حسین سالار قلبها
زینب کبرى(علیها السلام) اشعار «یا دهرُ اُفٍّ لک من خلیل...» را از زبان برادرش امام حسین(علیه السلام) شنید، و هنگامى که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود« اى کاش مرگ مرا نابود ساخته بود و این روز را ندیده بودم» سپس بیهوش شد. امام(علیه السلام) خواهر عزیز و مکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبى فرمودند.(1)
یوشع بن نون وصى حضرت موسى(علیه السلام) با بنى اسرائیل به شهر عمالقه لشکر کشید. امیر شهر از مردى عابد به نام بلعم بن باعوراء که زاهد و عالم یهودى بود و اسم اعظم را مى دانست و مستجاب الدعوه بود خواست تا یوشع و بنى اسرائیل را نفرین کنند تا یوشع و بنى اسرائیل مغلوب شوند. بلعم در مقام معارضه درآمد، اسم اعظم را فراموش کرد ولى به امیر شهر نشان داد تا لشکر یوشع هلاک شوند. بلعم بن باعوراء گفت: زنان زینت کرده به پیش بنى اسرائیل بفرست تا به فسق مشغول شوند. بنى اسرائیل مشغول شهوترانى شدند خداى متعال هم مرض طاعون را برایشان فرستاد و هفتاد هزار نفر در عرض سه ماه نابود شدند.(1)
ـــــــــــــــــــ
طبقه بندی: نزول عذاب بر بنى اسرائیل
ابن زیاد در سال 61 هجرى قمرى به یزید نامه نوشت و جریان کربلاء را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟(1)
پس از آنکه اسرا و سرهاى مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیه السلام) در حالیکه به طناب بسته بودند، وارد مجلس نموده و در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند و درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه
مرحوم «شیخ مفید» در صفحه 258 ارشاد مى فرماید: عمر بن سعد در سال 61 هجرى قمرى از کربلاء به سمت کوفه روانه شد، جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریه منزل داشتند، به مقتل آن حضرت آمدند و بر اجساد شهداء نماز خواندند و حضرت را در همان موضعى که معروف است دفن کردند و حضرت على ابن الحسین(علیه السلام) را در پایین پاى حضرت دفن نمودند و براى سایر شهدا حفره اى در پایین پاى حضرت کندند و آنها را در آن دفن کردند. اما شیعه براین عقیده است که حضرت زین العابدین(علیه السلام) به کربلاء آمد و نماز خواند و آنها را دفن نمود. چنانکه امام رضا(علیه السلام) در جواب گروه واقفیّه تصریح نموده که در صفحه 104 انصار الحسین توضیح داده شده و در صفحه 225 بصائر الدرجات در ضمن حدیثى از امام صادق(علیه السلام) استفاده مى شود که در مواقع دفن سرور شهیدان امام حسین(علیه السلام)پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)و حضرت على(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) و ملائکه حضور داشتند و یارى مى نمودند.(
چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهداء را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت(علیهم السلام) برند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود. مردم کوفه چون از ورود اهل بیت(علیهم السلام) خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت(علیهم السلام) را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بامها رفته بودند. زنى از بام صدا زد: من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: نحن اسارى آل محمد(صلى الله علیه وآله). چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و بر ایشان پخش نمود. مخدّرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.
به روایت مسلم گچکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر قرار داشت که زنان و اطفال بر آن سوار بودند و امام سجّاد(علیه السلام) در حالى که مریض بودند و خون از رگهاى گردنشان جارى بود، بر شترى برهنه سوار بودند.
سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مى زدند و پرچمها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد، و سرهاى شهداء را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند.
امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نمود:(اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الْرَقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَباً) سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک اعجب یعنى تکلّم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است. سپس حضرت زینب(علیها السلام) مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه اى نمود.(1)
عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا ظهر روز یازدهم در کربلا ماند و بر کشته شدگان خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد. بعد از ظهر دستور داد: دختران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بر شتران بى جهاز سوار کنند و غل بر گردن امام سجاد(علیه السلام) بزنند. آنها را مثل اسیران بردند و از قتلگاه عبور دادند.
وقتى چشم زنان به شهداء افتاد فریاد کشیدند و اشک ریزان خود را از شتران به زمین انداختند.
زینب کبرى(علیها السلام) چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد، فرمود: السلام علیک یا ذبیحاً من القفا و سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید، عرض کرد: اختک لک الفداء یا بن محمد المصطفى و یا قرّة عین فاطمة الزّهراء بعد با صوتى حزین و قلبى دردناک گفت: یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآء این حسین توست که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است، اینها دختران تواند که اسیر شده اند، این حسین توست که بدنش بر روى خاک افتاده.
حضرت سکینه جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض نمود: پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد، پدر جان بنى امیّه مرا در کوچکى یتیم کرد، بابا زمانى که شب مى شود چه کسى مرا حمایت مى کند؟ بابا گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.
کفعمى نقل مى کند که حضرت سکینه(علیها السلام) فرموده است: چون بدن نازنین پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال شنیدم که پدرم مى فرمود:
شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى *** او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى.(1)
عصر روز یازدهم اها بیت(علیهم السلام) را با حالت اسارت به طرف کوفه حرکت دادند. شبانه به کوفه رسیدند و آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه هاى کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و مثل فرماندهى که از فتوحات خود خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.(1)
احیاى شب عاشورا; در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است که «هر کس شب عاشورا بیدار بماند(و به عبادت بپردازد); گویا عبادت فرشتگان را انجام داده است...».(1)
ـــــــــــــــــــ
1-مفاتیح نوین، صفحه 574.
در این شب امام حسین(علیه السلام) اصحاب و اهل بیت خود را جمع نموده و کلماتى را به آنان فرمودند. خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که مى خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت، اهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب کلماتى را در وفادارى و جان نثارى خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه
By Ashoora.ir & Night Skin