حسین سالار قلبها
بسم الله الرحمن الرحیم
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
چه سازم مشکل دل را که یار آسان نمیگیرد
حدیث از خود نمیگوید مرا تا جان نمیگیرد
به نام خدای «شهیدان»، که فرمود «شهید» را مرگی نباشد، و به پاس خون «شهیدان» که در قربانگاه «شهادت» مردانه ایستادند و جان فشاندند؛
آنان که پیام خویش را در صفحات جاودانة تاریخ به ثبت رساندند و به سینة تاریخ سپردند،
آنان که مرگ بیثمر و بیرنگ را به جاودانگی «شهادت» بدل کردند،
آنان که شیوة زیستن و مردن را در راه الله به ما آموختند،
آنان که مرگشان باور نمیشود و زوایای میهن اسلامی خالی از اندیشة پاکشان نیست،
آنان که نام و یادشان در اندیشه و سینة همگان نقش بسته و راهشان «زاد معاد و خیر عباد» است،
آنان که خاکشان بر سرها افسر و راهشان بر پا مبارک است:
سجده برم که خاک تو بر سر چو افسر است
پا در نهم که راه تو بر پا مبارک است
همگان با «شهیدان» پیوندی همیشگی دارند (ای خدا، این وصل را هجران مکن)، چه مرگ «شهید» باور نمیشود.
آنان درس فداکاری، ایثار و پارسایی را از مکتب خدایشان، از تعالیم رسولشان، از روایات ائمه و اولیای دینشان نیک آموختند؛ پس غایت ناسپاسی است که بینامشان روز را بیاغازیم، و بییادشان شب را به سر آریم:
میآیدم به چشم همین لحظه نقش تو
والله خجسته آمد و حقا مبارک است
آنان از عالم عالی هستند و هرگز چشم به جهان خاکی ندارند، و چه عارفانه دریافتهاند:
نقشی که رنگ بست از این خاک بیوفاست
نقشی که رنگ بست ز بالا مبارک است
و تنها ذکر و وردشان این است که:
بفزا شراب خامش و ما را خموش کن
کاندر درون نهفتن اشیا مبارک است
و تو ای «شهادت»، چه نیک رهروانت را میسازی
چه سخت ستمکاران را میگدازی
چه زیبا بذرهای کمال را به بار مینشانی
و چه با صلابت کفر را از سرزمین اسلام میزدایی
ای «شهادت»، به عشق تو «اسماعیلها» به منی، «حسینها» به کربلا، «میثمها» بر دار، و «مسلمها» بر بام قساوت و شقاوت درآمدند تا با نثار خون خویش کفر و جور را فاش و طاغوتهای زمان را رسوا کنند.
ای «شهادت»، بیا و نیک بنگر که یاوران و پیروان آن مرد قیام قم که (گنج زری بود در این خاکدان)، چه قیامتی بپا کردند و چه با افتخار در مقابل کفار و ستمپیشگان فریاد برآوردند «ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد».
ای «شهادت» بیا و نیک بنگر در دنیایی که حقوق محرومان پایمال تجاوز جهانخواران است، و قدرت زمین در قبضة قابیلیان، و ثروت آن در انحصار قارونیان است، فرعونیان در سرزمین وحی چه کردند و چه میکنند؟
جاذبة چهرههای نورانی و ملکوتی راهیانت آنچنان سوختهدلان را مجذوب کرد که گویی دلهای آنان در فضای بیکران عرش الهی به پرواز درآمده و همة «شهدای» مظلوم تاریخ را در نظرشان مجسم کرده است.
آیینة سیمای آسمانی «شهیدان» کوه طوری است که نور خدا در آن تابیده است. در میدان «ایثار و شهادت» سلاحشان ایمان، هنرشان ایثار، فکرشان جهاد، همتشان دفاع، محرابشان سنگر شهادت، نژادشان از قبیلة محرومان، نسبشان از تبار رسولان، شعارشان «لااله الا الله» و پرچمشان «نصر من الله» است.
سلاح حق اکنون در دست کسانی است که زیباترین و حماسیترین انقلاب جهان را آفریدند و با فریاد پاک دل سرود عاشورا را سر دادند و پشت ستمگران همیشة تاریخ را به لرزه درآوردند و قابیلیان را از خروش آنان هنوز یارای سر برآوردن نیست.
آری، صدای آنان طنینافکن است؛
صدای آنان که با خون پاک خود آیههای ایمان مینگاشتند،
صدای آنان که میسرودند:
به عزم مرحلة عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی از این سفر توانی کرد
صدای آنان که میخواندند:
«و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین»
«والذین اهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»
آری، صدای آنان که نالیدندو خالصانه اشک ریختند و سجده کردند و گفتند:
از آنگه که یارم کس خویش خواند
دگر با کسم آشنائی نماند
و چه زیبا قامتهایشان را ـ که خونینترین خامههای عالم بود ـ در نوشتار این کلام به کار بستند که:
«هو الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا» (اوست خدایی که مرگ و زندگی آفرید تا بیازمایدتان که در صحنة پیکار حق و باطل، کدامیک از شما نیکوکارتر است).
اما، دریغا ندانستیم که آنان بر بال کدامین ملک نشستند که بیامان و شتابان به کوی معبود شتافتند!
دریغا ندانستیم که آنان در نمازشب با خدایشان چه گفتند که معبود اینگونه پذیرای آنان شد!
دریغا ندانستیم که آنان چه کردند که خدایشان عاشقشان شد!
دریغا ندانستیم که قطرات اشکشان به پای کدامین بذر ریخت که «لالة شهادت» را اینگونه جالب و جاذب بارور کرد!
دریغا ندانستیم که آنان در کدام بازار کالای خود را عرضه کردند تا چنین مقبول و مطلوب اوفتاد!
و دریغا ندانستیم که با کدام دیدة بصیرت معشوق را دیدند!
در کوی دوست شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و دعوی چاکری

By Ashoora.ir & Night Skin