حسین سالار قلبها
سحر ز بلبل شیدا به باغ پرسیدم
چرا به دیده کسى شادمان نمى بینم!
نه خنده اى است به لبها نه شور در سرها
سرود عشق به پیر و جوان نمى بینم!
نه آسمان محبت ستاره باران است
ز مهر و ماه فروزان نشان نمى بینم
وفا و صدق و صفا رخت بسته از دلها
طراوتى به گل و بوستان نمى بینم
نه نغمه اى به هزاران، نه جلوه در گلها
تبسمى به لب باغبان نمى بینیم
صبا به بوى شقایق نمىوزد بر ما
شراره اى به دل عاشقان نمى بینم
کجا شدند عزیزان و دوستان قدیم
چرا صفاى رخ دلبران نمى بینم
چه روى داده که در زیر آسمان کبود
دلى که مهر بورزد عیان نمى بینم
خداى را، به من غم رسیده رحم کنید
چرا به پیکر گیتى روان نمى بینم!
به خنده گفت که دنیاى ما پر از غوغاست
نوشته شده در شنبه 91 آذر 4ساعت
ساعت 3:37 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

By Ashoora.ir & Night Skin