حسین سالار قلبها
چهل روزه حسینم را ندیدم
گل بوسه ز رگهایش نچیدم
همینجا من به اشک و آه و زاری
ز تل تا مقتل یارم دویدم
دویدم سوی مقتل مو پریشان
به وقت سر بریدن من رسیدم
چهل روزه که بعد مرگ عشقم
به جز درد و الم چیزی ندیدم
برای جسم صد چاک تو از شام
یه دونه پیرهن تازه خریدم
زدن آتش به دامان گل یاس
ببین پزمرده شد باغ امیدم
پرستویم که با صد آه و زاری
به بام پیکر نازت پریدم
ز جا برخیز و با دست لطیفت
دمی شانه بزن موی سپیدم
به کعب و تازیانه کردم عادت
ببین چون مادرم من قدخمیدم
خودت بودی و دیدی ای برادر
برا رأس به نی جامه دریدم
میان ازدحام کوفه بودم
کی میدونه تو کوفه چی کشیدم
پس از ظهر فجیع روز عاشور
ز شادی های دنیا دل بریدم
نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت
ساعت 11:47 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin