حسین سالار قلبها
ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می کُشیم
باغ بهارم فاطمه،دارو ندارم فاطمه
دلتو ببر اون جایی که،غریبانه شب،آقات،همه هستی شو به خاک سپرد،جایی که فاتح خیبر دو رکعت نماز صبر برا خودش خوند،یه نگاه کرد سمت قبر رسول خدا،یا رسول الله دیگه صبرم تموم شد.
ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می کُشیم
بود و نبودم فاطمه،یاس کبودم فاطمه
عمر علی در گرو صبر توست
اشک علی دست گُل قبرتوست
خیز تو با من سوی خانه کن
کیسوی طفلان مرا شانه کن
به این جا که می رسید نمی دونم چه حالی پیدا می کرد،
در وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
بازم می گم می شنوی اینجوری دل می زنی،زار می زنی،آه از اون آقا زاده ای،که نگاه می کرد
تو رو خدا نزن،نزن
براش بمیره حسن،نزن
غیرت چیه،حیا چیه
این چی می دونه دین چیه،خدا چیه
معنی زن زدن، تو کوچه ها چیه
این هیولا چی میفهمه این حرفارو،بازم بگم درد و دلای آقارو
راه و نبند برو کنار
این کوچه ی ماست
دست تو ،پایین بیار
داد می زنم بابا بیاد با ذوالفقار
از کوچه مون برو برو
دیگه نبینم تو رو،برو
نزن برای فدک ،کتک
لگد نگیر چادرو،برو
یازهرا،حسنم،هشت سال دارم حدوداً،اما یادت باشه:
مثل یه مرد ایستاده ام
درسته بچه ام،ولی حیدر زاده ام
من پسر ارشد این خانواده ام
خونم بجوش، سینم سپر
صداتو واسه مادرم، بالا نبر
دستاتو مشت کردی و بردی روی سر
می خوای چیکار کنی،آخ یدفعه دید مادر رو زمینه،امان،امان....
مادر میگه خُصوصیه
نگو با بابا،قضیه ناموسیه
به بابا نگی مادرو زدند، امان،امان....

By Ashoora.ir & Night Skin