حسین سالار قلبها
روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم
کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو،
اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!
بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ،
نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ،
لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ،
بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو...
کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ،
باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست!
عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه وقتی میبینم تو را،
با تمام وجود دوست داشتن را از چشمانت میخوانم
نجات دادی مرا از زندان غمها ، زمانی که تنها بودم
عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم
من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ، باور نمیکردم تو را به دست آورده ام،
باور نمیکردم با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام
روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم !
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عاشقی پر از غم است ، پر از دلتنگی است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ،عشق هوس است و یک راه نفسگیری است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک شعله خاموش نشدنی است ، یک لحظه
فراموش شدنی است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک خواب بیدار نشدنی است ، یک رویای خیالی
است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک شکنجه عاطفی است ، یک انتظار تلخ است
، عشق یک تحمل است ، تحمل سختی ها و غصه ها است !
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عاشق یک مجرم بدون وکیل است ، عشق دادگاه
بدون قاضی است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق سکوتی تلخ در اعماق وجود است ، عشق یک
دریای نا آرامی است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق بازگشت ناپذیر است ، یک راه پر از دلهره است
، عشق اختلال در روند آرام زندگی است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق حرفهایش یک تکرار مکرر است ، لحظه هایش
پر از بی تابی و گریه است!
کاش که عاشق نمیشدم چون ، عشق یک غروب پر از دلتنگی است ، یک دنیای
سرتاسر تاریکی است!
اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عشق جاودانه است ، عشق پایانش
شیرین است ، عشق شکست ناپذیر است ، تکامل قلب آدمی است ، نشان دادن
شفافیت احساسات است ، عشق یک افتخار است ، افتخار اینکه کسی هست که در
این دنیای بزرگ تو را دوست میدارد و کسی هست که منتظر تو خواهد ماند!
اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عشق شریک بودن در غم یار است و
سهیم بودن در شادی یار ، عشق یک همبستگی است ، عشق یک اراده قلبی است ،
یک حیات تازه است ، یک فردای پر از محبت است ، یک بستر گرم و احساسی است!
اینک که عاشق شدم می مانم با یارم ، چون عهد بسته ام که با او بمانم ، چون خیلی
او را دوست دارم ، چون برایم یک دنیا ارزش دارد ، چون مجنون او شده ام و چون باید
خیلی دوستش دارم
دو جاده ، جاده های فرعی ، جاده های تنها ، بی کس ، بی نفس !
تقاطع عاشقانه ، جاده اصلی ، دوباره من ، دوباره تو ، دوباره ما ، قصه از نو و دوباره
عشق!
دوباره یک نگاه ، یک آغوش گرم ، یک بوسه شیرین و دوباره لحظه های عاشقی…
دوباره اشک ، دوباره غم و غصه ، و یک راه نفس گیر!
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره ما ، دوباره عشق ، دوباره پرواز ، پرواز به دشت شقایق
های عاشق
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره ما ، دوباره عشق ، دو هم نفس ، دو عاشق ، دو همدل
، دو مجنون!
دوباره آواز ، آواز عاشقانه دو مرغ عشق ، دو دلدار ، دو بیدار
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره داستان های دیگری از من و تو!
یه تنها ، یه مجنون دوباره یک لیلی و مجنون!
یه فرهاد ، یه شیرین ، دوباره یک رویای رنگین!
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره درد دل های عاشقانه !
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره ما , دوباره حادثه ، دوباره داستان های عاشقانه !
دوباره ، باز دوباره ، دوستت دارم باز دوباره !
دوباره من ، دوباره تو ، دوباره ما ، دوباره دوست داشتن های قلبهای ما!
دو عاشق ، دو موندگار ، دو صادق ، دو همسفر دوباره باز دوباره حرکت به سوی یک
زندگی عاشقانه!
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،
کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،
هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،
هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،
چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،
آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ،
بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،
میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ،
میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ،
هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....
تو از هر ترانه ترانه تری وزیبا ترین شعر هر دفتری
میان غزلهای با رانی ام تویی واژه ی خورده باران تری قسم بر دو چشم پریشانی ات به یمن قدمهای بارانی ات شکفته گل آرزو ای عزیز به خط چین زیبای پیشانی ات صفای دلت مثل آیینه هاست دلت چون حریم خدا با صفاست به هنگام گریه دو چشمان تو قشنگ است و زیبا به رنگ خداست همان خسته بالی شکسته پری گمانم پریزاده ای یا پری صمیمی چو باران قدیمی چو درد معطر چو عود و گل و عنبری تو تاب وتب زندگی در منی که سرشار اندیشه ی بودنی تو در من نه زیبا ولی با منی تو جاری تو رگهای خشک منی من از جنس خاکم کویرم پری تو از نسل ابری و باران تری تو پیچیده ای دور غم های من تو آن ساقه ی سبز نیلو فری تو از هر ترانه ترانه تری تو از هر ترانه ترانه تری
یک لحظه با شکستن قلب مهربانت ، قلب من نیز میشکند ، اینگونه دلگیر نباش ،
یک لحظه غم تو مرا به ماتم مینشاند!
یک لحظه اشک ریختنت ، دلم را میسوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان
خواهی دید!
طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی ،
اگر تو را آزار میدهم دست خودم نیست ، عاشقم و دلم نمیخواهد که روزی
دوباره تنها شوم!
اگر تو را با حرفهایم میرنجانم مرا ببخش ، من گرفتار توام ،
طاقت بی تو بودن را ندارم!
اگر یک روز بی تو باشم ، دنیا برایم تیره و تار خواهد بود ، بیخیال زندگی ،
من نیز خواهم رفت ، به جایی که دیگر حس نکنم که بی تو هستم !
یک لحظه با سکوتت ، صدای فریاد مرا خواهی شنید ،
سکوت نکن ، تا ناله نکند قلبی که طاقت سکوت تلخ تو را ندارد!
یک لحظه با نبودنت مرا به آتش خواهی کشید، حالا که آمدی برای همیشه
با من باش که طاقت سوختن را ندارم!
دیگر تنی ندارم برای سوختن ، هر که آمد مرا سوزاند ، نابود کرد مرا ،
تو دیگر با ما اینگونه نباش ، مرا دوست داشته باش ، همیشگی باش!
یک لحظه بی محبتی ببینم ، از غم و غصه میمیرم ،
یک لحظه حس کنم که از من خسته ای ،دیگر به من نگو چرا اینک دلشکسته ای؟!
نمیخواهم یک لحظه دور از تو باشم ، وای به آن روزی که یک عمر بی تو باشم ،
آن روز عمری باقی نخواهد ماند ،
زیرا در همان لحظه ی رفتنت ، دیگر مرا نخواهی دید!
By Ashoora.ir & Night Skin