیمای سرنگون شده دشمن از آغاز عملیات فتح تا پایان مرحله ی سوم عملیات به 14 فروند رسید. در این عملیات تیپ های یک پیاده مکانیزه، تیپ پیاده 93 و تیپ 10 نیروهای ویژه ی ارتش عراق به کلی متلاشی و اکثر نفرات این سه تیپ کشته، زخمی و یا به اسارت ارتش اسلام درآمدند و علاوه بر نابودی تعداد بسیار زیادی تانک و نفربر، خودرو و مهمات، ده ها دستگاه تانک، نفربر و خودرو ارتش متجاوز عراق به همراه مقادیر قابل توجهی مهمات به دست رزمندگان ایران اسلامی افتاد. طی این عملیات هزاران تن از قوای عراق به اسارت درآمدند.

* مرحله چهارم عملیات فتح المبین فردای مرحله سوم

در چهارمین مرحله عملیات که سحرگاه روز یکشنبه 8 فروردین با نام فتح و با کلمه رمز «یا زهرا» آغاز شد رزمندگان غرور آفرین ایران اسلامی موفق شدند با عملیات برق آسا و کوبنده خویش مناطق سندال، چنانه و عین خوش (پادگان ارتفاعات عین خوش)، دشت عباس، امام زاده عباس، ارتفاعات تینه و ابوقریب، واوی، و ارتفاعات بسیار مهم و استراتژیک دوسلک (مرکز فرماندهی و تدارکاتی دشمن) در منطقه برغازه را به تصرف در آورند.

هم چنین بعد از ظهر همان روز، تیپ های 421 و 96 ارتش عراق پس از عملیات رزمندگان افتخارآفرین ایران اسلامی به طور کامل متلاشی و کلیه نفرات این دو تیپ کشته، مجروح و یا اسیر شدند.

در این مرحله از عملیات مناطق دشت عباس و امامزاده عباس در شمال غربی منطقه شوش و منطقه عین خوش از وجود تجاوزگران عراقی پاک سازی و به کنترل کامل نیروهای ایرانی درآمد و تعداد اسرای شمارش شده ی دشمن تا پایان مرحله چهارم عملیات فتح به بیش از 15 هزار تن رسید.

هم چنین در این مرحله صدها تن از قوای دشمن به هلاکت رسیدند، تعداد 200 دستگاه خودرو، هشت دستگاه تانک به همراه مقادیر بسیار زیادی سلاح های سبک و مهمات به غنیمت سپاهیان سلحشور اسلام در آمد و ضمناً تعداد هواپیماهای سرنگون شده دشمن به 18 فروند رسید.

ارتفاعات تینه که از بزرگ ترین حوضچه های نفتی شمال خوزستان می باشد از وجود نیروهای دشمن پاک شد و چاه های نفت ابوقریب به کنترل کامل رزمندگان اسلام در آمد.

آنچه در این عملیات بسیار حایز اهمیت است آن است که امام خمینی(ره) پس از پیروزی کامل در این عملیات آن را فتح الفتوح نامید و این نشان از اوج موفقیت در این عملیات است.



نوشته شده در جمعه 91 فروردین 4ساعت ساعت 1:34 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

سید احمد پلارک فرزند سیدعباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در 6 سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود، علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده ی او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد. او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله ای مذهبی زندگی می کرد. مسجد حاج آقا ضیا آبادی (علی بن موسی الرضا (ع)) مأمن همیشگی اش بود.
اگرچه او را از بچگی می شناختم، اما از سال 63 رفاقتمان شدیدتر شد. وی دائماً به منطقه می رفت و من از سال 65 به او ملحق شدم و از نزدیک همراهیش نمودم. او فرمانده ی آرپی جی زن های گردان عمار در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) بود خالص و بی ادعا».
احمد مثل خیلی از شهدای دیگه بود. به مادرش احترام می گذاشت به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترک نمی شد همیشه غسل جمعه می کرد، سوره ی واقعه رو می خوند و....
اما این که چرا مزارش خوش بو شده و دو سه باری هم که سنگش رو عوض کردن باز هم خیلی از نیمه شب ها خصوصاً تابستون ها فضا رو معطر می کنه به نظر من یه دلیلی داره... سید احمد یه مادر داره که هنوزم زنده است. خدا حفظش کنه که خیلی مؤمنه و اهل دله.
معروف بود که تو قنوت نماز از لباش آبی می ریخت که معطر بود. بعضی از زن ها می گن ما با چشم خودمون دیدیم... اما یه عده اون قدر با طعنه و کنایه هاشون پیرزن رو اذیت کردن که بنده خدا گوشه نشین شده....
فکر می کنم خدا خواست با خوش بو کردن مزار احمد قدرتش رو به اون ها نشون بده... تازه خیلی ها هم از احمد حاجت می گیرن....



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:58 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

شهید اوحانی از منطقه برمی گردد تا وضع را تشریح کند و آقای کاملی هم می آید تا نتیجه ی کارها را گزارش دهد که می بینند آقامهدی با تواضعی عجیب، با کسی صحبت می کند و چشمانش خورشیدوار می درخشند، انگار دریایی از نور است که به یک سمت سراریز شده است و لب هایش با تبسمی نمکین با کسی راز می گویند، صحبت در حریم است و همه بی خبرند و باید بی خبر بمانند. پیک وصال آمده است و پیغام وصل دارد.
نگاه شهید اوحانی و برادر کاملی در یکدیگر تلاقی می کند و آن گاه شهید اوحانی با صدایی لرزان _ با توجه به برادر کاملی _ می گوید: «خداوندا....!» آقا مهدی دارد با مولایش سخن می گوید.
برادر کاملی و شهید اوحانی می گریند که یک مرتبه آقا مهدی باکری کمر راست می کند و برمی خیزد راست قامت و استوار؛ طرفی گرانبها بسته است، همین طرفه العین می ارزید به آن همه بی خوابی و خستگی.
شهید اوحانی حس می کند که بعد از این معراج باید با مهدی سخنی بگوید، اما دیگر قدرت تکلم از او گریخته است. نمی داند چه بگوید و چگونه؟ و بریده بریده جمله ای را سرهم می کند:
«آقا مهدی...خلاصه ...انشا الله ....ما را حلال کنید!».



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:55 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طلبه ی شهید «عباس جلایی» تعریف می کرد: قبل از شروع عملیات پیروزمندانه ی فتح المبین در پادگان دوکوهه (1) بودیم که خبر رسید، امشب عملیات می شود. همه خود را برای رفتن آماده می کردند. حال و هوای پادگاه به کلی تغییر کرد. در محوطه ی آن جا مجید صدف ساز (2) را دیدم که داشت سرش را با آب می شست. گفتم: در این هوای سرد چرا این کار را می کنی؟ و او با حالتی روحانی جواب داد: «می دانم که انشا الله شهید خواهم شد و تیر به سرم اصابت خواهد کرد و او از اولین شهدای عملیات فتح المبین بود که تیر به سرش اصابت کرد و جاودانه شد.
1- نرسیده به شهر اندیمشک می باشد.
2- پاسدار شهید عبدالمجید صدف ساز در سال 1342 در دزفول متولد شد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه ها عزیمت کرد و در عملیات فتح المبین به فیض شهادت نایل آمد.


راوی : شهید عباس جلایی



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:51 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

زمانی، بچه ها در شلمچه پیکر یکی از شهدا را که از نیروهای غواص بود، کشف کردند، اما متأسفانه تا نزدیک غروب آفتاب هرچه گشتند، پلاک آن شهید بزرگوار را پیدا نکردند، دیگر مأیوس شده بودند، با خود گفتند: پلاک شهید که پیدا نشد، پس پیکر شهید را همان جا می گذاریم، صبح دوباره برمی گردیم.
صبح، یکی از برادرهایی که با ما کار می کرد، از خواب شب گذشته اش تعریف کرد و گفت: «دیشب خواب دیدم که یک غواص بالای خاکریز آمد و به من گفت، دلاور این جا چه می کنی؟» من گفتم دنبال پلاک شهیدی می گردیم، ولی پیدا نمی کنیم. او گفت: همان جا را مقداری عمیق تر بکنید، پلاکش را هم پیدا می کنید».
صبح که بچه ها پای کار برگشتند، همان جا را عمیق تر کندند و اتفاقاً پلاک شهید را هم پیدا کردند.

 بسیجی گمنام



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:49 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

امروز هم شهدا خودشان را نشان ندادند» این جمله ی تأسف بار بر و بچه های تفحص لشگر 14 امام حسین (ع) بود که در غروب آخرین روز از جست و جوی طاقت فرسا و بی نتیجه ی خود، با صد اندوه بر زبان می آوردند.
آنان امیدوار بودند که پس از یک هفته تلاش، آقا، امروز دیگر حتماً به آن ها عیدی می دهد. چرا که عید شعبان بود و روز ولادت آقا، اما دریغ و حیف، باز هم دست خالی.
در میان این جمع غم زده، بیش از همه چهره ی خسته و خاک آلود علی رضا به چشم می آمد. هم او که با هزار اصرار توانسته بود اجازه ی تفحص محدود یک هفته ای را در منطقه ی عملیاتی محرم بگیرد.
قرارگاه با او مخالفت می کرد چون اعتقاد بر این بود که در منطقه ی مد نظر علی رضا (منطقه ی شرهانی) شهیدی بر جای نمانده، اما او دست بردار نبود و آن قدر پافشاری کرد تا توانست جواز کار را بگیرد، جوازی که به او فقط یک هفته اجازه ی تفحص می داد و امروز آخرین روز آن بود. یک هفته تلاش و جست وجو، شکافتن و جابه جا کردن خروارها خاک هیچ نتیجه ای عاید نکرده بود.
علی رضا سر را میان دو دست خود گرفت، آرنج ها را بر زانوان خود تکیه داد و با نگاهی حسرت بار به دشت مملو از لاله و شقایق منطقه شرهانی چشم دوخته بود.
آفتاب در حال غروب کردن است.
مطابق رسم معمول اهل تفحص، در پایان هر عملیات بچه ها یک یادگاری از منطقه ی تفحص شده برای خود برمی دارند.
یکی پوکه، یکی فشنگ، یکی خشاب، یکی.. اما علی رضا فقط به دشت خیره شده، چشمه ی چشمان او خاک های پهن دشت صورتش را شسته بود.
کم کم او نیز خود را آماده می کرد تا مانند دیگران بپذیرد که در این دشت قامت هیچ سروی نیارامیده است. با خود گفت این بار به جای یادگاری های مرسوم گلی را برمی دارم. در فاصله چند متری شقایقی را نشان کرد به نظر می رسد که با دیگر هم جنسان خود تفاوتی آشکار دارد. خوشرنگ تر و زیباتر، باشکوه تر است و سرفراز تر، بلند شد نزدیک رفت هنگامی که قصد چیدن آن را کرد، حالت خاصی به او دست داد منصرف شد و تصمیم گرفت این گل زیبا را با ریشه درآورد و در ظرفی بگذارد و با خود ببرد. آهسته آهسته خاک ها را کنار زد هرچه پایین تر رفت تپش قلبش شدید تر شد کم کم به ریشه رسید خواست که ریشه را با خاک بیشتری درآورد اما نتوانست. دستانش به جسم سختی خود گویا سنگ بود اما نه سر انگشتانش به او گفتند که جنس این جسم آشناست.
او این جنس را بارها و بارها لمس کرده، مطمئن نبود، باقیمانده خاک ها را کنار زد به ناگه جمجمه ای در پیش چشمش آشکار گردید، خدایا چه می بینم.....
شقایق از وسط پیشانی شهیدی از خاک سر بیرون آورده، چشمان خود را لمس کرد تا مطمئن شود که خواب نمی بیند.
هفت روز تلاش پیگیر و طاقت فرسای او و بچه ها نتیجه داده بود، فریاد برآورد یا حسین (ع)، یا زهرا (س)، یا حسین (ع)، همه جمع شدند پلاک را برداشتند مشخصات پلاک نشان از رزمندگان ما داشت. علی رضا از خود بیخود شده بود آن ها عیدی شان را از آقا گرفتند.
پلاک شهید به مرکز برده شد و نام او استعلام گردید صاحب پلاک شهیدی بود بزرگوار از لشگر 14 امام حسین (ع) شهید مهدی منتظرالقائم
!



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:47 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

عملیات بیت المقدس به سختی مجروح شدم ترکش به پایم اصابت کرده بود و فقط فریاد زدم: یا مهدی(عج) درد زیادی داشتم نمی دانم چرا احساس کردم نوری در مقابلم درخشید امام خمینی هم پشت نور بود نور نزدیکتر شد. دستی بر شانه ام گذاشت سبک شدم گوئی تمام دردها از جانم بیرون رفت نور به من گفت:«پسرجان تو شهید نمی شوی پس آن نور و امام از کنارم دور شدند نمی دانم چقدرگذشت اما وقتی چشمهایم را بازکردم روی تخت بیمارستان بودم.



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:45 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

سیدمحمد اعتقاد محکم و استواری داشت و در اوقات نماز خیلی مراقبت می نمود، حتی بعد از شهادتش نیز زمان نماز را به نیروها یادآوری می کرد.
یک بار که گردان به خاطر عملیات سنگین شبانه، صبح خوابش برد، یک نفر از بچه ها، قبل از این که نماز قضا بشود، گردان را بیدار کرد و گفت: «من الآن آقا سید (1) را خواب دیدم که زمان نماز را به من گوشزد کرد.» همه بیدار شدند و نمازشان را خواندند.
1- شهید سیدمحمد زینال حسینی


راوی : همرزم شهیدآقای صمدزاده



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:43 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

پس از این که به بچه ها خبر رسید دکتر «رحیمی» شهید شده است، همه ی بچه ها دعای توسل را به یاد او خواندند. دعا را «محمدعلی» می خواند. وقتی به نام مقدس امام حسین (ع) رسید، دعا را قطع کرد و خطاب به بچه ها گفت: «برادرها اگر مرا ندیدید حلالم کنید، من از همه ی شما حلالیت می طلبم».
پس از اتمام دعا نزد او رفتم، گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلالیت طلبیدی؟» گفت: «وقتی به جبهه آمدم، امام زمان (عج) را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: «به زودی عملیاتی شروع می شود و تو نیز در این عملیات شرکت می کنی و شهید خواهی شد»».
همین گونه شد، او در همان عملیات (مسلم بن عقیل (ع)) به شهادت رسید. با این که قبل از عملیات به علت درد آپاندیسیت به شدت بیمار بود و حتی فرماندهان می خواستند از حضور او در عملیات جلوگیری کنند، ولی او می گفت: «چرا شما می خواهید از شهادت من جلوگیری کنید؟»

یکی از همرزمان نوجوان بسیجی شهید «محمدعلی نکونام آزاد»



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:40 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin