حسین سالار قلبها
این سنگ مزار، آیینه دق تمام مدعیان پرهای و هوی نبرد با آمریکا است که امروز سر در آخور شیطان اکبر کرده و چنان میخورند که عنقریب است شکمبههای برآمدهشان منفجر شود.
محمدرسول رضایی به سال 1353 در اسد آباد همدان به دنیا آمد. انقلاب که پیروز شد، محمدرسول فقط 4 سالش بود. به محض اینکه 13 ساله شد، پایش را کرد توی یک کفش که باید برود جبهه. آن روزها اول جنگ نبود که جوانها ندانند جنگ و توپ و تفنگ یعنی چه. هر روز در همدان و اسدآباد، پیکر قطعه قطعه جوانهای مردم را میآوردند و جلویی چشم هزاران نفر غسل میدادند و تشییع میکردند و به خاک میسپردند. جنگندههای دشمن هم گاته و بیگاه، باری را که در تهران نتوانسته بودند زمین بگذارند، روی سر مردم همدان خالی میکردند. محمد رسول همه اینها را دیده بود اما بالاخره پاپی بچههای سپاه شد و رفت. دی ماه سال 1366 هم بال در بال ملائک گشود و رفت که رفت.
محمد رسول وصیتی کرده بود که هم شاگردیها و بچه محلهایش عینا به آن عمل کردند. روی سنگ مزارش هم نوشتند که چه وصیتی داشته. این سنگ مزار، آیینه دق تمام مدعیان پرهای و هوی نبرد با آمریکا است که امروز سر در آخور شیطان اکبر کرده و چنان میخورند که عنقریب است شکمبههای برآمدهشان منفجر شود.
ما هم به یاد محمد رسول، صلواتی میفرستیم به روح مطهر تمام شهدای نبرد با شیطان بزرگ.
محمد رسول وصیتی کرده بود که هم شاگردیها و بچه محلهایش عینا به آن عمل کردند. روی سنگ مزارش هم نوشتند که چه وصیتی داشته. این سنگ مزار، آیینه دق تمام مدعیان پرهای و هوی نبرد با آمریکا است که امروز سر در آخور شیطان اکبر کرده و چنان میخورند که عنقریب است شکمبههای برآمدهشان منفجر شود.
ما هم به یاد محمد رسول، صلواتی میفرستیم به روح مطهر تمام شهدای نبرد با شیطان بزرگ.

نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 18ساعت
ساعت 1:41 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

By Ashoora.ir & Night Skin