حسین سالار قلبها
از اتوبوس که پیاده شدیم
ماشینی آن قدر بوق زد
که خواهرم عروس شد !
پدر مکانیکم زیر ماشین رفت
برادرم که از پارک در آمده بود
-پدرم را در آورد
مادر یک ریز می پرسید :
آیا کلاغ های تهران هم فارسی گارگار می کنند ؟!
کنار دکه ، همشهری
حرف های شیرین ِ عبادی - سیاسی داشت
خود را به آخر برج رساندم
آزادی چقدر گشاد شده بود !!
نوشته شده در شنبه 90 مهر 23ساعت
ساعت 11:44 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin