سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

دوباره ضربه ی سیلی نشست بر رویی

به تازیانه کشیدند باز ، بازویی

اگر چه هیچ دری وا نشد،ولی آن روز

به جای میخ به نیزه زدند ،پهلویی

شنیده ایم که یک عصر پای یک خیمه

به دست باد پریشان شده است ،گیسویی

شنیده ایم که یک ظهر روی یک نیزه

بدون آب جوانه زده است ،شب بویی

و ماجرا که به اینجای کار ختم نشد

چقدر زخم زبانها شنید ،بانویی

تمام دغدغه ی من زماجرا این است

که خم نگشت در آن روز هیچ ابرویی



نوشته شده در سه شنبه 90 آذر 15ساعت ساعت 3:42 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin