حسین سالار قلبها

به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد وقتی یاد کلاس اول دبستان علیرضا می‌افتم با خودم می‌گویم یعنی او هم وقتی کلاس اول برود، زمانی که معلم می‌خواهد به او یاد بدهد که بنویسد "بابا"
بسم الله الرحمن الرحیم
به قول سهراب، به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد وقتی یاد کلاس اول دبستان علیرضا می‌افتم با خودم می‌گویم یعنی او هم وقتی کلاس اول برود، زمانی که معلم می‌خواهد به او یاد بدهد که بنویسد " بابا "، او هم مثل پسر شهید اسدی، چند روزی تب و لرز می‌کند؟! او هم نمی‌تواند بابا را بخش کند؟!

با خودم گفتم حتما زمانی که کلمه "بابا" را یاد بگیرد به رسم کلاس اولی‌ها بر سرمزار پدر می‌رود و شیرینی پخش می‌کند و بعد تکیه می‌دهد به دیوار کنار قبر. رو به گنبد امامزاده می‌نشیند و به مادر می‌گوید از زبان او برای پدر نامه بنویسد. نامه‌ای از جنس همان نامه‌ای که سال‌ها پیش خانواده‌اش به رهبر نوشته‌بودند. نامه‌ای که نویسنده‌اش نه سرداراست و نه سهم‌خواه نظام، نه روشنفکر است و نه لندن‌نشین.
 
نامه‌ای که قلمش سمی نیست و حواسش به ترمزهایش است و به قولی لنت ترمزش آزبستی* نیست! نامه‌ای که هم سلام دارد و هم والسلام. نامه‌ای که یک آقازاده اصیل به پدرش می نویسد.


نوشته شده در یکشنبه 90 بهمن 16ساعت ساعت 12:25 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin