سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

همزمان با سالروز آزاد سازی خرمشهر، سایت جامع شهدای استان کرمان با عنوان «گنجینه نور» راه اندازی می شود.

 سرهنگ پاسدار محمدمهدی ابوالحسنی که در نشست ستاد گرامی داشت سوم خرداد سخن می گفت، افزود: نخستین شب خاطره طنز جنگ نیز به مناسبت آزادسازی خرمشهر، برگزار می شود.

وی ضمن اشاره به برگزاری نشست شورای اداری در سالروز سوم خردادماه سال گذشته در جوار قبور مطهر شهداء در شهر کرمان، یادآور شد: این کار ارزشمندی بود که انجام شد و امیدواریم امسال نیز در این روز بزرگ این حرکت انجام شود.

ابوالحسنی، برگزاری نخستین کنگره شهدای تبلیغات لشکر 41 ثارالله، نخستین کنگره گرامی داشت 120 شهید استان در سیرجان، پرده برداری از سردیس حاج «یونس زنگی آبادی»، برگزاری جشن در بوستان های سطح شهر و برگزاری صبحگاه مشترک نیروهای مسلح از جمله برنامه های گرامی داشت سوم خرداد ماه سال جاری در کرمان است.


نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 10:6 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خبر آزادی خرمشهر آن چنان شگفت‌آور بود که در سراسر میهن اسلامی ما مردم را به وجد آورد. با اعلام خبر فتح خرمشهر مردم ایران بسان خانواده‌ای بزرگ که فرزند از دست رفته خود را باز یافته است اشک‌های شادی و شعف خود را نثار روح شهدای حماسه‌آفرین صحنه‌های شورانگیز این نبرد کردند.

برای پی بردن به عظمت این نبرد حماسی کافی است بدانیم که نیروهای  متجاوز عراق پیش از نبرد سرنوشت‌ساز رزمندگان ما برای آزادی خرمشهر در اطلاعیه‌ای به نیروهای خود دستور داده بودند که دفاع از خرمشهر را به منزله دفاع از بصره، بغداد و تمام شهرهای عراق محسوب دارند.

همچنین تجهیزات و امکانات دفاعی دشمن در این منطقه نشان می‌داد که عراق خرمشهر را به عنوان نماد پیروزی خود در جنگ به حساب آورده و قصد داشته است به هر قیمت،‌ این شهر را در تصرف نیروهای خویش نگهدارد.

هنگامی که مرحله اول و دوم عملیات بیت‌المقدس به پایان رسید و رزمندگان ما در اطراف خرمشهر مستقرشدند، رادیوی رژیم بعثی، می‌کوشید در تبلیغات کاذب خود، حضور نیروهای عراق را در خرمشهر به رخ بکشد تا توجیهی برای ترمیم روحیه نیروهای شکست خورده و رو به هزیمت عراق باشد.

 

فتح خرمشهر در زمانی کمتر از 24 ساعت، موجب شد که بخش قابل توجهی از نیروهای مهاجم عراقی به اسارت نیروهای جمهوری اسلامی ایران درآیند.

نبرد بزرگ، سرنوشت‌ساز و غرورآفرین بیت ‌المقدس که برای رها سازی خرمشهر از سلطه‌ نیروهای مهاجم عراقی انجام شد، از 10 اردیبهشت تا 4 خرداد ما 1360 به طول انجامید.

این نبرد حماسی علاوه بر  پایان بخشیدن به 19 ماه اشغال بخشی از حساس‌ترین مناطق خوزستان و آزادسازی خرمشهر، ضربه‌ای سهمگین و کمرشکن به توان رزمی و جنگ‌طلبی‌های دشمن مهاجم وارد ساخت.

عملیات بیت‌المقدس به عنوان برجسته‌ترین عملیات پدآفندی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در تاریخ نظامی 8 سال دفاع مقدس ثبت شده است.

 

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 

تصاویری به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر - www.taknaz.ir

 


نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 9:42 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

به نقل از مسعود زرگری
ایوب فردی پایبند قانون و نظم و انضباط کاری بود. دوستی و همبستگی باعث نمی شد از عمل به تعهداتش کوتاهی کند.
« من و ایوب یکجا کار می کردیم و او به عنوان مسئول من بود، بارها اتفاق می افتاد که کاری برایم پیش می آمد و با اینکه از او مرخصی می گرفتم او با اداره آموزش و پرورش تماس می گرفت و مرخصی های مرا اطلاع می داد، با وجود اینکه من و او دوست بودیم ولی دوستیمان مانع از احساس مسئولیت او نسبت به کار ش نمی شد »



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 9:12 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

به نقل از حاج باقر مولوی
در عملیات مجنون شهید نوروزی یکی از برادران بسیجی را خدمه آر.پی.جی قرار داد وقتی که تانک های عراقی در فاصله نزدیکی قرار گرفتند وی بعد از مقداری سینه خیز رفتن و تغییر موضع دادن سرپا بلند شد تا تانک عراقی را شکار کند اما گلوله ی تانک به سینه اش اصابت کرد. سر و مقداری از سینه ی او را به کلی جدا کرده . با خود برد، به طوری که حتی هیچ گونه آثاری از خون ریزی هم در محل حادثه بر زمین پیدا نشد و تن او تا چند قدم همچنان راه می رفت و خون به طور عجیبی فواره می کشید، سپس بر زمین افتاد. اعضای او را برداشتیم و داخل یک گونی گذاشتیم و یک تکه کارتن (بیسکویت) پیدا کردیم و با زغال (که از آتش بر جای مانده بود) اسم او را بر آن نوشتیم و با بند پوتین به فانوسقه اش بستیم تا اینکه شناسایی شود.



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 9:10 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در یکی از روزهای سرد زمستان سال 1362، زمانی که آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت کشور، برای شرکت در مراسمی از ساختمان نهاد ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج می شد، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد. صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی می گفتند. صدای نازک و جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد: «آقای رئیس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم. رئیس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.» پاسداری که ظاهراً مسؤول تیم محافظان بود، وقتی دید رئیس جمهور خودش به سمت کانون آن سر و صدا به راه افتاده، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا؛ شما وایسید، من می رم ببینم چه خبره!» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آن ها را نزدیک رئیس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتراز یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره. بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. اول گفته فقط می خوام قیافه ی آقای خامنه ای رو ببینم؛ ولی حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم.» رئیس جمهور گفت: «بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت داریم.» لحظاتی بعد، پسرکی 13 ـ 12 ساله از میان حلقه ی محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به رئیس جمهور رساند. صورت سرخ و سرمازده اش، خیس اشک بود. هنوز در میانه ی راه بود که رئیس جمهور دستش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان؛ خوش آمدی.» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: «سلام آقا جان؛ حالتان خوب است؟» رئیس جمهور دست سرد و کبره بسته ی پسرک را در دست گرفت و گفت: «خوبم پسرم؛ بگو بدانم، حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رئیس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت: «اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را.» ناگهان رئیس جمهور با زبان آذری سلیسی به پسرک گفت: «شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که شنیدن گویش مادری اش انگار جان تازه ای گرفته بود، با هیجان و به ترکی گفت: «آقا جان! من مرحمت هستم؛ از اردبیل یکه و تنها اومدم تهران، که شما را ببینم.» آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست خودش رار وی شانه ی او گذاشت و گفت: «افتخار دادی پسرم. صفا آوردی. چرا این قدر زحمت کشیدی؟ حالا بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم به خود گرفته بودند، گفت: «انگوت کندی آقاجان!» رئیس جمهور پرسید: «از چای گرمی؟» مرحمت؛ انگار هم ولایتی یی در غربت آباد تهران پیدا کرده باشد، تندی گفت: «بله آقاجان! من پسر حضرت قُلی هستم.» آقای خامنه ای گفت: «خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»
مرحمت گفت: «آقاجان؛ من ار اردبیل تا این جا آمدم، که یک خواهشی از شما بکنم.» رئیس جمهور عبایش را که از شانه ی راستش سر خورده بود، مرتب کرد و گفت: «بگو پسرم، چه خواهشی داری؟»
مرحمت گفت: آقا؛ خواهش می کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه ی حضرت قاسم (علیه السلام) را نخوانند! آقای خامنه ای با تعجب پرسید: چرا پسرم؟ مرحمت به یک باره بغضش ترکید، سرش را پایین انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت: «آقاجان؛ حضرت قاسم (علیه السلام) 13 ساله بود که امام حسین (علیه السلام) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالم است، ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم. هر چه التماسش می کنم، می گوید 13 ساله ها را نمی فرستیم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس چرا مداحان این همه روضه ی حضرت قاسم (علیه السلام) را می خوانند؟» حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رئیس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه ی مرحمت گذاشت و گفت: «پسرم؛ شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم؛ برای خودش یک جور جهاد است.» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید. رئیس جمهور مرحمت را جلو کشید، او را در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت: «آقای [...]، شما یک زحمتی بکشید و با آقای [...] تماس بگیر و به ایشان بگو فلانی گفت؛ این آقا مرحمت، رفیق ما است. هر کاری دارد، برای راه بیاندازید. هر کجا هم که خودش خواست، او را ببرید. بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند، تا برگردد به اردبیل. نتیجه ی اقدامات خودتان را هم، به من بگویید.» بعد آقای خامنه ای خم شد، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و به او گفت: «ما را دعا کن پسرم؛ درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان.»
کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم؛ لازم الاجرا بود. البته شاید می توانست به لطایف الحیلی باز هم مرحمت را سر بدواند، ولی مطمئن بود که او باز به تهران می رود و این بار، از خود امام خمینی حکم می آورد. این شد که کوتاه آمد و دستور داد اسمش را نوشتند و این جوری بود که اسم مرحمت بالازاده، رفت توی لیست بسیجیان لشکر خط شکن 31 عاشورا.
مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد 1349 در روستای «چای گرمی»، به فاصله ی یک کیلومتری تازه کند «انگوت» متولد شد. وقتی که امام به ایران برگشت، مرحمت کلاس دوم دبستان بود. 13 ساله که شد، دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه. با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی، توانست تا خود اردبیل برود، اما آن جا فرمانده سپاه اردبیل جلوی اعزامش را گرفت. مرحمت هرچه گریه و زاری کرد، فایده ای نداشت. از طرف آشناهای مرحمت به فرمانده سپاه اردبیل سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش. فرمانده سپاه آخرش گفت: «ببین بچه جان؛ ثبت نام تو برای اعزام، برای من مسؤولیت دارد. من اجازه ندارم 13 ساله ها را بفرستم جبهه؛ می بینی که اختیار این کار، به دست من نیست.» مرحمت گفت: «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از بالا اجازه بدهند، من حرفی ندارم.» همه ی این بهانه تراشی ها، صرفاً ترفندی بود برای این که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد. یک بچه ی 13 ساله ی روستایی، که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود. اما فقط سه روز بعد، مرحمت بالازاده، با دستوری از بالا، به سپاه اردبیل برگشت!
مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد، طی عملیات آبی ـ خاکی بدر، در تاریخ 21 اسفند 1363 به فاصله ی بسیار کوتاهی از شهادت مرادش؛ آقا مهدی باکری، سردار حماسه آفرین لشکر 31 عاشورا، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.
از مرحمت بالازاده، وصیت نامه ای بر جای مانده است که به خوبی نشان می دهد روح بزرگ این بسیجی دریادل، نمی توانست در کالبد کوچک 13 ساله اش آرام بگیرد. حیف مان آمد خواندگان مجله را، از لذت معنوی مطالعه ی این «نصیحت نامه» محروم کنیم.


وصیت نامه ی مرحمت بالازاده
جمعی لشکر 31 عاشوراگردان حضرت علی اکبر (علیه السلام)
به نام خداوند بخشنده مهربان
از این جا وصیت نامه ام را شروع می کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت، حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهیدپرور ایران، که هم چون امام حسین (علیه السلام) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می دهند.
آری ای ملت غیور و شهیدپرور ایران؛ درود بر شما. بر شما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می ایستید تا آخرین قطره ی خونتان.
درود بر شما ای ملت ایران، ای مشعل داران راه جاوید امام حسین (علیه السلام)، از شما می خواهم تا آخرین قطره ی خونتان، از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید، تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن، به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
و ای پدر و مادر عزیزم؛ اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده ی شهدا برشمرده می شوید. ای پدر و مادر عزیزم، از شما تقاضایی دارم؛ اگر من شهید بشوم، گریه نکنید اگر خواستید گریه بکنید، به مظلومیت شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید، تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می جنگیم. حالا معلوم است که راه، تنها یک راه است که آن راه هم، راه اسلام و قرآن است. و آخر این که، وصیت می کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید بر زمین بماند.
مادر و پدرم، من می دانم لیاقت شهادت را ندارم، ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم، مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم. یعنی هر کس که شهید می شود، خوش به حالش؛ چرا که با شهدا همنشین می شود. از تمام همسایه ها و از هم روستایی هایمان می خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و یا کارهای بدی دیده اید، حلال بکنید. و از برادرانم می خواهم که نگذارند سلاح من بر زمین بماند و از خواهرانم می خواهم با حجاب شان، با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می دهم که اگر گناهانم را نبخشی، مرا از این دنیا به آن دنیا نبر.
خدایا؛ خدایا تو را قسم می دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب بر حق او خمینی بت شکن را عطا کنی، تا در راه آن ها، اگر هزاران جان داشته باشم، یک جا قربانی بدهم.
کربلا، کربلا، یا فتح یا شهادت جنگ جنگ تا پیروزی



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 9:7 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

حسن در مرداد ماه سال 1336 ه.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد گردید و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن، متدین و مقلد امام پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری امام حسین(ع) حضور داشت و عشق خدمتگزاری به آستان شهید پرور حضرت اباعبدالله(ع) در عمق وجودش ریشه دوانید. سادگی، بی آلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود. حق را می گفت ولو به ضررش تمام شود. در محله شاخص و محور همسالان خود بود. به مسجد که می رفت چون بزرگترها عمل می نمود و از جمله کسانی بود که در پذیرایی عزاداران حسینی نقش فعالی داشت.
وی در سن 12 سالگی از نعمت پدر محروم گردید. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگی اش عملاً غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود شد.
با جدیت تمام و احساس مسئولیت، بیشتر از گذشته هم درس می خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل کمک می کرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نیز دریغ نداشت. ضمن اینکه به ورزش، خصوصاً وزنه برداری علاقمند بود، در دوران تحصیل، دانش آموزی باوقار، محجوب، مؤدب و کوشا بود و همواره سعی می کرد تکالیف دینی خود را انجام دهد.
پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام گردید و همزمان با اوج گیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید آیت الله مدنی و شهید آیت الله دستغیب در تماس بود و در داخل پادگان، فعالیت های زیادی جهت راهنمایی نظامیان و خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام می داد و در همان حال به پخش پیام ها و اعلامیه های رهبر عظیم الشأن انقلاب در داخل و خارج پادگان نیز می پرداخت.
نقل می کنند: روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیت الله مدنی (ره) جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که قبل از هر گونه اقدام، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آنها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید می نماید. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگان ها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست.

فعالیت های دوران انقلاب
او با شور وصف ناپذیری در روزهای سرنوشت ساز 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش می کرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود. هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درب پادگان ها بر روی مردم باز شد به همراه تعدادی از جوانان و دانشجویان حزب الهی تبریز برای جلوگیری از افتادن سلاح های بیت المال به دست ضد انقلاب، بخشی از سلاح ها را جمع آوری و گروه مسلحی را جهت دستگیری ضد انقلاب و ساواکی ها تشکیل داد.

ورود به سپاه و مقابله با ضد انقلاب
شهید شفیع زاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هسته های مسلح سپاه را پی ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.
هنگامی که به همراه شهید باکری در سپاه ارومیه انجام وظیفه می کرد به عنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیری های متعدد برای سرکوبی گروه های فاسد تلاش شبانه روزی نمود و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کرده و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام تعداد زیادی از کادرهای آنان گردد.
بهترین و پر ثمرترین لحظات حضور در سپاه تبریز، روزهایی بود که در بیت شهید آیت الله مدنی (ره) به عنوان مسئول تیم حفاظت ایشان انجام وظیفه می نمود. در جوار آن عالم عارف بود که غنچه های خلوص، صداقت، ایثار و زهد شهید شفیع زاده گل کرد و بعدها در جبهه های نبرد نور علیه ظلمت میوه داد.

شرکت در دفاع مقدس
با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره می شد به جبهه های جنوب شتافت. ایشان به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه – از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی – خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر گردید. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا نمود.
شهید شفیع زاده پس از عملیات طریق القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا – که تازه تشکیل شده بود – انجام وظیفه کرد و در شکل گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.
در عملیات پیروزمندانه فتح المبین معاون تیپ المهدی (عج) بود و خاطره رشادت ها و جانفشانی های او در اذهان مسئولین جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمی رود.

راه اندازی فرماندهی توپخانه سپاه
پس از این عملیات، با اندیشه بلندی که داشت و تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه گردید که با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه می باشد. با همفکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پی ریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت المقدس را به عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد. او با برخورداری از قدرت ابتکار، خلاقیت و آینده نگری، همیشه طرح های دراز مدت – که مبتنی بر واقع بینی در کارها و برنامه ها بود – ارائه می داد، ضمن آنکه بر مسأله آموزش نیروهای نیز تأکید فراوان داشت.
بعدها با تلاش بی وقفه و شبانه روزی خود قبضه های غنیمتی را در قالب توپخانه های لشکری و گردان های مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در عملیات رمضان، اکثریت قریب به اتفاق توپ ها را علیه دشمن بعثی بکار برد و در ادامه، با به دست آوردن توپهای غنیمتی بیشتر، گروه های توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروه ها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.
در نبردهای خیبر، والفجر 8، کربلای 1، کربلای 4، کربلای 5که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت.
اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت ایشان در عملیات والفجر 8 تجلی یافت. آتش پر حجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا نمود، به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم می شد.
سردار رحیم صفوی فرمانده وقت کل سپاه در پیامی نقش او را در جنگ چنین توصیف کردند:
سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیکارش همواره الهام بخش رزمندگان بود. عزیزی که ثمره سخت کوشی های او در جبهه ها همیشه مشهود بود. با تقویت آتش سنگین پیکارگران جبهه نور، که صف دشمنان را از هم می گسست، رؤیای خام قادسیه را به کابوسی و حشتناک بدل می ساخت، اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر 8 ، کربلای 5 و کربلای8 به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آنجا که شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشکریان دشمن را مضمحل و ضایعات جبران ناپذیری بر خصم زبون وارد نمودند.
شهید شفیع زاده ضمن شرکت در کلیه صحنه های عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرح ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاه های مختلف به عهده داشت و آخرین مسئولیت ایشان فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.

ویژگی های اخلاقی
شهید شفیع زاده فردی صبور، متواضع، گشاده رو و بشاش بود. در تمام امور، ایثار و گذشت بسیاری از خود نشان می داد و در هر کاری که پیش می آمد ابتدا خود پیش قدم می گردید. به هنگام عملیات و در زمانی که آتش دشمن در خط مقدم شدت پیدا می کرد، در خط اول حضور می یافت و آخرین وضعیت منطقه را برای برنامه ریزی صحیح و هدایت دقیق آتش، بررسی می کرد. در تصمیم گیری ها از نظرات دیگران سود می جست و در برخوردها و قضاوت، عدالت را رعایت می کرد. در روابط اجتماعی، با دیگران رفتاری پخته و پسندیده داشت و در هر محیطی که حضور پیدا می کرد همگان را تحت تأثیر قرار می داد.
شهید شفیع زاده در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بود. به مستحبات اهمیت می داد. اهل نماز شب بود. کم سخن می گفت و با کردارش دیگران را به عمل صالح دعوت می کرد.
از تشریفات و تجملات به شدت دوری می جست و سادگی و بی آلایشی را مشی خود قرار داده بود. در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نمی شناخت و بعد از آن، در طول جنگ تحمیلی، مخلصانه انجام وظیفه می نمود و هرگز راحت در بستر نخفت.
برادر ایشان نقل می کند:
دوبار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان.
مرتبه دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ گونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. می گفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است.
او مدام در حال سرکشی از یگان ها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهه های جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عملیات تلاش نماید به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشکریان جبهه حق خواهد بود.

نحوه شهادت
شهید شفیع زاده در تاریخ 8/2/66 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرا گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و به دیدار معشوق شتافت.
او همان طوری که در عرصه نبرد با دشمن متجاوز مراتب بالایی از توان و تخصص، مدیریت و پشتکار را ارائه داد، در میدان نبرد با نفس اماره نیز موفق و سربلند بود. ایثار و از خودگذشتگی، بخصوص اخلاق او کم نظیر بود و نهایت دقت و مراقبت را به عمل می آورد که اعمال و فعالیتش تماماً خالص و قربتا الی الله باشد. او با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) شهادت را فوز عظیم می دانست و همواره مشتاق آن بود.

گوشه ای از وصیت نامه
... خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر.
... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.

 

قسمت هایی از وصیت نامه ی سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن شفیع زاده

خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر.
... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 8:54 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

می‌دانیم که زندگی چون صحنه‌ای است: سرآغاز دارد و نقطة پایانی. و چه زیباست که در پابان صحنة زندگی حق تجلی کند – صحنه‌ای که در آن پیکارگران، با شمشیرهای آخته چون ذوالفقار، توانسته‌اندکفر و شرک را محو کنند و کتاب حق، آن کتاب آسمانی را که در آن خالق با مخلوقش زبان به سخن گشوده است، برجای نشانند. این بار در کشور ما محمد(ص) برخاسته است. این بار شمعها روشن شده‌اند و پروانه‌های عاشق به گِردَش آن‌قدر می‌چرخند تا معشوق آنها را بسوزاند، و چه سوختنی! و شما – ای قاسطین و ای مارقین و ای ناکثین‌- بر لب پرتگاهی قرار دارید که لحظه‌ای درنگ سقوط شما را حتمی می‌کند، و این سقوط مرگ شما را فریاد می‌زند. پس خودتان، با یاری این ملت، حنجره‌های این شیاطین را بفشرید و ندای شومشان را محو کنید و آنان را نابود گردانید. اگر راه اسلام و امام را ادامه دهید، رستگار خواهید شد. سعی کنید که رسالت‌تان را زمین نگذارید و فرزندنتان را زینب‌وار و حسین‌وار پرورش دهید. /
 
فرهاد بجنوردی
 
    ****************** 
 
حمد و ستایش خداوند متعال را، خداوندی که به انسانها نیرو می‌دهد تا انسانهای آزاده برخیزند و در دستی سلاح و در دست دیگر قرآن بگیرند و علیه ظلم و ستم پیش روند. زیرا مبارزه برای حق و علیه باطل همیشه کار انسانهایی بوده است که، در طول تاریخ، اعتقاد به خداوند داشته‌اند. مبارزه‌ای که انسان در آن قدم می‌نهد اگر براساس توحید و ولایت فقیه باشد، هرگز با شکست مواجه نمی‌شود؛ و این مبارزة ما علیه باطل ان‌شاءالله تا پیروزی ادامه خواهد یافت. مستضعفین، در نهایت حاکمان روی زمین خواهند بود، زیرا این وعده‌ای الهی است. عده‌ای در جبهه‌های جنگ علیه صدام امریکایی می‌جنگند، و عده‌ای هم در پشت جبهه‌ها با منافقین و ایادی استکبار جهانی مبارزه می‌کنند – منافقین کوردلی که با حرکات خود در بعضی از شهرها به نفع امریکا و شوروی و فرانسه فعالیت می‌کنند. طفداران حق همیشه تا آخرین لحظات زندگی با ظلم می‌جنگند. هر حرکتی اگر بجز اسلام و ولایت فقیه ایدئولوژی دیگری داشته باشد، مطمئناً‌ در روند خود با شکست مواجه خواهد شد و به بن‌بست خواهد رسید./
 
محمد علی فنایی
 
    ****************** 
 
 
دو جریان در طول تاریخ دائماً با هم در حال مبارزه‌اند: حق و باطل. جبهة‌ حق همیشه با یک خط مشخص و در یک صراط مستقیم درگیر مبارزه با باطل بوده، لیکن جبهة باطل با چهره‌های مختلف – و حتی ظاهراً‌ متضاد و نهایتاً‌ متّحد و واحد- علیه حق، منتها همواره و هر زمان با حیله‌ای متناسب روزگار، وارد عمل شده است. /
 
مجید فخاران
 
    ****************** 
 
 
شاهدیم که چگونه مستکبرین اسلام را مورد هجوم قرار داده‌اند: یک روز حملة نظامی به میهن اسلامی می‌کنند و یک روز تحریم اقتصادی تا شاید بتوانند این دژ محکم را ویران کنند، چون می‌دانند که اگر اسلام رشد کند و مسلمانان به اسلام حقیقی پی ببرند، بساط ظالمان را به هم خواهند ریخت. اما مطمئنیم که کافران نمی‌توانند نور خدا را خاموش کنند و در برابر نیروی لایزال الهی شکست خواهند خورد./
علی دامن سبز
 
    ****************** 
 
 
انقلاب اسلامی امت عزیز و عظیم ایران، که براساس مایه‌های اصیل اسلامی قرار گرفته است، بسیار باارزش است،‌ و گویای این ارزش حرکتهای مذبوحانة ابرقدرتها و عوامل داخلی آنهاست که به انواع روشها و نیرنگها از قبیل تزویر و تخریب و جنگ و تبلیغات سوء و...  قصد منحرف کردن یا از بین بردن این انقلاب را دارند، این عوامل و ایادی مزدور باید بدانند که حرکاتشان، به دلیل آنکه امت مسلمان حق را از باطل تشخیص می‌دهد، باعث رشد اسلام در ایران و جهان می‌شود. /
 
پرویز شیرپور
 
    ******************
 
چون منافع امریکا در منطقه به خطر افتاده و نمی‌تواند چنین وضعی را تحمل کند این جنگ را به توسط مزدورش عراق بر ما تحمیل کرده است.  /
 
جواد اطاعتی
 
    ****************** 
 
باید همه بدانند که این قدرتها همه پوچ و تار عنکبوتند، و ماندگان خوب توجه کنند که زندگی ارزش این را ندارد که انسان زیر بار ذلت برود. وقتی که انسان می‌شنود که میلیونها نفر در افریقا و آسیا از گرسنگی می‌میرند، و قوی بر ضعیف حاکم می‌شود به این دلیل که زورش بیشتر است نمی‌تواند ساکت بنشیند و خون دل بخورد. تا کی بشنویم که در لبنان مردم بی‌گناه را قتل عام کنند و دنیا در برابر این فجایع سکوت می‌کند؟ تا کی تحمل کنیم که امریکا بر تمام امت اسلام اربابی و آقایی کند و دژبان حرمین شریفین باشد؟ تا کی صبر کنیم که شوروی مردم مسلمان و مظلوم افغانستان را قتل عام کند و ما بنشینیم و ادعا کنیم که مسلمان هستیم؟ مگر نه پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) فرمود که اگر مسلمانی از آن طرف کرة زمین از شما طلب کمک کند و شما لبیک نگویید مسلمان نیستید. و بعد ما بنشینیم و ادعا کنیم که مسلمان هستیم؟ خیر!‌ باید برخیزیم و با خون خود به یکایک مسلمانان خدمت کنیم.  /
 
داوود یوزباشی
 
 
    ****************** 
 
 

آنان تلاش می‌کنند مانند ابوجهل‌ها و ابوسفیانها و عمر و عاصها – که می‌خواستند مذهب نابود کنند-  رفتار کنند، و چنین است که سادات‌ها از اسلام می‌زنند و فهدها می‌خواهند با آواکسهای امریکایی از اسلام و خانة خدا پاسداری کنند!‌ این برای مسلمانان جهان ننگ است. اینان می‌خواهند اسلام را نابود کنند.  /

محمد بختیاری



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 3:17 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم
به مردم عزیزمان سلام عرض میکنم و از خداوند متعال مسئلت میکنم که به همه توفیق بدهد، بتوانند وظیفه‌ى خودشان را در این روز و در این کار بزرگ و مهم انجام بدهند. توصیه‌ى من این است که مرحله‌ى دوم از انتخابات را هم مثل مرحله‌ى اول جدى بگیرند. هرچه آراء نمایندگانى که از طرف مردم به مجلس میروند، بیشتر باشد، قوّت قلبشان بیشتر است، توانائى‌شان بیشتر است، اعتبارشان بیشتر است؛ هرچه بیشتر رأى داشته باشند، بهتر میتوانند کار کنند؛ علاوه بر اینکه خود انتخاب هم یک کار مهم و اساسى است. ان‌شاءاللّه خداى متعال دلهاى مردم را هدایت کند به آنچه که حق است و به صلاح و صرفه‌ى ماست.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150926320664_19628.jpg



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 3:4 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در اولین دقایق رأی گیری مرحله دوم انتخابات مجلس نهم ضمن شرکت در رأی گیری، حضور هر چه بیشتر مردم در انتخابات را باعث اعتبار و توانایی بیشتر نمایندگان مجلس نهم خواندند.
گزارش تصویری این برنامه را از اینجا تماشا کنید:

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150929520750_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150929340374_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150928200008_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150927360125_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150927170561_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150926320664_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150926170049_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150925560940_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150925350834_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150925200701_19628.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19628/H/139102150925050460_19628.jpg


نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 2:58 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19627/smpl.jpgحضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در اولین دقایق رأی‌گیری مرحله دوم انتخابات مجلس نهم ضمن شرکت در رأی‌گیری، حضور هرچه بیشتر مردم در انتخابات را باعث اعتبار و توانایی بیشتر نمایندگان مجلس نهم خواندند.
رهبر انقلاب اسلامی انتخابات را کاری بزرگ و مهم برشمردند و با آرزوی توفیق واجدان شرایط برای ادای وظیفه شرکت در انتخابات افزودند: مردم، مرحله دوم از انتخابات را هم مثل مرحله اول جدی گیرند.
ایشان خاطرنشان کردند: هرچه آرای نمایندگان مردم در مجلس بیشتر باشد قوت قلب، توانایی و اعتبار آنها بیشتر است و بهتر می توانند کار کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین از خداوند متعال مسئلت کردند دل‌های مردم را به آنچه حق است و به صلاح و صرفه مردم است هدایت کند.


نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 2:55 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin