حسین سالار قلبها
از مطالب گذشته این واقعیت دوشن شد که اسلام برای آزادی جهانیان از بوغ سلطة زورگویان، و نجات انسانها از عبودیت غیرالله آمده، تا رابطة فطری و طبیعی انسان را با خالقش در حد اعلا تقویت و استحکام بخشد،و از خضوع بشر در برابر هر نظام موهوم و ساختگی - که جز تباهی و اسارت در بر ندارد- جلوگیری کند، انسان را به تسلیم در مقابل خالق جهان - که همه هستی در برابر ذات اقدس او خاضع و خاشعند - دعوت نماید. و به همین لحاظ است که گسترش اسلام ذاتاً موجب خشم و رعب استثمارگران سلطه جو و مستکبران صاحب زور و زر شده تا بدانجا که صرف نام و کیان اسلام دشمنانش را میترشاند و میآزارد، زیرا منطق متین و جاذبة نیرومندش که مطابق فطرت انسان است به حدی است که آنان را به وحشت میاندازد. از این رو هرگز جباران و زورگویان را با اسلام الفت و مودتی متصور نیست و همیشه در کمین فتنهانگیزی بر علیه اسلام و مسلمانان بوده و هستند. قرآن در این باره میفرماید: « و کافران پیوسته با شما مسلمانان نبرد میکنند تا آنکه اگر بتوانند - شما را از دین خود برگردانند.» 52 و در جای دیگر میفرماید: « بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب حسدی که بر ایمان شما برند.» 53
و نیز فرموده است: « و هرگز یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی.» 54 پس، علت اساسی دشمنی کافران و اهل کتاب همان عداوت و کینهای است که به اسلام و مسلمین دارند، و این مسئله مطرح نیست که برهان حقانیت اسلام آنان را قانع نساخته چه اگر مسلمانان حتی نهایت مهر و دوستی را به آنان ابراز کنند باز هم راضی نخواهند شد مگر اینکه پیرو ملت و آیین و نظام و فرهنگ آنها باشند. این است اصل و پایة بغض و کینهای که در هر زمان و مکان نسبت به اسلام نمایان گردیده است، و بر همین اساس است که یهود و نصاری بر ضد اسلام و مسلمین یورش و هجوم میآورند و با وجود اختلاف بین نصاری و یهود و حتی اختلاف بین فرق گوناگون آنان و نزاع آنها با ملتهای ضد دین و ملحد، همواره د رهدف مشترک یعنی بسیج نیروهای ملحد و فاسد بر علیه امت اسلام، اتفاق و اتحاد داشتهاند.
آنان در ضدیت و مبارزه با امت اسلام همیشه همرنگ و همروش نبوده، بلکه با نیرنگها و توطئههای گوناگون برخورد نمودهاند.
دشمنان اسلام در اوایل ظهور اسلام حماسههای مسلمانان را در راه دین و عقیده تحت لوای توحید مشاهده و درک نمودند که قدرت مقاومت در برابر انسانهای مؤمن و حقجو را ندارند، لذا تغییر روش دادند به طوری که در جنگها و حملاتی که در قرون اخیر بر علیه مسلمانان به راه انداختند آن را از صورت جنگ با عقیده و آیین اسلام خارج کردند، و این فقط به خاطر ترس و وحشت آنان از هیجان مذهبی مسلمین بود و بالأخره جنگ و کینه توزی خود را در زیر چتر عوامفریبانة مسائل سیاسی و اقتصادی اعمال نمودند. هم اکنون نیز دشمنان امت اسلامی، از صهیونیست جهانی تا امپریالیسم و کمونیسم بینالمللی، دست به دست هم داده تا نیروی قدرتمند عقیده و ایمان را از مسلمین سلب کنند، و چنانچه - خدایی ناکرده- نیرنگ آنان مؤثر افتد و مسلمین بپندارند که جنگ و دشمنی آنان با اسلام نیست، خود را باید ملامت کنند که از اخطارهای مکرر قرآن دربارة دشمنان اسلام روی برتافتهاند و یا حداقل از یاد بردهاند.
بنابراین با نگرش به تاریخ نتیجهگیری میشود عاملی که احزاب را بر علیه دولت نوپای مسلمین در مدینه شورانید و دستههای جعل احادیث د رسنّت و سیره و تاریخ اسلام را سرپرستی میکرد از یهود بود، و نیز عوامل پشت پرده، که فریادهای ملل اروپا را بر علیه دولت عثمانی رهبری میکرد و به تجزیةسرزمینهای اسلامی انجامید، باز هم از یهودیان بود. قدر مسلم دشمنی یهود با اسلام در طول تارخ بینظیر بوده و قابل انکار نیست، و نیز جنگ صلیبی که دو قرن ادامه یافت و امروز ضدیتش با اسلام بُعد جهانی یافته گواه این مدعاست.
البته، این خصلت پلید یهود در ستیز با حق و دین الهی و ایجاد فتنه و به فساد کشیدن جوامع بشری فقط در برابر اسلام نبوده، بلکه این جماعت عنود با تمام انبیای الهی و شرایع آنان به مقابله و دشمنی برخاستند و جنگ و فتنه برپا کردند، و بسیاری از پیغمبران بنی اسرائیل را هم کشتند. اینان از همان بدو ظهور موسی(ع) با آن همه آیات و براهین آسمانی از حق سرباز زدند و لجاجت ورزیدند، که قرآن کریم سرگذشت دشمنی این نسل لجوج را بخوبی بیان فرموده و خصلت ضد انسانی آنان را به جهانیان معرفی کرده و خطر آنان را گوشزد قرموده است، و به همین دلیل یهودیان بارها دست به تحریف قرآن زدند، ولی طرفی نبستند.
بنابراین، موقعیت اسلام و مسلمین همواره مورد تهدید وخطر بالقوه و بالفعل بوده و چارهای جز آمادگی کامل برای جهاد و دفاع نخواهد بود، و بی گمان د ربرابر جبهةمسلح شر، جبهة خیر هم باید مسلح شود، در غیر این صورت راهی جز ذلت و انتحار نخواهد بود که آن هم شایستةمقام اهل ایمان نیست. پس،باید مؤمنین از مال و جان خود برای دفاع از حریم اسلام و مسلمین دریغ نورزند، همان طوری که خدا از آنان خواسته:« اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُومِنینَ انْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّة. » 55
جهاد برنامة مشترک انبیاء الهی
دین خدا طی اعصار و قرون یکی بوده، و تمام پیغمبران مأمور ابلاغ برنامة مشترکی به مردم بودهاند. اسلام که دین خاتمالانبیا(ص) است مرحلةنهایی همین برنامههاست، که همگام بااحتناجات نهایی مردم در زندگی مادی و معنوی طرح گردیده است و هرگز کوچکترین منافاتی با اصول و مبانی ادیان قبل از خود ندارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: بگو ای پیغمبر محققاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است. به دین استوار و آیین پاک ابراهیم،که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزه بود.56 اسلام تمام اصول ادیان گذشته را مبنای رسالت خویش قرار داده و برای بشریت راه آرامش و امنیت را هموار ساخته است. مبانی اسلام عهدهدار حفظ جهان از لغزشها و کژیها در جهت تحقق زیست مسالمتآمیز جوامع انسانی است که نهایتاً هدف آفرینش را تأمین میکند.
از دیدگاه اسلام خدا انسان را نیافریده تا توانمندان خون ناتوانان را بریزند و آنان را تحت سلطه و ستم خود از حقوق انسانی محروم سازند،بلکه آفرینش انسان به این منظور بوده که تمام نیرها و اندیشهها و تدبیرها و امکانات تولید و بهرهبرداری از مواهب طبیعت، همه و همه در راه تأمین سعادت جاودانةبشر مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین،محبت و اخوت و تعاون یکی از برنامههای اصلی اسلام میباشد، و به مردم میآموزد که روابط انسانها بر اساس پیوند فطری و طبیعی استوار است ونیز انسانها را به عدالت فرا میخواند تا هر فردی قادر باشد وظایف خود را انجام دهد و نقش ویژهاش را در بالا بردن سطح زندگی ایفا نماید،و از این روست که مردم را اکیداً از تجاوز کاری و دشمنی بر حذر میدارد و میفرماید: « و باید شما در نیکوکاری و بقوا به یکدیگر کمک کنید و نه بر گناه و ستمکاری.» 57 پروردگار اجازه نمیدهد که نعمتهایش در راه ویرانی آبادانیها و نابودی انسانها مصرف گردد، و به همین ملاحظات از نظر اسلام جنگ داروی مؤثری برای زدودن انگاهای زورگو و طغیانگران مفسد و مستکبر از زندگی بشر است، و لذا پیروان اسلام باید همگی لشگریان مصلح خدا باشند. خداوند در این باره میفرماید: « همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات ( به خلق ) فرستادیم، برایشان کتاب و میزان و عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن ( و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است برای حفظ عدالت آفریدیم، تا معلوم شود که چه کسی با ایمان قلبی خدا و رسولان خدا را یاری خواهد کرد( هرچند ) که خدا قوی و مقتدر( و از همه چیز بینیاز است.) 58
و باز در جای دیگر میفرماید: « و با کافران نبرد کنید تا فتنه و تباهی از روی زمین برطرف شود و همه را آیین دین خدا باشد واگر از فتنه و نبرد دست کشیدند( با آنها عدالت کنید ) که ستم جز بر ستمکاران روا نیست.» 59
و نیز فرموده است: « اهل ایمان در راه خدا، و کافران در راه شیطان نبرد میکنند، پس شما مؤمنان با دوستان شیطان نبرد کنید ( و از آنها به هیچ وجه بیم و اندیشه نکنید ) که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است. » 60
از مطالب گذشته این واقعیت دوشن شد که اسلام برای آزادی جهانیان از بوغ سلطة زورگویان، و نجات انسانها از عبودیت غیرالله آمده، تا رابطة فطری و طبیعی انسان را با خالقش در حد اعلا تقویت و استحکام بخشد،و از خضوع بشر در برابر هر نظام موهوم و ساختگی - که جز تباهی و اسارت در بر ندارد- جلوگیری کند، انسان را به تسلیم در مقابل خالق جهان - که همه هستی در برابر ذات اقدس او خاضع و خاشعند - دعوت نماید. و به همین لحاظ است که گسترش اسلام ذاتاً موجب خشم و رعب استثمارگران سلطه جو و مستکبران صاحب زور و زر شده تا بدانجا که صرف نام و کیان اسلام دشمنانش را میترشاند و میآزارد، زیرا منطق متین و جاذبة نیرومندش که مطابق فطرت انسان است به حدی است که آنان را به وحشت میاندازد. از این رو هرگز جباران و زورگویان را با اسلام الفت و مودتی متصور نیست و همیشه در کمین فتنهانگیزی بر علیه اسلام و مسلمانان بوده و هستند. قرآن در این باره میفرماید: « و کافران پیوسته با شما مسلمانان نبرد میکنند تا آنکه اگر بتوانند - شما را از دین خود برگردانند.» 52 و در جای دیگر میفرماید: « بسیاری از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمانتان به کفر برگردانند به سبب حسدی که بر ایمان شما برند.» 53
و نیز فرموده است: « و هرگز یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی.» 54 پس، علت اساسی دشمنی کافران و اهل کتاب همان عداوت و کینهای است که به اسلام و مسلمین دارند، و این مسئله مطرح نیست که برهان حقانیت اسلام آنان را قانع نساخته چه اگر مسلمانان حتی نهایت مهر و دوستی را به آنان ابراز کنند باز هم راضی نخواهند شد مگر اینکه پیرو ملت و آیین و نظام و فرهنگ آنها باشند. این است اصل و پایة بغض و کینهای که در هر زمان و مکان نسبت به اسلام نمایان گردیده است، و بر همین اساس است که یهود و نصاری بر ضد اسلام و مسلمین یورش و هجوم میآورند و با وجود اختلاف بین نصاری و یهود و حتی اختلاف بین فرق گوناگون آنان و نزاع آنها با ملتهای ضد دین و ملحد، همواره د رهدف مشترک یعنی بسیج نیروهای ملحد و فاسد بر علیه امت اسلام، اتفاق و اتحاد داشتهاند.
آنان در ضدیت و مبارزه با امت اسلام همیشه همرنگ و همروش نبوده، بلکه با نیرنگها و توطئههای گوناگون برخورد نمودهاند.
دشمنان اسلام در اوایل ظهور اسلام حماسههای مسلمانان را در راه دین و عقیده تحت لوای توحید مشاهده و درک نمودند که قدرت مقاومت در برابر انسانهای مؤمن و حقجو را ندارند، لذا تغییر روش دادند به طوری که در جنگها و حملاتی که در قرون اخیر بر علیه مسلمانان به راه انداختند آن را از صورت جنگ با عقیده و آیین اسلام خارج کردند، و این فقط به خاطر ترس و وحشت آنان از هیجان مذهبی مسلمین بود و بالأخره جنگ و کینه توزی خود را در زیر چتر عوامفریبانة مسائل سیاسی و اقتصادی اعمال نمودند. هم اکنون نیز دشمنان امت اسلامی، از صهیونیست جهانی تا امپریالیسم و کمونیسم بینالمللی، دست به دست هم داده تا نیروی قدرتمند عقیده و ایمان را از مسلمین سلب کنند، و چنانچه - خدایی ناکرده- نیرنگ آنان مؤثر افتد و مسلمین بپندارند که جنگ و دشمنی آنان با اسلام نیست، خود را باید ملامت کنند که از اخطارهای مکرر قرآن دربارة دشمنان اسلام روی برتافتهاند و یا حداقل از یاد بردهاند.
بنابراین با نگرش به تاریخ نتیجهگیری میشود عاملی که احزاب را بر علیه دولت نوپای مسلمین در مدینه شورانید و دستههای جعل احادیث د رسنّت و سیره و تاریخ اسلام را سرپرستی میکرد از یهود بود، و نیز عوامل پشت پرده، که فریادهای ملل اروپا را بر علیه دولت عثمانی رهبری میکرد و به تجزیةسرزمینهای اسلامی انجامید، باز هم از یهودیان بود. قدر مسلم دشمنی یهود با اسلام در طول تارخ بینظیر بوده و قابل انکار نیست، و نیز جنگ صلیبی که دو قرن ادامه یافت و امروز ضدیتش با اسلام بُعد جهانی یافته گواه این مدعاست.
البته، این خصلت پلید یهود در ستیز با حق و دین الهی و ایجاد فتنه و به فساد کشیدن جوامع بشری فقط در برابر اسلام نبوده، بلکه این جماعت عنود با تمام انبیای الهی و شرایع آنان به مقابله و دشمنی برخاستند و جنگ و فتنه برپا کردند، و بسیاری از پیغمبران بنی اسرائیل را هم کشتند. اینان از همان بدو ظهور موسی(ع) با آن همه آیات و براهین آسمانی از حق سرباز زدند و لجاجت ورزیدند، که قرآن کریم سرگذشت دشمنی این نسل لجوج را بخوبی بیان فرموده و خصلت ضد انسانی آنان را به جهانیان معرفی کرده و خطر آنان را گوشزد قرموده است، و به همین دلیل یهودیان بارها دست به تحریف قرآن زدند، ولی طرفی نبستند.
بنابراین، موقعیت اسلام و مسلمین همواره مورد تهدید وخطر بالقوه و بالفعل بوده و چارهای جز آمادگی کامل برای جهاد و دفاع نخواهد بود، و بی گمان د ربرابر جبهةمسلح شر، جبهة خیر هم باید مسلح شود، در غیر این صورت راهی جز ذلت و انتحار نخواهد بود که آن هم شایستةمقام اهل ایمان نیست. پس،باید مؤمنین از مال و جان خود برای دفاع از حریم اسلام و مسلمین دریغ نورزند، همان طوری که خدا از آنان خواسته:« اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُومِنینَ انْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّة. » 55
اسلام دین منطق و استدلال است. بشر را به صلح وصفا تعاون و برادری دعوت میکند و با هر گونه عامل تفرقه افکنی و جداسازی انسانها مبارزه میکند و همة انسانها را از یک مبدأ و اعضای یک پیکر میداند. در این زمینه آیات بسیاری در قرآن کریم به چشم میخورد که اکنون به چند نمونة آن اشاره میکنیم:
در سورة انبیاء میفرماید: « و ای رسول ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برا ی عالمیان باشی.»34
در جای دیگر میفرماید: « خدا هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید بدان کتاب هدایت کند.»35
و نیز میفرماید: « همانا خدا (خلق را ) به عدل و احسان فرمان میدهد و به بذل و بخشش به خویشاوندان امر میکند واز کارهای زشت و ظلم نهی میکند.»36
و در سورة نساء فرموده است : « ای مردم، بترسید از پروردگار خود آن خدایی که همةشما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد.»37
بنابراین، در آیات یاد شده پروردگار متعال عوامل اصلی و اساسی وحدت و اتفاق را متذکر میشود که خالق انسانها یکی است و مبدأ هستی نیز یکتاست، و انسانها را از پیکر واحد آفریده، و نظام واحدی بر کل جهان حاکم است، و عوامل اصلی و واقعی وحدت و یگانگی انسانها نیز همین است، نه آن عوامل خیالی و عرضی که بشر در مخیّله خود میبافد از قبیل وطن و ملیت و نژاد و غیره؛ و انسان را بر مبنای مفاهیم جوهری و اصیل به زندگی توأم با صلح و سلامتی و امنیت دعوت میکند.38
همچنین انسانها را به اطاعت از مقررات الهی، که متضمن برنامة صحیح تربیت بشر و دستورالعمل جامع زندگی است، فرا میخواند.39 و آیین الهی را موافق با فطرت انسان بشمار میآورد.40 اسلام هرگز یک نظام نظری خشک نبوده، بلکه با واقعیات انطباق و هماهنگی دارد و برای نظام هستی، بویژه آفرینش انسان انگیزه و فلسفه بیان میکند؛ میفرمایدآیا اندیشه نمیکنند که خداوند برای انسان آسمان و زمین را مسخره کرده41، هر چه در کرةخاکی هست برا ی استفادةحیاتی شما آفریدهایم.42 و برای راهنمایی و رسیدن به کمال نهایی ناموس تکوینی و قوانین تشریعی و تربیتی فراهم ساخته 43، و همزمان با این برنامهها به انسانها اخطار نموده که افرادی طغیانگر برای سد راه حق و به تباهی کشیدن حیات بشر دست به فساد زده، ایجاد اختلاف میکنند، اینها کسانی هستند که خود را بینیاز تصور میکنند و به غرور و برتریجویی و تکبر دچارند، اینها برای دستیابی به اهداف شوم خود با حیله و نیرنگ انسانها را به اسارت و اطاعت خود درآورده و ادعای صلاحیت قیومیّت و ربوبیت بر آنها را دارند 44، و هشدار میدهند که انسان آن هنگام که خود را بینیاز از هر چیز تصور میکند، راه طغیان و فساد را میجوید و به هر جرمی دست میزند.45 تا آنجاکه در مقابل مبدأ هستی و فرستادگان او قد علم کرده اعلان بینیازی از خدا و آیین الهی میکنند. بر این پایه، همیشه آن گروه از انسانها که مجرم و فریبکارند و شیطنت میورزند و به حقوق و حدود انسانها تجاوز میکنند و به دشمنی با پیامبران قیام مینمایند و با هیچ منطق و دلیلی هدایت نمیشوند، در چنین مواردی است که جنگ و پیکار از نظر اسلام ضرورت پیدا میکند و فرمان جهاد صادر میگردد، تا زورگویان مجرم و شیطان صفتانی که زندگی بشر را به بازی میگرفتهاند و به خونریزی و پایمال کردن حقوق ناتوانان و سلطه بر آنها اقدام مینمایند را به عقب راند؛ و در حقیقت اسلام برای حفظ ناموس بشریت از اضمحلال و انحطاط، جنگ و مبارزه را در پیش میگیرد و مردم را به میدان رزم و قتال بسیج میکند، تا تجاوزگران به حقوق و آزادی، انسانها را سر جای خود بنشانند، و آن را مبارزه در راه خدا (احیای دین و آیین الهی ) به شما رمیآورد؛ مبارزهای که عدالت و انصاف را د ربین مردم زنده میگرداند و راه سعادت و خوشبختی و آرمانهای والای انسانی را در زندگی هموار و آسان میسازد. و به علاوه اسلام از این نظر جنگ را در چارچوب قانون روا میدارد که به تقلیل صدمات جنگی و کاهش آسیبها و لطمات آن پرداخته، و اجازه نمیدهد جنگجویان مردم را از هر طرف در کوران آتشی سوزان قرار دهند، یا شکم زنان باردار را شکافند و بر پیرو جوان یا طفل شیر خوار ترحمی نیاورند، و آب و هوا را مسموم کنند، همانند جنگی که مدعیان تمدن و طرفداران حقوق بشر لحظه به لحظه ناقوس غم انگیزش را به صدا در میآورند و دنیا را به صورت کشتی طوفان زدهای میسازند. آری، این جنگی است بر اساس تمدن و پیشرفت علمی قرن حاضر که فاقد هر گونه فلسفه صحیح و بدور از ارزشهای والای انسانی است. اما تمدن و فرهنگی که خداوند برای سعادت انسانها ارزانی داشته، جنگ را فقط در صورتی تجویز میکند که تمامی راههای دیگر مسدود باشد.
بنابراین، اسلام جنگ را به عنوان وسیلهای برا ی استقرار صلح و آرامش و اصلاح واقعی زندگی انسانها به وسیلةآیین الهی پذیرفته است، و نیز به عنوان « فی سبیل الله» و برقراری حکومت الله مقرر و مورد تأکید قرار داده است، نه برای حاکمیت قومی یا نژادی، و نه برای استثمار و یغماگری د رجهت منافع فردی یا طبقاتی، بلکه برای نفی هرگونه سلطة غیرالهی بر انسانها. اکنون این سئوال مطرح میشود که آیا مفاد آیة شریفة« لا اِکْراهَ فی الدِّین» 46 با آیاتی که فرمان جهاد را در بر دارند تناقض ندارد؟ از مطالب گذشته پاسخ این سئوال روشن است، زیرا خاطرنشان ساختیم که اسلام جنگ طلب نیست و اینکه جهاد را از جملةوظایف حتمی قرار داده به خاطر عواملی است که جنگ را تحمیل مینماید و به همین خاطر جنگ و جهاد را برای تحقق اهدافی لازم شمرده است:
اسلام به خاطر آزادی عقیدة پیروانش، و تأمین امنیت اعتقادی و اعتصادی و جانی آنان، در مقابل فتنه و آزار و اذیت دشمنان، جهاد را بر پیروانش واجب کرده، زیرا اسلام فتنه را، که عبارت از فشار و اذیت و تضعیف روحیة مسلمانان میباشد،بالاتر از قتل محسوب نموده است.
در حالی که مسلمان برای حفظ مال و جان و ناموس خود مجاز و موظف به دفاع است، به طریق اولی مصمم به دفاع از عقیده و دینش خواهد بود، زیرا عفیده و دین با اصل حیات و کل هستی او پیوند دارد، بلکه بر اصل حیاتش برتری دارد. و علاوه بر این، در جنگ و قتال انسان یک حیات و زندگی را از دست میدهد و حیات برتر و توأم با سعادت جاودانه را کسب میکند. ولی در فتنه که با تعذیب و انواع شکنجهها آمیخته است وقتی عقیده را از دست داد هر دو حیات یعنی حیات دنیا و آخرت را باهم از دست خواهد داد.
این نکته نیز روشن است که مسلمانان از آغاز دعوت اسلام با انواع فتنهها، اذیتها و قتلهای فجیع از سوی دشمنان مواجه گردیدهاند، که تا امروز ادامه دارد و نمونههایی از آن را د رقرنهای اخیر در اندلس و فلسطین و جاهای دیگر میتوان نام برد، به طوری که هماکنون در تمام نقاط زمین،مسلمانان مورد تهاجم دشمنان قرار گرفته و انواع و اقسام فتنهها در جدا کردن آنها از اسلام به کار میرود.
در چنین مواردی است که اسلام جهاد و جنگ تدافعی را الزامی دانسته تا محیط پیروان خود را از فتنه و سلطه دشمنان آزاد سازد و امنیت و آزادی به معنی واقعی برقرار گردد.
اسلام پس از آزاد سازی محیط خود از دشمنان و برقراری امنیت به منظور نشر دعوتش و رساندن آن به گوش جهانیان و برای رفع هرگونه مانعی که دشمنان فراهم میسازند جنگ را ضروری دانسته است،زیرا آزادی، حق فطری هر انسان است، و اسلام عالیترین نظام و کاملترین برنامة زندگی را مطابق فطرت انسان با تفسیر صحیح و منطقی از جهان هستی و زندگی انسان و فلسفة حیات و آفرینش بشر به جهان بشریت ارائه میدهد و میخواهد این نظام کامل و متعالی را که تضمین کننده سعادت جاودانةبشر است و از جانب خالق انسان تفضّل و ارزانی شده، به تمام انسانها ابلاغ و اهدا نماید.
و بیتردید موانعی از ناحیةدشمنان دین و بشریت در سراسر جهان،که بر موقعیت پوشالی خود احساس خطر میکنند، به وجود میآید، که با انواع مکر و حیله و ایجاد فتنه و تردید در اذهان انسانها و پیروان دربند خود، از نشر دعوت اسلام جلوگیری به عمل آورند.در سورةاعراف دربارة مأموریت جهانی پیامبر عظیمالشأن اسلام میفرماید: « (ای رسول ما) به خلق بگو که من بدون استثنا بر همةجنس بشر رسول خدایم. خدایی که آسمان و زمین همه ملک اوست.»47
بنابراین، مأموریت پیامبر اکرم (ص) ابلاغ و نشر دعوت جهانی است، و لذا برای برطرف نمودن موانعغ در این مورد نیز اسلام جهاد را لازم دانسته تا برای تأمین آزادی دعوت خود و از میان برداشتن نظامهای طغیانگر فتنه انگیز، گامهای لازم برداشته شود، که این نوع مبارزه نیز در تاریخ دعوت همة پیامبران و رسولان الهی سابقه داشته است.
علاوه بر این، اسلام برای تحقق بخشیدن به نظام الهی خود و تنفیذ و اجرای قوانین و برنامههای زندگی انسان جهاد را روا میداند، تا حاکمیت خدا د رجوامع بشری برقرار و تثبیت کند و دستگاه جبّاران و نظام طاغوتیان را - که بر اساس حاکمیت و ربوبیت انسان بر انسان استوار است، از میان بردارد و پس از برقراری نظام اسلامی مردم را آزاد بگذارد. که ضمن اطاعت از مقررات اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی،در زندگی فردی خود بر مبنای عقیدهای که به آن معتقدند رفتار نمایند و هرگز گرایش به اسلام به آنان تحمیل نشود. قرآن کریم در این باره میفرماید: « و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که میخواهد ایمان آورد و هرکه میخواهد کافرشود.» 48
بنابراین اسلام پس از پیکا رو جهاد و برقراری حاکمیت الله، هر فردی را که بخواهد در حوزة حکومت و نظام اسلامی زیست کند و درهمة شئون اجتماعی تابع مقررات اسلام باشد، تحت حمایت خود قرار میدهد، از آزادی عقیده و حقوق آنان دفاع میکند، و احترام آنها را محفوظ میدارد، و خلاصه باید گفت که جهاد و شمشیر برای تحمیل گرایش به اسلام تشریع نشده،بلکه تنها هدف آن تحقق نظام و حاکمیت الهی است تا در سایةآن امنیت و آزادی و حقوق بشر تأمین گردد و گروههای گوناگون - صرف نظر از اختلاف عقایدشان - د رپرتو رحمت الهی زندگی مسالمتآمیز داشته باشند.
در برنامههایی که پیامبر اکرم (ص) برای زمامداران وقت ارسال میفرمود همین مطلب ابلاغ میشد، و در جنگ مسلمانان با ایران نیز وقتی فرماندة لشکر ایران به امر شاه از فرماندهان سپاه علت و فلسفةحمله و جنگ با ایران را سئوال کرد همین پاسخ را دادندکه، ما به فرمان خدا و رسولش آمدهایم تا بنده های خدا را از اسارت بندگان زورگو رها سازیم و به عبادت خداوند و اطاعت از اسلام ارشاد کنیم، ما برای توسعه طلبی یا سلطه جویی خود لشکر کشی نکردهایم .
پس نتیجه میگیریم که میان مفاد آیةکریمه « لا اِکْراهَ فی الدِّینْ » 49 و آیة مبارکة « وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعتُمْ مِن قُوَّةٍ» 50 یا آیة شریفة « وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةً » 51 ، هیچ گونه منافات یا تناقضی نیست.
آیا این اندیشه که دین از سیاست جداست یا باید جدا باشد، و به عبارت دیگر دین حق مداخله در ادارة امور زندگی انسانها را ندارد در عصر به اصطلاح تمدن و علم یک پدیدةتازهای است یا ریشةتاریخی طولانی دارد؟
پژوهشهای تاریخی آشکار میسازد که پس از قرون وسطی و سقوط حاکمیت کلیسا و برچیده شدن سلطه و سیطره و طغیان و فساد آن، که با کشتن و سوزاندن دستجمعی دانشمندان که از ناحیه آنان برای حاکمیت مستبدانه و فریبکارانة خود به نام دین و مذهب احساس خطر میکردند،دنیای غرب را با نغمة شوم « جدایی دین از سیاست » بر علیه مذهب و کلیسا بسیج نمود و نهایتاً کلیسا را از مسند قدرت و سلطهجویی به پایین کشید و در انزوا قرار داد به طوری که بعدها تنها به خلوت روحانی و عبادی خشک مبدل گشت و تحت نفوذ سیاستمداران غرب درآمد. ناگفته نماند د رآیین مسیحیت، همانطور که کتاب مقدسشان گویاست، تنها قسمتی از مسائل اخلاقی مطرح میباشد و برنامه و نظام جامعی برای زندگی فردی و اجتماعی وجود ندارد، و این متصدیان کلیسا بودند که به عنوان رهبران دینی، سیاست و حاکمیت جامعه را به عهده گرفته، امر و نهی میکردند. به هر حال سابقة تاریخی جدا شدن دین از سیاست از این دوره اغاز گشته، و سپس استعمارگران به منظور تثبیت سیاست خود و از کار انداختن نیرو و قدرت اسلام و خارج ساختن زندگی مردم از حیطة نفوذ دین و دسترسی به اهداف پلید خود، دامنة آن را به ممالک و کشورهای اسلامی توسعه دادند و با بوق و کرنا آن را تبلیغ نمودند.
از دیدگاه قرآن نیز این گفتار مغرضانه در طول تاریخ و از تاریخ نهضت انبیا بر علیه جباران مطرح بوده است و مردم سادهلوح نیز در اثر تبلیغات مکرآمیز این طاغوتیان سلطهجو تحت تأثیر قرار گرفتهاند، و در جهان معاصر نیز با ظواهر فریبندة عصر تمدن و علم برای مبارزه با تنها دین زندة جهان- که دارای برنامه وقوانین و احکام و نظام جامع در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی است- انواع ترفندها را برده و میبرند تا بدین وسیله با محدود کردن نفوذ اسلام و تبلیغ برای فرهنگ فاسد خود به سلطهجویی و استثمار و چپاول منابع و ثروت مسلمانان و زدودن فرهنگ اسلامی از زندگی آنان ادامه دهند، و البته تا حدودی هم موفقیت ظاهری یافتهاند.
قرآن کریم در سورة هود- که بیشتر از قیام و دعوت پیامبران سخن گفته- دربارة حضرت شعیب چنین میفرماید: « و ما به سوی اهل مَدْیَنْ برادرشان شعیب را به رسالت فرستادیم، آن رسول گفت: ای قوم، خدای یکتا را - که جز او خدایی نیست - بپرستید و در کیل و وزن کمفروشی نکنید، من خیر شما را در آن میبینم (که با همه عدل و انصاف کنید) و ( اگر ظلم کنید) من بیم دارم که عذاب سخت شما را فرا گیرد. قوم به مسخره گفتند: ای شعیب آیا این نماز تو را مأمور میکند( که دعوی رسالت کرده) ما را از پرستش خدایان پدران ما و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان منع کنی؟31
اینان یا درک نمیکردند و یا نمیخواستند بفهمند که نماز از مقتضیات عقیده و ایمان است، و فقط بخشی از صورتها و مظاهر عبودیت است؛ و نیز عقیده به الوهیت خداوند به جز توحید او و نفی خدایان دروغین نیست، و نیز عقیده و ایمان به خدا و توحید او بیگانه از عبادت و اطاعت آیین او در همةشئون و مسائل زندگی نیست. ایمان و عقیده به خدا بدون پیروی از مقررات او بیثمر است، ایمان از نماز و نماز از آیین ادارة امور زندگی جدا نیست، ولی آنان برای خود حق آزادی در عمل به سنتهای قومی، و آزادی در شئون مالی و اقتصادی و حقوقی قائل بوده و نماز و سایر عبادات را از این مسائل جدا میپنداشتهاند. این همان سخنی است که هزاران سال پیش - به قول متمدنان امروز- آنان که تمدن و ترقی نداشتهاند و محکوم به وحشیت بودهاند سر دادهاند و امروز هم همان اندیشه را مدعیان پیشرفت علم و فرهنگ د رجهان تمدن تکرار و ترویج مینمایند و در کشورهای اسلامی و به دست مزدورانشان و با بوقهای تبلیغاتی گسترده و به منظور نفوذ فرهنگ و سیاست یغماگری خود، به خورد سادهلوحان فریب خورده ( همانند قوم شعیب ) میدهند. آری، شیوة طاغوت و طاغوتیان و مدعیان ربوبیت و یغماگران و ایادیشان در تمام اعصار و در طول تاریخ بشریت چنین بوده و هست. آنگاه که ندای منادیان الهی قدرت سلطه جویانه آنها را تهدید میکرد، رسولانی که انسانها را به یک خدای واحد و نظام واحد دعوت میکردند و تمام افراد بشر را در صف واحد و در جهت یک هدف، تا بدون هرگونه برتریجویی همانند اعضای پیکر واحد، به تعاون همگانی و اخوت و صفا میخواندند؛ و این جباران با پیروان فریب خوردة خود و تبلیغات شوم در مقابل پیامآوران الهی صفآرایی نموده، به تهدید و ارعاب و شکنجه میپرداختند ودر مقابل منطق و برهان انبیا سفسطهگویی میکردند.
اکنون به قسمت دیگری از گفتار قوم شعیب گوش فرا میدهیم. « قوم پاسخ دادند که ما بسیاری از آنچه میگویی نمیفهمیم (یعنی سخنانت بیمعنی و بینتیجه است و ما هیچ نمیپذیریم و تو در میان ما شخص بیارزش و ناتوانی) و اگر ملاحظة طایفة تو نبود سنگسارت میکردیم که تو را نزد ما عزت و احترامی نیست.» 32 « گروهی از قوم شعیب که از حکم خدا سرکشی کردند به پیامبر خود گفتند ما تو و پیروانت را از شهر خویش بیرون میکنیم مگر آنکه به کیش ما برگردید.»33
در این گفتگو ها مسائلی بس دقیق به کار رفته که اگر خوب مورد دقت و بررسی قرار گیرد، این نکته روشن میشود که گویی یک نظام مخصوص و دیکته شده برای مبارزه با دین بر مبنای ارزشها و معیارهای باطل و فاسد در همه اعصار رایج بوده و دست به دست هم داده و تا نسل حاضر ادامه یافته است، که به صورت زیر دستهبندی میگردد:
1. سفسطه و هوچیگری در مقابل منطق و استدلال.(ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمّا تَقُولُ).
2. سخنان پیامآوران الهی را فاقد اهمیت انگاشتن، زیرا آنان فاقد قدرت و سلطهاند. ( إنّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً ).
3. از تمام امکانات تبلیغاتی برای کوبیدن حقایق و باز داشتن مردم از آگاهی و شنیدن ندای آسمانی استفاده نمودن و مردم را در انحراف و فساد نگاه داشتن. (وَیَقْعُدُونَ فی کُلِّ صِراطٍ یُوعِدُونَ).
4. شکنجه دادن و تبعید کردن و به نابودی کشاندن.(لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ قَرْیَتِنا اَو لَتَعُودُونَ فی مِلَّتِنا).
ما توضیح بیش از این را به عهده خواننده گرامی میگذاریم، زیرا در این نوشتار بنا بر اختصار است. البته، بسی جای شگفت و خنده است که در قرن حاضر، قرن شکوفایی علم و تمدن، شیادان و پیروان کوردل آنها مداخلة دین در سیاست را به جمود و رکود و ارتجاع و تعصب متهم میسازند، در حالی که خود سزاوار و شایستةچنین مفاهیم هستند که دنباله رو همان نظام ارتجاعی نسلهای پیشین میباشند، و به اصطلاح خودشان فاقد تمدن و علم بودهاند.
در جوامع دیروز و امروز تعصبات نژادی و طبقهای را نخستین پایه برای تشکیل اجتماع قرار دادهاند و در تنظیم نظام تمدن خود روشی را اتخاذ کردهاند که بر مبنای خواستههای نفسانی و شهوانی، که تنها خوشبختی موقت و محدود مادی را (بدون اعتنا به بُعد معنوی انسان) فراهم مینماید، استوار میباشد، که البته حمیّت و تعصب نژادی یا اقلیم چیز دیگری را نشناخته، به مصالح عمومی و بُعد معنوی و روحانی بشر نیز توجهی ندارد، و اکثراً موجب انهدام عواطف و وجدان بشری و حس تعاون و همکاری همگانی میشود و بالأخره تعصب ملی یا نژادی انسانها را به صورت حیوانات درنده مبدل میسازد که قوی ضعیف را، و بزرگ کوچک را زیر چنگالهای خود خرد میکند.
بدون تردید پرودگار حکیم که انسان را با این نظم حکیمانه 23 و با اعطای عقل و نیروی سنجش و قدرت و اراده و انتخاب بر سایر مخلوقات برتری بخشیده24، و از نسل یک انسان آفریده است هرگز بدین منظور نبوده تا دستخوش شهوات و لغزشهایش گردد؛ و بنابراین، فیض و رحمت بیکران الهی اقتضا میکند که رسولان و سفیران خویش را فرو فرستد و به وسیلةکتاب و برنامههای آسمانی بشر را به استوارترین راه زندگی که شایستة موقعیت انسان است ارشاد کند. از این رو هر گونه تعصب نژادی و ملی و دیگر زمینههای جمعی و گروهی را که بشر برای خود پدید آورده مردود دانسته و شایستةاجتماع پر ارزش و با فضیلت انسانی نمیداند، بلکه اجتماع و روابط بشری را بسی عالیتر از آن میداند که بر اموری این گونه پست و ناقص و متناقض با فلسفة آفرینش و حیات انسان استوار گردد. این امور علاوه بر آنکه نمیتواند فلسفة حکیمانه خلقت آدمی را تحقق بخشد، بلکه موجب دشمنی و پراکندگی، از هم گسیختگی جوامع انسانی، و از دست رفتن وحدت و اتفاق فطری بشر، و کشاندن او به انواع مفاسد و زشتیها میباشد.
بنابراین اسلام جامعة انسانی را بر اساس پیوند و تمسک و ارتباط به مبدأ هستی و دادگر مطلق پایه گذاری کرده که همه با نسبت مساوی و برابر به او وابسته هستند (نسبت مخلوق و خالق)، و فطرتاً به او جاذبه داشته، عشق میورزند.
قرآن کریم میفرماید: « و جملگی به رشتة دین خدا چنگ زده به راههای متفرق نروید»25.
در چنین جامعهای فقط ارتباط محکم با خدا دلهای افراد را بهم مألوف و مرتبط میسازد، و در نتیجه انسانیت متشکل و رنگ وحدت به خود میگیرد، گرچه زبانها و نژادها و اقلیمها مختلف و گوناگون باشند. انسانها با داشتن چنین ارتباط حقیقی یک رنگ و یک شکل یعنی « ارتباط مخلوق و خالق » خود که به همه جهان و موجودات وحدت نظام بخشیده است، جامعهای الهی- انسانی تشکیل خواهند داد که با تعاون و همگانی در جهت خیر و صلاح و عمران و آبادی و رشد و تعالی بشر پیش میرود. بنابراین، هیچ عامل مادی نمیتواند به انسان وحدت واقعی ببخشد و جامعه انسانی را بر اساسی متین و محکم پایه گذاری کند.
خداوند در اینباره میفرماید: « ای مردم همة شما را نخست، از مرد و زن آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسیدو بدانید که اصل و نسب و نژاد مایة افتخار نیست، بلکه بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند» 26.
آنگاه برای حفظ این اصل حیاتی زدودن تمامی عوامل اختلاف، از مردم خواسته است برای دفاع از جامعة الهی- انسانی خود با تمام امکانات فداکاری کنند و چون دشمنان فرهنگ و تمدن الهی را دشمنان حیات بشر و مفسد میشناسند، از این رو دفاع از حقوق واقعی انسان را لازم میشمارد و اصولاً دوستی با دشمنان خدا را که با اساس چنین جامعهای (که مبتنی بر اخوت ایمانی است ) منافات داشته، نهی مینماید. در سورة آل عمران میفرماید: « ای اهل ایمان از غیر همدینان خود دوست صمیمی همراز نگیرید چه آنکه آنها به غیر دین اسلامند از خلل و فساد در کار شما ذرهای کوتاهی نکنند. آنها مایلند که شما در رنج و سختی باشید، دشمنی شما را بر زبان هم آشکار میسازند در صورتی که محققاً آنچه در دل پنهان میدارند بیش از آن است که بر زبانشان آشکار میشود»27.
و نیز در سورة مائده فرموده است: « ای اهل ایمان، یهود و نصاری را (که دشمن اسلامند) به دوستی نگیرید. آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند و هر گونه از شما مؤمنان با آنها دوستی کند (در کفر و ستمگری ) به حقیقت از آنها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد»28.
و در سورة ممتحنه میفرماید: « ای کسانی که به خدا ایمان آوردهاید هرگز نباید کافران را که دشمن من و شمایند یاران خود برگرفته طرح دوستی با آنها افکنید، در صورتی که آنان به کتابی که بر شما آمد از قرآن سخت کافر شدند و رسول خدا و شما مؤمنان را به جرم ایمان به خدا از وطن خود آواره کردند، پس نباید اگر شما برای جهاد در راه خدا و طلب رضا و خشنودی من بیرون آمدهاید، پنهانی با آنها دوستی کنید؛ و من به اسرار نهان و اعمال آشکار شما (از هر کس) داناترم، و هر که از شما چنین کند (پنهانی با کافران دوست شود)سخت به راه ضلالت در افتاده است. هر گاه آنها بر شما تسلط یابند باز همان دشمن دیرینند ( اینک هم ) هر چه بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما میکوشند، و چقدر دوست دارند که شما باز کافر شوید»29.
و باز در جای دیگر میفرماید: « گروهی منافق ( مسلمان ظاهری ) که ناپاک و ناخوش است خواهی دید که در راه دوستی ایشان (یهود و نصاری ) میشتابند و میگویند ما از این میترسیم که مبادا در گردش روزگار آسیبی از آنها به ما رسد»30.
ناگفته نماند دوستی با دشمنان به صورتهای مختلف انجام میگیرد از قبیل:
الف. کمکهای فکری و مساعدتهای مادی که در نقشههای شوم تقویت شوند.
ب. رونق بخشیدن به بازار کالاهایشان که باعث زیادی ثروت و تثبیت موقعیت آنان در کشورهای اسلامی میشوند.
ج. بالیدن و افتخار کردن به فرهنگ آنان.
د. همکاری با آنها در اردوگاههایی که برای دستیابی به مسلمانان ترتیب دادهاند.
ه. افشای اسرار مسلمانان و اسرار جنگی که هم جنبة دوستی دارد و هم جاسوسی است.
و.عدم تحرک و یا تأخیر در رویارویی و قیام برای دفاع.
جهاد مصدر است به معنی تلاش که در مفهوم آن مشقّت هم نهفته است، و نیز اسم است به معنی جنگ.1
در قرآن کریم واژة جهاد بیشتر به معنی به کارگیری کلیة امکانات برای دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است، و نیز به مفهوم مبارزه با هوای نفس و تطبیق خواستههای خود با خواستههای الهی، و تسلیم ارادة او به کار رفته است 2 که نهایتاً زندگی بر مبنای تحصیل رضای خدا را نوید میبخشد. البته جهاد با مال و جان نیز که فداکاری همه جانبه با مال و جان در راه خداست، به معنی تمام کلمه، تحقق نمییابد.
ابعاد فعالیتهای انسان
تحرکات و فعالیتهای وجودی انسان دو نوع است: یک نوع آن تابع قانون و نظام تکوینی و طبیعی است به طوری که اراده و اختیار انسان در آنها دخالتی ندارد3 مانند فعل و انفعالات دستگاه گوارش و تنفس و سلسله اعصاب و امثال آن، که بر طبق نظام فطری و تکوینی الهی و به طور غیر ارادی انجام میگیرد، و نیز بر بخشی از فعالیتهای اجتماعی بشر، سنتها و قوانینی حاکم است که در اختیار او نمیباشد و شرح آن در طی مباحث بعدی خواهد آمد. اما نوع دیگر از تحرکات و تلاشهای آدمی تابع اراده و خواست اوست که به طور مثال انسان در به کارگیری حواس و مشاعر ظاهری و باطنی خود بصورت ارادی عمل میکند؛4 و به طور کلی در محدودة فعالیتهای ارادی خود آزاد است و میتواند با انتخاب و اختیار خود از امکانات و ابزارهای درونی و بیرونی برای نیل به اهداف خویش بهرهبرداری کند، و این فعالیتهای ارادی بالفطره و به حکم وجدان برای انسان ثابت است و وجه امتیاز او از سایر حیوانات نیز میباشد.
البته این نکته را نیز باید یادآور شد که محدودة رسیدن به هدف در فعالیتهای ارادی انسان -چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی - مطلق نبوده و میبایست منطبق بر سنن الهی حاکم بر فرد و جامعه باشد. و پر واضح است که آدمی در بسیاری از موارد با آنکه تمام پیش بینیها و تلاشهای لازم برای دستیابی به خواستهها و اهدافش به کار میبرد، ولی با این وجود باز هم ناکام میماند.
همین نکته در مورد فعالیتهای جمعی هم مطرح میشود. بنابراین، حوزة اختیارات جمعی هم در رسیدن به اهداف خود محدود است چنانکه در قرآن میفرماید: «اگر خدا بعضی مردم را در مقابل برخی دیگر برنمیانگیخت، فساد روی زمین را فرا میگرفت».5
انسان فطرتاً اجتماعی است
زندگی انسان به طور طبیعی باید اجتماعی باشد، و این سنت و نظام حتمی و قطعی حاکم بر نوع بشر است. مطابق این سنت ثابت، تحرکات و فعالیتهای ارادی و اختیاری یک انسان به تنهایی برای تأمین نیازهای مادی و معنوی او و پرورش استعدادهای فطری و تکامل وجودیش تا هدف نهایی کافی نخواهد بود، بلکه با تشکیل زندگی جمعی و فعالیتهای اجتماعی بایستی نیازهای زندگی را تأمین و استعدادهای نهان را به ظهور رساند؛ و زندگی جمعی هم هنگامی میتواند برقرار شود که دارای نظام و قانون مبتنی بر عدالت باشد تا فردی بتواند در سایة آن بهرة تلاش و کار خود را در رفع نیازمندیهایش به کار گیرد و از منابع طبیعی و امکانات موجود در جامعه به طور عادلانه بهرهمند شود. بنابراین، ارزش نظم و قانون با ارزش اصل حیات انسان برابراست. و علاوه بر این، انسان در جهانی زندگی میکند که اساس و پایهاش بر نظم قانونمندی است، از کوچکترین اجزای درونی اتم گرفته تا کهکشانها و اجسام بزرگ این جهان، همه تحت یک محاسبة دقیق و نظام حیرتانگیز فعالیت میکنند، و انسان نیز به عنوان یکی از اجزای نظام گستردة هستی نمیتواند از قانون و نظم مستثنی باشد.
اکنون که ارزش قانون و نظم و نقش آن در زندگی بشر و برابر بودن ارزش آن با اصل حیات انسان به اجمال بیان شد، این نکته نیز اضافه میشود که قانون حاکم بر جامعة انسانی بایستی با نیازها و استعدادها و مصالح فردی و اجتماعی بشر منطبق و منسجم باشد، بتواند تکامل و پیشرفت همهجانبة جوامع بشری را میسّر سازد، و در غیر این صورت زندگی فردی و اجتماعی انسان به سقوط و نابودی کشیده خواهد شد.
قانونگذاری و تنظیم برنامة زندگی بشر فقط شایستة ذات پروردگار است. مفهوم قانون دربردارندة دو بُعد است یکی حاکمیت و قیومیت و دیگری ربوبیت؛ و در حقیقت این دو وصف به قانونگذار برمیگردد. به این مفهوم که حق حاکمیت و صفت ربوبیت از آن قانونگذار است و این ارادة اوست که از طریق وضع قانون ارادة انسانها را به تسخیر خود درمیآورد و جوامع انسانی را مطابق آن میپروراند، و اوست که رب و مربی و حاکم و قیوم است و دیگران عبد و مربوب و محکوم به تبعیت از قانونند، زیرا در اطاعت از قانون تسلیم بدون قید و شرط و پذیرش مطلق نهفته است. و به دلایل روشن انسان کوچکتر از آن است که صلاحیت قانونگذاری و مقام قیومیت و ربوبیت برای دیگر انسانها را داشته باشد، آن هم قانونی جامع و به بلندای زندگی و خواستهها و استعدادهای بیحد و حصر انسان و بدور از هر پیرایهای که باعث تفرقه و جدایی و دشمنی و جنگ و ستیز از قبیل نژاد و ملیت و وطن و طبقه و حزب و...باشد.
آری، ربوبیت و قیومیت بر زندگی وسیع انسان کجا و این همه ضعف و جهل و خودخواهی و غرور و خود برتر بینی- که سرتاسر وجود انسان را در خود فرو برده-کجا؟ کوتاه سخن اینکه قانونگذاری و برنامهریزی برای زندگی بشر تنها حق آن قدرتی است که این جهان پهناور را با نظام دقیق و حکیمانه بر پا داشته و رهبری میکند، که پیدایش و بقای وجود انسان نیز جزء همین نظام کلی میباشد، و چه نیکو و ظریف در قرآن میفرماید: آیا کافران، دینی غیر دین خدا میطلبیدند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است لاجرم فرمانبردار خدا است و همه به سوی او باز خواهند گشت.6
لذا قرآنکریم با بیان شیوا و رسا میکوشد تا بشر را آگاه و حاکمیت الهی را با پذیرش انسانها برقرار سازد، و اربابان زر و زور را از حاکمیت بر جوامع آنها بزداید، و تنها راه اصلاح زندگی بشر را برقراری حاکمیت و ربوبیت اللّه و زدودن سلطه انسانها بر یکدیگر میداند. خداوند بشر را برای رحمت و زندگی جاودان آفریده، و برای سیر تکاملی او به سوی هدف نهاییاش برنامه و نظام جامعی مقرر فرموده است، و انسانهایی را از میان آنان به عنوان پیامبر برانگیخته تا به وسیلة آنان برنامه و قانون خود را ارسال و ابلاغ کند، تا زندگی در سایة عدالت و قسط برای افراد بشر فراهم شود،درسورة حدید میفرماید: همانا پیامبران خود را با أدله و معجزات (به خلق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم، تا مردم به راستی و عدالت گرد آیند و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است برای حفظ عدالت آفریدیم.7
بنابراین، قرآن با تعبیرات و بیانات گوناگون انسان را دعوت میکند که اساس زندگی خود را مطابق احکام دین و مقررات الهی بنا کند؛ و از پیروان اسلام مؤکداً میخواهد برای دفاع از دین و مقررات الهی به پا خیزند و با آنهایی که قصد دارند زندگی انسانها را به فساد بکشندو خود را قیم، مربی و مصلح جلوه دهند، و جوامع انسانی را برای نیل به اهداف پست و پلید خود استثمار کنند، مبارزه نمایند. و چنانچه انسان نظام زندگی اختیاری خود را با نظام تکوینی وجودش هماهنگ کند، یعنی در زندگی فردی و اجتماعی تابع نظام و مقررات همان ناظم و خالق حقیقیاش باشد، به طور کامل به اهداف وجودی و کمالات انسانیش نایل میشود. قرآن مجید برای جلب توجه انسان به این نکته حیاتی میفرماید: «و اوست خدایی که برای شما بندگان گوش و چشم و قلب آفرید»8 (یعنی ابزار حیات و ادامة آن را که دستگاه شنوایی و بینایی و نیروی فکر و ادراک است به تو عطا فرمود)، و در جای دیگر میفرماید: « و باز یکی از آیات لطف الهی این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته، با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود»9. و باز میفرماید:«و خواب را برای شما مایة قوام حیات و استراحت قرار دادیم»10. و نیز فرموده است:« او خوایی است که همة موجودات زمین را برای شما خلق کرد»11. و در جای دیگر میفرماید:«خدای ما آن کسی است که او همة موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده، سپس به راه کمالش هدایت کرده است»12.
نظیر این آیات در قرآن بسیار است که تأمین همة وسایل و ابزار حیات برای انسان را متذکر میشود و اینکه او را آفریده و خود به نیازمندیهایش آگاهی کامل دارد و آنها را به او یادآوری و برایش فراهم میکند، و اینها همه در زندگی تکوینی و غیر اختیاری انسان است. اما در مورد تعیین نظام و برنامظه زندگی اختیاری، بشر هم فقط خالق یکتای هستی را درخور و شایسته این امر دانسته و اوست که با علم و قدرت مطلق خود،قوانین جامع و کاملی را ارائه فرموده است که ضامن تأمین سعادت واقعی انسان میباشد. در اینباره میفرماید:« اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد»13. و در جای دیگر میفرماید:«اوست خدایی که بر بندة خود(محمد مصطفی«ص») آیات روشن نازل کرد تا شما بندگان را از ظلمات (جهل و عصیان) بیرون آورد،و به نور(علم و ایمان) رهبری کند»14.
ونیز میفرماید: «خدا در عالم به خلق حکم میکند و غیر او آنچه را به خدایی میخوانند هیچ حکم(و اثری) در جهان نتواند داشت»15.
و در سورة زمر فرموده است: « و آنان که از پرستش طاغوت دوری جسته و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است»16.
و درجای دیگر گوشزد میفرماید: « بگو آیا غیر از خدا را به یاری و دوستی برمیگزینیم؟ ( در صورتی که) آفریننده آسمانها و زمین خداست»18.
و آیات بیشمار دیگری که با لحنهای گوناگون میکوشد تا انسان رابه این حقیقت متوجه سازد که برای نیل به سعادت واقهی میبایستی راه و نظام زندگی خود را از تنها منبع فیض و رحمت یعنی خالق و پروردگار جهان هستی دریافت کند، و غیر او را بر خود ولی و قیم قرار ندهد و تحت سلطه و حاکمیت غیر خدا در هیچ زمینهای واقع نشود. قرآن کریم گاهی الگوهایی را نام میبرد که در طول زندگی پرفراز و نشیب خود بیتابانه و بیوقفه و قهرمانانه به جهاد و تلاش در راه خدا به معنی تمام کلمه برخاستهاند و توانستهاند بر پایة ایمان و عشق به خدا پیروزمندانه از صحنههای نبرد بیرون آیند، و به عنوان شاهدان عینی درآیند و سرمشق و الگوی انسانها و شایستة مقام رهبریت شوند.
سورة یوسف بیانگر تلاش و جهاد در صحنةزندگی برای خدا از سوی یک انسان است، حضرت یوسف(ع) که در مقابل جور و ستم برادران بردباری پیشه کرد و لحظهای از یاد خدا غافل نشد و مورد تحقیر مصریان قرار گرفت و در بازار بردهفروشان به معرض فروش گذاشته شد و در تمام این آزمایشهای الهی هیچگاه بیتابی از خود نشان نداد و با یاد پروردگار و اتکا به رحمت او همچنان استقامت کرد و پایداری ورزید تا اینکه بحرانیترین و پرطوفانترین صحنة مبارزه با نفس را، آنگاه که ملکة مصر با طنازی و زینت و آرایش تمام عیار او را به کامیابی از خویش دعوت نمود، با موفقیت پشت سر گذاشت و دائماً از صحنههای جهاد و مبارزه یکی پس از دیگری پیروزمندانه بیرون آمد تا اینکه طاغوتیان دست به دست هم داده و با جمعی از زنان اشراف مصر به سوی یوسف(ع) هجوم بردند تا بتوانند با این توطئه او را شکست داده، به اسارت خود درآوردند، ولی بالاخره ناکام ماندند و یوسف پیروزمندانه مدال « انّه من عبادنا المخلصین» را به خود اختصاص داد و علم رؤیا و مقام رسالت الهی به او اعطا شد، و سرانجام او را به خاطر جبران ناکامیها و شکست خودشان به زندان انداختند. در این صحنه نیز یوسف(ع) دست از مبارزه بر نداشت و با به کارگیری منطق و استدلال با همنشینان زندانیش، که از جنود طاغوت و پیروان باطل بودند، وارد بحث شد و احقاق حق شد و خطاب به همراهانش میفرمود: ای دو رفیق زندان ( من از شما میپرسم ) آیا خدایان متفرق بیحقیقت( مانند بتان و فراعنه و غیره ) بهتر در نظام خلقت مؤثرند یا خدای یکتای قاهر؟19
سئوالی است که فطرت آدمی را بیدار میکند که خدا یکی است. پس، این اربابان گوناگون از کجا آمدند؟ آنکه شایستةمقام ربوبیت است فقط خداوند قاهر است و هر بدبختی و فساد و خونریزی و اختلافی که دامنگیر بشر شده به وسیلة مدّعیان ربوبیت بوده و هست. این غاصبان حق حاکمیت الهی با خدعه و نیرنگ و قهر و زور، در طول تاریخ، جوامع انسانی را به فساد و تباهی کشیدهاند. این اربابان زمین لحضهای از امیال و هواهای خود خلاصی نیافته، برای حفظ قدرت خود و کوبیدن هر قدرت احتمالی، که سلطه آنها را تهدیدکند، تلاش نمودهاند، و در مقابل رسولان و پیام آوران الهی و پیروان آنان صف آرایی کردهاند، و حال آنکه خداوند متعال از همة جهانیان بینیاز است و از ارسال پیغمبران و فرو فرستادن ادیان آسمانی جز اصلاح و تقوا و عمران و آبادی زمین و ارشاد انسان در مسیر کمال و رسیدن به هدف نهایی حیات منظوری در کار نیست، حتی بخش مخصوص عبادات را که واجب فرموده است به خاطر اصلاح جانها و دلها و افکار بشر است، وگرنه ذات مقدس او بینیاز از عبادات انسانهاست.20
سپس یوسف (ع) در دنبالة سخن چنین میگوید: و تنها حکمفرمای عالم وجود خداست و (به شما بندگان ) امر فرموده است که جز آن ذات یکتا کسی را نپرستید، این آیین محکم است، لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگاه نیستند.21
بنابراین، حکم به مفهوم تشریع قانون و برنامة زندگی انسان مخصوص ذات اقدس حق است، زیرا الوهیت و خالقیت خاص اوست و کسانی که ادعای صلاحیت حاکمیت و قانونگذاری برای بشر دارند با صفات خاص حضرت حق به مبارزه برخاستهاند. اما لازمة این ادعا آن نیست که مدعی الوهیت هم باشد و بگوید« أنا ربکم الأعلی » (همانطوری که فرعون مدعی شد)، بلکه همین قدر کافی است که آیین و شریعت الهی را از صحنة زندگی کنار زند و از خود و یا از منابع دیگر بشری الگو و فرهنگ زندگی را انتخاب نماید.
در نظام اسلام مصدر قانون فقط خداست و حاکم اسلامی مبلغ و راهنما و مجری و تنفیذ کننده قوانین الهی میباشد؛ و از آنجا که انسان در زندگی فردی و اجتماعی لزوماً میبایستی تن به عبودیت و حاکمیت قانون و نظام بدهد، و چنانچه از ادیان و شرایع الهی پیروی نکند بیدرنگ به عبودیت و اسارت امیال و شهوات بیحد و حصر خود یا دیگر انسانها دچار خواهد شد و در نتیجه امتیاز انسان بودن را از دست داده، به مرتبة حیوانیت سقوط خواهد کرد، قرآن کریم در این باره میفرماید: «کسانی که از ایمان به خدا کفر ورزیدند و از تسلیم به دین و آیین حقّ الهی سرباز زدند زندگی آنان و حرص و طمع ایشان بر شکم و خوراک مانند حیوانات خواهد بود.» 22 و این ضربه سهمگینی بر پیکر مقام والای انسانیت است که موجب شقاوت و بدبختی ابدی خواهدبود.
آری ادب شایستة مؤمنین در حق خداوند کریم این چنین است. خدا نیز از پیش خود همةآنچه را که اهل دنیا میطلبند و اهل آخرت جستجو میکنند به آنها عطا میفرماید زیرا آنان برای خود چیزی از خدا طلب نکردند و خداوند محبت خود را به آنها ابلاغ میفرماید و این بزرگتر از نعمت و ثواب است .و نیز در سورةمائده میفرماید: «ای اهل ایمان هر که از شما از دین خود مرتد شود بزودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافران سرفراز و مقتدرند به نصرت اسلام برمیانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از ملامت و نکوهش احدی باک ندارند، این است فضل خدا هرکه را خواهد عطا کند.»5 مراد منظور از ارتداد و برگشتن از دین موالا? و دوستی نمودن با یهود و نصاری است که در چند آیه پیش از آن ذکر فرموده و اهل ایمان را مورد خطاب قرار داده است که: « ای اهل ایمان یهود و نصاری را که دشمن اسلامند به دوستی نگیرید،آنان در کفرو ستمگری دوستدار بعضی دیگرند و هرکه از شما مؤمنان با آنها دوستی کند به حقیقت از آنها خواهد بود.»6
در آیات دیگر فرموده است: « فانّ اللهَ لا یُحِبُّ الکافِرین»7 و اللهُ لا یُحِبُّ الظالمین8؛ واللهُ لایُحِبُّ المفسِدین؛9 انَّ اللهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین10؛ انّهُ لایُحِبُّ المُستَکْبِرین11 و...
در آیات بالا و سایر آیات قرآنی جمیع رذایل برشمرده شده و با اعلان «لایُحِبُّ» قطع رابطه بین خدا و افراد آلوده به این مفاسد ابراز گشته است. و هنگامی که این صفات رذیله از انسان برطرف گردید، طبعاً به فضایل یعنی صفات مقابل اینها متصف خواهند شد زیرا راهی جز اتصاف انسان به یکی از دوطرف فضایل و رذایل نباشد، و بدون تردید از مصادیق آیاتی خواهند بود که در آنها فضایل ذکر شده است که در رأس آنها اطاعت از رسول اکرم (ص) و محبت ورزیدهن به اوست که با محبت به خدا ملازمت و پیوند دارد. خداوند در این باره میفرماید: بگو ای پیغمبر اگر خدا را دوست دارید پیرو من باشید که خدا شما را دوست دارد و گناهان را بیامرزد.12 و در مورد سایر فضایل میفرماید: فَاِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَّقین13 ؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنینَ14؛ واللهُ یُحِبُّ الصابرینَ15؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذین یُقاتِلونَ فی سَبیلهِ صَفّاً16؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتِوکِلینَ17 ؛ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ تَوّابینَ وَ یُحِبَّ المُتَطَهِرینَ؛18 وآیات دیگر.
بنابراین، کسی که قادر نیست ارزش محبت خدا نسبت به بندگان را درک کند جز آنان که به خدا و صفات جمال و جلال او معرفت یافته، و طعم حقیقت محبت بنده نسبت به تخدا را چشیده باشند. تعبیر «أََذِلّةٍ علی المؤمنین أعِزّة ٍ علی الکافرین» 19 در آیة مزبور، کنایه از خضوع و فروتنی آنها نسبت به مؤمنین است، زیرا خداوند آنان را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند؛ و مراد از «برتری میجویند بر کفار» یعنی خود را برتر از آن میدانند که به کفار و عزت و شوکت کاذب آنان اعتنا کنند. اما «جهاد در راه خدا» برای برقراری دین و آیین الهی در زمین،و برای تحقق خیرو صلاح و رشد در زندگی بشر امری لازم آمده است. اینان در راه خدا میجنگند نه در راه سلطه جویی نه برای کشور گشایی و حاکمیت، ملّیت و نژاد و مجد و فخر و استثمار، بلکه فقط برای خدا و تنفیذ شریعت او و در این راه هرگز ترس و باکی از ملامت مردم ندارند، زیرا دل و جانشان طعم محبت خدا را چشیده است. کسی از ملامت و شماتت مردم بیمناک است که از مقیاسها و ارزشها و احکام و قضاوتهای مردم پیروی کند و دربند سنتهای اجتماعی منبعث از هواها و تقلیدها باشد اما، آن کس که معیارها و ارزشها را از خدا و آیین او گرفته تاست و عزت و قدرتش را تنها و تنها از خدا میداند چه واهمهای از هیاهوی دیگران دارد؟ هرچه و هرکس که مخالف شریعت خدایش باشد از نظر او محکوم به بطلان و فساد است. در سورة توبه میفرماید: « چنین میپندارید که شما را بدون آزمایش به حال خود رها میکنند در صورتی که هنوز خدا در علم طاعت و مجاهده معلوم نگردانیده که از شما (مدعیان ایمان) چه کس به حقیقت مؤمن است؟که جز خدا و رسول او و مؤمنان را هرگز دوست خود و همراز خویش نخواهند گزید و خدا از همةکردار شما آگاه است.»20
آیة شریفه ضمن تأکید بر جنگ و جهاد با دشمنان، این واقعیت را یادآور میشود که زندگی دنیا توأم با آزمایش و امتحان است، و نیز نفوس انسانها در ابتدای آفرینش پاک و قابلیت گرایش به خیر و شر و سعادت و شقاوت را دارد، و این خود انسان است که با اعمال و رفتار خود رنگ و فعلیت خاصی به خود میبخشد و بدیهی است که مراتب خلوص یا عدم خلوص، و ایمان و کفر و نفاق هنگامی آشکار میشود که به مرحلة آزمایش عملی گذاشته شود تا پاکان از ناپاکان جدا و مدعیان ایمان از مؤمنین باصفا و راستگو ممتاز گردند. بنابراین، ضرورت امتحان و آزمایش روشن است و جنگ و قتال با دشمنان بهترین محک تا راستگو از دروغگو متمایز شود، و به ثبوت رسد که محبت و ارتباط انسان فقط با خداست و از دشمنان خدا بکلی بریده است و دلش در گرو دوستی و مودّت دشمنان نیست. لذا بر مؤمنین لازم است که از فرمان جنگ اطاعت کنند و در این راه از هم گوی سبقت بربایند و در مرحلة عمل صفای جوهرو صدق ایمان و ارتباط با خدا را آشکار سازند.
آری باید اثبات کنند که جز خداوند تکیه گاهی برای خود برنگزیدهاند، عزت را فقط از آن خدا و اطاعت از فرامینش میدانند، یارو اعوانی جز خدا و رسول او و اهل ایمان نمیشناسند. از دشمنان برای خود یار و یاور نمیگیرند. پس، میدان نبرد در راه خدا یکی از بهترین صحنههای آزمایش مدعیان ایمان است. در جای دیگری از سورة توبه میفرماید: «خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بکشند و یا خود کشته شوند. این وعدة قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است، و از خدا باوفاتر به عهد کیست. ای اهل ایمان، شما به خود در این معامله (خریداری بهشت ابد به جان و مال) بشارت دهید که این معاهدةبا خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.»21 آیة شریفه نقش ایمان واقعی را در ایجاد ارتباط بسیار قوی میان انسان و خدا متذکر میشود، که بر اثر آن مؤمن همة هستی خود را به خدا واگذار و تحت حکم و ارادة او قرار میدهد، و از خود هرگونه اختیار را سلب مینماید و آهنگ او این میشود: اِنَّ الصَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.1 (یعنی نماز و عبادت و کلیة اعمال و زندگی و مرگ من برای خداست که پروردگار جهانیان است.)
این است معنای حقیقی ایمان و اعتقاد انسان به خدا که بر اساس آن رابطه و جاذبة محکم برقرار میشود و خود و هرچه در اختیار دارد خالصانه در راه محبوب میگذارد و این حقیقت را در آیة شریفه با تصویر و تمثیل بسیار زیبایی بیان میکند. ایمان را به صورت پیمان و تعهد میان خدا و بندة مؤمنش یاد میکند. خداوند خود را مشتری و مؤمنین را فروشندةجان و مال میداند، قیمت و ارزش را بهشت، و تورات و انجیل و قرآن را سند این پیمان و معامله قرار میدهد، و آنگاه این پیمان و معامله را به مؤمنین بتریک و رسیدن به فوز عظیم را تهنیت میگوید. سپس به صفات مخصوص و پسندیدة مؤمنین پرداخته میفرماید: این سوداگران با خدا و عاشقان الله از هر چیز به سوی خدا برگشتهاند؛ با عبادت متوجه خدا میشوند و با دل و زبان ثناگوی خدایند و در همة احوال در آیات تکوینی خدا میاندیشند و با خضوع و خشوع نماز میگزارند که اینها نسبت به احوال شخصی خودشان میباشند و اما در مورد حالات و روش اجتماعیشان میفرماید: «امر به معروف و نهی از منکر میکنند و در نهایت حافظ حدود خدایند و هرگز از فرامین الهی چه در زندگی فردی و چه اجتماعی و چه نهان و چه آشکار سرپیچی نمیکنند.»23
در سورة آل عمران میفرماید: «مپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتی که از خدا نصیبشان گردیده شادمانند و به آن مؤمنان، که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت، مژده دهند که از مردن هیچ نترسید و از فوت متاع دنیا هیچ غم نخورید و آنها را به فضل و نعمت خدا بشارت میدهند و اینکه خداوهند اجر اهل ایمان را ضایع نگذارد»24
آیات مزبور از ویژگیهای «شهدا» پرده برداشته که آنان زندهاند و تمام خصوصیات حیات را دارا میباشند. از آثار حیات روزی خوردن و ارتزاق است که شهدا به نحو احسن برخوردارند، و نیز فرج و شادی است که در حد اعلی دارا میباشند، آنها از احوال خود اطلاع میدهند و بر آنچه که بر یاران و دوستانشان میگذرد آگاهند از مرگ و جدایی آنان اظهار تأسف و تأثّر بیمعنی است، زیر ا آنها زندهاند و رابطهشان با پشت سر خود برقرار است. قرآن کریم به طور کلی مرگ را تحول در کیفیت زندگی میداند که بر اثر آن حرکت تکوینی و طبیعی حیات در شکل و وضعیت خود تنوع مییابد، همچنانکه وضع انسان پس از تولد از رحم مادر تحول پیدا میکند و اصولاً مرگ نیز تولد دیگری میباشد که پس از آن زندگی به صورت دیگری ادامه مییابد و اندیشههایی که مرگ را به عنوان خاتمة زندگی بشر، و حیات انسانی راپوچ و بیمعنی جلوه میدهد از دیدگاه قرآنی مردود بشمار امده است. قرآن کریم با ذکر ویژگیها و فضایل «شهدا» میکوشند تا مؤمنین را به آنچه که اعتقاد دارندو ممکن است در لحظات اضطراب و ناراحتی مورد غفلت آنان قرار گیرد متنبه و متوجه کند و با ذکر این واقعیت که «شهدا» از حیات بس عالیتر برخورداند و از نعمت دایمی و کرامت و رضوان الهی بهرهورند هرگونه شبهه و پندار نادرستی را میزداید.
یاداشتها
1. ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون. سورة بقره/154.
2. قال انبی(ص) ما من احد یدخل الجنه فیتمنی ان یخرج منها الا الشهید فانه یتمنی ان یرجع فیقتل عشر مرات مما یری من کرامه الله. جامع أحادیث الشیعه، ج 13، صفحة 12.
3. و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین، ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین امنوا و یتخذ منکم شهداء. سورة آل عمران/139-140.
4. و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما و هنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ماضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین. و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. فاتیهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الآخره و الله یحب المحسنین. سورة آل عمران/146-148.
5. یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم تحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین، اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشاء. سورة مائده/54.
6. یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم. سورة مائده/51.
7. سورة آل عمران/32.
8. همان/57.
9. سورة مائده/64.
10. سورة بقره/190.
11. سورة نحل/23.
12. قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم. سورة آل عمران/31.
13. سوره آل عمران/76.
14. سورة بقره/195.
15. سورة آل عمران/146.
16. سورة صف/4.
17. سورة آل عمران/159.
18. سورة بقره/222.
19. سورة مائده / 54.
20. ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و لم تخذوا من دون الله و لا رسوله و لاالمؤمنین ولیجه و الله خبیر بما تعملون. سورة توبه/16.
21. ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. سورة توبه/111.
22. سورة انعام/162.
23. التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله. سورة توبه/112.
24. و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. فرحین بما اتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لاهم یحزنون، یستبشرون بنعمه من الله و فضل و ان الله لایضیع اجر المؤمنین. سورة آل عمران/169-171.
قرآن کریم آیات متعددی دربارة فضیلت «جهاد و شهادت» در راه خدا ذکر میفرماید که به ذکر پارهای از آنها میپردازیم.
در سورة بقره میفرماید: کسی را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زندة جاوید است، ولیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت.1
در آیة مزبور سه نکته یادآوری شده است:
1.عدم کاربرد کلمة مرگ دربارة «شهدا» چه در گفتار و چه د رپندار.
2.حکم صریح و قاطع به حیات شهیدان بعد از «شهادت».
3.عدم درک نحوة حیات و زندگی شهیدان بعد از شهادت برای بازماندگان آنان.
معنی مرگ در اصطلاح متعارف، باطل شدن و قطع حیات مادی است، زیرا وقتی آثار محسوس زندگی که حرکت و فعالیت بدن است مشاهد نشود به نظر میرسد که حیات پایان یافته و لی واقعیت آن است که حیات و مرگ را با این حس ظاهری نمیتوان ادراک کرد، بلکه از دیدگاه قرآن حیات آدمی با از کار افتادن اندامهای جسمانی و از بین رفتن پیکر مادی خاتمه نمییابد و زندگی انسان بعد از رها شدن از کالبد خاکی در عالم برزخ ادامه مییابد و بویژه «شهدا» که از حیات والا و برتری به صراحت آیة شریفه برخوردارند. گرچه امروزه از نظر اکثر دانشمندان بقای روح به طور اجمالی مورد تأیید است، ولی بیتردید حقایق و واقعیات جهان پهناور هستی در محدودةنیروی ادراک و حواس ظاهری و محدود انسان نمیگنجد و آدمی قادر نیست همةحقایق و اسرار هستی را درک کند. پس، نباید آنچه را که از حوزة درک و حس او بیرون است انکار نماید و هرگز منطقی برای نفی آن نخواهد داشت و تنها راه درک واقعیات و اسرار هستی طریق وحی است که از پروردگار عالم مایه میگیرد.
آری، پدید آورنده و پروردگار هستی و انسان اعلان میفرماید که انسانهای آزاده و با کرامتی که در راه خدا و آرمانهای دین او خود را فدا کنند به محض رها شدن از کالبد مادی از حیات بس عالی در جوار رحمت حق برخوردار خواهند شد. بر پایة این باور و اعتقاد، شهادت و مفارقت بزرگمردان وادی ایثار بر بازماندگان و یاران نه تنها دشوار نخواهد بود، بلکه باعث آرامش خاطر آنان نیز میباشد زیرا آنان مورد تکریم خدا قرار گرفته و در جوار رحمت او به زندگی خود ادامه میدهند و علاوه بر حیات پرارزشی که «شهدا» بدور از حواس ما دارا هستند، ثمرة حیاتبخش آن در نسلهای آنان نیز تأثیر بسزایی خواهد داشت زیرا «شهادت» شهدا منطق و برهان عملی اسلام و نمایانگر حقانیت آیین محمدی در جوامع بشری است.
در این مورد عامّه و خاصّه حدیثی را از رسول اکرم (ص) نقل نموده که پیامبر گرامی فرمودهاند: هیچ کس از افرادی که وارد بهشت شده باشند آرزوی برگشتن به دنیا را نمیکند مگر «شهید» که آرزو دارد به دنیا برگردد و ده بار «شهید » شود و این به خاطر کرامتهایی است که «شهدا» در هنگام «شهادت» نزد خدا مشاهده مینمایند.2
در سورة آل عمران میفرماید « شما مسلمانان هرگز در کار دین سستی نکنید و نه از فوت غنیمت و متاع دنیا اندوهناک باشید، زیرا شما فاتح و پیروزمندترین و بلند مرتبهترین ملل دنیا هستید. اگر در ایمان ثابت و استوار باشید، اگر به شما (در جنگ احد) آسیبی رسید به دشمنان شما نیز (در بدر) شکست و آسیب سخت رسید چنانکه آنها مقاومت کردند شما نیز باید مقاومت کنید، این روزگار را به اختلاف احوال (گاهی فتح و غلبه و گاه شکست و مغلوبیت )میان خلایق میگردانیم که مقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود تا از شما مؤمنان آن را که ثابت در دین است گواه دیگران کند.» 3
آیات مبارکة فوق در پی غزوة احد نازل شده و در این آیه به مؤمنین خطاب میکند: نباید شما سستی و ضعف در عزم و اراده به خود راه دهید و اگر موقّتاً پیروزی بر دشمن را از دست دادید، نباید اندوهناک باشید،زیرا اگر دارای ایمان استوار باشید برای همیشه برترید، چون همانند تمام موجودات عبودیت خدا را مینمایید و روش شما با نظام جهان هماهنگ است، و جهان و ذرات هستی یاوران شمایند. شما شاهدان و رهبران بر همةبشر هستید ،موقعیت شما در جهان و در کرة خاکی برتر و بالاتر است. شما وارثان زمین هستید و دشمنان شما گمراه و به وادی نیستی و فراموشی رهسپارند و این سنت جاریةالهی است که هم غالب و هم مغلوب باشید، ولی در نهایت پیروزی نهایی از آن شماست اگر بر شما مصیبت مرگ عزیزان و زخم و جراحتها وارد شد بر دشمنان نیز مثل آن بلا نازل شد و این اشاره به غزوة احد است که مسلمانان در آغاز جنگ غالب شدند و لشگر کفر پا به فرار گذاشتند و بسیاری به هلاکت رسیدند و پرچمشان بر زمین افتاد و دیگر کسی ازآنان نتوانست آن را حمل کند، تا آنکه از میان آنها زنی پرچم را برداشت و فراریها دور او گرد آمدند و هنگامی که میان سپاه اسلام اختلاف افتاد و عدهای سنگرها را رها کردند و به سوی غنایم شتافتند و فرمان رسول خدا(ص) را نقض کردند، مشرکین فرصت را غنیمت شمرده به لشگر اسلام یورش آوردند و به دنبال آن مصایب سنگینی برای سپاه اسلام پیش آمد.
آری، خداوند پیروزی را نصیب کسانی میکند که فقط برای او و به انگیزةالهی جنگ و جهاد کنند و هیچگونه توجهی به این دنیا نداشته باشند و چنانچه خالص نباشند خدا نیز آنان را یاری نمیکند و این سنت جاریةالهی است که حوادث روزگار را به سود و زیان مردم میگردانیم تا نیتها و انگیزههای مردم و ضعف و قدرت آنان آشکا رشود، زیرا خوشی و گشایش بعد از سختیها و ناخوشی و مصایب بعد از گشایشها و راحتیها، فلز نیک و بد انسانها را محک میزند و میزان خلوص و ناخالصی و مراتب تسلیم و سرپیچی و حالات یأس و امید و اطمینان را نمودار میسازد، و براستی تحول و گردش روزگار محک و معیار دقیق و خطاناپذیر است که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: در تحولات زندگی جوهر و ذات انسانها بروز میکند.
چه بسیارند انسانهایی که در مواقع سختیها و مشکلات نیرومند و صبورند، ولی در روزگاران رفاه و نعمت سست و ضعیف و یا بالعکس، لیکن فقط انسانی میتواند هم در دوران بلا و دشواریها و هم در زمان آسایش و خوشیها شخصیتی ثابت و استوار داشته باشد که فلز وجودش را با گوهر ایمان عجین کند و دارای نفس مطمئنه شود.
چنین انسانی درک میکند که هر خیر و شری به اذن خدا میرسد و او منبع هر خیر و رحمت و جبران کننده هر نقص و شری میباشد. بنابراین، خداوند علیم و حکیم از باطن و نیت و انگیزه و اندیشة هر انسانی آگاه است و با گرداندن حوادث گوناگون روزگار نهان آنان را آشکار میسازد، زیرا خداوند مطابق علم خود آنان را به محاسبه نمیکشد بلکه محاسبه و حکم او بر مبنای آنچه که آشکار و واقع شده خواهد بود و آیات مزبور انسانها را از همین سنت الهی آگاه میسازد. بر اساس مفاد آیة شریفه خداوند «شهدا» را از میان مجاهدان فی سبیلالله انتخاب میکند و آنان را برای تقرب به درگاهش خالص میگرداند و همین شهدا را نیز شاهد و حجّت بر حقانیت دین خود در میان مردم قرار میدهد و از آنان طلب میکند که بر حقانیت آیین او ادای شهادت کنند؛ و گواهی خواستن خداوند از شهدا همین جهاد و کشته شدن در راه اوست، زیرا کسی که کلمةشهادتین را به زبان آورد او را گواه و شاهد نمیگوید مگر آنکه مفهوم و مقتضای کلمه را ادا کند. مفهوم شهادتین نیز همین است که غیر خداوند یکتا خدایی را نپذیرد و شریعت و قانون زندگی را تنهااز خدا و به وسیلة پیامبرش دریافت کند و به هیچ حکمی تن در ندهد مگر حکم رسول خدا و اهل بیت معصوم او را . و مقتضای چنین شهادتی این است که در راه خدا جهاد کند و اگر لازم باشد جان بازد تا شهید محسوب شود، یعنی شاهد درستی آیین خدا باشد و آنگاه خداوند او را گواه گیرد و او هم با تمام وجود حق شهادت را ادا کند.
و باز هم دربارة فضیلت «جهاد فی سبیل الله» میفرماید: «و چه بسیاررخ داده که پیغمبری جمعیت زیادی از پیروانش را در جنگ کشته شده است و با این حال اهل ایمان با سختیهایی که در راه خدا به آنها رسید مقاومت کردند و هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر به زیر بار دشمن فرو نیاوردند و راه صبر و ثبات پیش گرفتند، که خداوند صابران را دوست میدارد. آنها در هیچ سختی جز به خدا پناهنده نشده و جز این نمیگفتند که بار پروردگارا به کرم خود از گناه و ستمی که دربارة خود کردهایم درگذر و ما را بر محو کافران مظفر گردان. پس خداوند فتح و پیروزی در دنیا و ثواب در آخرت را نصیبشان گردانید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.»4
تمثیل و تصویری که خداوند در این آیات برای پیروان اسلام میآورد فراگیر است و محدود به زمان و قوم خاصی نمیباشد و از این طریق میخواهد مسلمانان را به موکب اهل ایمان متصل سازد و ادب اهل ایمان را به آنها بیاموزد و با پیروان تمام انبیا آنان را پیوند دهد، و در دلهایشان استوار سازد که مسئلة عقیده و ایمان یکی است و همان است که در پرچم سپاه بسیار بزرگ ایمان ثبت شده است؛ واین لشکر توحید که در امتداد بعثت انبیای الهی و با رهبری آنان به ستیز و نبرد با باطل و فساد و کفر برخاسته و هرگز نفوس طیبةآنان از مصایب سنگین ضعیف و سست نشده است و ارادههای آهنین آنان از شداید و زخمها و جراحتها خدشهدار نشد و به دشمنان جزع نکردند و تسلیم نگردیدند، و شأن و شخصیت اهل ایمان در دفاع از دین در طول تاریخ چنین است.
محبت خداست که درد بیامان زخمها را آرامش میبخشد و درمان میکند. سپس به مراتب ادب آنها در برابر خداوند اشاره میفرماید که در هنگامة روبرو شدن باشدایدش که از هر چیزی انسان را غافل میسازد (ولی دل اهل ایمان را هرگز نمیتواند از توجه به خدا بازدارد) قبل از آنکه از خداوند طلب پیروزی و فتح نمایند و به خطا و لغزش و قصور و تقصیر خود در انجام وظیفة عبودیت اعتراف و طلب آمرزش و عفو الهی میکنند تا پاک و آمادة ورود به بهشت شوند، و حتی پیروزی بر دشمن را به خاطر خودنمیطلبند بلکه برای نابودی کفر و شرک.
امام خمینی
زندگینامه از زبان شهید
متن پیام حضرت امام خمینی (ره) به شهید آیت الله دستغیب جهت انتصاب ایشان به امامت جمعه شیراز
آثار و تألیفات
داستانهای شگفت
صلوة الخاشعین
مبارزات شهید دستغیب تحت رهبری امام (ره)
پیام مقام معظم رهبری در شهادت شهید محراب شیراز
شب قبل از شهادت
پیام امام در شهادت حضرت آیت الله دستغیب
آلبوم عکسهای شهید آیت الله دستغیب
نرم افزار چند رسانه ای محراب عشق
امام خمینی:
دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت .
زندگینامه از زبان شهید
بسم الله الرحمن الرحیم بنده سید عبدالحسین دستغیب ، پدر ما مرحوم آقای آسید محمد تقی دستغیب تولد بنده روز عاشورای محرم 1332 مطابق با 1922 شمسی.
بنده تا سنه 1343 ه . ق که پدرمان مرحوم شد مقداری از مقدمات را خدمت ایشان میخواندم بعد از فوت والد که تقریباً 11-12 ساله بودم تحصیلات را در شیراز ادامه دادم که عبارت بودند از صرف و نحو بیان ومنطق فقه و اصول ....
آن دوران به علت اینکه مصادف بود با اوایل سلطنت رضا خان قلدر ملعون و جنگ با روحانیت واز بین بردن روحانیت و ضدیت با آن نمیگذاشتند کسی طلبه شود و تحصیل علم بکند ، و با فشارهای زیادی که میآوردند کمتر کسی دیگر حاضر میشد تحصیل علم کند و در رشته طلبگی بیاید . به طوری این ملعون جو را بر علیه روحانیت درست کرده بود که میگفتند روحانی عضو فلج اجتماع است و در نتیجه کسی اصلش رغبت خواندن درس طلبگی نکند ، لکن در همان حال خدای تعالی شوقی عنایت کرده بود که ما به همه سختیها ساختیم و با همه فشارهایی که تحمل کردیم و بحمدالله تحصیلات را ادامه دادیم و در همان اوقات هم دوش به دوش تحصیلات که میکردیم در مسجد باقرخان آنجا نیز بعد از نماز به تبلیغ اسلام وبر علیه دستگاه پهلوی مشغول بودیم و لذا در همان وقت هم چندبار ما را در زندان کردند ویک دفعه هم بناشان تبعید بود وبعد فشار آوردند که اصلش باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده خود را خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم . بنده بناچار رفتم نجف اشرف البته این هم وسیلهای بودکه خدای تعالی خیری میخواست برای ما که آنجا مشرف شویم . درآنجا مدتی خدمت آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی و مرحوم آیت الله اصطهباناتی خدمت این بزرگان استفاده میکردم تابعد از شهریور 20 و سقوط پهلوی در سنه 21 به شیراز مراجعت کردم . به شیراز که آمدیم دوستان آمدند برای اینکه در مسجد جامع عتیق اقامه جماعت بشود و منبر در آن برقرار گردد . زیرا این مسجد جامع عتیق در آن وقت از طرف پهلوی دستور داده شده بود که تمام مصالحش را بفروشد و دوستان آمدند که اگر بشود اینجا را یک ادارهای بکنند شبستانها و صحن مسجد تمام خراب شده بود و دیگر کسی مانع نشد و ما هم رفتیم شبستان وسط را برای انجام برنامهها آماده کردیم که الحمدلله اجتماع مؤمنین در آنجا روزبه روز زیادتر میشد و هر روز مقداری از سطح مسجد را تسطیح میکردند که بشود نماز خوانده شود بعد هم در ماه مبارک تشویق کردیم مردم را به اینکه از نماز یک ساعت تفسیر قرآن مجید و بیان اخلاق و قواعد و ... داشته باشیم ووقتی از سنه 42 که حضرت امام خمینی اطال الله عمره الشریف در قم نهضت فرمود و امر فرمود که همه قیام کنند ماهم اجابت کردیم و در اینجا مشغول شدیم به مبارزات و آن پیشامدهائی که شد .
متن پیام حضرت امام خمینی (ره) به شهید آیت الله دستغیب جهت انتصاب ایشان به امامت جمعه شیراز:
بسم الله الرحمن الرحیم .
خدمت حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب دامت برکاته .
مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف بود واصل گردید طوماری هم از اهالی محترم شیراز بوسیله حامل نامه رسید که خواستار شده بودند جنابعالی دعوت آقایان را جهت اقامه نمازجمعه بپذیرد و بدین ترتیب مناسب است جنابعالی اقدام فرموده و نماز جمعه را در شیراز بخوانید ، از خدای تعالی ادامه توفیقات و سلامتی آنجانب را خواستارم .
والسلام علیکم ورحمه الله برکاته
پس از اتصاب شهید دستغیب دراین سنگرهابا وحدت مردم غیور و مبارز شیراز بسیراری از مشکلات را پشت سر نهادند.
آثار و تألیفات
1- بهشت جاودان
2- نقش مطمئنه
3- ایمان
4- معاد
5- خطبه شعبانیه
6- قیام حسینی (ع)
7- گناهان کبیره
8- صلوة الخاشعین
9- فاطمه زهراء و زینب کبری
10- معراج
11- نبوت
12- قلب قرآن
13- معارفی از قرآن
14- سرای دیگر
15- اخلاق اسلامی
16- 82 پرسش
17- رازگرائی قرآن
18- امامت
19- حقائقی از قرآن
20- قیامت
21- خطبههای جمعه
22- قلب سلیم
23- آدابی از قرآن
24- مظالم
25- توحید
26- داستانهای شگفت
27- سیدالشهداء
داستانهای شگفت
این کتاب از 148 داستان تنظیم شده که در هیچ کتابی نوشته نشده است و همراه هر داستانی با نتیجه گیریهای جالبی که مؤلف محترم شهید محراب آیت الله دستغیب نمودهاند علاوه بر اینکه برای خواننده بسیار سرگرم کننده است دانشی بر معلوماتش میافزاید و ایمانش را به خدا و عالم غیب بیشتر و امیدش را به پروردگارش زیادتر مینماید .
از خوابهای صادقی که نشانههایی از احاطه علمی و قدرتی خداونداست و شفای بیماران توسط قبور ائمه و برکاتی که از توسل به ایشان حاصل شده روح ولایت را در دلها میدمد و درخت دوستی اهل بیت را آبیاری میکند و نشاط تازهای به جانها میبخشد .
صلوة الخاشعین
هر آینه اهل ایمان رستگار شدند آنانکه درنمازشان خاشع میباشند .
قرآن مجید
کتاب بینظیری که از مختصری از اصول عقاید و بخشی از روایاتی که درفضیلت نماز رسیده شروع میشود و شرایط قبولی نماز که موجب نجات از آتش و از هر حج و صدقهای برتر است برمیشمارد . از حضور قلب و چگونگی تحصیل آن و التفات بالفعل و اقوال نماز سخن میگوید و برای طهارت معنوی که از مقدمات نماز مقبول است ، پاکی از کبرو فخر و هوی حقد و حسد و عداوت سخن میگوید ، از معانی باطنی نماز و موانع قبولی آن از بیم و امید در نماز و در خاتمه بخشی از دستورات سیر و سلوک را یادآور میشود .
مبارزات شهید دستغیب تحت رهبری امام (ره)
شهید آیت الله دستغیب در سال 1341 فعالیت ضد رژیم را در راستای مبارزات حضرت امام خمینی (ره) آغاز کرد و از آن تاریخ مستقیماً با امام در تماس بود واز جانب ایشان در امور مختلف راهنمایی میشد . پس از جریانات 15 خرداد سال 42 توسط عوامل رژیم آمریکایی شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی بطرز معجزهآسایی آزاد گردید . درسال 1342 مجدداً دستگیر و زندانی شد .
شهید آیت الله دستغیب ازاین تاریخ به بعد که موج خفقان بر جامعه ایران سایه شوم خود را گسترده بود با زیرکی و پایمردی هر چه تمامتر مبارزات ضد رژیمی مسلمانان بخصوص اهالی محترم فارس را رهبری میکرد .مبارزات پنهانی و سازش ناپذیر ایشان درطول حیات رژیم طاغوت به هیچکس پوشیده نیست و در زمان تبعید امام خمینی (ره) ایشان به کرات در سخنرانیها رژیم شاه را زیر سؤال قرار میدادند.
مسجد جامع عتیق که به همت ایشان پس ا ز سالهای طولانی مرمت و تجدید بنا گردید مرکزی برای هدایت و ارشاد اقشار مختلف مردم خصوصاً جوانان مشتاق و تشنه معارف اسلامی بود و شهید دستغیب در حدود40 سال از این سنگر بذر اعتقاد و ایمان وجهاد و مبارزه و آگاهی واخلاق اسلامی در دلهای مستعد و جانهای باطراوت میکاشت و چه بسیار نهالهای بارور و پرثمر که در سایه تربیت و مراقبت این عارف والامقام ریشه گرفته و به بارنشستند . رژیم که متوجه شده بود جوانان مسلمان و دانشگاهی و بازاری و دیگر اصناف و اقشار گرد ایشان جمع شده و از این مرکز ارشاد وهدایت میشوند شهید دستغیب را در سال 56 ممنوع الملاقات کرد و منزل وی را تحت محاصره خود درآورد اما بلافاصله با عکس العمل شدید مردم روبرو شد و مفتضحانه عقب نشست .
شهید آیت الله دستغیب همواره در سالهای اوجگیری انقلاب اسلامی منشاء و محرک خروش انقلابی مردم فارس بود و با مجاهدات و روشنگری های خود نقش مهمی در سرنگونی رژیم سفاک و غاصب شاه معدوم ایفا نمود .
شهید آیت الله دستغیب پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده مردم استان فارس در مجلس خبرگان شرکت کرد و در همین ایام بنا به درخواست کتبی اهالی و بفرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب گردید .
پیام مقام معظم رهبری در شهادت شهید محراب شیراز
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیهً مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی .
مردم دلیر و مقاوم فارس و برادران و خواهران انقلابی شجاع آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب این روحانی مبارز پرهیزگار بدست جنایتکار و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شهید شد و شما بیش از هر کس میدانید که او شخصیت مغتنم و ارزشمند برای عالم اسلام بود آنان که از سوابق زندگانی این شهید بزرگوار آگاهند میدانند که او از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس برافراشت و برمعابر و مجامع نام امام امت را بر زبان جاری ساخت و با دستگاه ظلم وجور به مبارزه برخاست این چهره پارسا و پرهیزگار در بهترین بخش از عمر پربرکتش بیاعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دل خوش بود که الابه ذکرالله تطمئن القلوب چهره معظم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوبترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود روح و بیکینه و صفای باطن ولحن روحانی او گرمیبخش دل مردم بود مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این روحانی و مبارز و متقی احترام میگذاشتند هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا وسالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهرهای ساخته بود مورد علاقه و احترام مردم چنین مردی از سلاله پاک پیامبر و از خدمتگزاران صادق و فداکار اسلام وازیاران باوفا مهربان امام و امت امروز در شیراز و همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند . شهادت این عالم ربانی وسید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا میجویند.
شهادت این مرد میدان تقوا و مبارزه را به مردم شهید پرور ایران خصوصاً به اهالی غیور فارس و فرزندان و بازماندگان و شاگران آن شهید تسلیت وتبریک میگویم .
سید علی خامنهای
شب قبل از شهادت
از قول همسرشهید آیت الله دستغیب نقل میگردد :
که ایشان شب جمعهای که فردای آنروز به شرف شهادت نائل شده وبه لقاءالله شتافت دچار حالتی کم سابقه شده و مضطرب بنظر می رسیدند و آن شب را تا صبح در رختخواب غلطیده و بخواب نمیرفتند . اضطراب آن شهید بزرگوار بحدی بود که توجه همسرش به وی جلب شده و علت اضطراب را جویا میشود شهید آیت الله دستغیب خطاب به همسرش اظهار میدارد فردا صبح سری میگویمت.
صبح آن شب وی هنگام عزیمت برای اقامه نماز دشمن شکن جمعه برخلاف معمول عطر زیادی مصرف نموده و خودرا خوشبو و معطر مینمایند وباز هم بر خلاف دفعات پیش هنگام رفتن با علامت دست رفتن خود را اعلام میکنند وبه نقل از یکی از پاسداران ایشان هنگامی که از آستانه قدم به درون کوچه میگذارند آیه شریفه انا لله و انا الیه راجعون را تلاوت میکنند و بیش از چند قدم از منزل دور شده دچار حادثه و شهید میگردند و اینچنین سومین شهید محراب به خیل شهدای جنگ وانقلاب پیوستند.
دیدههابارد
سینهها نالد
دستغیب صد پاره شد دیگر نمیآید
خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند
امام جمعه ما به لطافت گل بود و به ملاحت نسیم سحری و به مهربانی باران بهاری ، امام جمعه ما به پاکی سپیده بود . مثل نور جاری بود . آوای الهی او حسین حسین او صدای پای یاران بود برقلب تفته کویر روح امام جمعه ما جوشش چشمهسار عشق بود بر سنگواره قساوت دل امام جمعه ما پیر دیار ما بود نماینده امام بود نمایانگر امام بود عاشق دیار ما بود امام جمعه ما دیگر نمیآید .
دیگر کوچههای باریک پشت مدرسه خان صدای آشنای او را نمیشنود . دیگر قلب خاک با لرزه نرم پای او از شوق بیتاب نمیشود دیگر گل و سنگ کوچه آواز نمیخوانند.
خطبههای جمعه آمیزه مهربانی و خشم بود ، تبسم و فریاد مسیح و محمد سلام خدا بر شما مردم ، جانم به فدای شما مردم شما که با تبعیت از امام امت اطال الله عمره عزت و افتخار را آفریدهاند . ننگ و نفرین بر همه منافقین ننگ بر آمریکا که هرروز با توطئهای تازه در صدد نابودی انقلاب الهی ما برآمدهاند امام جمعه ما خطبههای جمعه را دیگر نمیخواند.
هر وقت صحبت از امام میشد پیر مهربان دیار ما چهرهاش برافروخته میشد بر چشمانش گلخند اشک مینشست گرمی اشک و ملاحت تبسم همیشهاش جانت را آتش میزد . دو تن از یاران و شاگردان عزیز او دو تعبیر دارند که نغز است و پرلطف آقای موحدی گفت اگر این تعبیر درست باشد آقای دستغیب فانی در امام بود آقای سید علی اصغر دستفیب روحانی عزیز و دلسوز شهر ما میگفت : به اتفاق آقای دستغیب که به حضور امام رسیدیم برخورد ایشان و حالت ایشا ن مثل حالت عبد بود نسبت به مولایش
بچهها هر وقت دلشان برای امام تنگ میشد بدین آقای دستغیب میرفتند.
سرانجام این شهید بزرگوار در روز جمعه 20 آذرماه 60 به دست منافقی کوردل به شهادت رسیدند .
پ یام امام در شهادت حضرت آیة الله دستغیب
عزیزان و نورچشمان ما در جبهههای جنوب و غرب هر روز با سرکوبی اشرار آمریکائی و عقب راندن وبه جهنم فرستادن جنود شیطان برای اسلام سربلندی و عظمت خلق مینمایند .
به طوری که تاب تحمل این پیروزیها را از آمریکائیان خارج و داخل منافق و منحرف سلب نموده و بر جنون و وحشیگریهای آنان افزوده است شما فرضاً شهید بهشتی را گناهکار بدانید شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشتهاند با چه انگیزه شهید میکنید .
دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود ازدست ملت ایران واهالی محترم فارس گرفت و حوزههای علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند حضرت حجة السلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانش به شهادت رساندند.
شهید مهندس علی انصاری در سال 1323 در یک خانوادة مذهبی متولد شد و پس از گذراندن سوم دبیرستان در شهرستان رودسر ، جهت ادامة تحصیل به تهران آمده و در دبیرستان نظام اخراج گردید . در همان سال در رشتة اقتصاد دانشگاه تهران در کنکور پذیرفته شد . پس از یک سال مجدداً به دلیل نبوغ خاصی که در ریاضی داشت در رشتة ریاضی دانشگاه تهران قبول گردید . او در سال سوم تحصیل ازدواج نمود . در دوران تحصیل چندین بار بازداشت شد و به زندان رفت . پس از انجام تحصیلات دورة کارشناسی ، در فوق لیسانس شرکت کرده و قبول شد ولی ساواک از ادامة تحصیل وی ممانعت کرد .
بعد از ممانعت ساواک بنا به وصیت پدرش که در وی نبوغ خاصی را مشاهده کرده بود جهت ادامة تحصیل با اسم مستعار از ایران خارج و به امریکا رفت ، در آمریکا در دو رشتة صنایع و ریاضی به طور همزمان شروع به تحصیل در رشتة دکتری ریاضی نمود که در همان زمان در دانشگاه نیز تدریس می نمود که پس از دو ترم تدریس به جرم تبلیغ در هنگام تحصیل ، از تدریس در کلیه دانشگاههای امریکا منع شد .
در مدت حضور در امریکا دبیر انتشارات انجمن اسلامی بود ودر زمینة انتشار کتب با روحانیون مبارز رابطة بسیار نزدیکی داشت ، در طول مدت حضور در امریکا جهت سخنرانی به اکثر نقاط امریکا سفر کرد و به دلیل دوستی نزدیکی که با شهید چمران داشت چندین بار به لبنان نیز سفر نمود . وی مسئولیت برگزاری مجالس و تظاهرات را هم در امریکا عهده دار بود . در سال 57 در حالیکه کارهای رساله دکتری خود را انجام می داد به ایران برگشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به معاونت استانداری خراسان و سپس به استانداری گیلان منصوب شد . درضمن عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان و رئیس دانشکده فنی گیلان هم بود.
سابقة مبارزاتی شهید انصاری بعد از تصدی استانداری گیلان بر کسی پوشیده نیست و سخنرانی های تند و داغ او با استدلالات منطقی در رد عقاید الحادی منافقین مبین این حقیقت است که او باری اسلام و حقانیت مکتب و ارشاد مردم لحظه ای آرام نداشت و خدمت او به گیلان و مردم گیلان بسیار آشکار است و حضور او در خانه های گلی روستائیان مناطق ییلاقی روشنی بخش دلهای آکنده از فقر و امید بخشنده حیات روشنی بود و در اگثر سخنرانیها گروه ملحد منافقین را به بحث و گفتگو و استدلال دعوت می کرد .
ورود شهید انصاری به استانداری گیلان مصارف با بلوا و غوغای گروهکها ، تحصن های به اصطلاح حق طلبانه عناصر معلول الحال با ماسکهای طرفداری از فلان و بهمان گردید . اشغال استانداری گیلان و گروگان گرفتن استاندار مکتبی از سوی دست پروردگان امپریالیسم به شرق و غرب به یکباره به ماهیت پلید این عناصر را بر ملاء ساخت امت شهید پرور گیلان به یاری حزب الله با اتخاذ موضع روشن گرایانه خطوط انحرافی این سرسپردگان کفر و الحاد را مشخص نمود بطوریکه در جریانات سال 59 دانشگاه گیلان ، او در صف مقدم حزب الله همگام با روحانیت به مبارزه با اشغالگران مزدور چپ و راست حرکت کرده و این مکان علم و فضیلت انسانی را از وجود عناصر خود فروخته زدود .
او همه چبز را برای خدا و اسلام می خواست و همه کارها برای رضای ذات احدیت سخنرانیها و مصاحبه های شهید انصاری در رابطه با پیشرفتهای اقتصادی استان بیانگر حرکت بی وقفه است . حزب الله و در خط امام به سوی خود کفائی و بی نیاز شدن از صنایع وارداتی که می تواند بند رقیت و وابستگی به جهانخواران شرق و غرب بگسلد می باشد .
او در رشت قبل از ترور در منزل شهید نورانی ( یار و همرزم دیگرش که معاونت عمرانی و فنی استانداری گیلان را داشت ) گذرانده و در ساعت 7 بامداد خونین 15 تیر در ماه مبارک رمضان سال 60 در خیابان لاکانی رشت عده ای از مردم که در حال عبور بودند صدای شلیک گلوله های آمریکائی را شنیدند و بزرگ مردانی که بار مسئولیت انقلاب را چون مقلدان دیگر امام صابر و مقاوم بر دوش می کشیدند دیدندکه به سوی خدا می روند .
انصاری به ملا اعلی رفت و با هفتاد و دو تن شهدای 7 تیر محشور گشت . شهادتش خطوط ارتباطی شرق وغرب را در منطقه رسوا نمود و معیاری برای شناخت عظمت خونبار انقلاب شکوهمند اسلامی بود .
By Ashoora.ir & Night Skin