حسین سالار قلبها
بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد
کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد
سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم
با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد
عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است
گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد
آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است
دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد
آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد
کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد
سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم
با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد
عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است
گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد
آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است
دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد
آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد
گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد
نوشته شده در شنبه 90 مهر 30ساعت
ساعت 10:14 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin