سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

با سکوتت می زنی آتش به جانم یا حسین

من بدون تو در این دنیا بمانم یا حسین؟

من در این وادی چو تو لب تشنه ام ای عشق من

از عطش بنگر زده زخمی لبانم یا حسین

 

من صدا می کردمت اما ببین دشمن زده

 

از سر شب تا سحر زخم زبانم یا حسین

ای بهار قلب من حرفی بزن چیزی بگو

صوت قرآن روی نی، کرده خزانم یا حسین

هر چه گفتم رو نی حرفی بزن چیزی بگو

هر چه گفتم یا حسین زد بر دهانم یا حسین

*******

به امید محرم و صفری پر شورتر از سالهای قبل ...



نوشته شده در شنبه 90 دی 17ساعت ساعت 12:3 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

کاش این طور نبود زندگی دنیایم

رأس تو روی نی و این بدنت،آقایم

ای که از نیزه مرا می نگری یار دلم

دشمن دون به لگد کرده ز پهلو تایم

دخترت ضرب لگد می خورد و می گرید

ذکر لبهای حزین دل او، بابایم

تازیانه زده بر پا و به پهلو و سرم

بین که زخم است ز ضربه مه من، هر جایم

گل بی خار دلم خار به پایم رفته

خسته گشته ز دویدن گل من، پاهایم

درد گوش است مرا، درد رگ است این سر را

به که گویم صنما، من همه ی غمهایم

شب برای تو زنم ناله که یا ثارالله

پر ز اشک است همی این گذر شب هایم

کاش می مردم و این رأس تو بر نیزه نبود

دلخوشم بعد دمی نزد تو من می آیم

از رگت ناله و فریاد خدا می آید

لب خود بر رگ پر خون تو من، می سایم

بس که فریاد زدم نام تو را در عالم

دم نمی آید از این حنجره و از نایم



نوشته شده در شنبه 90 دی 17ساعت ساعت 12:1 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ای حسسینی که سرت بر نی بود

روی نی چشم ترت بر نی بود

ظهر عاشور در آن قتلگهت

جسم تو تا کمرت بر نی بود

 

خون چکید از جگر تو چون که

 

پاره های جگرت بر نی بود

آنقدر نی زده شد بر بدنت

قلب تو با سپرت بر نی بود

بعد مرگت گل عشقم دیگر

گریه های سحرت بر نی بود

در ره کوفه و شام ای زینب

هم ره هر سفرت بر نی بود

سر به محمل مزن ای شمس حسین

ای که قرص قمرت بر نی بود

ای سه ساله تو چرا غش کردی؟

چون که رأس پدرت بر نی بود

فاطمه پس تو چرا  می گریی؟

چون که رأس پسرت بر نی بود؟



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:57 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

فرمانده کل کائنات است حسین

معنای نماز و صلوات است حسین

ای آنکه برات کربلا می خواهی

در دست کرامتش برات است حسین


 

نامش به زبان به چه گوارا باشد

در کام چو مزه ی نبات است حسین

خضر از دو لب عشقِ حسین مِی می زد

والله قسم آب حیات است حسین

غم می خوری از مشکل خویش ای انسان

والله کلید مشکلات است حسین

ذرات جهان ذکر حسین می گویند

زیر ید او کل کُرات است حسین

کن گریه ز داغ و الم و درد حسین

لب تشنه ی در پیش فرات است حسین

گر از گنه خویش شدی خسته بدان

نورانیت هر ظلمات است حسین

رو سوی خیام و هیئات آور دل

ذکر همه ی این هیئات است حسین

در وقت وفاتت که رسد بر دادت

والله که کشتی نجات است حسین

گر مهدی ز انفاس خودش نفحه زند

ذکر همه ی این  نفحات است حسین

یک عمر حسین گفته ام ان شاء الله

ذکر لب من وقت وفات است حسین

ای مدعی عشق حسین این را دان

عامل به نماز و به زکات است حسین



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:53 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

حسین مرا دیوانه کردی

راهی این میخانه کردی

منم غلام درگه تو

خدا وکیلی خیلی مردی

 

منم گدا و تو امیری

این عشق و از دلم نگیری

عشقم شده شبای هیئت

به این شبا مه منیری

(حسین سالار قلب زینب)

سرت به نیزه ای برادر

تنت فتاده اما بی سر

ز درد و داغ این جدایی

رقیه گشته زار و مضطر

ز روی نی ببین که سیلی

زدن به روی زرد و نیلی

با این همه غمت برادر

تو ما رایت، الا جمیلی



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:50 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

چهل روزه حسینم را ندیدم

گل بوسه ز رگهایش نچیدم

همینجا من به اشک و آه و زاری

ز تل تا مقتل یارم دویدم

 

دویدم سوی مقتل مو پریشان

 

به وقت سر بریدن من رسیدم

چهل روزه که بعد مرگ عشقم

به جز درد و الم چیزی ندیدم

برای جسم صد چاک تو از شام

یه دونه پیرهن تازه خریدم

زدن آتش به دامان گل یاس

ببین پزمرده شد باغ امیدم

پرستویم که با صد آه و زاری

به بام پیکر نازت پریدم

ز جا برخیز و با دست لطیفت

دمی شانه بزن موی سپیدم

به کعب و تازیانه کردم عادت

ببین چون مادرم من قدخمیدم

خودت بودی و دیدی ای برادر

برا رأس به نی جامه دریدم

میان ازدحام کوفه بودم

کی میدونه تو کوفه چی کشیدم

 پس از ظهر فجیع روز عاشور

ز شادی های دنیا دل بریدم



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:47 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

کربلا را غمسرا دیدم پدر

زیر خنجرها تو را دیدم پدر

این که چیزی نیست ای جان و دلم

من ز این غم ها فرا دیدم پدر


 

نانجیبی در پی یک نیزه بود

نیزه اش را در فضا دیدم پدر

نیزه اش با رأس تو محشور شد

روی نی بدر الدجا دیدم پدر

من بمیرم چون که لب های تو را

روی نی غرق دعا دیدم پدر

اینک ای جان بهر درد و داغ خویش

تربتت را من دوا دیدم پدر

گریه کردم در کنار رأس تو

چون رگانت را جدا دیدم پدر

در میان قتلگاه عاشقی

نیزه ای را در نوا دیدم پدر

ناگهان از پشت سر سیلی نواخت

صورتم را در بلا دیدم پدر

در شلوغی های شهر شام من

صورتت را زیر پا دیدم پدر

زیر مشت و زیر شلاق عدو

تو مپرسم که که را دیدم پدر

زینبت را زیر شلاق ستم

غرق در ذکر شما دیدم پدر

من خلاصه می کنم غمهای خود

کربلا را پر بلا دیدم پدر



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:46 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
پای خون دل وا کن دست موج پیدا کن
رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

نبض جاده بیدار است بوی خون خورشید است
کوفه رفتن مسلم گوئیا مسلّم شد
ماه خون غباب آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد کربلا مجسم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
هر که رو به دریا کرد آبروی ساحل شد
خنده را زخاطر برد آنکه گریه محرم شد

خیز و جامه نیلین کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

تشنه اضطراب آورد آب می شود عباس
گو فرات خیبر شو مرتضی مصمم شد
نوبت حسین آمد که آورد به میدان رو
نه فلک به جوش آمد منقلب دو عالم شد
خاک شعله پوش آمد چرخ در خروش آمد
آسمان به جوش آمد کشته اسم اعظم شد
بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم
با مصیبت خاتم تازه داغ آدم شد
خیز و جامه نیلین کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
گریه کن گلاب افشان گل به خاک می افتد
باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم
با مصیبت خاتم تازه داغ عالم شد


نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:39 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
قصه دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست
مرکز درد است و کانون شرار
شعله ساز و شعله سوز و شعله ساز
گفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان ناله در آهنگ او
نغمه را گه زین و گه زان میکند
خرمنی آتش فراهم میکند
کرده خود را میزبان شعله ها
تا بسوزد در میان شعله ها
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند

هرکه عاشق پیشه تر بی خویش تر
هر دلی بی خویش تر در نیش تر
در دل من باغ ها از لاله ها
همچو نی در بند بندش ناله ها
با خیال لاله ها صحرا نورد
دشت را پوید ولی با پای درد
میرود تا سرزمین عشق و خون
تا ببیند حالشان چون است و چون
بر مشام جان رسد از هر کنار
بوی درد و بوی عشق و بوی یار
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند

گوی سبقت میبرند این خاکیان
در عروج خویش از افلاکیان
عشق اینجا اوج پیدا می کند
قطره اینجا کار دریا می کند
رخستی تا ترک این هستی کنی
بشکن این شیشه تا مستی کنی
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند


نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:38 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

 
 

از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم
که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم
روز تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود
دیدم آنجا پشت در افتاده تنها یاورم
او مرا می‌خواند و من آن روز دستم بسته بود
کاش آنجا جان من می‌شد برون از پیکرم


خاطرات هسمر شب زنده دارم زنده ماند
از مناجات سحرگاهان زینب دخترم
ای شب تاریک بازا تا نهان از چشم خلق
قبر نا پیدای زهرا(س) بگیرم در برم
او مرا می خواند و من ان روز دستم بچه بود
کاش انجا جان من میشد برون از پیکرم



نوشته شده در جمعه 90 دی 16ساعت ساعت 11:36 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin