حسین سالار قلبها
به همگی عرض می کنم که اسلام عزیز را یاری کنید و امام بزرگوارمان را هرگز تنها نگذارید . همیشه پشتیبان رزمندگان اسلام باشید تا خداوند از شما راضی باشد . به خانواده های شهدا احترام بگذارید که به فرموده امام آنها نور چشم ما هستند.
شهید مهدی میرولی / شوش
*****************
من از نظر وجدان و طبق دستورات اسلام و پیروی از فرمان امام امت خمینی کبیر عازم نبرد علیه کافران بعثی عراق شدم تا در راه خدا و بخاطر رضای خدا جان خود را فدای اسلام اصیل نمایم.
شهید خسرو جمشیدیان /شوشتر
*****************
از شما برادران و مومنین استدعا دارم برای حمایت از دستآورد انقلاب اسلامی و هم چنین پشتیبانی از نایب عزیز امام زمان در تمام مراحل در صحنه باید و پاسخ صحیح به خون شهیدان گلگون کفن را بدهید.
شهید مجید ابوعلی/ ماهشهر
*****************
من به برادران و خواهرانم این پیام را دارم که امام را فراموش نکنند...
چقدر شهادت درراه خدا زیباست مانند گل خوشبو است من در آن سرزمین آنقدر با دشمن می جنگم تا پیروزی و موفقیت حاصل گردد و به درجه رفیع شهادت برسم.
شهید سید احمد موسوی / ماهشهر
*****************
در آغاز وصیت دارم با امت عزیز علیه کفر و الحاد جهانی و نفاق داخلی و خارجی مبارزه کنید که تنهاراه سعادت دنیا و آخرت ، رستگاری در خط امام خمینی است و مستضعفین را زیر زنجیرهای هولناک استکبار جهانی نجات خواهید داد. قدر این نعمت را بدانید.
شهید اسماعیل دانش پژوه / ماهشهر
*****************
خدایا من چیزی برای گفتن ندارم و اگر هم داشته باشم چیزی جز آنهایی نیست که خود گفته ای و چیزی نیست جز آنچه پامبر (ص) تو وائمه اطهار گفته اند و همچنین اگر بگویم برای امت قهرمان و سلامی و انقلابی کشورمان نمی باشد زیرا آنها از پرتو اسلام و نعمتی که خداوند متعال در انی زمان به من عنایت فرموده یعنی امام امت، خمینی کبیر. همه چیز را بهتر از من میدانند . اینها را می گویم باری جهانیان و نسلهای آینده تا بدانند که در انی جنگ ، ایرانیان با چه فکری در مقابل دشمن خود ایستادگی می کرده اند.
شهید اسدالله افضلان / شوشتر
*****************
من تنها چیزی که به خانواده عزیزم می خواهم بگویم اطاعت از این رهبر عظیم بکنند . خانواده عزیزم هر عملی که می کنید ، هر قدمی که بر میدارید در راه خداوند بزرگ و در راه امام صاحب الزمان (عج) باشد و مسائل و مشکلاتی که برای شما پیش می آید بقول امام عزیز با تفاهم حل کنید.
شهید احمد غفلاوی/ماهشهر
*****************
اتحاد اسلامی خویش را حفظ کنید و پشت سر امام امت خمنی بت شکن به مباره با شیاطین درونی و برونی بپردازید تا ظهور امام (عج)...
شهید کامران سبزی زاده / مسجد سلیمان
*****************
ای خدای محمد (ص) . گواهی می دهم خمینی فرزند خلف پیامبرت است و او ست که بعد از 1400 سال ، باز اسلام را در دنیا تجلی بخشید.
شهید محمد علی خدری نژاد / شوشتر
*****************
اخوتی المجاهدین السالکین الطریق العزه والفلاح
لقد نادی امامنا الخمینی حفظ اله، هل من ناصر حسینی ، فاجیبوا یا اخوتی ... لبیک یا خمینی یا امامنا ... لبیک یا قائنا...
اینک این امام خمینی که می بایست همه چیز را فدایش کنیم و مطیع دستورات واجب الاطاعه اش باشیم و با دشمنان دین بجنگید و تا نابودی آنان در ستیز باشید و از اسالم با مال و جان خود دفاع کنید.
شهید کریم هیوری /شوش
*****************
ای ملت عزیز چون هدف از نوشتن وصیتنامه ، پیامی است که باید بعد از خود به شما سفارش دهم . اینست که قدر امام عزیز را بدانید و از فداکاری در راه او که راهش رساندن حقیقت انسانیت است ابا نداشته باشید.
شوشترشهید عبدالرحیم سجادی نیا
*****************
خدایا معروف به آمرزشی و من موصوف به گناهم . امید که بتوانم این صفت گناه که در طول چندین سال تباهی بر من گذشت با رحمتت ای خدا ، بر این بنده که جز تباه کردن عمر چیزی دیگر نداته بر من حقیر ببخشای و صبری بر صبر امام بیفزای عمر ما را فدای لحظه ای از عمر ایشان بفرما...
شهید قاسم داخل زاده / سوسنگرد
*****************
تو ای برادرم ، با رفتار و عمل انقلابی ات و اطاعت از رهنمود ها وفرامین رهبر کبیر انقلاب خمینی عزیز انقلاب و خط اصلی آن را تا ظهور حضرت مهدی (عج) پیروز نگهدار.
شهید رحیم سیاحی/ سوسنگرد
*****************
امت مسلمان ما دیگر تن به ذلت نمی دهند و تا آخرین نفس و قطر? خون خود از اسلام و میهن اسلامی و آزادی و انقلاب دفاع می کنند. من به سهم خودم بخاطر رضای خدا و برای اسلام و وطن و رهبر و امت مسلمان تا آخرین قطر? خونی که در بدن دارم دفاع خواهم کرد. چون از مدتها پیش من راه را دنبال کرده ام و با عشق و علاقه و ایمان بدنبال آن رفته و می روم.
شهید علیرضا شکوهی/سوسنگرد
*****************
من وصیتی دارم و آن اینست که مردم پشتیبان ولایت فقیه باشند، تا همانطور که امام امت فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به شما وارد نشود. و امام را تنها نگذارید که پشت کردن به اسلام است.
شهید غلامرضا شریفی / سوسنگرد
*****************
پیام این برادر کوچک به ملت رزمنده و شریف ایران اینست که پشتیبانی کامل خود را از روحانیت مبارز و متعهد و بخصوص از ولایت فقیه در هر زمانی حفظ نمائید.
شهید سید یحیی موسوی نیا/ شادگان
*****************
وصیتی به ملت ایران دارم که به رهنمودهای امام خمینی گوش کنند.
شهید مجید غدیری اصیل
*****************
قدر این اسلام و امام و روحانیت را بدانید و خداوند را شکر کنید که این نعمات را بر شما ارزانی داده است.
شهید محمد راد فرد
شهید سهراب قارلقى - از کنگاور
امام خمینى را فراموش نکنید و قدر این نعمت الهى را بدانید .
********
شهید عبدالله احمدى - از اسلامآباد غرب
بارى برادران قدر امام امت و این انقلاب را بدانید .
*********
شهید محمد مصطفى درخشان راد
»امام با معجزات خود ارزشهاى الهى و معنوى را به اثبات رساند با سلام خالصانه بر امام عزیز که جلوههاى ربّانى دل و جان او را روشن و قدرتهاى معنوى وجود او را تسخیر و حقایق عشق به مبدأ او را از غیر جدا کرده و در این برهه از زمان پرچمدار انقلاب اسلامى گشته است ،او با این حرکتش به وعدههاى خداوند تبارک و تعالى عینیت بخشید و انسانها را که در منجلاب شهوات غرق شده بودند و هیولاى مادیات آنها را خورده بود، نجات داد و عیسى گونه آنها را زنده کرد.امام این موسى زمان با معجزات خود ارزشهاى الهى و معنوى را به اثبات رساند .«
**********
شهید حمید عنایتى
امام عزیز و مهربانم ،افتخار من این است که قطرهاى از دریاى ارتش تو هستم و مفتخرم از این که توانستم پیامت و کلامت را لبیک گویم و به میدان نبرد راه یابم .
اى امام عزیز، امید وارم دینى را که به گردن من بوده است توانسته باشم ادا کنم .
********
شهید اسماعیل بیگلرى
»...از امام خدا جویمان خوب نگهدارى نموده و به فرمودههاى وى جامعه عمل بپوشانید؛چون روش ایشان همان پیاده کردن روش پیغمبر (ص) در جامعه است ...«
*********
شهید ناصر منصورى
بدانید که خداوند نعمت بزرگى که به ما داده وجود پر برکت امام امت است و بس، از این نعمت قدرشناسى کنید و بیشترین استفاده دینى را ببرید و بدانید و مطمئن باشید که انشاءالله پیروزى با ماست و تا این جوانان جان بر کف به فرمان امام خمینى هستند امریکا و دیگر جنایتکاران هیچ غلطى نمىتوانند بکنند .
********
شهید حمید وصالى
»...امروز، روز حرکت است، نشستن اصلاً جایز نیست. قدر این امام و انقلاب را بدانید،که این یک نعمت الهى است ...«
*********
شهید رحمان فیض زاده ملکى
»...اى برادران و خواهران! ما هنوز امام را نشناختهایم و عظمت این رهبر را درک نکردهایم؛ ولى تاریخ، شکوه و عظمت آن را بر شما روشن خواهد کرد ...«
*******
شهید مهراب نظیرى
من از همه کسانى که در قلب بنده محبت و مهرى دارند، مىخواهم که محبتشان نسبت به امام و اسلام بیشتر باشد ...
**********
شهید ناصر جعفرى
»...اى ملت مسلمان و قهرمان ایران !قدر این رهبر را بدانید،چون خداوند، نعمتى بس بزرگ به ما عطا فرموده است .اگر قدر وى را ندانیم.به عذاب الهى دچار مىشویم ...«
********
شهید محمد باقر همتىنژاد - از کرمانشاه
لحظهاى امام و گفتههایش را فراموش نکنید چونکه من و دیگر برادران مدیون امام هستیم.این امام بود که درس زندگى کردن و زیستن را به ما آموخت .
*******
شهید شعبانعلى یاورى - از سنقر
سخنى با شما ملت دارم همیشه گوش به فرمان امام عزیز باشید و قدر این رهبر گرانقدر را بدانید که در غیر اینصورت کفران نعمت کردهاید و او بهراستى براى ملت ستم دیده و مستضعف نعمتى الهى مىباشد و براى جهان اسلام انسانى است بس ارزشمند .
*******
شهید محمد رضا محمدى دهنوى
مواظب اعمال و کردار و رفتار خود باشید مبادا رهبر انقلابمان،خمینى کبیر را ناراحت کنید و تمام ملت ایران وظیفه دارند که پاسدارى خون شهیدان گلگون کفن انقلاب را بهعهده بگیرند .
***********
شهید صفر جعفرزاده
فریاد حقپرستانه امام امت خمینى بتشکن را براى بسیج عمومى و نجات اسلام و قرآن لبیک مىگویم تا بدینوسیله قسمتى از دین خود را به انقلاب اسلامى ادا کنیم .
********
بسیجى شهید تقى لولائى -محل شهادت کوشک -تاریخ 63/1/12
اسلام را رها نکنید و قدر امام را بدانید زیرا امام ما را به سرچشمه زلال معرفت آشنا کرد و اسلام را عظمت بخشید .
*********
شهید بهروز بلیان - از سرپلذهاب
خدا را هزاران مرتبه شکر و سپاس مىگویم که رهبرى عطا کرد که ما را به جاده سعادت رهنمون ساخت و راه سعادت و شهادت را به ما آموخت واز کالبد دنیایى بیرون آورد و به سوى الله سوق داد قدر این ابر مرد تاریخ را بدانید و از بیانات گهر بارش استفاده نمائید .
********
سرباز شهید خسرو قنبرى -محل شهادت شلمچه -تاریخ 72/7/4
ما بدست امام وبا فکر امام بیدار شدیم و خوب است قدر این نعمت بزرگ را بدانیم .
**********
بسیجى شهید موسى دوراهکى
اى مردم امام امت را تا زندهاید داشته باسید که ما عزت خود و دینمان را مدیون او هستیم .
*********
پاسدار شهید رسول مقاتلى
خداى را شکر مىکنم که براى هدایت ما رهبر فرستاد ما باید قدر این رهبر را بدانیم و دستورات او دستورات اسلام است .
*********
جهادگر شهید سیدمحمدتقى رضوى
به همه امت اسلامى عرض مىکنم که قدر این اسلام و انقلاب و امام و مسئولین نظام جمهورى اسلامى را بدانند و براى نشان دادن این قدرشناسى تا جایى که مىتوانند خدمت کنند و سختیها و ناراحتیها را تحمل کرده و در پیشبرد انقلاب بکوشند .
**********
شهید سعید منصورى - از هرسین
شما را به خدا قدر امام را بدانید و مبادا خداى ناخواسته استخوانى بر گلوى مبارکش باشیم .
*********
شهید عنایت الله رحیمى
آرى امام کارى بس عظیم کرد، وى باعث شد که دنیا از خواب غفلت بیدار شود و انسانیت را دوباره یاد آورد
*********
شهید امیر مارالباش
»... اى امت حزب الله باید قدر امام را بیشتر از این بدانیم و گوش به گفتههاى امام بدهیم و عمل کنیم ...«
*********
شهید نورالله صبوریان - از کرمانشاه
پیرو خط امام که همان اسلام اصیل است باشید و قدر این رهبر را بدانید به خدا قسم اگر این امام نبود ،هنوز در منجلاب فساد و گمراهى غوطه ور بودیم و همین امام بود که ما را از دریاى خروشان هلاکت به ساحل هدایت رساند .
**********
شهید ناصر بختیارى
قدر امام بت شکنمان را بدانید. نکند خداى نکرده کفران نعمت کنید و آن روز است که باید منتظر عذاب الهى باشید .
********
شهید حمید رضا چنگیزى
از همه مىخواهم با افرادى که واقعاً در خط اسلام فقاهتى و پیرو ولایت فقیه و دستورات امام امت هستند خوب و مهربان باشید و با کسانىکه در این مسیر سیر نمىکنند ابتدا با سخنان اسلامى سعى در راهنمایى شان نمائید و در غیر اینصورت از موضوع شدت اسلامى برخورد نمائید .
شهید بهزاد شقایق
اماما،دعا کن.اگر در میدان جنگ شهید شدیم خدا ما را با این همه گناهان بپذیرد.و اگر لیاقت شهادت نداشتیم لااقل بتوانیم خود سازى کنیم تا شاید یک یار باوفاى اسلام شویم .
***********
شهید حسین رضائى
حزب الله است تا این انقلاب پیش رود .
دعا براى سلامتى رهبر کبیر انقلاب اسلامى و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران فراموش نشود .
*********
شهید محراب على کرمى
»...بارالها !
آن پیر را در جماران،تا انقلاب مهدى(عج) محافظت فرما؛درد و بلاى ایشان را به ما برگردان و کسانى که اقدام به حیله و نیرنگ علیه شان مىنمایند،حیله و نیرنگشان را به خودشان باز گردان ...«
**********
شهید داود اختیارى
»به برادران بسیجى و مردم بگویید که بعد از نماز، همیشه امام را دعا کنند؛چون اوست که ما را راهنمایى مىکند ...«
*********
شهید بیتالله نورى
»...امام را دعا کنید که، ما هرچه داریم ،از اوست ...«
***********
شهید فیض اله لرستانى - از کرمانشاه
بجاى من پس از مرگم روزى دو مرتبه امام امت را دعا کنید .
*********
شهید حسین خان بیگى
امام خمینى را دعا کنید و به گلستان شهدا بروید و در نماز مرا دعا کنید .
********
شهید رجب على سرگزى
بعد از من امام را فراموش نکنید و همیشه براى امام دعا کنید و فرزندم را طورى تربیت کنید که راهم را ادامه دهد.دیگر عرضى بجز سلامتى شما و تمامى رزمندگان اسلام ندارم .
***********
شهید محمد رضا ابدالى
تقاضامندم تا جان در کف دارید بر رهبر انقلاب دعا کنید و از نایب بر حق امام زمان خمینى بت شکن جدا نگردید و هر چه را که رهبر و اسلام گفت انجام دهید .
*********
شهید اسمعلى فرهنگیان - از سنقر
آرزویم این است که قبل از امام بمیرم و مرگ امام را نبینم زیرا من طاقت دیدن مرگ رهبر را ندارم .
**********
شهید قاسم طالقانى
»...خدا را شکر که چنین رهبرى نصیب ما فرمود. او که ما را از دنیاطلبى و دنیا خواهى نجات داد و حکومت الهى را در این سرزمین برقرار کرد. او وظیفه خود را نسبت به اسلام ادا کرد. و اینک نوبت ماست که حافظ این نعمت الهى باشیم ...«
شهید نصرت الله حاتمى
در دعاهایتان همیشه امام را دعا کنید،دشمن در صدد است که میان شماها امت واحد پیامبر تفرقه بیندازد مىخواهد که میان شما روحانیت تفرقه بیندازد امیدوارم که پشتیبان روحانیت باشید، دشمن خارجى و داخلى در میان شما نفوذ نکند .
*********
شهید رضا کشاورزیان
امید وارم و از خداوند مىخواهم که تا این انقلاب شکل نگرفته و این انقلاب ثمر نداده امام خمینى را زنده و سلامت بدارد تا خود امام ثمره این انقلاب را ندیده از ملت مسلمان او مگیر .
********
پاسدار شهید ابراهیم بردستانى
درود بر خمینى بت شکن...از خدا مىخواهم از عمر من بکاهد و به عمر پر برکتش بیفزاید .
*******
شهید على کوهى - از عشایر تاریخ شهادت 62/12/2 - پاسگاه شرهانى
با دعا کردن به امام عزیز مشت محکمى بر دهان این ابلهان کور دل بزنید .
***********
شهید احمد علیپور یزدى
من از همه مىخواهم که دعا به جان امام را فراموش نکنید زیرا او بود که این ملت را از زیر ظلمت و گناه بیرون کشید و ما را دوباره به راه مستقیم و راه الله کشانید .
***********
شهید جاسم احمدزاده
به دوستانم توصیه مىکنم که دست از اسلام بر ندارند ،امام امت را همیشه دعا کنند و دعاى خیر براى ما بفرستند تا ابد پیرو خط امام باشند و مقلد این پیر جماران باشند چون او رهرو حسین (ع) است .وصیتم به تمام فامیل این است که راه خمینى حق است .
********
شهید صادق سرابى نوبخت
خدایا به مردم بفهمان خط امام چیست،خدایا به امام خمینى عمر بیشترى عطا کن ،به تمامى کسانى که واقعاً پیرو خط امام هستند عمر بیشترى عطا کن که بیشتر به اسلام خدمت کنند .
**********
شهید مسعود کوه خضرى
امام را دعا کنید که خداوند عمر ایشان را طولانى بفرماید که یک لحظه عمر امام بهتر از یک عمر زندگى ماست
**********
شهید عبدالله فخریزاده
»...این پیامى از برادر کوچکتان به امت حزب الله است در درجه اول،امام را دعا کنید و پیرو خط امام باشید و در همه حال پشتیبان ولایت فقیه باشید ...«
*********
شهید محمد سبزى
»...همیشه امام و رزمندگان اسلام را دعا کنید .درختان این مرز و بوم را باید با خون آبیارى کرد.باید جان داد و فداى این امام انقلاب شد.باید عملاً به امر امام لبیک گفت ...«
**********
شهید احد صادقى
از شما مىخواهم که یاران با وفاى امام عزیزمان باشید و به سخنان گهر بار ایشان با دل و جان گوش دهید و عمل نمایید و در دعایمان امام را فراموش ننمایید .
*******
شهید شیرمحمد شمسى
خداوندا ،قلب تپنده امت مستضعف ایران و جهان، خمینى بت شکن را براى این امت نگهدار ،همیشه از نعمتى که خداوند به شما داده است سپاسگزارى کنید ،و امام را دعا کنید که شکر ،نعمت را افزون مىکند .
********
شهید سیدجلال سیدجوادى
»...از خداوند متعال خواستارم،از عمر من بکاهد و بر عمر آن عالم عالیقدر بیافزاید،تا اسلام جهان گیر شود ...«
**********
شهید محمدکاظم هوشمند
جا دارد که سپاس هم از خمینى رهبرم نمایم که الگویى براى عاشقان سیر سلوک ،و مشوقى است براى مخلصان ،و صادقى است براى صدیقین و امیرى است براى ضعفا که به حق امیرى امین ؛اى خداى قهار و اى خداى غفار و اى خداى رحیم یاورش باش .
********
شهید ابراهیم نیازیان
با خدایا ترا به جان مهدى زهرا(ع)طول عمر به امام و سلامتى به رزمندگان اسلام عطا بفرما .
********
شهید حسین سرائیان
خدایا خودت میدانى روح الله را،این مظهر پاکى و شهامت را،این نشانه اسلام راستین را،این فرزند پاک محمد(ص) را،این بانى استقلال مردم را ،هادى گم گشتگان را،این معلم مستضعفان را،این مرد دین و سیاست را،خمینى را در پناه خودت یارى بفرما .
************
شهید یوسفعلى حاجى رحیمى
دعاى امام و رزمندگان را،سرلوحه دعاهاى خود قرار دهید .
********
شهید منصور یوسفى از کنگاور
وصیت من به این ملت همیشه در سنگر این است که تا پیروزى کامل بر ظالم در دنیا از پاى ننشینند و امام را درک کنند و او را دعا کنند و به فرمان او عمل کنند زیرا که قرآن در آیه اطیعوالله...مىفرماید از خداوند و رسول و صحابان فرمان ائمه و فقیه اطاعت کنید؛و قدر امام را بدانند .
شهید عبدالله سعیدنژاد
برادر عزیزم از شما تقاضامندم امام را دعا کنید و او را از یاد نبرید .
پدر جان،شما براى من خیلى زحمت کشیدید، تا من را به این سن رسانیدى ،اکنون که در این راه قدم نهاده ام و با دفاع از امام و روحانیون،براى دفاع از ناموس و میهن عازم جبهه شده ام و از شما مىخواهم همیشه دعا کنید،چون دعاى شما پدر و مادران بیشتر مستجاب مىشود .
***********
شهید سید محمد حسین علم خواه
اى خمینى به تو خداوند بهترین پاداشها را بدهد .
اى خمینى ؛خداوند به تو بهترین پاداشها را که سزاوار یک رهبر است بدهد.پس بدان که ما،در راهمان ،برگشتى نداریم و محکوم و عاشقانه در راهى که مىرویم مىایستیم و این را نه از زبان بلکه از ته قلب مىگوییم .
**********
شهیدعباس مهدوى مهربانى
پدر و مادر مهربانم ،هر موقع عکس من را دیدید و ناراحت شدید به عکس امام نگاه کنید دستتان را بالا ببرید و از خدا بخواهید امام ما خمینى را حفظ بفرماید.فقط براى امام دعا کنید،چون امام روح من است .
***********
شهید رضا عینیى فر
و سپاس خداوندى را که نعمتهاى خود را به ما ارزانى داشت.نعمتى چون امام خمینى که راه پیامبر را طى مىکند وبا دید وسیع خود انقلاب اسلامى را که با خون هزاران شهید آبیارى شده به پیش مىبرد،امامى که انقلاب عظیمى را به وجود آورد .
************
شهید فریدون ملکیان -از کرمانشاه
فقط تأکیدمىکنم امام بزرگوار را تنهانگذارید وهمیشه ودرهمه حال امام رادعافرمائید .
***********
شهید مجتبى کتابى
. شما همیشه دعاهایتان این باشد که خدا سایه این رهبر کبیر انقلاب را تا انقلاب مهدى (عج) از سر مسلمین کوتاه نکندد
***********
شهید حمید روستایى
خدا را شکر مىکنم که مذهبم را اسلام و رهبرم را امام امت قرار داد. پروردگارا، چگونه شکر تو را بجا آورم که اگر این انقلاب و این رهبر کبیر نبود چگونه به تو نزدیک مىشدم و راه ترا پیدا مىکردم .
***********
شهید عبدالله محمودى
خداوندا! پس از تو مىخواهم که عمر پر برکت امامم را به بلندى آفتاب طولانى گردانى و تا انقلاب مهدى (عج)ا و را براى نجات مسلمین از زیر چنگال مستکبران نگهدارى .
***********
جهادگر شهید علیرضا طالبى گنجه اى
خدایا فرزندان خمینى تک و تنهایند و تنها رو به سوى تو دارند ،آنها در انتظار اماممان -حضرت مهدى( عج)بى تابى مىکنند آنها را یارى فرما و دشمنانشان را نابود کن و امامشان را به آنها برسان .
***********
شهید محمد على یارى
باز از شما تقاضا مىکنم که مبادا باعث ناراحتى قلب امام بشوید شما جلوى همه ضدانقلابیون را بگیرید،خدا طول عمر به رهبر عزیزمان امام خمینى بدهد .
********
شهید عباس ملکى
امام را دعا کنید،امام امت خمینى بت شکن یگانه یاور مستضعفان عالم است که بزرگیش صدبار بالاتر از آن است که در زبان جاى نمىگیرد...پشتیبان امام و اسلام باشید هیچ وقت امام را تنها نگذارید چون امام بشارت دهنده قلبهاى داغ دیده ملتهاى مظلوم است .
***********
شهید مرسل پیراعیادى -از اردبیل -تاریخ شهادت 61/8/28 - سومار
از خداوند مىخواهم به امام عزیز آنقدر عمر بدهد تا قانون اسلام را بهتر و وسیعتر پیاده کند تا انقلاب اسلامى را در تمام گیتى طنین انداز نماید و از امت قهرمان مىخواهم گوش به فرمان امام باشند .
***********
شهید محمد حسین خواجو
دعاهاى خیر شما در شبهاى جمعه و هر وقت که فرصت باشد براى امام امت و بدرقه راه تمامى رزمندگان اسلام باشد .
***********
شهید فرهاد کاظمى اسفه
پیام من به ملت شریف این است که رهنمودهاى امام را گوش داده و به آن عمل نمائید و تا مىتوانید به امام دعا کنید .
**************
دانشآموز شهید فریدون کتولى - از گرگان - محل شهادت امالرصاص - تاریخ 65/10/10
امام را دعا کنید،امام را تنها نگذارید،مسجد سنگر است سنگر را حفظ کنید .
***************
شهید عزیزالله پورمند
اى ملت غیور ،هموطنان عزیز،هرگز پشت رهبر و ولایت فقیه را خالى نگذارید امام عزیزمان را نگران نکنید،امام را همیشه دعا کنید و مهدى را صدا کنید .
شهید سیدعباس کشفی فرزند سید محمود در نهم آذرماه سال 1344 در خانوادهای مذهبی و متدین در تهران متولد شد.
وی دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد و برای ادامه تحصیل در علوم دینی و کسب معارف اسلامی همراه برادرش راهی شهرستان قم شد و در مدرسه رضویه ثبت نام کرد. وی به مدت 3 سال نسبت به کسب معارف، ادبیات صرف و نحو و منطق همت گماشت و در این اثنا به فراگیری رشته حسابداری در مقطع متوسطه نیز مشغول بود.
شهید کشفی از روحی بلند، ایمانی قوی و اخلاقی پسندیده و رویی گشاده برخوردار بود. در لابلای یادداشتهای این شهید عزیز میخوانیم:
«در دل نیمه شب رازو نیاز با خدا انسان را ملکوتی میکند، همین راز و نیاز است که انسان را بر شیطان غالب میکند، همین نمازهاست که به دهن کفار میزند، همین نماز شب است که انسان را با تقوی میکند، همین نماز شب است که انسان را به خدا نزدیک میکند و انسان را به اوج کمال میرساند و همچنین نماز شب است که انسان را به سعادت هدایت میکند.»
وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی برای حفظ دستاوردهای نظام به عضویت بسیج در آمد و چندین بار به عنوان مبلغ مذهبی برای نشر اسلام ناب محمدی(ص) در جبهههای تحمیلی حضور یافت. وی علیرغم مجروحیت در یکی از مناطق جنگی پس از بهبودی نسبی خود را برای شرکت در جبهه نبرد حق علیه باطل مهیا نمود و سرانجام در آخرین حضور حماسه ساز خویش در 24 بهمن ماه سال 1364 در منطقه عملیاتی والفجر 8(فاو) به دیدار حق شتافت و شهید شد. پیکر مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای قم آرام گرفت.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
گلی از بوستان حکیم
توجه حضرت امام خمینی رحمه الله به خاندان حکیم
فعالیت های علمی شهید حکیم
تلاش های سیاسی ـ اجتماعی
تشکیل مجلس اعلا و سپاه بدر
جهاد در سنگر علم
مسؤولیت های دیگر
برنامه هایی برای وطن
ایران ازنگاه حکیم
افتخاری مشترک
تشکر از مردم ایران
بازگشت به وطن
حکیم، درقلب مردم عراق
پایداری تاآخرین لحظات
آخرین سفارش
و سرانجام پرواز...
وداع با سید حکیم
پیام مقام معظم رهبری
بازتاب ها
روح شاد!
از نسل فقاهت و شهادت
اشاره
هفتم شهریور 1382، در سالروز تولد امام محمد باقر علیه السلام ، فرزندی از تبار آن امام پاک و همنام آن وجود قُدسی، پرواز به سوی آسمان را سر گرفت و به سان پرستویی مهاجر، آرام و مطمئن به دیار دوست پر گشود. سیدی با محاسنی گندمگون و سیمایی صالحانه، به پایان مأموریت الاهیِ خویش رسید و اجر مجاهدت و مهاجرت در راه دوست را در آن روز مبارک، در کنار مرقد مولایش علی بن ابی طالب علیه السلام دریافت کرد و روح پاکش، هم نشین برادران و نیاکان شهیدش گشت. عروج آسمانی شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم گرامی باد.
گلی از بوستان حکیم
خاندان حکیم، از نیک مردان روزگار بوده اند که فقاهت و شهادت، دو افتخار بزرگ آن ها به شمار آمده است. آیت اللّه محمد باقر حکیم، فرزند مرجع بزرگ جهان اسلام، آیت اللّه سید محسن حکیم بود که در 25 جمادی الاول سال 1358ق (1939م) در شهر مقدس نجف، در خانواده زهد و تقوا و دانش دیده به جهان گشود. پدر ایشان، از نظر برخورداری از دانش فقاهتی نو، وسعت اطلاعات و نگرش های اجتماعی و سیاسی، شهرت زیادی داشت. بیش تر فرزندان و وابستگان سید محسن حکیم در طول دوران حاکمیت 34 ساله حزب بعث عراق، دستگیر و ناپدید شدند و خود ایشان نیز در سال های آخر عمرش، با رفتارهای خشونت آمیز بعثی ها مواجه گردید. در اوایل دهه شصت، ده ها تن از خاندان حکیم، تیرباران شدند، ولی شهید محمد باقر حکیم، راه دشوار مبارزه را، با تشویق جوانان عراقی به ملحق شدن به جبهه های جنگ برضد عراق ادامه داد.
توجه حضرت امام خمینی رحمه الله به خاندان حکیم
حضرت امام خمینی رحمه الله به خاندان حکیم و مبارزات آنان در عراق عنایت ویژه ای داشته، به مناسبت های مختلف، با صدور پیام هایی، یاد و نام آن بزرگواران را در جامعه اسلامی زنده نگه می داشت. ایشان در جمله ای، خاندان حکیم را «آل شهادت و فقاهت» لقب دادند و در یکی دیگر از این پیام ها فرمودند: «شما و ما شاهد بودیم که این حزب فاسد [بعثی]، با مرحوم آیت اللّه حکیم و آقازاده های معظم ایشان چه ها کردند و آن سید بزرگوار و مظلوم در آخر عمر با چه خون دل به اجداد بزرگوارش ملحق شد و شاهد حبس و زجر و فشار به فرزندان محترم ایشان بودید....«
فعالیت های علمی شهید حکیم
تلاش های علمی شهید محمد باقر حکیم، در سال 1385 ق(1965 م) با کسب درجه اجتهاد در رشته فقه، اصول و علوم قرآنی، وارد عرصه ای جدید شد. ایشان در سال های 1964 تا 1965 م به عنوان استاد علوم قرآنی در دانشکده الاهیات بغداد به تدریس اشتغال داشت. شهید حکیم به رغم مبارزات سیاسی فراوان، هیچ گاه از دانش و اندیشه فاصله نگرفت و حاصل جهاد علمی او، بیش از شصت کتاب و رساله در رشته های مختلف فقه، تفسیر، علوم قرآنی، جامعه شناسی، اقتصاد، تاریخ و علوم سیاسی است که توسط ایشان نوشته شده است. از استادان نامی ایشان می توان به آیات عظام سید یوسف حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمد باقر صدر و تنی چند از بزرگان حوزه نجف نام برد.
تلاش های سیاسی ـ اجتماعی
شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، فعالیت سیاسی اش را از سال 1957م آغاز کرد. در سال 1959 در بنیان گذاری «حزب الدعوة الاسلامیّة» زیر نظر پدرش مشارکت داشت. وی در سال 1970 دو بار دستگیر شد. در آخرین بار پس از آزادی، قبل از آن که پلیس مخفی عراق متوجه شود، توانست از عراق خارج شده و به سوریه عزیمت کند. در سال 1980 هم زمان با شهادت هم رزمش، شهید محمد باقر صدر، به ایران پناهنده شد. در سال 1982، 125 تن از اعضای خانواده اش توسط پلیس عراق دستگیر شدند و سپس 29 تن از آنان به شهادت رسیدند. سیدمهدی حکیم، برادر شهید حکیم نیز، در سال 1988 توسط عوامل صدام، در سودان به شهادت رسید.
تشکیل مجلس اعلا و سپاه بدر
شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، با همکاری چند تن از دوستانش، در سال 1362 ش، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را در ایران تشکیل داد. ایشان در ابتدا به عنوان سخنگوی مجلس مشغول به فعالیت شد و سپس چهار سال بعد، در سال 1366 به ریاست مجلس برگزیده شد. تقریبا در همین سال، مجلس اعلا، یک شاخه نظامی تشکیل داد که بعدها سپاه بدر نام گرفت. شهید حکیم، شخصا فرماندهی سپاه بدر را بر عهده داشت. آیت اللّه حکیم در مدت 22 سال تبعید، از هفت حادثه سوء قصد که توسط رژیم بعثی ترتیب داده شده بود، جان سالم به در برد.
جهاد در سنگر علم
شهید محمد باقر حکیم، در کنار مبارزات سیاسی و فعالیت های اجتماعی اش، در سنگر دانش نیز به کوشش های فراوانی دست زد و ضمن پرورش شاگردانی چون شهید سید عبدالصاحب حکیم، شهید سید عباس موسوی و حجة الاسلام محمد باقر مهری، به تألیفات گوناگونی نیز توفیق یافت. از میان 22 اثر چاپ شده ایشان در حوزه علوم اسلامی و سیاسی، می توان به علوم القرآن، تأثیر اهل بیت در ساختار امت اسلامی، حقوق انسان از نظر اسلام و حکومت اسلامی بین تئوری و واقعیت اشاره کرد.
مسؤولیت های دیگر
شهید آیت اللّه محمدباقر حکیم، مردی سختکوش و مجاهدی به تمام معنا بود که درعرصه های گوناگون علمی و عملی فعالیت می کرد. در کنار ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و فرماندهی نیروهای بدر، می توان به ریاست شورای عالی مجمع جهانیتقریب بین مذاهب اسلامی، معاونت شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت، عضویت در هیأت امنای دانشگاه مذاهب اسلامی و نیزسرپرستی مؤسسه «دارالحکمه» اشاره کرد. ایجاد مؤسسه شهید صدر، مرکز اسناد حقوق بشر، مراکز درمانی، تأسیس «حرکت جماعت علمای مجاهد عراق»، بسیج نظامی نیروهای توحید و دیگر خدمات، گوشه ای از تلاش های آن سید بزرگوار است.
برنامه هایی برای وطن
آیت اللّه حکیم، در آخرین روزاز حضورش در ایران، در سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه در تاریخ 19/2/82، درباره آینده عراق و برنامه هایش برای ملت عراق چنین فرمود: «من برای اسلام در آینده این کشور، افق روشنی را می بینم. استقلال و تمامیت ارضی عراق، اصلی ترین و محوری ترین بحث و هدف ماست که برای عملی کردن آن تصمیم جدّی گرفته ایم. درکنار استقلال، برای تحکیم اراده مردم عراق در تمام امور مختلف با جدیت تلاش می کنیم. باید عدالت در عراق عملی شود؛ عدالتی که در هر زمینه ای مفقود بود، و بعد از آن برای بازسازی عراق تلاش می کنیم و عراق را ان شاءاللّه در حالت عادی خود و دررابطه با کشورهای همسایه، برادران و دوستان خود باز می گردانیم و از خداوند می خواهیم که ما را یاری کند«.
ایران ازنگاه حکیم
شهید حکیم در آخرین روز حضور در ایران، درسخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه تهران، خطاب به ایرانیان و درباره ثمرات حضوردر این کشورفرمود:«در تمام این سال ها با حضور در این مکان مقدس، با نفس علما و شهیدان بزرگ ایران نفس کشیدم ؛ بزرگانی چون امام خمینی و دیگر شهیدان و مبارزان بزرگ ایران. من در نزد این عزیزان و دراین مکان درس آموختم و در دنیایی زندگی کردم که نمی توانم در این دقایق کوتاه آن را تفسیر کنم ؛ دنیایی که پر از جانفشانی، قهرمانی، صبر و ایستادگی و پیروزی های الاهی بود؛ دنیایی که با سازندگی این کشور بزرگوار، کشور عزت، کرامت، اسلام، اهلبیت، حوزه های علمیه، کشور امام و کشور عاشقان حسین همراه بود. من در تمام این دوره، با بزرگواری ،عزت، کرامت، عشق و مهربانی و جهاد در ایران زندگی کردم
«.
افتخاری مشترک
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، در سخنرانی قبل از خطبه های نماز جمعه در نوزدهم اردیبهشت سال 1382، از افتخاری مشترک بین ملت ایران و مجاهدان عراق سخن گفت و فرمود: «افتخار ما و شما در این است که شهیدانمان را چون ستاره ای پس از ستاره دیگر، برای اوج و تعالی و نزدیکی به خداوند به سوی شهادت فرستادیم و خداوند را به خاطر این نعمت بزرگی که به ما و شما عطا کرد، شکرگزاریم«.
تشکر از مردم ایران
مهمان مبارز مردم ایران، شهید آیت اللّه محمد باقر حکیم، در آخرین روز از این میهمانی چندین ساله، با حضور در نماز جمعه و ایراد سخنرانی قبل از خطبه های نماز، خطاب به مردم سرافراز ایران فرمود:«ما، یعنی تمام عراقیان و مجاهدین عراقی که در این کشور باعطر نفس های شهیدان نفس کشیدند، از آن ها الگو پذیرفتند و این شهیدان را اسوه خود قرار دارند، از تمامی محبت های شما ملت عزیز و بزرگوار تشکر می کنیم». شهید حکیم در حالی که بغض گلویش را می فشرد، با یاری گرفتن از اشک های دُرّ گونه اش، چنین گفت: «امروز به مرحله ای رسیده ام که باید پایان این دوره باشد، اما از خداوند متعال می خواهم که این آخرین دیدار من باشمانباشد و بتوانم این عهد را مجدّدا با شما ملت عزیز و بزرگوار تجدید کنم«.
بازگشت به وطن
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، پس از سال ها هجران و دوری از وطن، در روز بیستم اردیبهشت 1382، در حالی که آمریکایی ها ورود سپاه بدر را به عراق ممنوع اعلام کرده بودند، از طریق بصره، وارد وطن خود شد و با بی سابقه ترین استقبال مردمی از سوی عشایر و قبایل عرب ساکن در دو سوی رودهای دجله و فرات تا نجف اشرف مواجه گردید. این استقبال و نیز استقرار وی در نجف اشرف، نگرانی ملموسی را در میان محافل سیاسی غرب ایجاد کرد و برنامه های اعلام شده از سوی ایشان برای عراق و مردم ستمدیده آن سامان، بر هراس اشغالگران افزود. حضور انبوه نمازگزاران در صف های نماز جمعه که به امامت شهید حکیم برگزار می شد و بازگویی مشکلات موجود و ایجاد نهضت روشنگری و عزم جدی آن شهید برای رفع محرومیت های سیاسی واجتماعی مردم عراق، نمی توانست از نگاه نگران حاکمان تازه عراق پوشیده بماند.
حکیم، درقلب مردم عراق
محبوبیت فراوان آیت اللّه حکیم در بین مردم عراق و گرایش هوشمندانه و نگاه دشمن شناسانه اش، شیعیان عراقی را به کانونی ضد آمریکایی و ضد اشغالگری تبدیل کرده بود و از این رو، اشغالگران و نیروهای داخلی آنان را به فکر حذف فیزیکی ایشان انداخت تا شاید شیعیان عراقی با خلأ رهبری مواجه شوند. همه نگاه ها به آن رهبر فرزانه معطوف بود و دشمن در فکر نقشه ای آرام برای ترور.
پایداری تاآخرین لحظات
شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم، تا آخرین لحظات از پای ننشست و لحظه ای دراراده آهنینش رخنه راه نیافت. ایشان دقایقی پیش از شهادت، در آخرین نماز جمعه شهر نجف اشرف، به افشاگری و اعتراض پرداخت و فرمود: «نیروهای اشغالگر به وظایف حقوقی خود عمل نکرده اند که این را باید محکوم کردو ما این شیوه را محکوم می کنیم و نیروهای اشغالگر را مسؤول فقدان امنیت در این کشور می دانیم. ما از ابتدا اعلام کردیم که نیروهای اشغالگر بایدبگذارند عراقی ها خودشان مسؤولیت امنیت دراین کشور رابه عهده بگیرند و گفتیم که یک نیروی مؤمن عراقی باید تشکیل شود تا مسؤولیت حفاظت از اماکن مقدس عراق را به عهده بگیرد ؛ چون نیروهای اشغالگر نمی توانند به این اماکن نزدیک شوند«.
آخرین سفارش
آیت اللّه محمدباقر حکیم، درآخرین لحظات عمر مبارکشان، در صحن امیرمؤمنان و در نماز جمعه شهر نجف، به مردم کشورش فرمود: «مردم عراق با همبستگی و اتحاد می توانند صلح و امنیت را در کشورشان برقرار کنند». ایشان درباره انتخاب وزیران آینده این کشور تأکید کرد:«باید وزرای آینده عراق، افرادی صالح، توانمند و ازهمه اقوام و گروه ها انتخاب شوند و با جدیت تمام به مشکلات مردم عراق رسیدگی کنند«.
و سرانجام پرواز...
زمان پرواز فرا رسیده بود. نماز جمعه به پایان آمده و روح تطهیر یافته نمازگزاران به همراه مقتدا و رهبرشان آماده پرگشودن بود. لحظه، لحظه اوج گرفتن بود و خبر آن چنین در یادها باقی ماند:«بر اثر انفجار شدید یک خودروی بمب گذاری شده در مقابل حرم امام علی علیه السلام درنجف اشرف، آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم و 82 نفر از نمازگزاران شهید و 230 نفر زخمی شدند. قسمتی از مرقد حضرت علیه السلام فرو ریخت و شمار زیادی از نمازگزارانْ زیرآوار ماندند. این خودرو، در مقابل در جنوبی بارگاه امام پارک شده بود و به نظر می رسید که تروریست ها، از برنامه ورود و خروج آیت اللّه حکیم از این در اطلاع داشتند«.
وداع با سید حکیم
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
مردم مظلوم عراق، که پس از سال ها انتظار، سید و رهبرشان را پذیرا شده بودند، اینک چگونه می توانستند داغ کوچ پرستوی مهاجر را باور کنند. وداع باآیت اللّه حکیم، وداع با خاطرات و رشادت ها و سختی های آن سیدمظلوم بود و تجدید پیمانی بر ادامه راهش. صحن حرم حضرت امیر علیه السلام پر بود از دوستداران آن شهید. پیکر پاک آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم در کنارآرامگاه پدرش، آیت اللّه سید محسن حکیم در «باب القبله» حرم مطهر حضرت علی علیه السلام پس از طواف در حرم مطهر و قرائت دعاهای مخصوص زیارت حضرت، به نیابت از آن شهید، به خاک سپرده شد. تشییع کنندگان که بر اثر کمبود جا، بسیاری از آنان نتوانستند وارد صحن شوند، یک دل و یک صدا با شعارهایی در حمایت از مرجعیت شیعه در عراق و بر ضدنیروهای اشغالگر و حامیان آن ها، باردیگر با آرمان های آن شهید والامقام پیمانی دوباره بستند.
پیام مقام معظم رهبری
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای در پیامی، فاجعه به شهادت رساندن شهید محمدباقر حکیم را محکوم کردند. ایشان در قسمتی از پیام فرمودند: «دست گنهکار و پلید مزدوران استکبار، فاجعه ای بزرگ آفرید و شخصیت ارزشمندی را که در برابر اشغالگران عراق، سنگر مستحکمی به شمار می آمد، از مردم عراق گرفت و این سنگر را ویران کرد. امروز در جوار ملکوتی مولای متقیان ـ علیه آلاف التحیّة و الثناء ـ آیت اللّه سید محمدباقر حکیم به همراه ده ها نفر از مردان و زنان با ایمانی که از زلال ذکر و خشوع نماز جمعه بهره مند شده بودند، شربت شهادت نوشیدند و به حریم امن رحمت و فیض خاص الاهی عروج کردند«.
مقام معظم رهبری، درگوشه ای از پیام تسلیت شهادت آیت اللّه حکیم، به بیان ویژگی های ممتاز آن شهید پرداخته و فرمودند: «این شهید عزیز، عالم مجاهدی بود که سال های متمادی برای احقاق حق ملت عراق با رژیم خبیث صدام مبارزه کرد و پس از سقوط آن مجسمه شر و فساد در مقابله با اشغالگران آمریکایی و انگلیسی همچون سد محکمی ایستاد و مبارزه ای دشوار را با نقشه های شوم آنان آغاز کرد و خود را برای شهادت درراه این جهاد بزرگ و پیوستن به خیل شهیدان خاندان معظم آل حکیم و دیگر شهیدان علم و فضیلت درعراق آماده کرده بود... شهید آیت اللّه حکیم، مظهر خواست های به حق ملتی بود که دین و استقلال و آینده کشور خود را در معرض تهدید و خانه خود را در زیر چکمه اشغالگران می بیند و می خواهد از هویت دینی و ملی خود در برابر متجاوزان دفاع کند«.
سفارش مقام معظم رهبری به مردم عراق
مقام معظم رهبری، در بخشی از پیام تسلیت شهادت آیت اللّه حکیم، توصیه هایی را به دوستداران آن شهیدو عموم مردم عراق بیان داشتند. «به ملت غیور و مؤمن عراق یادآوری می کنم که تنها راه سربلندی ملت و نجات کشور از شرّ نقشه های خطرناک استکبار و صهیونیزم، وحدت کلمه آنان در زیر پرچم پرافتخار اسلام است و امروز آنها می توانند با تمسّک به این ریسمان محکم الاهی، آینده ای را برای کشور خود و نسل های بعدی رقم بزنند که در آن عراق اسلامی و مستقل، همچون ستاره درخشانی در دنیای اسلام نمایان گردد. بزرگان و نخبگان دینی و سیاسی عراق، تنها با تمسک به اسلام و وحدت کلمه خواهند توانست وظیفه بزرگی را که در این روزگار استثنایی بر عهده دارند، انجام دهند و امید است که در این راه ثابت قدم و موفق باشند.»
مقام معظم رهبری در پاسداشت مقام شهید آیت اللّه حکیم،با برگزاری مجلس عزا و حضور در آن محفل، همگان را متوجه شخصیت والای شهید حکیم ساختند. همچنین ایشان در دیدار با برادر آن شهید و رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با ایشان، ضمن تجلیل از ایمان، شجاعت، تدبیرو هوشیاری آیت اللّه سیدمحمدباقر حکیم تصریح کردند:
»اگر چه شهادت آن سید بی بدیل، خسارتی برای ملت عراق و امت اسلامی به دنبال آورد، اما به علت ویژگی های شخصیتی آیت اللّه حکیم، شهادت او نیز بر روند اوضاع در عراق تاثیری خاص داشته و خواهد داشت«.
بازتاب ها
پس از شهادت آیت اللّه سید محمدباقر حکیم، پیام های گوناگون از داخل و خارج عراق صادر شد. دفتر آیت اللّه سیستانی، مرجع بزرگ شیعیان عراق، با صدور بیانیه ای این فاجعه بزرگ را محکوم کرد و همگان را به تلاش در ایجاد ثبات و امنیت در کشور فراخواند. همچنین، دبیر کل سازمان ملل و تنی چند از شخصیت های سیاسی جهان، با محکوم کردن این جنایت، از مردم عراق خواستند که از گرفتن انتقام خودداری کنند.
روح شاد !
روح آسمانی ات شاد باد ای حکیم که هماره برای نجات مردم و کشور کهن عراق کوشیدی و تلخی های زمانه را به جان خریدی. تو، به حق سرباز فداکاری برای دین و ملتت بودی و تاریخ عراق و دنیای انسان های مبارز، هیچ گاه تو را از یاد نخواهد برد.
روحت شاد باد که گاهِ ملاقاتت با دوست، بهترین زمان ها بود و پیوند مبارکت با آسمانیان در زاد روز مولایت، امام محمدباقر علیه السلام ، رقم خورد. تو نیکو زیستی و نیکو پرکشیدی. روحت هماره قرین رحمت ربّ باد.
پیام مقام معظم رهبری برای شهدای هویزه
فراز هایی از سخنان آیت الله هاشمی پیرامون شهدای هویزه
برای آنانکه حماسه ساز هویزه شدند
زندگینامه شهید
مادر شهید در محضر امام خمینی (ره)
دیباچه سرخ عشق
اسامی برخی شهدای حماسه ساز هویزه
کتاب شهید
نامه شهید به خانواده و همرزمان
مقدمه
رزمندگان اسلام بعد از متوقف کردن حرکت تهاجمی دشمن و مقاومت در برابر آنها در 16 دی ما 1360 دست به اولین حمله گسترده خود زدند که علی رغم پیروزی چشمگیر در مرحله اول بنا به دلایلی موفق نشدند تمامی مواضع تصرف شده را بخوبی حفظ نمایند. حماسه هویزه ، حماسه عزیزانی است که در این عملیات پس از پیروزی برای حفظ مواضع فتح شده مصمم به مقاومت نمودن در برابر دشمنان اسلام شدند و در حالیکه حداقل امکانات مورد نیازشان را نیز در اختیار نداشتند ، توانستند با شهادت طلبیهای خود آن پیروزی حسینی را در کربلای هویزه تا نهایت تاریخ برای خود ثبت نمایند. یادشان گرامی و راهشان مستدام.
پیام مقام معظم رهبری برای شهدای هویزه
بسم الله الرحمن الرحیم
بخشی از این یادداشت هارا - که سرگذشت شور انگیز و عاشقانه جمعی از جوانان انقلابی مادر میدان نبرد با دشمن متجاوز است- مطالعه کردم. درسی که این خاطره حماسه آمیز و جانگداز میدهدپیام جاودانهای برای همه ملتها و همه نسلها است. درس مقاومت مردانه انسانهای بزرگی است که اراده پولادین و قدرت والای بشری خود را به اراده الهی متصل ساختند و آگاهانه قدم در میدان فداکاری نهادند و صحنه نبرد با دشمن اسلام را با خون خود رنگین ساختند. دو روز پیش از این عشورای خونین، من خود در دل بیابانهای جنوبی و شرقی هویزه این عزیزان را دیدم که شجاعانه و عاشقانه به قلب عرصه جنگ و به سوی خط تماس پیش میرفتند. تجهیزات ابتدایی و کمبودهای تدارکاتی و حتی دلسوزیها و توصیه ها ، در همت بلند و عزم راسخ آنان فتوری پدید نمیآورد و دل مومن و مشتاق و خون گرم و جوشانشان همه سختیها را بر آنان هموار میکرد. معجزه انقلاب وکوره های جنگ تحمیلی از جوانان خداجوی ، انسانهای بزرگی پدیدآورده است که توگل عارفان و متانتپیران را با امید جوانان و صفای کودکان در جمع کردهاند. سراسر دوران جنگ سرشار از ماجراهای رویا گونه این راهیان شب وشیران روز است ، و گروه شهیدان هویزه از برجستهترین آناناند. بیشک اگر لحظات پر معنا و پر ماجران هر یک از این شهادتها ثبت میشد وچنانکه در این یادداشت ها آمده- به چشم میآمد غنی برین میراث معنوی برای تاریخ به جا میماند. افسوس که بدین مه8م،بقدری که باید، همت گماشته نمیشود. لذا این نوشتهها را که در نوع خود بییار کم نظیر است باید قدر دانست و کوشش فراهم ااورنده آن را ارج نهاد. از خداوند متعال توفیق همه این جوانان عزیز و پیروزی اسلام و مسلمین وحاکمیت و رواج ارزشهای والای قرانی را سیئلت میکنم.
فراز هایی از سخنان آیت الله هاشمی پیرامون شهدای هویزه
اینجانب به همه آنان که در طول جنگ در جبهه و در سنگر و در راه و قبل و بعد از جهاد ، هر جا و هرگونه از حمایتها و نصرت های الهی که دیدهاند سفارس میکنم که قضایا را برای دیگران بگونید و بیویسند. حیف است که این معجزات و این بارقههای هدایتگر و این آثار ارزنده توحید و خداپرستی و این گنجینه گرانبهای عالم دیانت و دینای خداپرستان از دسبرس تاریخ بدور بماند و نسلهای امروز و آینده بهرهمند نگردند. ما که میدانیم اینگونه صفحهها که از جنگهای صدر اسلام برای مامانده است تا چه اندازه در ساختن و هدایت ما و مردم ما موثر بوده است . چرا اجازه برهیم که این آیات الهی در سینهها و خاطرهها مدفون باشد؟ امید که در آینده زوایان ارجدار تاریخ این جنگ و جزوه ها و خاطرات و مقاله ها را بخوانیم. به بچههایی که به جبهه نمیروندآموزش دهید، تا آن فرازهای با ارزش چبهه را فراموش نکنند. این خاطرههای جنگ را جمع آوری کنید و تحویل تاریخ و دنیا بدهید، تا یک فرهنگ جنگ و فرهنگ دفاع به دنیا معرفی کنیم.
برای آنانکه حماسه ساز هویزه شدند
رای پنجمین روز متوالی عبور تانگهای اربش از جاده هویزه- سوسنگرد ادامه داشت. از این جابجایی بوی حمله میآمد، حمله ای که همگی مدت ها در انتظارش بودیم. بچهها نماز صبح را که خواندند مهیا شدند برای رفتن به خط مقدم. شب قبل هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، بچه ها حدود چهار کیلومتراز خط مقدم تا یک مدرسه روستایی عقب آمدند، نماز جماعت را به امامت حسین علمالهدی خواندند، قرارومدار دیدهبان ونگنبان و کشیک را گداشتند و آنقدر خسته بودند که چیزی خورده و نخورده به خواب رفتند. سی کیلومتر پیاده روی و جنگ و گریز ، بچههای خط شکن را حسابی از پا در آورده بود. آنقدر خسته بودند که صدای بولدوزرها و تانکهای ارتش که برای استحکام مواضع تلاش می کردند نمی توانست آنها را از خواب منصرف کند، بخصوص که حسین علم الهدی گفته بود پیشروی تا ایستگاه حمید در پیش است و این خود یسرویی تازه میطلبید. اینجا آرین خاکریزی بود که شب گذشته بچهها پیش رفته بودند ، ماشین از جاده به سمت چپ پیچید و پشت یک خاکریز بلند توقف کردف بجه ها پایین پریدند و حسین گفت: خوب بچه ها اینجا محل استقرار ماست، حمله از همینجا شروع می شه، مواظب باشین که تا قبل از حمله او نطرف خاکریز نرین ، سعی کنین بیشتر توی سنگر باشین ، آتش دشمن روی این منطقع بیشتره. بخوابین ، بخوابین. همینطور که حسین صحبت میکرد صدای انفجار کاتیوشا پشت سرمان همه مارا مجبورکرد که درازکش شویم . از گردو خاکی که بلند شد معل.م بود حدود دویست متر پشت سرما گلوله ها به زمین نشسته است، با این حال زمزمه ترکش بعضی از آنها نزدیک ما به گوش میرسید. حسین از جا بلند شد و گفت: ما باید اون طرف جاده مستقر بشیم .از این به بعد ارتباط با بیسیمه ، شما باید با تانکهایی که پشت سر تونه هماهنگ بشین ،قبل از اینکه دستور حمله داده بشه، همنیجا بوی سیگرتون میمونین اگه سوالی ندارین من میرم تا بقیه بچه ها رو مستقر کنم. دو هواپیمای عراقی که بالای سر بچه ها پدیدار شد، همه رادر جا میخکوت کرد، هیچکس انتظارش را نداشت، از شروع حمله این اولین بار بود که نیروی هوایی دشمن عمل می کرد. با ارتفاع پایین از بالای سر بچه ها رد شد و به عمق جبهه پیش رفت و چند لحظه بعد ناپدید شد معلوم بود که برای شناسایی آمده اند و حتما دوباره بر می گردند. بچه ها زیر آتش سنگین دشمن ناگزیر به عقب نشینی شدند،به خاکریزها رسیدیم ، همه به میگرها پناه بردند با از آتش بیرقفه دشمن در امام باشند، ولی خاکریزها حالت ساعت قبل را نداشت، خلوت خلوت شده بود، نه یک تانک ، نه یک نفر بر، از هیچکدام!!از تجهیزاتی که تا ساعتی قبل پشت خاکریز بودند خبری نبود!. اوضاع مشکوک به نظر می رسید ، بدون اطلاع پشت بچه ها را خالی کرده بودند، واز همه مهمتر اینکه علاوه بر توپ و تانک صدای رگبار هم میآمد-از نزدیک-!گفتم : اگر به سمت جنوب شرقی خود مون حرکت کنیم امید این هست ک چند نفر سالم بمونن اینطور که معلومه گروه حسین علم الهدی دارن مقاومت میکنن، بیشترین فشار عراق هم از همون سمته ، در ست پشت سر ما سمت شمال غربی ، هر چند فاصله اونها کمه ولی اگر یک متر هم از دشمن دورتر بشیم غنیمته. باید حداکثر استفاده رو بکنیم. هنوز صدای تانکهای ان طرف جاده به گوش میرسید، بیراندازی لحظه ای قطع نمیشد اگر عراقی ها خودشان را به این سوی جاده می رساندند هیچ راه فراری نداشتیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست ولی فریضه رساندن آرپی جی به علم الهدی مارا مصمم به پیش می راند. به جاده که رسیدیم توانستیم تانگ ها را ببینیم، به جز چند تایی که در حال سوختن بودند بقیه غرش کنان پیش میآمدند. فکر کردیم بچه ها باید آن طرف خاکریز باشند، از جاده گذشتیم و پشت اولین خاکریز سنگر گرفتیم . چشمم به حسین که افتاد خستگی از تنم در آمد، آرپی جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند، از همه گروه همین ده نفر مانده بودند، حتی یک جسد سالم بر زمین نمانده بود، پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک از پا در آمده اند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور میکردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. غیر از حسین دو نفر دیگر که آرپی جی داشتند دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را آتش زدند. چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند،حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد، سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و خاکریزش را به هوا بردند. خودمان را به سرعت بالای سرش رساندیم؛ از خون های روی زمین پیدا بود که مسافت زیادی خودش را بر روی خاک کشانده است.
زندگینامه شهید
شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش مییافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن ، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم کننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند میداد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودکه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشکیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قام و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لکن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاکباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد. و به تاریخ 17/10/1360 به شهادت رسیدند.
مادر شهید در محضر امام خمینی (ره)
مادر حسین که روزهای اول تنها برای بدست آوردن جسد گلگون کفن حسین بی تابی می کرد با یاد آوری مادران صدر اسلام گفت: همانطور که مادر یکی از مجاهدین صدر اسلام وقتی دشمن کافر سر بریده فرزندش را بسوی مادر پرتاب می کند و می گوید:من چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم. و چون امام فرموده است جوانان ما مانند جوانان صدر اسلام هستند من نیز مانند مادران صدر اسلام جسد مطهر فرزند را هم به خدا هدیه می دهم. مادر شهید حسین میگوید:تنها زا خدا می خواهم که این قربانی شهید را بپذیرد و قطره قطره خون پاک حسین سبب افزایش عمر امام عزیز و پیروزی انقلاب اسلامی گردد و اگر امام فرمان دهندمن و همه فرزندانم به جبهه می رویم تا ضربه ای حتی به اندازه پرتاب یک سنگ به کفار بزنیم و از اسلام دفاع کنیم. حضرت امام من به همراه مادر همه شهدا تصمیم گرفته ایم که اگر اجازه فرمایید ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگی به قلفب دشمن کافر که حتی اجساد عزیزانمان را به ما ندادند پرتاب کنیم و ما هم مانند فرزندانمان شهید شویم . امام فرمودند ک نه همینکه شما اینچنین فرزندانی دارید این بالاترین اجر است شما باند صب کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام . مادر حسین: حضرت امام ، حسین امسال قرار بود از طرف سپاه به مکه مشرف گردد. امام فرمودندک ناراحت نباشید حالا بالات از مکه رفته است.
دیباچه سرخ عشق
از آتش و عشق آب شد این دل تنگ /در جوشش میخراب شد این دل تنگ /چون تیغ برهنه در تب و تاب و جنون /بامنطق خون مجاب شد این دل تنگ آئینه و آب خاصل یاد شماست آمیزه درد و داغ همزاد شماست/این خاک که از ترنم لاله پر است /دفبرچه خاطرات فریاد شماست/سبزیم کهاز نسل بهارا نهستیم/پاکیم که از تبار باران هستیم /دور است ز ما تن به مذلت دادن/ما وارث خون سربداران هستیم /از خیل دلاوران گسستن نتوان/با روح خدا عهد شکستن نتوان /این است پیام خون یاران شهید:/جنگ است برادران نشستن نتوان/خصم شب تار و پاسدار سحرند؟شیران حریم بیشه زار سحرند/با حنجره شان سرود سرخ فلق است/فریاد بلند آبشار سحرند/سر داده منم که سر فرازم گویندآهسته به این/ و آن چو رازم گویند/چون آیه رزم در جهادم خوانند /چون سوره حمد در نمازم گویند/من همسفر باد سحر خواهم شد/خاک گذر اهل نظر خواهم شد/در اتش عاشقی بسر خواهم شد/پولادم و ابدیده بر خواهم شد/تا خاک ز خون پاک ریگین نشود/این دشت برهنه، لاله آذین نشود/تا لاله رخان بانگ انا الحق نزنند/دیباچه سرح عشق تدوین نشود.
ااسامی برخی شهدای حماسه ساز هویزه
- مرتضی کاوند
- مجید یوسفیان
- امین سلطانی
- محمد دلجو
- حسین علم االهدی
- حسین زارعی
- بهروز نوروزی
- محمد ابراهیم سمندالدوله
- محمدشمخانی
- امیر رفیعی
- خلیل بهایری
- عبدالمحمد چهار محالی
- بهروز پور هاشمی
- حسین خمیسی
- محمد رضاملایی زمانی
- محمد حسن رضا زاده
- علی اشرف ظاهری
- حسن فلاح نژاد
- سعید جلالی پور
- محمد علی عسکری
- جمال دهشور
- محمد رضا شمسی زاده
- علیرضا رکاب ساز
- محمد رضا شیخ الاسلام
- اسماعیل حاج کوهمدانی
- حسن امینی
- محمد بهاءالدین
- رمضانعلی آقایی
- سلیمان تیتئی
- عباسعلی حبیبی
- شهید قدوسی
- مصطفی مختاری
- شهید گمنام
- محمد فاضل
- عباس افشاری
- مجید کریمی ثانی
- رضا مستجابی کرمانشاهی
- مجید مهدوی
- قدیر قدرتی
- حسن فتاحی
- محمود خالح زاده
- حسین خوشنویسان
- امیر حسین جعفری
- محمود فروزش
- محمد جعفر روزبهانی
- شیال بوغنیمه
- محمود قاسمی
- علی اصغر فرهمند فر
- مهدی پروانه
- محمد حسین رحیمی
- سید محمد علی حکیم
- حمید شاهید
- سید مهدی جعفری
- محمد اسماعیل اعتضادی
- علی اکبر سیفی ابدی
- محمد جواد زاهدیان
- محسن غدیریان
- امیر احتشام زاده
- اکبر حاجی مهدی
- اصغر پهلوان نژاد
- صادق فروشانی
- علی حاتمی
- فرخ سلحشور
- محمد صادق فروشانی
- غفار درویشی
کتاب شهید
نشانه هدایت
کتاب «نشانه هدایت» به کوشش سید حمید علم الهدی توسط یادواره شهدای دانشجوی کشور در پاییز سال 1377 به چاپ رسیده است. این اثر 89 صفحه ای به خاطراتی از زندگی دانشجوی خط امام بسیجی شهید سید حسین علم الهدی اختصاص یافته است. پس از مقدمه ناشر و ستاد عالی یادواره شهدای دانشجوی کشور به 114 خاطره از شهید علم الهدی میپردازد که در ذیل به سرفصلهای مهم آن اشاره ای مینمائیم.
مکتب قرآن که خاطره ای است از دوران کودکی شهید علم الهدی و دیگر خاطرات شهید که به موضوعاتی همچون آتش زدن سیرک مصریها در زمان طاغوت - نحوه دستگیری شهید در زمان طاغوت - نماز جماعت در زندان - تظاهرات در مشهد - مبارزه با انحرافات فکری - ویژگیهای اخلاقی شهید - کمکهای شهید در زلزله شهر طبس - فعالیتهای شهید علم الهدی در دانشگاه - سخنرانیهای شهید - خاطرات دوستان و آشنایان شهید علم الهدی - مقاومت شهید علم الهدی در هویزه - فرماندهی سپاه در هویزه - صحبت برای رزمندگان - نامه تلگرافی مادر شهید علم الهدی به شاه در مورد تبعید حضرت امام(ره) می پردازد و در آخر کتاب دیدار رهبر انقلاب در سال 1375 از مزار شهدای هویزه و تجدید میثاق با شهدای هویزه و بخشی از سخنرانی ایشان نوشته شده است.
علم الهدی، سید حمید گرد آورنده
شهید بزرگوار دکتر مفتح در سال 1307هجری شمسی در یک خانواده ای روحانی در شهر همدان دیده به جهان گشود و از همان ابتدای طفولیت در دامان پدر بزرگوارش مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمود مفتح به فراگیری مقدمات ادبیات فارسی و عربی پرداخت و به جهت ذوق و استعداد فراوانی که از خود ابراز می داشت به زودی و پس از اتمام دوره دبستان به فراگیری علوم اسلامی پرداخت ، فعالیتهای مستمر و پیگیر تحصیلی وی سبب گردید که در نوجوانی و در حالی که 15 سال بیشتر نداشت از همدان به قم مهاجرت کرده و در مدرسه دارالشفا با جدیت بیشتر به فراگیری علوم و معارف اسلامی پرداخت .وی سپس در محضر اساتید بزرگ حوزه همچون امام خمینی مرحوم آیت الله بروجردی ، مرحوم علامه طباطبایی ، مرحوم آیت الله محقق داماد حضور یافت و پس از چندی به درجه اجتهاد نائل آمد .شهید مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ و ارزشمند گردیده بود به جهت روح بزرگ و همیشه جویایش و این که در طلب علم بیشتر و حاضر به تحمل تمامی مشکلات و مصائب بود پا به دانشگاه گذارد و به تحصیلات خود ادامه داد . پس از مدتی در حالی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود در دانشگاه موفق به اخذ دکترای الهیات گردید و با ارائه تز تحقیق در نهج البلاغه به این موفقیت بزرگ دست یافت . در سالهای میان 1330 تا 1340 هجری شمسی حوزه علمیه قم با درایت و آگاهی اساتیدی از جمله امام خمینی ، مرحوم آیت الله بروجردی ، مرحوم علامه طباطبایی ، تحولی شگرف را پشت سر گذاشت و این باعث گردید که طلاب مبارزی پرورش یابند که قیام خونین پانزدهم خرداد سال 1342 به رهبری امام خمینی اوج آن می باشد . در این میان شهید مفتح همچون دیگر روحانیون متعهد و بیدار با افشای ماهیت پلید و خیانتهای رژیم فاسد پهلوی در این قیام عظیم ، فعالانه شرکت نمود . پس از سرکوب قیام پانزدهم خرداد شهید مفتح به منظور ادامه مبارزه علیه طاغوت کوشید تا ارتباطی نزدیک میان دانشگاهیان و اساتید و طلاب حوزه علمیه برقرار سازد و به همین خاطر تدریس در دبیرستانها و حوزه علمیه را به طور همزمان آغاز کرد . وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خود احساس می کرد مبارزه با عفریت جهل و نادانی را مهمترین وسیله ، جهت مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی می دانست و در این دو سنگر به همراهی شهید آیت الله بهشتی ، ابعاد گسترده ای بر اقدامات خویش داد .
استاد شهید دکتر مفتح در جهت هرچه متشکل نمودن طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی با نام جلسات علمی و اسلامی زد که این مجمع فعالیت وسیع و گسترده ای در جهت شناساندن چهره راستین و اصیل اسلام در جامعه شروع کرده که به زودی از سوی ساواک جلسات آن تعطیل گردید . با افزایش فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شهید مفتح پس از تبعید امام و نیز محبوبیت و مقبولیت وی در نزد طلاب و دانش آموزان وی از سوی ساواک دستگیر و از قم به زاهدان و دیگر شهرهای جنوبی تبعید گردید .
با پایان گرفتن زمان تبعید وی به تهران آمد وگرچه از سوی ساواک تحت نظر بود لیکن دعوت به همکاری از سوی دانشگاه الهیات را پذیرفت و از این به بعد دانشگاه جبهه دیگری برای مبارزه با رژیم جنایتکار پهلوی گردید .شهید مفتح به همراه استاد شهید مرتضی مطهری به تدریس در دانشگاه پرداخت و علاوه بر فعالیت در دانشگاه بنا به دعوت مسجد الجواد و حسینیه ارشاد جهت سخنرانی در آنجا به روشنگری و ارتباط بیشتر میان نسل روشنفکر تحصیل کرده و اقشار روحانی متعهد و مسئول همت گمارد .وی همچنین با قبول امامت جماعت مسجد جاوید و تشکیل کتابخانه و کلاسهای مختلف از جمله اصول عقاید ، فلسفه ، تاریخ ادیان و جامعه شناسی دست به تلاش فوق العاده ای در جهت ارتقای دانش ایدئولوژیک و شعور سیاسی دانش آموزان ،دانشجویان و دیگر اقشار روشنفکر جامعه زد و به همراه اساتید ارجمندی همچون شهید باهنر ، حجت الاسلام خامنه ای ، دژ مستحکمی به منظور مبارزه با رژیم ستمشاهی و تشویق و جذب روشنفکران و اشخاص آگاه جامعه بنا کرد .
آیت الله مفتح ضمن تدریس مبارزه را در سطح وسیعی آغاز کرد به طوری که ساواک در سوم آذر 53 به مسجد جاوید یورش برد و شهید مفتح و آیت الله خامنه ای را دستگیر نموده و مسجد جاوید را نیز تعطیل کردند .
شهید مفتح در سال 54 روانه زندان شاه شد و پس از آزادی دوباره به فعالیت خود ادامه داد تا آن که در سال 56 نماز عید فطر را با حضور بیش از 5 هزار نفر برگزارنموده و در خطبه ای از امام خمینی با تجلیل یاد کرد .
در سال 57نماز عید فطر در تپه های قیطریه به امامت ایشان برگزار شد که به تظاهرات گسترده ومیلیونی مردم برای سرنگونی رژیم شاه انجامید وبه دنبال آن تولد یوم الله 17 شهریور . در پی برنامه ریزی این تظاهرات ها وی دوباره دستگیر شد ولی با اوج گیری انقلاب شاه مجبور به آزاد ساختن زندانیان سیاسی از جمله ایشان گردید .
او جزو موسسین جامعه روحانیت مبارز و عضو شورای مرکزی بود .این جامعه برگزاری بسیاری از مراسم و راهپیماییهای میلیونی ( تاسوعا ، عاشورا ، اربعین و ... ) را بر عهده داشت و شهید مفتح در مقام دبیر جامعه کلیه اعلامیه های آنرا تهیه و تنظیم می نمود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، شهید مفتح در یکی از کمیته های انقلاب اسلامی به کار مشغول شد و سپس عهده دار سرپرستی دانشکده الهیات گردید .
سرانجام جهل عده ای جاهل که از نظر فکری قدرت شنیدن استدلال قوی و منطقی این شخصیت مبارز و فیلسوف عالیقدر را نداشتند به نام مذهب و در واقع علیه مذهب وی رابه شهادت رساندند .
گروه مزدور و منحرف فرقان در 27 آذر ماه سال 1358 وی رابه همراه دو پاسدار جان بر کفش به شهادت رساند تا خدمت خویش را نثار امریکای جنایتکار نموده و شخصیت بزرگ دیگری را از امت مسلمان ایران بگیرند .
( والسلام )
نخست وزیر
من محمد جواد باهنر در سال 1312 در شهر کرمان متولد شدم . محله ما معروف به ‹‹ محله شهر ›› از محلهای قدیمی و مخروبه شهر کرمان بود و من دومین فرزند خانواده بودم که غیر از من هشت خواهر و برادر دیگر هم بودند . پدرم پیشه ور ساده ای بود که زندگی بسیار محقرانه ای داشت و مغازه کوچکی در سرگذر ، که از همین مغازه امرار معاش می کردیم و هم اکنون 76 سال دارد و پیرمردی از کار افتاده است و مادرم حدود 10 سال قبل فوت کردند . من از کودکی از سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شدم که نزدیک منزلمان بود ، چون اولاً در آن ایام مدارس چندان زیاد نبود و بعد هم اگر بود ، خانواده هائی امثال ما چندان دسترسی به مدارس نداشتند و همین پیش آمد مکتب خانه بسیار خیر بود ، برای اینکه در همین مکتب خانه بانوی متدینه ای بود که قرآن را نزد ایشان خواندم . فرزندی داشت که آن روز از تحصیل کرده ها بود و بعد وارد حوزه علمیه کرمان شد بنام آقای حقیقی ، و ما در همان خانه نزد ایشان خواندن و نوشتن و درسهای معمول آنروز را فرا گرفتیم و از حدود ده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان با راهنمائی همان حجت الاسلام حقیقی راه پیدا کردیم و از آن روز به بعد درسهای رسمی که می خواندیم، درسهای طلبگی بود.
مدرسه معصومیه بعداز سالها بسته بودن در دوره رضاخان ، تازه بعد از شهریور 20 باز شده بود و چند نفری شدیم . تحصیلات جدید بصورت متفرقه و داوطلبانه انجام می شد . تا سال 32 ، یعنی موقعیکه من 20 ساله شده بودم، توانستم ضمن ادامه تحصیلات دینی به گرفتن پنجم علمی قدیم موفق بشوم ، تا آن سال درس را تا حدود سطح رسانده بودم و در اوائل مهر ماه 32 بود که به قم عزیمت کردم. وضع مالی خانواده آنچنان بود که به هیچ وجه قادر به پرداخت مخارج تحصیلی من نبودند و من در قم از شهریه محدودی که مرحوم آیت الله بروجردی در آن زمان می دادند یعنی 23تومان در ماه زندگی می کردم ، که البته پس از چندی 50 تومان هم از حوزه علمیه به آنجا حواله می شد .
در سال اولی که در قم بودم ، در مدرسه فیضیه سکونت داشتم و کفایه و مکاسب را توانستم نزد چند استاد آنروز، مرحوم آقای مجاهدی ، آقای سلطانی و دیگران تمام کنم . از سال 33 به درس خارج رفتم ، اساتید ما در درس خارج عمدتاً رهبرمان ، امام بزرگوارمان ، آیت الله العظمی امام خمینی بودند که ما از همان اولین سال درس خارج یک درس فقه و یک درس اصول از محضر ایشان استفاده می کردیم و تا اوائل سال 41 یعنی بیش از 7 سال محضر ایشان را در دو درس درک کردم که هنوز هم بسیاری از یادداشت های درس آنروز ما از محضر ایشان ، بعنوان یادگار ذخیره علمی خوبی برای ما باقی مانده ، علاوه بر این ، درس مرحوم آیت الله بروجردی که درس فقهی بود ، می رفتم که دیگر بتدریج آن سالها با توجه به مرجعیت ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی پیدا کرده بود و تا پایان سال 40 که سال فوت ایشان بود باز درس ایشان را ادامه دادیم .
استاد دیگر ما علامه طباطبائی بودکه درس فلسفه ( اسفار ) را شش سال خدمت ایشان خواندیم و نیز از درس تفسیر ایشان استفاده کردیم . یادم هست از اولین روزهایئکه ایشان درس تفسیر را شروع کردند و عادتشان این بود که ابتدا درس می گفتند و مطالب در جمع طلاب مورد بحث قرار می گرفت و بعد از آنکه اشکالات رفع می شد و درباره اش بحث می شد ایشان درس را می نوشتند و به صورت المیزان دورة تفسیر عالی ایشان در می آمد و ما چند جزوه از تفسیر ایشان را از ابتدا سورة بقره به بعد در محضر ایشان بودیم و یادداشتهای فراوانی را هم دارم و برای بنده که خاطرات پرباری بود . در این دوران درس امام درس پر شوری بود ، چون ایشان عمدتاً به تربیت طلاب پرداختند و معروف بود که طلبه هائی که بیشتر می خواستند درس بخوانند و اهل فکر و تحقیق و کار هستند در درس ایشان شرکت می کنند و امروز عمده کسانی که به صورت علمای جوان شهرها یا ائمة جمعه یا افراد شورای عالی قضائی ، فقهای شورای نگهبان و مسئولان روحانی بنام مملکت و تعداد متنابهی از نمایندگان مجلس ، آنهایی که سنشان مقداری بالاتر است ، اینها همه شاگردان آن روز امام بودند .
ما بهترین خاطرات علمی و تحصیلی مان را در این دوران 9 ساله تحصیلات قم داریم . البته من همان اولین سال ورودم به قم بود ، سال 33 که بطور متفرقه کلاس دوازده را امتحان دادم و دیپلم کامل را گرفتم و بعد از چندی از دانشگاه الهیات به ادامة تحصیلات دانشگاهی پرداختم ، منتهی چون دروس دانشگدة الهیات برای ما تازگی داشت ، ما اصولاً به همان تحصیل قم ادامه می دادیم و در هفته یکی دو بار به بعضی از دروس که لازم بود شرکت کنیم ، به تهران می آمدیم به این ترتیب حدود سال 37 بود که دورة لیسانس دانشگاه را هم تمام کردم و بعد از مدتی که در قم مشغول بودم توانستم دورة دکترا را هم ادامه بدهم و دورة دکترای الهیات را عمدتاً بعد از آمدن به تهران ادامه دادم و همچنین یک دوره فوق لیسانس امور تربیتی را ، که آنروز دانشگده ادبیات تهران این دوره را داشت و بعد از دو سال این دوره را هم به پایان رساندم .
در قم بیشتر علاقه داشتیم که حوزه تحرک جدیدی داشته باشد از نظر نوع مطالعات و مسائل طرح شده و تحقیقات علمی فکری و فلسفی خوشبختانه این نهضت از چند سال قبل شروع شده بود که اولین دورة این حرکت توسط امام از یک طرف و علامه طباطبائی از طرف دیگر بود . شاگردانشان آقای منتظری ، آقای بهشتی ، آقای مشگینی و دیگران بودند که ما البته شش سال بعد به این جریان پیوستیم و لذا دوره های درس دوم این اساتید بزرگ را شرکت کردیم، البته به لحاظ سنّمان که اقتضا می کرد توانستیم ادامه بدهیم . نهضت تألیف و تحقیق و ترجمه و کارهای ومطبوعاتی تازه شکل گرفت و ما به کمک چند نفر از دوستان از جمله آقای هاشمی رفسنجانی و آقای مهدوی کنی بودند و عده ای دیگر از دوستان که مکتب تشیع را براه انداختیم و از سال 36 بود سالنامه ای و بعد فصل نامه ای را منتشر کردیم و این ادامه داشت تا بعد از هفت شماره از سالنامه ، که این سالنامه را توقیف کردند و سعی ما بر این بود که از بهترین نویسندگان اسلامی مجموعه هایی بگیریم و جالب بود آن مجموعه ها ، که بعدها هر یک از آن مقالات بصورتهای مختلف چاپ و تکسیر شد .
در ضمن نکته جالبی را عرض کنم که آنروزها هنوز تیراژ کتابها بین هزار الی سه هزار بود ، اما ما اولین سالنامه را اعلام کردیم و شروع به فروختن قبوض مربوطه کردیم، چون اولاً ما هیچ بودجه جهت چاپ این سالنامه نداشتیم و از طریق فروش قبوض در صدد تهیة مخارج چاپ سالنامه بودیم و طلاب هم بسیار کمک کردند و وقتی مردم صورت مقالات و نویسندگان را مشاهده کردند ، به قدری استقبال شد که ما مجبور به چاپ ده هزار نسخه شدیم ، ولی با این چاپ تقاضا بقدری زیاد بود که مجدداً 5000 نسخه دیگر هم منتشر کردیم و برای آن روز تیراژ 15000 بسیار جالب و شاید واقعاً بی نظیر .
به هر حال جریان تازه ای بود ، ضمناً طبق عادتی که آن روزها طلاب داشتند ، ما منبر هم می رفتیم و سخنرانی می کردیم و خاطرم هست اولین بار که توقیف شدیم در سال 37 بود در آبادان و مقارن بود با آن سالی که دولت ایران ، اسرائیل را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخته بود و در منبر سخت به این مسئله حمله کردم ، بعد توسط شهربانی آبادان دستگیر شدم واین اولین خاطره از برخورد با رژیم بودو هنوز آن روز مسئلة دستگیری روحانی نادر بود . در هر حال مسئله منبر و سخنرانی هم برای ما مسئله ای بود .
سال 41 به تهران آمدم ، انگیزه اولی این بود که در آن روزها صحبت از این بود که نماینده ای از حوزة علمیة قم برای تبلیغات اسلامی به کشور ژاپن برود و بنده پیشنهاد شده بودم ، به این منظور آمدم تهران که مقدمات کار را فراهم کنم و لازم بود که دوره ای هم زبان انگلیسی که زبان دوم آنجا بود به صورت فوق العاده ببینم و برای دیدن آن دوره زبان و دیگر مقدمات در تهران سکونت اختیار کردم ، منتهی آن سفر به علت مشکلاتی که پیش آمد به تأخیر افتاد منتهی شد به آغاز مبارزه روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در اواخر سال 41 یعنی شاید 6 الی 7 ماه از سکونت ما در تهران گذشته بود و گذشته از اینکه برای مسافرت ما مشکلاتی پیش آوردند بهتر این بود که در ایران بمانیم و در جریان مبارزه همکاری کنیم . سال 42 که اوج مبارزه در آن زمان بود و 15 خرداد در همان سال اتفاق افتاد ، ما از آن تعداد روحانیونی بودیم که از قم اعزام شدند به شهرهای مختلف برای اینکه محرم آن سال را به محرم حرکت و قیام تبدیل کنیم و من آن سال به همدان مأمور شدم و رفتم . خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم سخنرانیها اوج بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود که گفتند ، نگذارید جلسات پرجمعیت باشد و الا اگر بخواهید از اوایل شروع کنید ، قبل از اینکه اجتماعی از مردم باشد ، شما را دستگیر می کنند .
از همان روز ششم که اوج گرفت ظاهراً روز هفتم بود که ما دستگیر شدیم منتهی هنوز حوادث 15 خرداد نبود . مردم اجتماع کردند و ما را آزاد کردند و ما مجدداً به سخنرانی ادامه دادیم ، تا روز 21 محرم آن سال همه جا مسئله اوج گرفت و ما به شدت تحت تعقیب قرار گرفتیم که دوستان ما را مخفیانه به تهران فرستادند و در آنجا دستگیر نشدیم . اما در پایان اسفند همان سال مصادف شد با سالگرد مدرسه فیضیه ، چون فروردین همان سال 42 ، روز اول فروردین حمله رژیم به مدرسه فیضیه ، طبعاً بیستم اسفند برابر بود با فوت امام جعفر صادق و سالگرد همان حادثة مدرسه فیضیه ، یعنی اواخر اسفند بود که به این مناسبت در مسجد جامع بازار تهران سخنرانی برگزار کرده بودند و ما مسئول اجراء سخنرانی آنجا بودیم . در سه شب که سخنرانی انجام شد و اجتماع بسیار عظیمی هم گرد آمده بودند و در آن سالها در نوع خودش بسیارجالب بود و شب سوم بود که پلیس زیادی باتفاق سرهنگ طاهری معدوم که ایشان مسئول دستگیری ما بود ، آمد و بعد از دستگیری ما را به زندان قزل قلعه انتقال دادند . این اولین زندانی رسمی بنده بود که حدود چهار ماه طول کشید و به محاکمه و دادگاه هم کشانده شد . مسائل ما در تهران به صورتهای مختلف ادامه پیدا کرد که یکی از آن مشارکت و همکاری من بود در مبارزه و مسئله دومی که برایم پیش آمد همان ادامه تحصیلات دانشگاهی بود که قبلاً عرض کردم در دو رشته و مسئله دیگر خدمات فرهنگی بود و این از مسائلی بود که دوستان بسیار رویش تأکید داشتند .
ابتدا آیت الله بهشتی به آموزش و پرورش راه یافته بودند و سربندهای این کار را در اختیار داشتند و همچنین آقای دکتر غفوری و شاید 7 و یا 8 ماهی گذشته بود که این مسئله به من ارجاع شد و در جریان قرار گرفتم و قرار شد که برای برنامه ریزی تعلیمات دینی ، نوشتن کتابهای دینی ما بطور جدی کار کنیم و از اولین سالهائیکه وارد آموزش و پرورش شدیم ، مشکلات فراوانی بود ، دوستان مقدماتش را فراهم کردند ، توانستیم در قسمت برنامه ریزی درسی راه پیدا کنیم جالب بود که در این فرصت که ما از بخشهای کوتاهی که در اول ابتدائی بعنوان مسائل دینی بایستی وارد می شد تا آخرین سالهای تحصیلی دبیرستانی موفق شدیم که کتابهای تعلیمات دینی بنویسیم و همینطور برای دوره های تربیت معلم و دیگر رشته های تحصیلی که وجود داشت . این از فرصتهای جالبی بود برای ما و تاریخچه مفصلی دارد که ما چگونه در این جریان درگیریهائی با دستگاه داشتیم و چگونه به یاری خدا موفق شدیم که مطالب کتابها و خود کتابها را حتی بدون یک جمله دخالت دستگاه بنویسیم و مطالب کتابها حتی در آنروز در بعضی از حوزه های مبارزاتی مخفی هم بعنوان مطالب آموزشی تعلیم می شد .
مطالبی که در دورة دبیرستانی نوشته بودیم و دورة راهنمائی ، نسبتاً تحرک خوبی داشت . این سالهای آخر بود . در سال 55 ، 56 که دیگر رژیم احساس کرده بود که مطالب کتابها چیست و لذا سخت جلوی کتابها را گرفته بود و داده بودند به مراکز خودشان برای سانسور تجدید نظر و کتابهای تجدید نظر شده آنها را که ما توانستیم دست بیابیم که مراکز وابسته ساواک و غیره دیده بودند در حدود 60% از مطالبی را که ما در کتاب اول و دوم راهنمائی نوشته بودیم دورش را خط کشیده بودند و در حاشیه اینها اظهار نظرهائی کرده بودند و معلوم بود که برایشان ناگوار است . از آن سال اینها تصمیم گرفتند که این کتابها را جلوگیری کنند منتهی دریک محضورات اجتماعی خیلی سختی قرار گرفته بودند و می گشتند دنبال اینکه مؤلف جدید پیدا کنند که بجای ما بنویسند ، مؤلفی که بتواند برای آنها مطالبی دلخواه بنویسد که یا نبود و اگر بود جامعه نمی پذیرفت .
چون مدتها معلمین آشنا شده بودند با کتابهای ما و مدتها بود که معلمین به ما می گفتند زمینه بسیار خوبی به ما دادید که ما اگر می خواستیم حرفهای خودمان را علیه رژیم بزنیم در هیچ یک از کتابهای دیگر امکان نداشت ، این بهانة خوبی است و شما سر نخ مسائل را در این کتابها به ما داده اید و ما بحث های خودمان را می کنیم و اینها تلاش کردند برای اینکه کتابهائی نوشته بشود و باز ما بر سر راهشان آمدیم و حتی با بعضی از نویسندگان اوقافی آنروز قرار گذاشته بودند ما خصوصاً آنها را می دیدیم و بصورتی آنها را منصرف می کردیم و مردم را در جریان می گذاشتیم و همچنین معلمین را که احیاناً اگر از ما خواستند کار تازه ای بکنند ، آنها آگاه باشند و بتوانند مقاومت کنند و در هر حال با شیوه های خاصی آن سال توانستیم جلو این کار را بگیریم و چاپ این کتابها را تا آخرین روزهائی که فرصت داشتند به عقب انداختند ولی دیگر نمی توانستند در برابر افکار عمومی مقاومت کنند و چه بگویند ، که اتفاقاً در سال 56 که دیگر آغاز مبارزه وسیع بود و دیگر مجبور شدند که تسلیم بشوند ، ولی ما به عنوان یادگار نسخه ای از کتابهائیکه آنها بر دور مطالبی که قرار بود سانسور کنند خط کشیده بودند و جالب اینکه 3 قلم مختلف یعنی از سه کانال مرور شده و رد شده بود که باید این مطالب حذف شود نگاه داشتیم و لذا ما همه آنها را که گاهی بعضی این سئوال را می کنند که شما چطور در آن موقع این کتابها را نوشتید ؟ آیا همکاری نبود ؟ پاسخ ما این است که اولا کلیه مطالب و کتابها هست و ما جایزه می گذاریم برای کسانی که در سراسر این کتابها حتی یک جمله پیدا کنند که حتی غیرمستقیم بتواند دستگاه جبار را تأیید کند . بالعکس صدها مورد پیدا خواهند کرد که اینها بصورت مستقیم و فشرده مثلا اصطلاح طاغوت و توحید را که نفی استکبار ، استبداد و استعمار را می کرد در این کتابها بحث کردیم .
آیات فراوانی از جهاد و لزوم کارزار در برابر ظلم و بیعدالتی را در مطالبهای مختلف گفتیم و بقیه را در همین کتابهای درس بعنوان ضرورت مبارزه مخفی و حفظ نیروها از اینکه دشمن بتواند به آن دست برد بزند و برای ضربه کاری زدن به دشمن ، گفتیم . تاریخ ائمه را آن قسمتهای مبارزاتی و انقلابی و درگیریهائی که با خلفا داشتند بیان کردیم و مسائل اقتصادی که در این کتابها گفته شده است هنوز هم بعضی از معلمین به ما می گویند همان مسئله گفته در کتب را اجرا کنی . از نظر ملی کردن صنایع و بسیاری از منابع طبیعی و بسیاری از این زمینه های سرمایه ای و استثماری در آن کتاب پیشنهاداتی شده .
مسئله انفال بخوبی آنجا تبیین شده که ثروتهای عمومی چیست ، مبارزه با تبعیض ، ظلمها ، طاغوتها و استبدادها و انواع وسائل که خوشبختانه همانطور که عرض کردم کتابها هستند و الان هم تدریس می شود و یادگار خوبی است ، حتی بعضی مدعی هستند و فکر می کنم که ادعایشان هم درست باشد که مقداری از روشن بینی نسل جوان و نوجوان ما بخاطر خواندن این نوع مسائل در کتابهای دینی بود . در هر حال اینهم فرصتی بود برای ما و جالب این بود که ما از سال 50 سخنرانیهایمان ممنوع شده بود در عین اینکه کتاب درسی می نوشتم و این تعجب بود که هر جا بعنوان سخنرانی دعوت می شدم از سخنرانی جلوگیری بعمل می آمد ، آنوقت ما بعنوان فلان کلاس تربیت معلم برای اینکه فقط درس می دهیم و یک معلم بیشتر نیستیم شرکت می کردیم در اجتماع معلمین و برایشان صحبت می کردیم .
قبل از اینکه سخنرانی ما ممنوع شود ، یعنی قبل از سال 50 عمدتاً سخنرانی های ما در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن پزشکان آن روز بود . مسجد هدایت ، مسجد مرحوم آیت الله طالقانی پاتوق ما بود ، که تا سه سال ماه رمضان را آنجا صحبت می کردیم ، شبهای جمعه زیادی آنجا صحبت کردم . مسجد الجواد تقریباً با همکاری خودمان تأسیس شد و مقدمات کارش را در جریان بودیم . در راه اندازی آنجا از نظر برنامه ها با ما مشورت می کردند و بالاخره حسینیه ارشاد که مدتها آنجا برنامه داشتیم .
ابتدا که به تهران آمدیم با هیئت مؤتلفه آشنا شدیم ، که می دانید آنها مبارزات تندی علیه رژیم داشتند و تقریباً پدیده همان انقلاب اسلامیمان بودند . که بعد در رابطه با مسئله منصور عده ای از ایشان دستگیر شدند . ما وقتیکه به تهران آمدیم با راهنمائی آقای بهشتی بعنوان کسیکه در حوزه ها و کانون ها آموزش می دادیم ، وارد شدیم ، یادم هست از بحث هائیکه مرحوم شهید مطهری تهیه کرده بود بعنوان درسهای آموزشی در کانونهای مخفی استفاده می کردیم و بحثهائی هم خودمان تهیه می کردیم و آنجا این نوع همکاری را با برادران داشتیم .
بعد از آنکه قضیه ترور منصور پیش آمد و عده ای از سران آنها دستگیر شدند ، فکری به نظرمان دسید و آن اینکه ما بعنوان همان جریان که نمی توانیم علناً کار را ادامه بدهیم و از طرفی پراکنده شدن عده زیادی از افراد مبارز و متعهد و اینهم درست نبود ، آمدیم گفتیم یک تشکیلات نیمه علنی درست می کنیم در یک پوشش اجتماعی و آن تشکیلات رفاه را براه انداختیم ، مؤسسه تعاونی و رفاه که این ظاهراً هدفهایشان امدادی بود ، تشکیل صندوقهای قرض الحسنه و تشکیل مدارس بود ، اما در باطن ما همان دوستان را جمع کرده بودیم و غیر از کارهای دولتی علنی که بصورت کارهای کمکی می کردند ، کارهای مخفی هم داشتیم که کارمان را انجام می دادیم و یادم هست در همان جریان برادرمان رجائی به عنوان یکی از رابطهائی که بایستی رهبری کند بعضی از این کانونها را ، بنده معرفی کرده بودم و اسم مستعاری که برای ایشان گذارده بودیم ، ‹‹ امیدوار ›› بود و ایشان به عنوان امیدوار در آن جلسات شرکت می کرد که نمی شناختند که ایشان چه کسی است و نام واقعی او چیست که در آن جلسات تعلیم می دادند . ما از نظر کارهای علنی مدرسه‹‹ رفاه ›› را بدنبال همان مسئله بوجود آوردیم .
البته در این جریان می دانید که آقای بهشتی ، آقای رفسنجانی و عده دیگری از آقایان و دوستان همکاری داشتند . مسئله دیگر تشکیل مراکزی از این قبیل بود از جمله کانون توحید که در تأسیس این مرکز همکاری داشتیم هم برای طرح و ساختمان و اینرا عرض کنم که مهندس موسوی که الان سر دبیر روزنامه جمهوری اسلامی و وزیر امور خارجه هستند ، ایشان طرح آن ساختمان را ریخت ، چون رشته اصلی ایشان بود و جالب بود که در برابر کار عظیمی که ایشان انجام داده بود ، پولی دریافت نکردند و معلوم بود که برادران با هدفهائی دیگر ، مشغول کار هستند . و می خواهند کانونی درست کنند و این کانون هم کانون علمی تبلیغی جالبی شد و یکی دیگر همکاری ما بود در تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی که کار مطبوعاتی بود در تهران و ادامه دارد و تا به حال 200 الی 300 کتاب را توانسته نشر بدهد و هر ساله میلیونها نسخه کتابهای مفید را منتشر می کند و این چند ساله آخر قبل از پیروزی انقلاب تقریباً پناهگاهی شده بود مخصوصاً موقعیکه دیگر شرکت انتشار هم تعطیل شده بود و آنجا پاتوقی شده بود برای مراجعه افرادیکه می خواستند کتابهای اسلامی مفید را بخوانند .
مسئله دیگر باز تذکری است دربارة دستگیریهائی که انجام شد نسبت به ما ، در سال 52 بود و ظاهراً تحت مراقبت شدید بودیم ، می دانید که آن سالها سالهای بسیار پر وحشتی بود . غالباً افرادی که به صورتی مبارزاتی داشتند تحت نظر بودند ، یک جریان خانوادگی برای ما پیش آمد ، خواهری داشتم که نزد ما زندگی می کرد و آمدند و او را دستگیر کردند و دستگیریهای بسیار عجیبی بود ، مرتب دستگیر می کردند و چند روز نگه می داشتند و گاهی در بیابانها رها می کردند و گاهی در گوشه دیگری از شهر ، و عمدتاً اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند از او بپرسند که ما با چه گروههایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل داریم و چه مسائلی را تعقیب می کنیم . بعد در همان رابطه هم به منزل ما ریختند و آنجا را بازبینی کردند وچندروزی هم در کمیته ، کمیته کذایی آن روز بودم که دومین دستگیری بنده بود .
البته آن مسئله حدود یکسالی ادامه داشت و بعد دیگر ظاهراً تمام شد ، ولی تحت مراقبت بودم . مکرر به ساواک احضار می شدم . در سال 56 و 57 سه نوبت مجدداً دستگیر شدم ، یک نوبت در شیراز بود که هنگام حکومت نظامی بود و سخنرانیها ممنوع بود و ما در دانشگاه شرکت داشتیم برای سخنرانی ، روز بعد هم سخنرانی انجام شد ، هنگام بازگشت راهها را بستند که با لباس مبدل بنحوی وارد دانشگاه شدم و در اجتماع زیادی از دانشجویان و اساتید که شرکت داشتند ، سخنرانی کردم و هنگام بازگشت در هواپیما بازداشت شدم و بعد از چند روزی منتقل کردند به تهران و دو نوبت دیگر هم مجدداً در همان حوادث دستگیر شدم .
ولی می دانید که آن سالها چندان طولی نداشت . یک نوبتش جالب بود که ماه رمضان بود ، ماه رمضان سال آخر اجتماعی کرده بودیم در دریای نو ، عده ای از علما و روحانیت مبارز جمع شده بودند که برنامه می ریختند برای تظاهرات و راهپیمائیها و از این قبیل مسائل که کشف کردند و ما 30 نفر بودیم که آنجا را محاصره کردند ، بعضی از ما را بین راه و بعضی را داخل منزل دستگیر کردند که بنده و آیت الله وسوی اردبیلی را در خیابان دستگیر کردند و ما را بردند ، ولی باز مدت کوتاهی بود.
این خلاصه مسائلی بود که تا قبل از پیروزی انقلاب داشتیم که البته یکی دو نکته را هم اشاره کنم که یکی عضویت در شورای انقلاب بود که در جریان هستید و یکی مقدمات تأسیس حزب جمهوری اسلامی بود که باز در همان سال 57 مشغول بودیم با دیگر برادران و آخرین مسئولیتی که از طرف امام قبل از پیروزیانقلاب به من داده شد ، ابلاغ فرمودند که کمیته تنظیم اعتصابات را ما تشکیل بدهیم و هدف آن کمیته این بود که به اعتصابات دامن بزنیم اما در مواردیکه مثل گندم و سایر لوازم ضروری زندگی ، آنها را بتوانیم تنظیم کنیم بسیار خاطره انگیز بود . قبل از پیروزی انقلاب که همه جا اعتصابات دامن زده می شد و ما در جریان مسائل بودیم . بعد که انقلاب به پیروزی رسید ، باز یادداشتی دیگر از امام داشتم که قرار شد برای تنظیم امور مدارس گروهی را تشکیل بدهیم ، چون مدارس بایستی بعد از پیروزی انقلاب باز می شدند و ما نگران بودیم که آیا باز خواهد شد ؟ آیا مدارس را به راحتی می شود باز کرد ؟ خدمت امام که مذاکره شده بود ، ایشان دستور فرمودند که گروهی را تشکیل بدهیم برای تنظیم امور مدارس ، برادرانی را دعوت کردیم و به سرعت سازماندهی کردیم ، حدود 1000 نفر را توانستیم از خواهران و برادران آماده کنند که روز افتتاح مدارس این گروه پخش بشود در مدارس تهران و آنجاها رهنمودهائی بدهند و مراقبت هائی بکنند و خیلی هم خوب برگزار کردند و ادامه همان جریان بود که برادرمان آقای رجائی ، جزو همان چند نفری بودند که مسئول فرماندهی تنظیم امور مدارس بودند ، که حتی وقتی اولین وزیر آقای دکتر شکوهی از طرف دولت موقت تعیین شد ، آقای رجائی و چند نفر دیگر در همین وزارتخانه بعنوان مشاوران بودند که در واقع نقش بسیار فعالی را برای سازماندهی جدید وزارت آموزش و پرورش بعهده داشتند .
بعد از پیروزی انقلاب جزء افراد اصلی شورای انقلاب بود و نیز با کمک شهید بهشتی و تعدادی دیگر از یاران حزب جمهوری اسلامی ایران را تأسیس نمودند و بعد از انتخاب شهید رجائی به نخست وزیری ، باهنر را به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب کردند . رابطه شهید باهنر با شهید رجائی همینطور ادامه داشت تا اینکه وقتی رجائی به ریاست جمهوری انتخاب شد ، شهید باهنر محبوب را به نخست وزیری انتخاب و به مجلس معرفی کرد . او در این مدت کوتاه لیاقت و کارآئی خود را به مردم ستمدیده نشان داد و می خواست برای آنها کار کند که جنایتکاران نگذاشتند که این راه با سرعت بیشتری ادامه یابد .

By Ashoora.ir & Night Skin