حسین سالار قلبها
باران مرا به یاد تو انداخت ناگهان
ای زن تو ای شروع عطش خیز آسمان
باران گرفته بود، زمین تشنه بود و من
چیزی نمانده بود که شاعر شود زبان
آن روزهای سخت اگر قامتت نبود
آتش گرفته بود زمین و زمینیان
ای زن، تو ای خدای بزرگی و صبر و درد
ای قاصد حسین که تا آخرالزمان
دنیا نشسته است به دامان صبر تو
هرگز نزاده هیچ کسی مثل تو جهان
هم لهجه ی قبیله ی باران شروع عشق
زینب تو ای تمام زمین خاک پایتان
نوشته شده در یکشنبه 91 آذر 12ساعت
ساعت 1:27 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

By Ashoora.ir & Night Skin