حسین سالار قلبها

سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله عملیه و علمیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتند .

مقدمه

صحیفه‌ای که در پیش رو دارید ، سرگذشت مرد صالحی است که سلاح بدست ، به اصلاح جامعه و تطهیر طبیعت برخاسته است . مردی از ابرار که آیه‌ی ((وانزلنا الحدید ... )) را به تفسیر می‌نشیند و چون احرار با سیره خویش درس (( چگونه زیستن )) می‌آموزد .

او معماری است از سلاله‌ی معماران بزرگ تاریخ ، سیدی از آل محمد (ص) که در اندیشه اجرای آیین احمدی (ص) و احیای مدینه غدیراست . بت شکنی است از سلاله ابراهیم که با نای داودی ، بزرگ دعوت عصر خویش را به انجام می‌رساند و آهنگ ساختن زرهی فولادین دارد تاجامعه را از هجوم عفریت قرن ایمن سازد و ارزشهای معنوی و الهی را تعالی بخشد .

نواب صفوی ، (( سفیر سحر)) منتظر دولت کریمه‌ای است که صالحان و مستضعفین زمین در آن وارث زمین‌اند . رهبر فداییان اسلام منتظر بقیه الله (ع) است تا ، در واپسین حرکت تاریخ ، حکومت الله را در زمین بگسترند و با کتاب الله بر خلق حکم راند.

وی در بینش قرآنی ، آیت قهر الهی بر جان دادن و دژخیمان است و آیت رحمت بر مستضعفین و رادمردان .او منشور حکومت بر دست ، به سیر در جهان می‌پردازد ، و با اعتقاد به جهانشمولی اسلام به جنگ دشمنان عدالت می‌رود. ((جهان وطنی )) شعار او در این وادی است و تا بیکرانها قدم می گذارد .

بنیاد شهید به پاس گرامی داشت شهادت شهدای فداییان اسلام در یادنامه ، یاد این عزیزان ، خصوصا شهید نواب صفوی را گرامی می‌دارد .

 

سید در نجف

سید در مهاجرتی که در پیش گرفت از آموزشهای استعماری روی گرداند . نجف از او نه مخترع و نه مبتکر ، بلکه سربازی سلحشور از یاران امام علی (ع) ساخت . سید می‌خواست نه تنها فارابی زمان باشد و آراء اهل مدینه فاضله بنویسد .میل داشت سید رضی باشد و احادیث حضرت امام علی (ع) را جمع آوری نماید و گوش جان و جامعه را با اندیشه‌های علوی آشنا سازد . او میخواست ابوذر زمان باشد و بر بیدادگریهای عصر بشورد و مردم را به حرکت و جنبش در آورد .

سید به شهر علم و دانشگاه شیعه قدم نهاده ، باخیالی آسوده به تحصیل علوم اسلامی مشغول می‌شود.وی همزمان با تحصیل در مدرسه صنعتی که به اخذ دیپلم انجامید ،عصرها در مسجدی از مساجد خانی‌آباد وسپس در مدرسه مروی به تحصیل علوم اسلامی ، و در حوزه نجف به آموزش علوم دینی ادامه می‌دهد .

اینک که به نجف آمده بیش از همه به دنبال فلسفه سیاسی اسلام است . وی علاوه بر تحصیل علوم متداول حوزه در فقه و اصول ، در پی شناخت اصول سیاسی اسلام است .اصولی که روح دین محسوب شده ، و سروری مسلمین جز با پیاده کردن آن در جامعه حاصل نمی شود .

سید علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده بود در نجف به دنبال استادانی بود که سطوح عالی از آنها بیاموزد.

1- حضرت علامه آیةالله امینی

2- حضرت آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی

3- حضرت آیة الله آقا شیخ محمد تهرانی

از جمله اساتیدی بودند که سید از آنان فقه و اصول و تفسیر قرآن واصول سیاسی و اعتقادی را آموخت .

 

درخشش ستاره

آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم ، آخرین نفسهای خود را می‌کشید . نور کم سویی به زمین می‌رسید .پاها در بند بود . دستها رهایی نداشت و فریادها در گلو خفه می‌شد . دلها چون غروب پائیز افسرده و غمگین به نظر می‌رسید .

صدای کودکی در فضای خانه پیچید . گوهر اشکی از دیده پدر غلتید . مادر چون نسیم فرزند خویش را به سینه فشرد وگلاب اشک روی گونه نوزاد چکید . ستاره‌ای به خانه کوچک آقا سید جواد قدم نهاد. نوای آسمانی دعا بر زبان پدر جاری شد .

او امید زندگی طراوت بنفشه بهار را داشت . آقا سید جواد میر لوحی نام فرزند را سید مجتبی نهاد سال 1303 هجری شمسی بود . آقا سید جواد نام مجتبی را برای فرزند خود انتخاب کرد تا یاد خاندان پیامبر با نام فرزندش در لحظه لحظه زندگی وی تجدید گردد . در همان سالهای آْغاز سوره‌های کوچک قرآن را سرود روزانه خویش قرار می‌دهد . اولین کتابی را که او می‌شناسد ،‌قرآن مجید است کتابی که پدر و مادرش هر روز از آن را با حالتی خاص که از صفای باطنشان خبر می‌دهد تلاوت می‌کنند .

سید مجتبی هم سوره‌های کوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خویش حفظ کرده است . او با پدر روحانی خود در مجالس پرنور قرائت قرآن شرکت فعال دارد . قرآن مجید کتاب زندگی اوست و به آن عشق می‌ورزد .

او هفت ساله است که راهی دبستان می‌شود و پس از اتمام دوره‌ابتدایی در مدرسه حکیم نظامی وارد مدرسه صنعتی آلمانیها می‌گردد.

سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به دروس حوزه بپردازد لیک دائی وی که سرپرستی او را بر عهده گرفته و قاضی دادگستری است با سید مخالفت می‌کند . سید مجتبی از عقیده خود دست برنمی‌دارد و در مسجدی که در خانی آباد است شروع به فراگیری درسهای حوزه می‌کند و همزمان در مدرسه آلمانیها به دروس جدید می‌پردازد .

 

فریادگران رهائی

سید بزرگوار نواب صفوی از این سه استاد گرانقدر اصول فلسفه سیاسی اسلام را آموخت و با فقه سیاسی اسلام اشنا شد . وی که در نجف مشغول تحصیل بود یکی از کتابها سرو به دستش می‌رسید ایشان کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع عالیقدر نجف اشرف عرضه می‌دارند حضرت آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی با صراحت حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام می‌کند .

نواب به حکم وظیفه دینی خویش با تصمیمی قاطع رو به وطن خویش می‌گذارد تا آن نابخرد را بر سر عقل آورد .

 

تصمیم قاطع

پیش از حرکت نواب صفوی از نجف به ایران ، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه‌ها به مقابله با احمد کسروی برخاستند و از دولت وقت درخواست نمودند تا وی را به جهت انتشار کتب گمراه کننده محاکمه نمایند .

کسروی بعد از کنار گذاشتن اسلام ، احیای آثار ایرانی را بر خود واجب می‌دانست . از این رو با فراگیری زبان ارمنی به تحقیق مشغول شد . شهریاران گمنام آذری یا زبان باستان آذربایجان از جمله تألیفات اوست . وی به واسطه تألیفات خود در ردیف نویسندگان و محققان جای گرفت و شهرتی برای خود کسب نمود. اما به این اندازه قانع نشد و در موضوعات سیاسی ،‌اجتماعی اخلاقی و دینی اظهار عقیده کرد .

کار کسروی به جائی رسیدکه جشنی برپا نمود و در آن دیوان شاعران نامی که گنجینه‌های فرهنگ اسلامی ایرانیان است به آتش کشید و بعدها بعضی از کتب دعا را هم سوزانید و دعوی انشراح صدر و یک نوع نبوت کرد .

احمد کسروی از سادات بود و زمانی را در لباس دیدن گذرانیده بود . نواب به حکم وظیفه اخلاقی و دینی خویش در صدد اصلاح او برآمد . وی که در بین راه اطلاع یافته بود که کسروی در آبادان است به آبادان رفته و در یکی از مساجد بزرگ شهر سخنرانی نموده و از وی دعوت به گفتگو می‌نماید . ولی کسروی به تهران رفته بود .

نواب صفوی به تهران می‌آید و با تنی چند از آقایان تماس می‌گیرد ، صحبت می‌کند که باید یک دعوتی بکنیم در یک مجمع عمومی همه مردم هم باشند و با وی به بحث بنشینیم .

آیة الله طالقانی ایشان را تشویق می‌نمایند . شهید نواب به کلوپ کسروی می‌رود.

نواب با گفتگو‌های طولانی موفق نمی‌شود کسروی را قانع نماید . کسروی به حکم استاد نواب حضرت آیةالله العظمی حاج آقا حسین قمی مرتد شناخته شده است . نباید در ریشه کن کردن آن هیچگونه مسامحه‌ای روا داشت .

سید بزرگوار از حضرت آیة الله مدنی و آقا شیخ محمد حسن طالقانی برای تهیه اسلحه پول گرفت . روز بیست و سوم اردیبهشت سال 1324 وقتی ظهر ساعت یک‌ و نیم کسروی به خانه‌اش می‌رفت که در میدان حشمت الدوله هدف قرار‌می‌گیرد. اما به علت فرسودگی اسلحه موفقیت حاصل نمی‌شود . در حال مقابله پلیس نواب را گرفته وبه شهربانی می‌برد . علمای ایران و نجف خواستار آزادی نواب می‌گردند و ایشان بعد از دو ماه با قید کفالت آزاد می‌شود .

 

تشکیل فدائیان اسلام

با آزادی از زندان به فکر تشکیل فدائیان اسلام می‌افتد تا به وسیله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه برخیزد . با انتشار اعلامیه‌ای فدائیان اسلام موجودیت را به رهبری نواب اعلان می‌دارد .

انتشار اعلامیه مسلمانان غیور را متوجه فدائیان اسلام می‌نماید و افرادی چون سید حسین امامی به نواب می‌پیوندد.

ساعت 10 صبح روز بیستم اسفند ماه 1324 آیات قهر الهی آشکار می‌شود و کسروی توسط چهارتن از فدائیان اسلام سید حسین امامی سید علی امامی جواد مظفری و علی فدائی از میان برداشته می‌شود تا جامعه اسلامی به حرکت خود در مسیر الهی ادامه دهد .

 

حمایت از آرمان فلسطین

براساس قطعنامه‌ای که شورای امنیت سازمان ملل متحد به تصویب رساند در بخشی از خاک فلسطین اجازه تشکیل دولت غاصبی را صادر کرد که امروز مشکل بزرگی برای جهان اسلام شده است .

فعالیتهای استعمارگران انگلیس دیگربار مردم مسلمان ایران را به خشم آورد و در آن روز منزل آیةالله کاشانی مرکز هیجانات و ثقل انقلابات بود و هرگونه تظاهراتی از آنجا شروع می‌شد . شهید نواب صفوی در این جریان نقش فعالی داشت روز جمعه سی‌یکم اردیبهشت 1327 مسجد سلطانی ناظر عظیم ترین اجتماع مردم تهران بود .

در آن مجلس کاشانی و نواب شرکت فعال داشتند که قطعنامه‌ای مبنی بر ابراز همدردی با اعراب فلسطین صادر شد . روزهای بعد محلهایی برای نام نویسی داوطلبان جنگ با یهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و پنج هزار نفر ثبت نام کردند . در پی ثبت نام مردم غیور ایران اسلامی فدائیان اسلام اعلامیه‌ای صادر نمود :

هوالعزیز

نصرمن الله و فتح قریب

خونهای پاک فدائیان رشید اسلام در حمایت از برادران مسلمان فلسطین می‌جوشد .پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطین هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت سریع به سوی فلسطین را می‌خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می‌باشند .

 

خاطرات دوستان شهید نواب صفوی

اولین دفعه ایشان را در زندان قصر دیدم ، گرچه قبلاً از نزدیک ، سخنرانیهای ایشان را در مدرسه فیضیه دیده بودم . ولی جلسه خصوصی آشنایی من با نواب صفوی در زندان قصر بود و یادم هست وقتی وارد زندان شدم ، اولین جمله‌ای که ایشان می‌گفت ، این بود که : چه زودگذر است دقائق ساعات و چه زودگذر است ساعات روز و چه زودگذر است هفته‌های سال و چه زودگذر است سالهای عمر و به زودی می‌میریم و نمی‌دانیم آیا خدا از ما راضی است یانه ؟

و ادامه می‌دهند ، من یک عمل مکروه هم از ایشان ندیدم ، من ایشان را یک سفر به کاشان دعوت کردم و اصرار نمودم که به باغ فیض برویم . ایشان گفت : آیا این سفرفین فایده‌تبلیغی هم دارد یا نه ؟

گفتم : نه ، مسافرت تفریحی است .

ایشان گفت : من با خودم عهد کرده‌ام سفری که فایده دینی یا تبلیغی نداشته باشد نکنم لذا من‌ نمی‌آیم .

 

سرود رهائی

روز پنجشنبه 25/8/34 مجلس ترحیمی به مناسبت فوت مصطفی کاشانی فرزند ارشد آیة الله کاشانی در مسجد شاه منعقد بود . ساعت 45و 3 دقیقه بعدازظهر حسین علاء در مسجد حاضر شد تا در مجلس ختم نماینده مجلس شورا شرکت نماید . مظفر علی ذوالقدر به وی حمله برد ولی بعد از شلیک تیری فشنگ دوم در لوله گیر کرد . وی تنها توانست علاء را مجروح نماید و خود توسط مأمورین دستگیر شد رهبر فدائیان اسلام به همراه یارانش در منزل آیة الله طالقانی و پس از آن در خانه حمید ذوالقدر بسر می‌برند . مأمورین شهربانی عصر چهارشنبه 1/9/1334 به منزل ذوالقدر وارد و نواب صفوی وسید محمد واحدی را دستگیر و به شهربانی می‌برند و به شکنجه تیموربختیار فرماندار نظامی وقت گرفتار می‌شوند .

حین علاء با جراحتی که برداشته راهی بغداد است تا پیمان نظامی پیشنهادی آمریکا را امضاء کند سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی برای اعدام وی در صورت عدم موفقیت ذوالقدر در اهواز برمی‌برند لیکن در 1/9/34 شناسائی و دستگیر می‌شوند . عبدالحسین واحدی در تهران در اتاق بختیار و توسط وی با شلیک سه تیر به شهادت می‌رسد و اعدام مهره استمار با عدم موفقیت روبرور می‌شود .

همزمان با دستگیری فدائیان اسلام آیة الله کاشانی نیز بازداشت می‌گردد .

بعد از بازداشت رهبر فدائیان اسلام ویارانش ، شکنجه و آزار ایشان شروع می‌شود . از آنجمله سید بزرگوار را لخت در مقابل خرسی قرار داده و به جانش می‌اندازند . قطره آب سرد بر سرش می‌ریزند و .. و خلیل را در بشکه‌ای که خرده شیشه در آن است جای داده می‌غلطانند. اما نواب صفوی و یاران باوفایش چون کوه در مقابل هجوم باد می‌ایستد و زمانی هم که دشمن به خیال خویش تا قله کوه صعود کرده همچنان به بهت و حیرت ووحشت می‌اندازند. سید مجتبی نواب صوفی رهبر فدائیان اسلام آن سخن را می‌گوید که پیش از این همه گفته بود . وی هیچگاه از مواضع اصولی خود دست برنمی‌دارد . حکومت رضا خان و پسرش را حکومتی غیر قانونی می‌شمارد و به دادگاه و تشکیلات آنها وقعی نمی‌نهد .

چهارم دی ماه 1334 اولین دادگاه تشکیل و پس از سه روز دادرسی صورت مخفی به خود می‌گیرد . رأی بیدادگاه دژخیم از این قرار است :

1- سید مجتبی نواب صفوی اعدام

2- سید محمد واحدی اعدام

3- مظفر ذوالقدر اعدام

4- خلیل طهماسبی اعدام

5- سید هادی میرلوحی 6 سال زندان

6- اصغر عمروی 5 سال زندان

7- احمد تهرانی 4 سال زندان

8- علی بهاری 3 سال زندان

ساعت سه یا چهار بامداد 27 دیماه 1334 مطابق با سوم جمادی الثانی 1375 هجری قمری سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) نخستین فریادگر علیه ظلم برای ایجاد حکومت اسلامی و احیای مدینه غدیر نواب صفوی به خیل شهدا پیوست .




نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 12ساعت ساعت 12:39 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin