حسین سالار قلبها
سال 1367 بود و واپسین روزهای جنگ تحمیلی را پشت سر می گذاشتیم . خبر بازپس گیری بند فاو توسط نیروهای عراقی را دریافت کرده بودیم . از طرفی نیروهای پیاده مستقر در منطقه عملیاتی درخواست هواپیما کرد بودند تا در پناه آتش جنگنده بمب افکن ها بتوانند عقب نشینی تاکتیکی کنند . تیمسار یاسینی نقل می کرد : « کمرم به شدت درد می کرد . هر چه کوشیدم تا خود را راضی کنم و ماموریت را به سایرین محول کنم ، دلم رضایت نداد . زیرا می ترسیدم که در واپسین روزهای جنگ اتفاقی برایشان رخ دهد و آنگاه وجدانم مرا بیازارد و خود را سرزنش کنم . تصمیم گرفتم تا خود ، ماموریت را انجام دهم . لذا سوار بر مرکب آهنین بال شده و بی وقفه سمت بند فاو را در پیش گرفتم . دقایقی بعد خود را به مواضع دشمن رساندم . ابتدا بر آن شدم تا بمب ها را روی عقبه دشمن بریزم ، ولی هر چه پرواز می کردم به انتهای نیروها و تجهیزات آنان نمی رسیدم . سرانجام بمب هایم را رها کردم و به پایگاه بازگشتم .» . آن شهید عزیز که سال ها قبل هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفته و مجبور به ترک هواپیما شده بود ،بر اثر ضربه ای مهره های کمرش آسیب جدی دیده بود و همیشه از درد کمر رنج می برد . آن روز از شدت کمر درد ، قادر به ترک هواپیما نبود .شهید یاسینی گر چه جانباز 55 درصد بود و به سبب همین مصدومیت و درد کمر می توانست از پروازهای جنگی امتناع ورزد ، ولی عاشقانه به پرواز در می آمد و هیچ گاه مجروحیتش مانع از پرواز او نشد .
نوشته شده در شنبه 90 اسفند 20ساعت
ساعت 1:1 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

By Ashoora.ir & Night Skin