سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

 

من رفتنی هستم دگر یاری نداری
مظلوم! با مظلومه ات کاری نداری؟
تا رفع زحمت کردنم چیزی نمانده
فردا در این بستر تو بیماری نداری
مثل جنین زانو بغل کردن ندارد
خانه نشین! گیرم طرفداری نداری
با چاه دردت را بگو عیبی ندارد
وقتی که غم داری و غم خواری نداری
وقتی که دفنم می کنی آقا بمیرم
تاریک تر از آن شب تاری نداری
مردم اگر از تو سراغم را گرفتند
از قبر من مولا خبر داری نداری
دیگر خداحافظ، حلالم کن علی جان
جان تو جان بچه ها ، کاری نداری؟



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:25 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

دنیا غریبی ندیده مثل امشب

مهتاب می خونه امون از دل زینب

مگه این که رفته از دنیا، کسی رو نداره

نیمه شب رو شونه ها، مولام، تابوتو می یاره

چشم یتیمان، ابر بهاره

آروم آروم زیر لب ها، لا اله الا الله

بین تابوت، تن زهرا، لا اله الا الله

به عزت و شرف، لا اله الا الله

بارِ جدایی به روی شونه هاشون

اشکا کشیده رو خاکا، رد پاشون

شده نوحه ی دل زینب، مادر جوونم

بابا گفت باید برات امشب، فاتحه بخونم

بی تو چه جوری زنده بمونم

بی قراره روح مولا، لا اله الا الله

بین تابوت تن زهرا، لا اله الا الله

آروم آروم زیر لب ها، لا اله الا الله

بین تابوت، تن زهرا، لا اله الا الله

به عزت و شرف، لا اله الا الله

رسم جدایی مرامِ روزگاره

باید شبونه بمیره یه ستاره

پسرش با دست کوچیکش کفنو گرفته

انگاری خودش هنوز دست حسنو گرفته

داره تو سینه، راز نگفته

تو سکوت قلب صحرا، لا اله الا الله

بین تابوت تن زهرا، لا اله الا الله

آروم آروم زیر لب ها، لا اله الا الله

بین تابوت، تن زهرا، لا اله الا الله

به عزت و شرف، لا اله الا الله



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:18 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

در میون کوچه ها، محشری شد به پا

از صدای حسین، کوچه شده کربلا

آتیش از در، می ره بالا

پشت در افتاده زهرا

ابری تیره بر رخ ماه

خون گرفته چشم مولا

از در خونه تا مسجد

ازدحامِ از تماشا

ناله ی حسن، واویلا داد بی صداست، واویلا

ناله ی حسین، واویلا مادرم کجاست، واویلا

مونده زیر دست و پا، حرمت فاطمه

شعله می باره از، غربت فاطمه

گریه سهم آسمونه

سهم کوچه، خاک و خونِ

سهم زهرا تازیونه

سهم مردم بی وفایی

سهم زینب بی قراری

بین کوچه نیمه جونه

مسجد النبی، واویلا زیر و رو میشه، واویلا

وقتی با علی، واویلا  رو به رو میشه، واویلا

ناله ی حسن، واویلا               داد بی صداست، واویلا

ناله ی حسین، واویلا             مادرم کجاست، واویلا

رو لب یهودی ها، قصه ی خیبره

کوچه شرمنده از، دستای حیدره

این سپاه بی دلاور

این نبرد نابرابر

کرده شهرو مثل محشر

پیش چشم مرد خیبر

یاس خونه ش میشه پرپر

سرخِ سرخِ چشم حیدر

بار غم روی، واویلا     شونه ی علی، واویلا

قتله گاه شده، واویلا  خونه ی علی، واویلا

ناله ی حسن، واویلا               داد بی صداست، واویلا

ناله ی حسین، واویلا             مادرم کجاست، واویلا



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:17 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

دل های بی قرار توی سودای بی کرون

امشب خوش اومدی که بهاری ترین خزون

این جا بساط عشق، مثل بارون فراهمِ

یک روز این عزا، مثل صد تا محرمِ

شعله به پا شد

دوباره سینه ها غرق عزا شد

در بهشت فاطمیه وا شد

خدا می زنه صدا وااااای واااای اااای

شوری جهنمی، توی چشمای مردمه

هر کس داره میاد، توی دستش یه هیزمه

اون یاسِ پشت در، که به آتیش کشوندنش

عکسی که جبرئیل نداره روی دیدنش

در رو سوزندن

چشای خدا رو به خون کشوندن

علی رو میون کوچه ها کشوندن

زیر تازیونه ها وااااای واااای اااای

بی تابه حیدره، دلِ از بی کسی پُرش

خون دلش رویِ، گلای سرخِ چادرش

فضه بیا ببین، که به روزش چی اومده

آتیش چی کرده که، نفسش بی رمق شده

خدا گواهِ، با اشکای زنی که بی پناهِ

روزگار همه عالم سیاهِ

روزگار بی وفا وااااای واااای اااای



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:15 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

یه مدینه یه بقیع، یه بقیع و یه امام

یه امام و یه مزار خاکی و بی سایبون، که دلا رو کرده خون

نه حرم نه رواقی، نه یه شمعی و نه چراغی

نه یه خادم نه یه زائر که روی خاکش بریزه آب

میسوزونه قبرشو آفتاب

یعنی میشه یه روز بیاد که، یه سنگ قبر براش بذاریم

بنویسیم رو سنگ قبرش، غریبی که مادر نداره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم

شهید بی وفایی و کشته زهر همسره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

یه خواهری سینه زن نوحه های برادره

صدای مادری میاد حسن غریب مادره

یه مدینه یه کریم، یه غریب ابن غریب

یه امام غم نصیب

که اگه یه ذره از غصه هاشو، رو دوش عالم بذارن

قد دنیا خم میشه تا بشکنه

آقایی که توی شهرش، تو محله اش تو عشیره اش

نه بگو حتی توی خونه اش، غریبه و یاور نداره

کبوتر گریه دلو کنار بقیع میبره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم

یه خواهری سینه زن نوحه های برادره

صدای مادری میاد حسن غریب مادره

یه مدینه یه بدن، بدنی که با محن

شده بود غسل و کفن

برای تشییع یادگار حضرت یاس، روی دوش حسین و عباس

روی دست جوونای بنی هاشم، جلوی چشمای قاسم

سر قبر نبی اکرم نور معظم

فتنه گر جمل رسید و آتش به هر دلی کشید و

صداش بلند شد کمون دارا چرا نشستید، مگه عهد کینه نبستید

تنو بر تابوتش بدوزید

لاله سبز فاطمه دیگه عازم سفره

صدای مادری میگه حسن غریب مادره

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

حرم مثل حرم امام رضا میسازیم



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:13 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 

پلک های نیمه بازش،آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شب گرد بود
چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است
در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است
حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است
کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه می­گوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او می­گفت با صد شور و شین
کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:9 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

دردی تمام بال و پرم را گرفته است

آهم فضای هر سحرم را گرفته است

از من برفتن است و دلم تنگ فاطمه

گرچه کلون در کمرم را گرفته است

دنیا به کام من به خدا مثل زهر بود 

از آن زمان که همسفرم را گرفته است

آن زمان که پهلوی او تیر می کشید

دردی تمامی جگرم را گرفته است

من گرفت فاطمه را دشمنم،از او

در بین کوچه ها پسرم را گرفته است

نمی رود سپرم بود و یک غلاف

از دستهای من سپرم را گرفته است

تیغی که وقت سجده سرم را شکاف داد

از من توان مختصرم را گرفته است

دگر صدای شکستن شنیده شد

مسجد عزای پشت درم را گرفته است

دور از نگاه دختر من بال جبرئیل

زخم عمیق فرق سرم را گرفته است



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:7 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

کابوس یک رویا، در سرخی گرداب این شب ها

تصویر یک کوچه

تا انتهای غربت دنیا

در امتداد تنگِ آن کوچه

تصویر دست کودکی در دست مادر بود

تنها تر از تنها

وقتی هوا تاریک و روشن بود

چشمان کودک سایه ای را دید

در سینه قلب کوچکش لرزید

وقتی که آن سایه

با چشمهایی بی حیا، نزدیک مادر شد

از آسمان چیزی شبیه یاس می بارید

ناگاه از اعماق دوزخ صیحه ای آمد

دستی شبیه داس بالا رفت

از رعد و برق بی نهیبی

تار می شد تار می شد، چشمان اشک آلود مادر

تنهای تنها

وقتی که آن کودک

با مادرش روی زمین افتاد

از لا به لای درزهای سنگی دیوار

اشکی به رنگ لاله می بارید

رویای خاک آلوده ی خو را

با آسمانی درد تا خانه

در سینه نهان می کرد

تنهای تنها



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:5 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

این روزها که دیدنتان کیمیا شده

این خانه بی نگاه تو دار العزا شده

باور نمی کنم چقدر آب رفته ای

حتی برای ناله لبت بی صدا شده

من میخ بر دلم نه، به تابوت می زدم

هر چند خنده ای به لبت آشنا شده

شرمنده ام که بودم و پای غریبه ها

با شعله های سرخ به این خانه وا شده

شرمنده ام که بودم و نامحرمان شهر

آن گونه در زدند که از هم جدا شده

فهمیده ام چه بر سرت آن روز آمده

از وضع چادری که پر از رد پا شده

وقت نفس کشیدن تو این صدای چیست

این استخوان سینه چرا جا به جا شده؟!

پیراهن حسین مرا دوختی ولی

افسوس حرف روز و شبت بوریا شده

با زینبم بگو سه کفن مانده پیش ما

با زینبم بگو که به غم مبتلا شده

با او بگو که بوسه زند بر گلوی خشک

بر حنجری که محمل سر نیزه ها شده

با او بگو که بوسه زند جای مادرش

بر پیکری که خرد شده، آسیا شده



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 12:1 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

وااای از این نفسات

وااای از اشک چشات

وااای از زخم نگات

مادرم، ای وای مادرم

نفس بزن باز دوباره

پرستوی مهاجر من

بس که چشات بارونیه

نداری جونی به بدن

ستاره ی شبای من

برای من روشن بمون

من التماست می کنم

پَر نکشو با من بمون

وااای از این نفسات

وااای از اشک چشات

وااای از زخم نگات

مادرم، ای وای مادرم

خونه خرابم می کنی

وقتی خمیده راه می ری

بیا و بشکن بغضتو

شاید که آروم بگیری

خوب می دونم که قاتلت

اشک چشای حیدره

وقتی نگاهم می کنی

برای بار آخره

وااای از رفتن تو

امون از زخم تن تو

تمومه خندیدنه تو

وااای از این نفسات

وااای از اشک چشات

وااای از زخم نگات

مادرم، ای وای مادرم



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 5ساعت ساعت 11:50 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin