حسین سالار قلبها
1- شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نکرده اید، بهمین دلیل شناخت شما سودى بحالتان نداشته.
2- شما به فرستاده او ایمان آورده اید سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید ثمره ایمان شما کجا است ؟
3- کتاب او را خوانده اید ولى به آن عمل نکرده اید، گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم سپس به مخالفت برخاستید.
4- شما مى گوئید از مجازات و کیفر خدا مى ترسید، اما همواره کارهائى مى کنید که شما را به آن نزدیک مى سازد ...
5- مى گوئید به پاداش الهى علاقه دارید اما همواره کارى انجام مى دهید که شما را از آن دور مى سازد ...
6- نعمت خدا را مى خورید و حق شکر او را ادا نمى کنید.
7- به شما دستور داده دشمن شیطان باشید (و شما طرح دوستى با او مى ریزید) ادعاى دشمنى با شیطان دارید اما عملا با او مخالفت نمى کنید.
8- شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنده اید .. . با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالى که خودتان درهاى آنرا بسته اید؟ تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمائید امر به معروف و نهى از منکر کنید تا دعاى شما به اجابت برسد.
امام علی (ع) (نهج البلاغه حکمت 337) : دعا کننده بدون عمل و تلاش مانند تیرانداز بدون زه است.
محمد بن على ترمذى، از عالمان ربانى و دانشمندان عارف مسلک بود. در عرفان و طریقت ، به علم بسیار اهمیت مى داد ؛ چنان که او را "حکیم الاولیاء" مى خواندند.
در جوانى با دو تن از دوستانش ، عزم کردند که به طلب علم روند. چاره اى جز این ندیدند که از شهر خود ، هجرت کنند و به جایى روند که بازار علم و درس ، در آن جا گرم تر است.
محمد ، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد.
مادرش غمگین شد و گفت : اى جان مادر ! من ضعیفم و بى کس و تو حامى من هستى ؛ اگر بروى ، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به که مى سپارى ؟ آیا روا مى دارى که مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوى ؟
از این سخن مادر ، دردى به دل او فرود آمد. ترک سفر کرد و آن دو رفیق ، به طلب علم از شهر بیرون رفتند.
مدتى گذشت و محمد همچنان حسرت مى خورد و آه مى کشید.
روزى در گورستان شهر نشسته بود و زار مى گریست و مى گفت : من این جا بى کار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتى باز آیند ، آنان عالماند و من هنوز جاهل.
ناگاه پیرى نورانى بیامد و گفت : اى پسر!چرا گریانى ؟
محمد ، حال خود را باز گفت.
پیر گفت : خواهى که تو را هر روز درسى گویم تا به زودى از ایشان در گذرى و عالم تر از دوستانت شوى ؟
گفت : آرى ، مى خواهم.
پس هر روز ، درسى مى گفت تا سه سال گذشت. بعد از آن معلوم شد که آن پیر نورانى ، خضر (ع) بود و این نعمت و توفیق ، به برکت رضا و دعاى مادر یافته است.
بخشهایی از پیامهای نوروزی ایشان از سال 69 تا 90 را در زیر میخوانید:
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 69
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 70
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 71
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 72
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 73
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 74
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 75
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 76
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال نو 77
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 78
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 79
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 80
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 81
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 82
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 83
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 84
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 85
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 86
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 87
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 88
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 89
پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال 90
ترویج و تبیین فرهنگ ایثار و شهادت و انتقال ارزش های ماندگار دفاع مقدس به نسل جوان جامعه و انعکاس و بازگویی رشادت و ایثارگری دوران جنگ برای مردم چند سالی است که در سفر به سرزمین های مقدس تجلی دوباره ای یافته است. |
|
|
کثرت ماشین های پارک شده تعجب برانگیز است. همه با خانواده شان آمده اند. بزرگ و کوچک زن ، مرد ، پیر و جوان . دو بلندگو اشعار و تصانیف دوران دفاع مقدس را پخش می کنند.
هرجا که چشم می چرخانم می بینم برادرانی که اکثراً نشانی از آن دوران را به یادگار دارند، در آغوش هم گم می شوند. مثل این که همان زمان است.
عکس ها و پوسترهای شهدا و رزمندگان آن زمان که در جا جای این مکان بزرگ به چشم می خورد ، عطر فضای یاد شهدا را در فضا می پراکند.
قبل از شروع برنامه سالن نمازخانه تیپ پر شده است . به تپه های اطراف که نگاه می کنم پر از آدم است. مادرها دست بچه هایشان را گرفته اند و قدم زنان بالا می روند. در سایه درخت ها و ساختمانها و هر جایی که محلی برای نشستن است، تعدادی نشسته اند و به بلندگوها گوش می دهند یا به فکر فرو رفته اند.
اطراف میزهای پذیرایی خلوت است. تعدادی پیاله ای ماست برداشته و تکه ای نان تا ضعف دلی بگیرند. تک و توک هم لیوانی چایی برای خودشان می ریزند.
لحظه به لحظه بر کثرت جمعیت افزوده می شود. آقای رضایی که دوران جنگ فرمانده کل سپاه پاسداران بود نیز وارد مقر شد و وارد سالن می شود.
نمی دانم چرا دوست ندارم وارد سالن شوم. فرشی گیر آورده ام و نشسته ام. به هیچ چیز فکر نمی کنم. گاهی نشریه «ستاره های سحر» که به همین مناسبت تهیه شده و در بدو ورود هدیه داده اند را ورق می زنم. این نشریه 155 برگی با کاغذی مرغوب و عکس های رنگی تهیه شده است. به همت تهیه کنندگان آن آفرین می گویم. صفحه ای در آن نیست که به عکس های یادگاری آن زمان زینت نشده باشد. سرود با «نوای کاروان» آهنگران نوشتن را متوقف کرد و نَمی بر چشمانم نشاند. چیزی که فراوان دیده می شود. مثلاً دیروز وقتی در خرمشهر می خواستم عکس حاج داود اسماعیل زاده را بگیریم سرش را پایین انداخت. ترسید اشکهایش ریا شود . و یا ...
دیروز شلمچه بودیم. چند هزار آنجا بودند. بیشترشان جوان و نوجوان بیشتر هم پابرهنه و به هم ریخته. هیچکس به کسی توجه نداشت. آن حجم پسر و دختر جوان نیازی به هیچ نوع مراقبت و کنترلی نداشتند. هر جا که نگاه می کردم پسران یا دخترانی نشسته بودند، چادر یا چفیه ای به سرشان کشیده بودند و مثل این که میخکوب زمین شده بودند. نمی دانستم غروب شلمچه آنها را به کجا برده بود. حاج احمد نوروزی می گفت: «غروب های شلمچه غمناک ترین هستند.»
بین دو نماز که چند هزار نمازگزار داشت، پیش نماز از شهیدی گفت که به خاطر دعای کمیل مسلمان و شیعه شده بود و پس از آن هم از فرانسه آمده بود تا طلبه شود. پس از یکی، دو سال طلبگی هم به جبهه رفته و شهید شده بود. همین طور از مادری سخن گفت که هر سال با عکس پسر مفقودالاثرش به شلمچه آمده و با نشان دادن آن از دیگران سراغ یوسفش را می گیرد. این بیان دل مادر شهدا را به آتش کشید.
در غروب غمگینانه شلمچه دهها کاروان در گوشه و کنار آن دشت وسیع راه می رفتند و نوحه می خواندند. می نشستند و روضه گوش می دادند. تعدادی هم مثل من راه می رفتند و راه می رفتند. نه حرف می زدند و نه به چیزی گوش می دادند.
ما اول به پاسگاه خَیّن رفتیم. این نام عملیات کربلای 4 را برایم تداعی کرد. دنبال جاده شش گشتم که گردان قمر (ع) شهرم، دامغان در آن عملیات کرده بودند. فرمانده اش حاج رجب از لحظه لحظه آن عملیات برایم گفته بود که شرحش را در کتاب «سنگرهای برفی» آورده ام.
بیست و چهار نفر از بچه های گردانش روی مین رفته بودند و تعداد زیادی هم شهید داده بودند. اسم و خاطرات شهدای گردان قمر در ذهنم رژه می رفت. هر چه توضیح دادند هیچ نشنیدم. دوست داشتم اگر بشود با شهیدان شلمچه باشم.
قبل از شلمچه ما را به موزه دفاع مقدس خرمشهر برده بودند. جای جای دیوارهای قسمت سردر و بعضی از قسمت های آن پر از داغ تیر و ترکش های زمان جنگ بود. آثاری از وسایل مردم و شهدا به نمایش گذاشته شده بود که دل را به آتش می کشید. وسایل زیادی برای دیدن و عکس گرفتن بود.
صبح امروز هم در نمازخانه محل استراحت شبمان جلسه معارفه ای برگزار شد. یکی یکی خودشان را معرفی کردند و می گفتند که در جنگ چه کرده اند. هفتاد نفری بودیم. یا رزمندگان تیپ امام حسن(ع) در آن سالها بودند یا فرزندان آنها. نوبت به من که رسید گفتم: «به قول آن پیر سفر کرده که گفته بود" من ورزشکار نیستم ولی ورزشکارها را دوست دارم." من نیز گفتم: «رزمنده نیستم ولی رزمندگان را دوست دارم.»
کتاب خاطرات یکی از آنها، آقای فرامرزی «آخرین شلیک » را خوانده ام. با حساب سرانگشتی او با موشک تاو بیش از صد تانک دشمن را روی هوا فرستاده است. شوخی نیست صدتا تانک، این جماعت همه شان از این جنس اند. کارشان با 106، تاو، مالیوتکا و چیزهایی از این قماش بوده و کلی کشته اند و کشته داده اند. اینها هم هر کدامشان که سالم به نظر می رسند نیز یا گوششان خوب نمی شنود یا موج انفجار خیلی از سیستم های بدنشان را به هم ریخته است.
راستی روز اول در ایستگاه قطار تهران موقع نماز چشمم به فردی افتاد که از راه رفتن و دیگر مشخصاتش معلوم می شد که جانباز است. حدس زدم همسفریم که درست بود. «ترتیفی زاده» را می گویم. جانباز است و بازنشسته سپاه . با همت عالی خودش سایت «سبکبالان عرش » را راه انداخته که هر روز چند هزار نفر از آن بازدید دارند.
وقتی خودشان را معرفی کردند فهمیدیم که اکثر آنها غیر پاسدارند و در جاهای متفاوت کار می کنند و وجه مشترک آنها سابقه شان در تیپ امام حسن(ع) و ثابت قدم بودنشان در آن راه است.
دیشب هم ساعت 5/10 می شد که جمع شدیم تا آقای بنادری از روزهای اول جنگ در آبادان برایمان بگوید. قبلاً خاطراتش را در کتاب «سرباز سالهای ابری» خوانده بودم. او گرم و پرشور از حماسه هایی که مردم با دستانی خالی در برابر ارتش تا بیخ دندان مسلح عراق کرده بودند سخن گفت: یک ساعت حرف زد، حرف هایی که از سر شوق و اشتیاق است نام هم رزمانش بغض در گلویش می انداخت. وقتی هم که به « حسن باقری رسید گفت: حسن باقری همه چیز ما بود؛» و این چنین اوج احترامش را به او نشان داد. بنادری اکنون همچنان کارمند شرکت نفت است ولی تعهدش به دفاع مقدس مثل همان روزهایی است که از موثرترین افراد این قبیله بوده است.
در همین یکی دو روز شروع به نوشتن خاطرات آقای ترتیفی زاده کرده ام که فکر کنم بیش از بیست صفحه اش را نوشتم و قرار گذاشتیم تا با پایه گذاری یک روش جدید و ابتکاری اینترنتی با هم پرسش و پاسخ داشته باشیم. همین طور از آقای رضوانی هم قول گرفته ام که هر وقت تهران می آید خبر کند تا خدمتشان برسیم و خاطراتشان را ثبت و ضبط کنم.
این دهمین سالی است که بچه های تیپ، همت گذاشته اند و چنین برنامه بزرگی را تدارک دیده اند. حسّ و حال آن را می پسندم و به دیگرانی هم که چنین قصدهایی دارند توصیه می کنم از این عزیزان الگو بگیرند.
صبح آقای فرامرزی گفت ده سال است به یاد بچه های این تیپ که به شهادت رسیده اند این مراسم را برگزار می کنیم. همت هایمان را روی هم می گذاریم و این مراسم را سرو پا می کنیم.
عصر آن روز خوب خدا، به دیدن اسماعیل طرفی رفتیم ؛ به اتفاق پانزده نفر از همراهان. همه دوست داشتند که به دیدن طرفی بیایند.
اسماعیل طرفی دیده بان تیپ امام حسن(ع) بوده در طی سال های متعدد دفاع مقدس. دیده بانها نزدیک به دشمن می شدند تا گرای دشمن را بدهند و محل اصابت گلوله ها را گزارش کنند. کاری که آقای طرفی می کرد.
در آخرین ساعت دفاع مقدس گلوله ای به پشت گردن او اصابت کرده و سبب می شود از آن تاریخ تاکنون، بیش از بیست و چند سال بی هیچ حرکتی روی تخت بخوابد.
ولی انگار نه انگار که این همه سال را یک جا دراز کشیده است. روحیه اش خوب و چهره اش خندان است. به ذهنم می گذرد اگر تو به جای او بودی اصلاً شهامتش را داشتی که پا در دل معرکه بگذاری.» حالا به فرض اگر شهامتش را داشتی، مردش بودی که بیش از دو دهه در یک جا بنشینی و همچنان شکرگوی حضرت حق باشی.!؟
او در ادامه عملیاتهای پیروزمند بیتالمقدس و رمضان نقش مؤثری در مأموریتهای تیپ 7 ولیعصر (عج) داشت تا اینکه به مسئولیت اطلاعات قرارگاه لشکری قدس منصوب گردید. در سال 1362 دوره فرماندهی و ستاد را در ارتش طی نمود. هوش و ذکاوت برجسته و قدرت تحلیل فوقالعاده و منطقی او نسبت به مسائل نظامی باعث گردید به معاونت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب گرددو در عملیات ظفرمند والفجر 8 مسئولیت خطیر اطلاعات این عملیات را در منطقه خرمشهر بعهده داشت.
رشادتهای بینظیر وی در عملیات فتح فاو سبب گردید تا در ابتدای سال 1365 در تشکیل قرارگاه عملیاتی قدس مشارکت داشته و مسئول اطلاعات این قرارگاه شد. حضور سردار سوداگر در جبههها همراه با پدر و برادرانش بود تا در عملیات کربلای 5 یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
مرحوم احمد سوداگر تا پایان دوران دفاع مقدس در این مسئولیت خطیر و حساس در جبههها فعال بود و تا یک سال بعد از جنگ نیز برای تثبیت موقعیت پدافندی جبههها و دفاع در مقابل تجاوزات احتمالی دشمن در مسئولیت جانشین فرماندهی قرارگاه عملیاتی قدس در جبهه حضور داشت.
بعد از دوران دفاع مقدس این دلاور خطههای نبرد در مسئولیتهای جانشینی فرماندهی لشکر 7 ولیعصر (عج) و نیز فرماندهی لشکرهای 8 نجف اشرف، 25 کربلا و 27 محمد رسولالله (ص) و معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه اشتغال داشت.
وی برای آشنایی نسلهای جدید و آینده با علوم و معارف دفاع مقدس در سال 1385 اقدام به تأسیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس نمود و با پیگیریهای مجدانه خود موفق شد علاوه بر نهادینه کردن مسائل دفاع مقدس به عنوان یک مبحث علمی و پژوهشی در دانشگاههای کشور، دو واحد درس آشنایی با دفاع مقدس را برای دورههای کارشناسی دانشگاههای دولتی و آزاد اسلامی را به تصویب برساند که طی 3 سال اخیر بیش از 200 هزار نفر از دانشجویان این دروس را گذراندهاند.
وی به گواهی فرماندهان و همرزمانش نابغه اطلاعاتی و نظامی دفاع مقدس و کشور بود. بسیار در آرزوی شهادت به سر میبرد تا اینکه پس از سالها مجاهدت بر اثر تألمات ناشی از جراحات متعدد در دفاع مقدس با 55 درصد جانبازی در 21 بهمن 1390 و در آستانه بیست و ششمین سالگرد عملیات والفجر 8 دار فانی را وداع گفت و به خیل یاران شهیدش در ملکوت اعلی پیوست
در اربعین پرواز این بزرگمرد عرصه دفاع مقدس دیدگاه های یاران و همرزمانش را مرو ر می کنیم تا بهتر او را بشناسیم .
او از ذخایر جنگ تحمیلی بود
سردار احمد سوداگر از ذخایر شایسته و ممتاز و از جانبازان سرافراز هشت سال جنگ تحمیلی بودند که در طول سالهای پس از نبرد نیز به عنوان رئیس پژوهشگاه دفاع مقدس تلاش و مجاهدت وافری برای حفظ، ماندگاری و نشر حماسهها و ازشهای سالهای دفاع مقدس داشتند.
دکترعلی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی
او منشا آثار و خدمات شایستهای بود.
نام سوداگر در اذهان فرماندهان دفاع مقدس، همواره با سخت کوشی، صداقت، اخلاص و فداکاری توام بوده و جای جای جبهههای جنوب و غرب کشور ایثار و پایمردی این سردار بزرگ و جانباز افتخار آفرین را شاهد بوده است.
او در طول دوران سخت دفاع مقدس و پس از آن تا به امروز، در همه مسئولیتهایی که به عهده گرفت، منشا آثار و خدمات شایستهای بود.
دکتر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام
جسم احمد از روحش خسته شده بود
حاج احمد جوانی17 ساله بودکه به نهضت امام (ره) پیوست و در همان سالها تفنگ به دست گرفت و با منافقین و اشرار مقابله می کرد وچون شیری با بعثی ها می جنگید.
این بزرگوار همان اول جنگ پای خود را از دست داد و از روز اول جنگ تا پایان یک روز از جنگ را هم از دست نداد. تن حاج احمد سوداگر بارها و بارها مجروح شد و این جسم از روح احمد خسته شده بود.
حاج احمد سوداگر همواره آماده رفتن بود و در هر صحنه خطرناکی که مرگ و شهادت بود ، حاضر می شد و حضور پیدا می کرد و از طرفی هم طوری برنامه ریزی می کرد که گویی می خواهد صدسال دیگر زندگی کند .
سردار حاج احمد سوداگر در دفاع مقدس کار حسینی و پس از جنگ کاری زینبی کرد.ما همه شهادت می دهیم که احمد سوداگر همیشه مدافع انقلاب بود.
سردار سرلشکر غلامعلی رشید – جانشین ستاد کل نیروهای مسلح
او مظهر تیزهوشی و اخلاص بود
سردار سوداگر بار سنگین مسئولیت های خطیر را یکی پس از دیگری بر دوش کشید و در کنار شهیدان عالی مقام جبهه های جنگ و فرماندهان بزرگ دفاع مقدس با صبوری و تحرک و اخلاص و تیزهوشی فوق العاده تمام سالهای دفاع مقدس را در میان خاکریزهای خودی و دشمن به گردآوری و تحلیل اطلاعات از دشمن و ارائه ایده در حوزه اطلاعات نظامی صحنه نبرد پرداخت.
او یادآور شهیدان باقری ، نیاکی، همت، اقارب پرست، باکری،کاظمی، صیاد و صدها فرمانده شجاع و رزمنده و جانباز با نام وگمنام است که مخلصانه و مدبرانه و عاشقانه ندای اسلام و قرآن و ولایت را از انفاس قدسی خمینی بزرگوار و خامنه ای عزیز با جان و دل شنید و پرچم مقدس و پر صلابت نهضت علوی (ع) و حسین (ع) را تا سپردن به اصحاب آن حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) به دوش کشید.
سردار سوداگر با وارد کردن مسأله دفاع مقدس در نظام آموزش عالی کشور ، میدان دیگری از خدمت به نظام و دفاع مقدس و فرهنگ و تفکر بسیجی ، به روی علاقه مندان به تداوم و ارتقای آرمان های انقلاب و دفاع مقدس گشود .
سرلشکر دکتر فیروزآبادی – رییس ستاد کل نیروهای مسلح
او از زمره مجاهدان گمنام بود
بی شک برادر عزیزمان، سردار سرتیپ پاسدار حاج احمد سوداگر از زمره مجاهدان گمنامی بود که سالهای جوانی خویش را به مجاهدت خالصانه در کربلاهای 8 سال دفاع مقدس و صحنه های پرخطر پاسداری و دفاع از انقلاب اسلامی ایران سپری نمود.
آری آن سردار سرافراز بعد از دفاع مقدس نیز در عرصه های علمی و دفاعی کشور حضوری فعال و مستمر داشت و همواره در پی ترویج علوم و معارف دفاع مقدس بود که برای دوستان انقلاب امید آفرین و تبرای دشمنان بیم و و حشت را بهمراه داشت و مصداق بارز "ترهبون به عدوالله وعدوکم " بود.
سردار سرلشکر محمدعلی جعفری - فرمانده کل سپاه
او می گفت : هیچگاه در جبهه از مرگ نترسیده ام
او دوازده بار تا شهادت رفت و با تنی که ستاره باران زخم ها بود بار ها از جبهه بازگشت و دیگر بار عاشقانه تر و شورانگیز تر ، جان مجروح خویش را به صحنه کشاند.او پیش از خویش پایش را به بهشت فرستاده بود.او خاکریزهای جنوب و کوهساران غرب بوسه بر قدم های نستوه و بشکوهش زده بودند.او با خدا سوداکرده و دیرگاهی بود ضربان قلبش را با آهنگ ملکوت هماهنگ ساخته بود.
او می گفت به یاد ندارم یکبار در جبهه از مرگ ترسیده باشم.
پژوهشگاه دفاع مقدس گوشه ای از اهتمام او بود و کاروان های زیارتی جبهه ها یکی از طرح های خلاقانه و ارزشمندش .
حاج احمد را لشکر ولیعصر ( عج ) می شناخت . لشکر 25 کربلا که مدتها هدایت و فرماندهی اش را به عهده داشت درک کرده بود و لشگر محمد رسول الله(ص) سجایا و سیرت وسلوک عارفانه و مجدانه اش را چشیده بود.
حاج احمد از شهیدانی است که اندک اندک شهید شد و به دوستان شهید و آسمانی اش پیوست .
محمد رضا سنگری
لازم به ذکر است که خاطرات سردار سوداگر از هشت سال دفاع مقدس در کتابی با عنوان جاده های سربی منتشر شده است . او در این اثر ارزشمند و کم نظیر ضمن روایت خاطرات خود ، اتفاقات و موقعیتهای خاص جنگ تحمیلی را نیز تحلیل کرده است که برای علاقمندان به تاریخ جنگ تحمیلی قابل توجه می باشد .
شاخه آسیایی کاروان جهانی «الی بیت المقدس» دقایقی پیش در ادامه مسیر خود در میان استقبال پرشور مردم قم وارد این شهر شد. |
|
|
با آماده سازی فضای گلزار شهدای خرمشهر متناسب با حضور راهیان نور و برنامه ریزی فرهنگی جهت برگزاری مراسم معنوی و روایتگری دفاع مقدس، یادمان شهدای گمنام خرمشهر از امروز آماده پذیرایی از زائران راهیان نور است. |
|
|
By Ashoora.ir & Night Skin