حسین سالار قلبها

امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: پنج چیز است که تا لحظه مرگ ترک نمى‏کنم: پوشیدن لباس پشمى، سوار شدن بر الاغ بى‏پالان، غذا خوردن با بردگان، بافتن کفش با دستانم و سلام کردن به کودکان؛ تا پس از من سنّت شود .

امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: پنج چیز است که تا لحظه مرگ ترک نمى‏کنم: پوشیدن لباس پشمى، سوار شدن بر الاغ بى‏پالان، غذا خوردن با بردگان، بافتن کفش با دستانم و سلام کردن به کودکان؛ تا پس از من سنّت شود «1».

یهودى با اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله مسلمان مى‏شود

حضرت امام موسى بن جعفر علیهما السلام از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت مى‏کند: شخصى یهودى چند دینار از رسول خدا صلى الله علیه و آله طلب داشت، اداى آن وام را از حضرت درخواست کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: نمى‏توانم طلبت را بپردازم، یهودى گفت: تا نپردازى تو را رها نمى‏کنم، حضرت فرمود: در این صورت کنارت مى‏نشینم و کنار او نشست تا جایى که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را همان جا خواند.

اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله در مقام تهدید و ترساندن او برآمدند، حضرت به آنان نظر انداخته، فرمود: مى‏خواهید در حق او چه کنید؟ گفتند: اى رسول خدا! یک یهودى تو را این گونه نزد خود حبس کند؟ حضرت فرمود: پروردگارم مرا به ستم بر اهل ذمه و غیر اهل ذمه مبعوث ننموده است.

هنگامى که روز به نهایت رسید، یهودى گفت: «أشهد أن لا إله إلّااللّه و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» و بخشى از ثروتم را در راه خدا [بخشیدم‏]، اى پیامبر! به خدا سوگند! در حق تو این سخت گیرى را روا نداشتم جز اینکه ببینم تو همان کسى هستى که در تورات وصف شده‏اى؟

من در تورات در وصف تو خوانده‏ام: محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مکه و محل هجرتش مدینه است. درشت‏خوى و خشمگین و فریادزن نیست وسخنش را به زشت‏گویى وگفتارش را به فحش نمى‏آلاید. من به وحدانیت خدا و نبوت تو شهادت مى‏دهم و این ثروت من است، در آن به قانونى که خدا نازل کرده است فرمان بران‏ «2».

وام بى‏بهره براى رفع نیاز حاجتمند

حضرت امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت مى‏کند: نیازمندى به محضر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و از حضرت درخواست کمک کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: آیا کسى هست که وام بى‏بهره‏اى در دستش باشد؟ مردى از انصار از عشیره بنى حُبلى برخاسته، گفت: من چنین وامى را دارم، حضرت فرمود: چهار ظرف خرما به این نیازمند بپرداز.

آن مرد انصارى چهار ظرف خرما را پرداخت. مرد انصارى بعد از مدتى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و پرداخت وامش را از پیامبر صلى الله علیه و آله درخواست کرد، حضرت فرمود: ان شاء اللّه در آینده پرداخت مى‏شود.

پس از مدتى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد، حضرت باز هم فرمود: ان شاء اللّه در آینده پرداخت مى‏شود و چون بار سوم آمد حضرت فرمود: ان شاء اللّه در آینده پرداخت مى‏شود، [او به پیامبر صلى الله علیه و آله‏] عرضه داشت: یا رسول اللّه! این ان شاء اللّه آینده را فراوان به من گفتى!

حضرت تبسم کرده، فرمود: آیا مردى هست که وام بى‏بهره در اختیارش باشد؟ مردى برخاسته، گفت: یا رسول اللّه! در اختیار من هست، فرمود:چه مقدار در اختیار دارى؟ گفت: هر چه بخواهى! فرمود: هشت ظرف به این مرد بپرداز، مرد انصارى گفت: فقط چهار ظرف طلبکارم، حضرت فرمود: چهار ظرف دیگر هم براى تو «3».

غذا خوردن با تهیدستان‏

حضرت امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت مى‏کند: در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله تهیدستان به خاطر نداشتن خانه، شب‏ها را در مسجد به صبح مى‏رساندند.

پیامبر صلى الله علیه و آله شبى در مسجد کنار منبر در ظرفى سنگى با آن تهیدستان افطار کرده، و هم غذا شد و آن شب از برکت وجود پیامبر صلى الله علیه و آله سى نفر از غذایى که در آن دیگ سنگى بود خوردند و باقى‏مانده غذا به همسرانش برگردانده شد «4».

زهد و قناعت‏

حضرت امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت مى‏کند که رسول‏ خدا صلى الله علیه و آله فرمود: فرشته‏اى نزد من آمده، گفت که: اى محمّد! پروردگارت به تو درود فرستاده، مى‏فرماید اگر بخواهى، پهن دشت پر از ماسه و شن منطقه مکه را برایت طلا مى‏کنم، ولى آن حضرت سر به سوى حق برداشته، گفت: پروردگارا! یک روز سیر مى‏مانم تا تو را سپاس و حمد گویم و یک روز گرسنه تا از تو درخواست و گدایى کنم! «5»

تواضع و فروتنى شگفت‏انگیز

ابن عباس مى‏گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله همواره روى زمین بدون فرش مى‏نشست، بر روى زمین غذا مى‏خورد و خود شیر گوسپند را مى‏دوشید و دعوت بردگان را بر سفره نان جوین مى‏پذیرفت‏ «6».

غم مردم داشتن‏

در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله در میان اهل صفّه مؤمنى بود تهیدست و سخت نیازمند و محتاج، او همه نمازهایش را به رسول خدا صلى الله علیه و آله اقتدا مى‏کرد و هیچ یک از نمازهایش را بدون جماعت نمى‏خواند، پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله دلش به حال او مى‏سوخت و غربت و نیاز او را زیر نظر داشت.

پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله پیوسته به او مى‏فرمود: اى سعد! اگر چیزى به دست من برسد تو را بى‏نیاز مى‏کنم.

دیر زمانى گذشت و پیامبر صلى الله علیه و آله چیزى بدست نیاورد از این‏رو غم و اندوه‏ حضرت براى سعد زیاد شد. خداى مهربان که ناظر حال پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به سعد بود جبرئیل را با دو درهم فرو فرستاد، جبرئیل به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند به غم و اندوه تو نسبت به سعد آگاه بود، آیا دوست دارى سعد را بى‏نیاز کنى؟ فرمود: آرى، عرضه داشت: این دو درهم را به او بده و بگو که با آن تجارت کند.

حضرت دو درهم را گرفته، براى اداى نماز ظهر از خانه بیرون آمد در حالى که سعد در انتظار پیامبر کنار در حجره‏هاى وى ایستاده بود.

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: تجارت و داد و ستد را دوست دارى؟ گفت:دوست دارم، ولى مایه و سرمایه‏اى ندارم، حضرت دو درهم را به او داد و فرمود: با این پول تجارت کن و رزق و روزى الهى را به دست آر.

پیامبر صلى الله علیه و آله پس از خواندن نماز به سعد فرمود: از این لحظه دنبال کار و تجارت برو که من اندوه تو را داشتم.سعد به فرمان پیامبر صلى الله علیه و آله دنبال تجارت رفت، جنسى را به یک درهم مى‏خرید و به دو درهم مى‏فروخت و به دو درهم مى‏خرید و مردم با اشتیاق از او به چهار درهم مى‏خریدند.

به همین صورت دنیا به سعد رو آورد و مال و متاعش زیاد شد وتجارت او چشمگیر گشت تا اینکه بر در مسجد جایى را به چنگ آورد و تجارت خود را در آن گردآورى کرد تا جایى که بلال اذان مى‏گفت و پیامبر صلى الله علیه و آله براى اداى نماز به مسجد مى‏آمد ولى سعد مشغول خرید و فروش بود، فرصت وضو گرفتن و آمدن به مسجد از دستش رفته بود، سعد دیگر سعد گذشته نبود.

حضرت روزى به او فرمود: اى سعد! آن چنان دنیا تو را مشغول کرده که از نماز باز مانده‏اى آن هم نماز با پیامبر! آن حال و وضع گذشته کجا رفت؟آن سیر و سلوک چه شد؟! عرضه داشت: چه کنم، مالم را تباه کنم؟

چاره‏اى ندارم، به این یکى مى‏فروشم باید بهایش را از او بگیرم و از آن یکى مى‏خرم باید بهایش را به او پرداخت کنم. حضرت از این وضعى که براى سعد پیش آمده بود غصه‏دار شد، غصه‏اى بیش از روزهاى تهیدستى او!

جبرئیل به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله آمده، گفت: اى محمّد! خداوند غمت را از جهت سعد مى‏داند آیا روزگار گذشته سعد را بیشتر دوست دارى یا وضع فعلى او را؟ فرمود: روزگار گذشته‏اش را بیشتر دوست دارم، اکنون در وضعى قرار گرفته که دنیا دارد آخرتش را از بین مى‏برد، جبرئیل گفت: آرى، این گونه عشق به دنیا و اموال و ابزارش چیزى جز فتنه و باز دارنده از آخرت نیست، عرضه داشت: به سعد بگو دو درهمت را که به اودادى باز گرداند، وقتى آن را باز گرداند به روزگار اوّلش برمى‏گردد.

پیامبر صلى الله علیه و آله از خانه بیرون آمده، نزد سعد رفت و با محبتى خاص به او فرمود: اى سعد! نمى‏خواهى دو درهم ما را باز گردانى؟ عرضه داشت:چرا، همراه با دویست درهم! حضرت فرمود: اى سعد چیزى جز آن دو درهم نمى‏خواهم!سعد دو درهم را تقدیم پیامبر صلى الله علیه و آله کرد، به تدریج وضعش عوض شد تا جایى که هرچه فراهم آورده بود از دستش رفته، به حال اول بازگشت‏ «7».

نیکى بسیار در برابر ناسپاسى مردم‏

حضرت امام موسى بن جعفر علیهما السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین‏ روایت مى‏کند که: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همواره و پیوسته بسیار نیکوکار و احسان کننده‏ بود که نیکى و احسانش از سوى مردم سپاس‏گزارى نمى‏شد و نیکى او نسبت به قریش و عرب و عجم فراگیر بود و ما اهل بیت‏ هم بسیار نیکوکار و احسان‏کننده هستیم که نیکى ما سپاس‏گزارى نمى‏شود و مؤمنان برگزیده نیز مانند ما هستند».



نوشته شده در دوشنبه 90 بهمن 17ساعت ساعت 1:30 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin