سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

زمانی که تیمسار یاسینی مسئولیت ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی را عهده دار بود ، هر از چند گاهی در دفترش خدمت ایشان می رسیدم و به اصلاح سر و صورت وی می پرداختم .
روزی ، تلفنی مرا خواست تا برای اصلاح به اتاق کارش بروم . بلافاصله به راه افتادم و خیلی زود خود را به دفتر ایشان رساندم . مشغول اصلاح سرشان بودم که یکدفعه صدایی در آیفون (آوابر) در فضای اتاق پیچید .
- تیمسار ! تشریف دارید؟ - بله قربان ، بفرمایید! چند لحظه تشریف بیاورید !
تیمسار ستاری فرمانده نیروی هوایی بود که ایشان را برای کاری به دفترش فرا خواند ، نیمی از سر شهید یاسینی را اصلاح کرده بودم و بخشی از آن باقی مانده بود . پس از قطع مکالمه بلافاصله از جایش برخاست و با همان وضع به طرف دفتر فرمانده نیرو به راه افتاد . من که از این عکس العمل سریع او متعجب شده بودم ، عرض کردم : - تیمسار ببخشید ! اگر چند دقیقه صبر کنید اصلاح تمام شود بعد بروید ، این طوری ناجور است ! لبخندی با معنی بر لبانش نقش بست و در جوابم گفت : - دیر رفتن به حضور فرمانده بدتر از ناجور رفتن است . من که از این عمل او معنای جدیدی از اطاعت و انقیاد فهمیدم ، تا فت و برگشت ِ ایشان که حدود یک ربع ساعت طول کشید ، مبهوت مانده بودم و در دل این روحیه نظامی گری که وجود او را لبریز کرده بود ، تحسین کرده و با خود گفتم : « این است سرباز واقعی !»



نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت ساعت 12:54 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin