حسین سالار قلبها
هوای عشق بد شد.ف کی می آیی؟
هزاران جمعه رد شد، کی میآیی؟
به جرم این همه چشم انتظاری
دلم حبس ابد شد، کی می آیی؟
ستم،آشوب، نامردی، زیاد است
غم و اندوه و بی دردی زیاد است
دل من خوب می داند پس از این
امید اینکه برگردی زیاد است
جهان در حسرت آیینه مانده است
گرفتار غمی، دیرینه مانده است
شب سردی است بی تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه ماندهاست
*****
فصل زرد فصل تازیانه ای که همچنان
می خورد به گرد زمانه ای که همچنان
مانده بی بهار،سیب، پرده،چای
صندلی،آیینه،ترانه مثل خانه ای که همچنان
زیر پلک اسب های آجری نشسته است
مست مست عطر رازیانه ای که همچنان
ماه را بغل گرفته زار گریه می کند
از سر نهاده روی شانه ای که همچنان
زیر بار گریه ی ستاره ها نریخته است
زیر با شیوه شبانه ای که همچنان
ناگهان شمال اسب و جاده ای که تا هنوز
یا جنوب نام عاشقانه ای که همچنان
ریشه زد، نهال شد، درخت شد، بهار شد
قد کشید توی این ترانه ای که همچنان
با صدای بادهای تیر خورده می وزد
از جنوب غربی کرانه ای که همچنان
تا غروب، تا چهار سمت بی پرنده ماه
می دهد به دست رودخانه ای که همچنان
خوشه های ماه را درو نکن، که عاقبت
می رسد بهار جاودانه ای که همچنان
نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت
ساعت 12:53 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin