حسین سالار قلبها
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین
که جان بگیرم از این لطف بی حساب حسین
نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن
مخواه اینکه بمانم در این عذاب حسین
ندیده مثل شب و روزهای زینب را
به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین
اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است
چهل شب است ندارم به دیده خواب حسین
?چهل شب است که میگویم السلام علیک
چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین
گمان کنم که شب و روز مادرم اینجاست
معطر است مزارت به یاس ناب حسین
چگونه میرود از خاطر من آن روزی
که میزدند تو را از پی ثواب حسین
کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت
و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین
چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود
شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین
هنوز هم سرم از آن شراره می سوزد
هنوز هست به دستم رد طناب حسین
چگونه با که بگویم یک آستین پاره
برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین
به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند
و همچنان به لبت ماند داغ آب حسین
محمد بیابانی
By Ashoora.ir & Night Skin