سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

در ابتدای مقاله اجازه می خواهم سبک و شیوه اهل لغت را پیش روی گذاشته و از لغت و ریشه بگویم، شاید در لغت رموزی نهفته باشد که چراغ هدایت شود، برای نسلی که از فرهنگ غرب سیلی می خورد و در برزخ بی هویتی سرگردان می شود.چرا که اصل هر چیزی به ریشه آن برمی گردد. به قول معروف اصل پدر نیکو نگردد چونکه بنیادش بد است ایثار مصدر باب افعال است (ابواب ثلاثی مزید ) از سه حرف اصلی (همزه،ث،ر )تشکیل شده است. نثر وقتی به باب می رود دو همزه کنار هم قرار می گیرد. همزه اول مکسور (همزه باب افعال است) همزه دوم (از حروف اصلی فعال) به جهت کسره ماقبل قلب به یاء و به ایثار تبدیل می شود. (ایثار به معنای دیگری بر خود مقدم داشتن) (یا معنای برتری جستن) راستی در کلمه ایثار چه می بینید، شما مفهوم ایثار را به تمام معنی در کلمه ایثار در می یابید و با تمام وجود از خود گذشتگی را حس می کنید. ملاحظه می کنید که ایثار، حرکت همزه باب افعال را بر خود مقدم داشت و حرف اصلی تبدیل به یاء شد به جهت کسره ما قبل. آری، اینجاست که ایثار فدای ایثار می شود. و به بیان فلسفی، ایثار ایثار است به حمل شایع صناعی. آری بیاییم از مقوله لفظ و لغت جامعه بر گیریم و بر سر سفره مفهوم بنشینیم. و به این بیاندیشیم که واژه فرهنگ و مفهوم ایثار چه زمانی متولد شد، پدر و مادر ایثار چه کسانی هستند؟ از خود سوال کنیم آیا مفهوم ایثار و از خود گذشتگی با انقلاب شکوهمند اسلامی متولد شد یا عقبه تاریخی مفهوم ایثار به زمان ائمه اطهار برمی گردد؟ یا خیر، بلکه به عقب تر از آن به زمان پیامبران برمی گردد؟ گمشده ما چیست؟ در قرون و تاریخ ........؟ شاید زیبنده باشد قبل از این که شناسنامه ایثار را بررسی کنیم به یک تقسیم بندی اجمالی اشاره ای داشته باشیم. تعریف مفاهیم: فرهنگ: عبارت است از کلیه روش های زندگی که به وسیله انسان در جامعه به وجود می آید. ایثارگری: اصطلاح ایثارگری را می توان در دو معنی عام و خاص تعریف کرد. تعریف عام ایثارگری مربوط به همه ملت هاست و به عبارتی در همه فرهنگ ها وجود دارد. مفهوم عام ایثارگری در سطح ملی و انسانی قابل دسته بندی است که مفهوم انسانی از مفهوم ملی عام تر است. در هر دو مقوله انسانی و ملی به معنای گذرا از منافع شخصی به نفع منافع جمعی استادگر این از خود گذشتن فقط اختصاص به یک ملت در یک محدوده جغراقیایی داشته باشد. که نمونه آن شرکت در جنگ برای مقابله با تهاحم دشمن خارجی است. در صورتی که از خود گذشتن محدود به یک منطقه جغرافیایی نباشد و در خدمت کلیه انسان ها و انسانیت باشد..ایثارگری در سطوح انسانی است. مانند فعالیت پزشکان بدون....(2) مفهوم ایثارگری در سطح خاص نیز در دو حوزه مطرح می شود. -ایثارگری دینی -ایثارگری مسلکی وقتی فرد به خاطر آرمان هایی که در دین وجود دارد،منافع دینی را بر منافع فردی مقدم می دارد، ایثارگری دینی مطرح می شود (منظور از دین، ادیان آسمانی است)اما زمانی ه فرد به خاطر آرمان هایی که در مسلک نهفته است از منافع فردی می گذرد، ایثارگری در سطح مسلک مطرح می شود. نظیر ایثارگری در راه آرمان های کمونیستی یا آرمان های حزبی. اما شهادت یا مرگ در راه آرمان جلوه ای از ایثارگری است، که در سختی عام، هنگامی رخ می دهد که فرد یا برای مقابله با تهاجم دشمن به کشور یا به خاطر آرمان های انسانی جان خویش را از دست می دهد. شهادت در معنی خاص، زمانی است که فرد به خاطر آرمان های مذهبی یا مسلکی جان خویش را از دست می دهد. از این رو شهادت در معنی عام در همه ملت ها وجود دارد موارد ارج است.(3) بگذاریم، چون روی سخن با زنان ایثارگر است فرصت را مغتنم شمرده و به عقب برمی گردیم و با هم تاریخ اسلام را ورق می زنیم و به دو مصداق از مصادیق ایثار در دو زمان مختلفف ولی مشترک در اهداف و متحد در جنسیت یعنی ایثار اناث اشاره می کنیم مفهوم ایثار وقتی که در مصداقی به اوج می رسد، ماندگار می شود. بیاییم به هاجر نظاره کنیم. او که از خود گذشت و جهاد کرد. کوشید برای از بین بردن عطش اسماعیل (ذبیح الله ) هاجری که خانه و کاشانه را رها و هفت بار بین صفا و مروه سعی کرد او که هاجر شد و از هواهای نفسانی برای رسیدن به قرب الهی دست کشید. او که اول معلم برای حجاج بیت الله الحرام بود. آری هاجر با سعی خود چه درس زیبایی به جهانیان داد. درسی که کتابش ایثار، فصولش صفا و مروه و نقبه اش در حج است. درسی که قبولی حج آن منوط به آموزش و تلاش بین صفا و مروه است. حالا بیایید در منزل بانوی ایثارگر دیگری را بگشاییم. این منزل، خانه علی و زهرا (س) است، دقیق تر نگاه کن توجه داشته باش که زهرا (س) است، دقیق تر نگاه کن توجه داشته باش که زهرا (س)چگونه برای دفاع از حریم ولایت بین دیوار و در، ایثار می کند، به گونه ای که حمایت از ولایت را به همه می آموزد. حال باید پرسید شناسنامه ایثار زنان به کجا رجوع می کند و محل صدور از خود گذشتگی علت اصلی فرهیختگان چرا به این سو از مرز توجه نمی کنید که جوانان برومند رشید این مرز و بوم، مردانمان از اسماعیل و علی اکبر ...... و ائمه اطهار درس مردانگی و آزادگی و زنان غیور کشور ما فرزندان کوچک ما از حضرت علی اصغر و رقیه ....درس صبر آموخته اند، ورق به ورق دفتر تاریخ اسلام درس از خود گذشتگی و ایثار را برای بازماندگان به ارث گذاشته است. و شما ای مردان غیور ایران و ای دولتمردان زحمتکش نظام جمهوری اسلامی بدانید و به دیگران هم بیاموزید که شهادت جلوهای از ایثار است و جانبازان شهدای زنده مان و همانند شهدا علت های این انقلاب هستند پانوشتها: 1-سوره والفجر آیات 29و30 2-مجموعه مقالات همایش ایثارگران، مرداد ماه 1380 صفحه 115 3--مجموعه مقالات همایش ایثارگران، مرداد ماه1380 صفحه 116 زهرا چوپانی



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:26 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بعد از ظهر سی و یکم شهریور ماه 1359 آنگاه که سربازان عراقی، میلههای مرزی شلمچه را با هدف اشغال 3 روزه خوزستان پشت سر گذاشتند، تصرف سهل و بیدردسر خرمشهر را به عنوان اولین گام در دستور برنامههای خود داشتند. شرایط سیاسی حاکم بر منطقه و عدم انسجام نیروهای مسلح ایران، متأثر از انقلاب نوپای اسلامی، اشغال خرمشهر را برای آنان بسیار آسان جلوه میداد. برای همین، نیرویی به استعداد تنها یک گردان مأمور اشغال خرمشهر شد. اما خرمشهر با دستهای خالی و تنها با تکیه بر ارادههای پولادین جمعی معدود، 34 روز مقاومت کرد و در پایان نه با یک گردان، بلکه با هجوم یک لشکر به اسارت درآمد. همین وقفه 34 روزه بود که فرماندهان عراقی را در ادامه گامهای بعدی دچار تردید نمود. این تردید آنگاه جدیتر شد که دریافتند تمام این کابوس 34 روزه را گروه معدودی زن و مرد رقم زدهاند که قریب به اتفاق آنان غیر نظامی بوده و کمترین آشنایی با کاربرد سلاحهای سبک نیز نداشتهاند. اینکه در آن 34 روز در خرمشهر چه گذشت و کوچه پسکوچههای شهر شاهد خلق چه صحنههایی بود، متأسفانه آنگونه که باید منعکس نشده است. شاید هم درخشش تاریخی سوم خرداد و حماسهآزادسازی خرمشهر باعث شده است تا مقاومت اسطورهای این شهر در آغازین روزهای دفاع مقدس کمتر مورد توجه قرار گیرد. باز در این میان نقش مؤثر و شورانگیز زنان مسلمان در شکلگیری حماسه مقاومت بیشتر مورد غفلت واقع شده است. وقتی تاریخ مقاومت خرمشهر را ورق میزنیم و رفتار زنان مدافع را در آن میبینیم، بهت و حیرت تمام وجودمان را میگیرد. آری اینان زنان و دختران خرمشهرند. شهری که نظام شاهنشاهی سالها کوشید تا بافت مذهبی آن را از هم بپاشد. خرمشهر بهبهانه بزرگترین بندر تجاری ایران، محل آمد و شد اتباع خارجی بود و همه تلاش رژیم این بود که فرهنگ بومی از منطقه رخت بربندد و تمدن بزرگ جایگزین آن گردد و در این بین زنان بیشتر از همه در معرض آسیب بودند. اما اکنون بعد از 2 سال، خرمشهر نشان میدهد دختران و زنانی دارد که میتوانند خالق حماسههایی باشند که نه تنها زن مسلمان بلکه هر انسانی بر آن ببالد. زنانی که غالب آنها جوان و کمتر از 20 سال سن داشتند اما با تأسی بهحضرت فاطمه(س) و زینب کبری(س) در صحنه ماندند تا مردان همچنان مرهون شجاعتهای آنان باقی بمانند. در این مقاله سعی داریم ضمن مرور تاریخ مقاومت زنان در دفاع 34 روزه خرمشهر، اسوههایی قابل پیروی را پیش چشم نسل حیرتزده امروز قرار دهیم تا بدانند چگونه میتوان با ظرفیتهای کنونی، بهعالیترین مراتب انسانی دست یافت. چگونگی حضور با آنکه تحرکات نظامی عراق در مرز شلمچه از مدتی پیش از آغاز رسمی جنگ مشهود بود و این تحرکات در مواردی به درگیری محدود میان پاسگاههای مرزی دو کشور انجامیده بود، اما کمتر کسی انتظار هجوم گسترده ارتش عراق را به خرمشهر داشت. انفجار گلولههای توپ و خمپاره در کوچهها، خیابآنها و میادین شهر در سی و یکم شهریور 1359 گرچه باعث رعب و وحشت ساکنین شهر شد اما بسیاری از مردم آن را یک درگیری موقت قلمداد کرده و گمان میبردند که طی مدت کوتاهی، شرایط عادی به منطقه باز میگردد. اما بعد از چند روز و تشدید قابل توجه درگیریها و اوج گرفتن میزان تلفات جانی، تلخی جنگ در کام همه نشست و مهاجرت آغاز شد. بسیاری از مردم سراسیمه و با بهجای گذاردن مال و اموال خود، با هر وسیله ممکن، خرمشهر را به مقصد شهرها و روستاهای اطراف ترک کردند. اما گروهی نیز ماندند تا مانع از سقوط شهر گردند. در اینجا تنها مردان نبودند که برای دفاع همه جانبه در برابر هجوم دشمن، صفآرایی کردند. بلکه حضور چشمگیر زنان و دختران نیز در صفوف مستحکم مدافعین، بسیار قابل توجه بود. متأسفانه به دلیل شرایط بحرانی و غیر قابل پیشبینی آن مقطع و نیز به دلیل عدم سازماندهی مشخص در برآورد و ارسال نیرو آمار دقیقی از تعداد زنان حاضر در صحنه نبرد در دست نیست. اما از میان روز نوشتها و همچنین لابهلای خاطرات به چاپ رسیده میتوان نام دهها زنی را یافت که در آن روزها خالق صحنههایی بزرگ شدند. مسأله حضور زنان در خطوط مقدم نبرد. یک مسئله مسبوق است. برای نمونه تاریخ جنگهای جهانی اول و دوم پر است از صحنههایی که در آنها زنان، دوشادوش مردان در نبرد شرکت کرده و تلخی جراحت و اسارت را به جان خریدهاند و بسیاری نیز جان خود را از دست دادهاند. اما هر نگاه منصفآنهای تأیید میکند که شرکت جستن یک دختر یا زن مسلمان در رویارویی مستقیم با دشمنی که بههیچ پیمان انسانی و بینالمللی پایبند نیست تا چه اندازه دشوار است و همین نکته او را از موارد مشابه خود در جنگهای دیگر متمایز میکند. این مسأله را با توجه به روزهای مقاومت خرمشهر بررسی میکنیم. مخالفت با حضور زنان اولین گروهی که با ماندن دختران در خرمشهر مخالفت میکردند، خانوادهها بودند. بسیاری از خانوادههایی که تصمیم بهمهاجرت از شهر گرفته بودند مایل نبودند که زنی از آنها در شهر بماند. نوشین نجار یکی از این موارد را بیان میکند: دوستان و بستگان نزدیک در منزل ما جمع شدند تا برای خروج از شهر تصمیم بگیرند. من در مقابل پدرم ایستادم و گفتم که همراه شما نمیآیم. چون من دختری بودم که از لحاظ اخلاقی و درسی زبانزد فامیل بودم. پدرم به خاطر نافرمانی سیلی محکمی به صورتم زد. بعد از این جریان از خانه خارج شدم. اما مخالفت با حضور زنان و دختران در خرمشهر تنها به خانوادهها محدود نمیگشت. بلکه بسیاری از فرماندهان و رزمندگان مرد نیز با این حضور موافق نبودند، ترس از اسارت، عمده دلیل آنان برای این مخالفت بود. زهرا حسینی در این رابطه خاطره جالبی دارد: روبروی مسجد جامع، مطب دکتر شیبانی بود که تبدیل شده بود به محل تجمع جمعی از خواهران، آنجا هم محل مداوای مجروحین بود، هم انبار مهمات و هم محل استراحت خواهران. بعضی از آقایان و از جمله شیخ شریف دکتر شیبانی را مجاب کرده بودند که مطب را از ما پس بگیرد و ما مجبور شویم از شهر برویم. ما هم جلوی مطب تحصن کردیم. شیخ شریف آمد. ما گفتیم بالاخره این شهر نظافت میخواهد، غذا میخواهد، کارهای پشتیبانی میخواهد. شما مگر چقدر نیرو دارید که این کارها را بکنید. او بعد از صحبت، قانع شد و اجازه داد ما بمانیم. محدودیتهای شرعی برای زنانی که پایبند اعتقادات دینی نیستند و اساساً دغدغه مذهبی ندارند، حضور در میدان امر سادهای است. آنها با پیوستن به مردان، همچون آنان لباس میپوشند. همچون آنان استراحت میکنند و همراه آنان در شادیها حضور دارند و تحت تأثیر شرایط نبرد، آنچه برایشان رنگ میبازد، حفظ حریم جنسیت و زنانگی است. شواهد بهخوبی نشان میدهد که در این گونه موارد، مفاسد اخلاقی چگونه محل بروز مییابد. اما زن خرمشهری، یک زن مسلمان است. با همه ویژگیهای خاص خود. گرچه اسلام مجوز جهاد در دفاع را برای زنان صادر نموده است. ولی نوع حضور آنان را نیز در میدان محدود کرده است. حفظ حجاب در هر شرایطی، رعایت کامل مسایل شرعی در مراوده با مردان، تفکیک محل استراحت و نظافت و... اکنون باید اعتراف کرد که حضور در چنین میدانی، بسیار دشوار است. زهرا حسینی میگوید: به ما خبر دادند که در منطقه پلیس راه، جنازه یکی از شهدا روی زمین مانده. من تصمیم گرفتم هرطور شده بروم و جنازه را به قبرستان منتقل کنم. از طرفی عوامل دشمن و ستون پنجم در شهر پراکنده بودند و ممکن بود به من صدمه برسانند. برای همین 3 سرباز را با خود بردم با هر زحمتی بود بالای سر شهید رسیدیم. چند روز از شهادتش می گذشت. ترکش، شکمش را پاره کرده بود و امعاء و احشایش بهآسفالت چسبیده بود. بهطوری که وقتی برش گرداندیم صدای جزجز بلند شد. سربازان گفتند نمیشود او عقب برد چون رودههایش پخش شده بود. اما من اصرار کردم. گفتند باید چیزی باشد که جنازه را در آن بپیچیم و ببریم. هرچه گشتیم چیزی پیدا نکردیم و من ناچار چادرم را درآوردم، شهید را روی چادر گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. البته روسری داشتم. وقتی برگشتم رفتم و چادر مادرم را گرفتم و این تنها روزی بود که من برای چند ساعت بدون چادر بودم. محدودیتهای عرفی تحت تأثیر فضای فرهنگی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی محدودیتها در خصوص زنان بهکار گرفته میشد که شاید چندان هم ریشه مذهبی نداشت که این گونه موارد هم به نوبه خود کنش اجتماعی زنان را محدودتر میکرد. مریم امجدی در خاطراتش میگوید: دایی عزیز ]پس از ناامید شدن از بردن من[ با ناراحتی رفت. برگشتم و نزدیک انبار مهمات ایستادم. محمود فرخی آمد و گفت این آقا کی بود. گفتم چطور؟ گفت برای چه باهاش روبوسی کردی؟ گفتم خب داییام بود ـ خب داییت باشه. درست نبود تو این محیط و تو این موقعیت شماها باهم روبوسی کنین. نوع سازماندهی هر چند تمامی زنان و دخترانی که برای دفاع از حیثیت ملی و دینی خود در خرمشهر ماندند کاملاً داوطلبانه و بدور از هرگونه اجباری اقدام به این کار کردند اما نوع سازماندهی و به کارگیری آنان در دو قالب قابل بررسی است. وقتی تاریخ مقاومت خرمشهر را مرور میکنیم، اسامی برخی تشکلها و گروهها که هر یک گوشهای از بار سنگینی دفاع را بر دوش داشتهاند بهچشم میخورد و گروهی از مدافعین زن، در قالب همینگروهها مشغول مبارزه بودهاند: مکتب قرآن ـ این تشکیلات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خرمشهر تأسیس شد و جهتگیری فعالیت خود را آموزش و بسط ایدئولوژی اسلامی قرار داد. تشکیل کلاسهای عقیدتی و سیاسی و نیز برپایی اردوهای تفریحی از عمدهترین فعالیتهای این گروه بود. ساختمان مکتب در خیابان چهلمتری قرار داشت و تعداد قابل توجهی از دختران و زنان تحت پوشش این تشکیلات فعالیت میکردند. با شروع جنگ، اعضا و وابستگان مکتب قرآن، ساختمان مکتب را محلی برای پشتیبانی رزمی از رزمندگان قرار دادند. گروه ابوذر ـ این گروه بعد از شروع جنگ و با جهتگیری مبارزه با متجاوزین توسط جمعی از جوانان آبادانی و خرمشهری پایهگذاری شد. مقر اصلی گروه، در آبادان بود و فعالیت عمده آن، جذب و ارسال نیرو و مهمات به خطوط مقدم نبرد بود. با اینکه بیشتر اعضا و مرتبطین گروه، مردان بودند اما گروهی از زنان نیز در قالب فعالیتهای این گروه در نبردها شرکت میکردند. فداییان اسلام ـ این گروه نیز بعد از انقلاب و با هدف مبارزه با ضد انقلاب و متجاوزین بعثی شکل گرفت. عمده فعالیت این گروه در روزهای مقاومت، مبارزه در خطوط مقدم درگیری بود. تعدادی از زنان مدافع نیز تحت پوشش فداییان اسلام فعالیت میکردند. این گروه پس از سقوط خرمشهر. در شهر آبادان بهطور گستردهتر بهفعالیت خود ادامه داد. حزب جمهوری اسلامی ـ این حزب، با پیروزی انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کرد و در بیشتر نقاط کشور تأسیس شعبه کرد. عمده فعالیت حزب، آموزش و نشر مسایل عقیدتی اسلام و نیز آشنا ساختن مخاطبین با مباحث سیاسی روز بود. ساختمان این حزب در خرمشهر در خیابان چهلمتری واقع شده بود. واحد خواهران این حزب جمعی از خواهران مرتبط با خود را در ساختمان حزب سازماندهی کرده بود. حضور خودجوش ـ در میان زنان مدافع خرمشهر گروهی نیز بیآنکه سابقه فعالیت خاصی داشته باشند به جمع دیگران پیوستند که عمدتاً توسط بسیج خواهران سپاه خرمشهر سازماندهی به کار گرفته شدند. گروهی نیز به مراکز امداد مراجعه و به فعالیت پرداختند. زنان غیر بومی ـ در داستان مقاومت خرمشهر، با افراد غیر بومی بسیاری برخورد میکنیم که برای دفاع از هویت ملی و اسلامی خود از جای جای میهن خود را به خرمشهر رسانده و بیهیچ چشمداشتی آنچه در توان داشتند را در طبق اخلاص نهادند. در این میان نیز زنان جایگاه خود را به خوبی حفظ کردهاند. خانم فاطمه ناهیدی از آن جمله است. همچنین سهام طاقتی در خاطراتش به دو دختر اصفهانی اشاره دارد که خود را به خرمشهر رسانده و در دفاع شرکت کردهاند. طاقتی توضیح میدهد که یکی از این دو در حین نبرد به شدت مجروح میشود. تنوع فعالیت از نکات جالب و تأمل برانگیز در خصوص نوع حضور زنان در ایام مقاومت این است که هیچ یک از آنها با شرط فعالیت مشخص و معینی در شهر نمانده است. تمامی زنانی که بعدها خاطرات خود را به نوعی ارائه دادهاند بر این نکته تأکید داشتهاند که ما ماندیم تا شاید بتوانیم باری را از دوش مدافعین برداریم. آری آنها در کمال اخلاص هر کاری کردند نوع فعالیت زنان را در ایام مقاومت میتوان به چند دسته تقسیم کرد. فعالیت امدادی بسیاری از زنان، به دلیل نیاز مبرم، در بیمارستآنها و مراکز امداد به کار مداوا و پرستاری از مجروحین مشغول بودند. بیمارستآنهای طالقانی، مصدق، شرکت نفت، بیمارستآنهای خصوصی همچنین مراکز و پستهای امداد که در جای جای شهر بر پا میشد، محل فعالیت این زنان بود. برخی از آنان که سابقه آموزش یا کار امدادگری نداشتند توسط دوستان و آشنایان خود، یک آموزش فوری را پشت سر گذاشتند و بلافاصله مشغول به کار میشدند. در مواردی نیز این امدادگران همراه رزمندگان، به منطقه درگیری اعزام و در همانجا به مداوای مجروحین میپرداختند. زهره فرهادی یکی از این صحنهها را توصیف میکند: عراقیها در ورودی گمرک را به شدت زیر آتش داشتند. یک نفر کنار این در مجروح افتاده بود. به هر زحمتی بود پانسمانش کردم و آن برادر و خواهر وطنخواه که باهم بودیم مجروح را سوار جیپ کردند و به عقب بردند. من ماندم تنها. امکان داشت هر لحظه اسیر بشوم. چرا که 100ـ150 متر بیشتر با عراقیها فاصله نداشتم... از دور دیدم یک نفر با لباس سبز که مخصوص عراقیها بود نزدیک میشود. ... آمد نزدیک دیدم از بچههای خرمشهر است به من گفت نمیترسی؟ گفتم اگر میترسیدم اینجا نبودم. پانسمانش کردم و رفت. فعالیتهای خدماتی با توجه به کمبود شدید نیروی رزمنده، بیوجود زنان، امور خدماتی شهر به کلی تعطیل و شرایط بحرانیتر میشد و شیر زنان مدافع، بیهیچ ادعا و چشمداشتی خاضعانه تمامی کارهای معطل مانده را انجام داده و در این راه از هیچ تلاشی مضایقه نمیکردند. آشپزی، نظافت محیط، کفن و دفن شهدا، نگهبانی از قبرستان در برابر هجوم سگها از جمله این فعالیتهاست. زهرا حسینی میگوید: سرویس بهداشتی مسجد جامع، به دلیل ازدحام نیرو، چندان وضعیت مطلوبی نداشت. برای همین، هر روز برای تمیز کردن آن اقدام میکردیم. باور کنید اگر خانه خودمان بود این کارها را نمیکردیم. اما میدان، میدان دیگری بود. تا زانو توی کثافت میرفتیم. دستمان را فرو میبردیم و چاه را تمیز میکردیم. برایمان خیلی سخت بود. اما حفظ شرف و دین اجازه تردید به ما نمیداد. باید هر کاری که از دستمان برمیآمد میکردیم. پشتیبانی رزمی ساختن سنگر، ارسال مهمات به خط مقدم، نگهبانی از انبار مهمات و تخلیه ماشینهای حاوی تسلیحات از عمدهترین فعالیتهای رزمی زنان در ایام مقاومت است. سهام طاقتی میگوید: یک روز مهدی آلبوغبیش آمده بود که به ما سر بزند. گفت اینجا خطرناکه. نباید شبها اینجا بخوابین. چون تو گوشه و کنارش مهمات انبار کردیم. برین بلوار رو به رو برای خودتان خندق و گودال بکنین و مستقر بشین. تا هم در امان باشین و هم مواظب باشین که منافقا برای بردن مهمات نیان. ما در آن زمان نمیدانستیم مهمات تا چه حدی خطرناک است. حتی روی صندوقهای فشنگ میخوابیدیم. آلبوغبیش میگفت روی صندوقها نخوابین. اگر یه تیر به شما یا به این صندوقهای فشنگ بخوره، همهتون میرین هوا. شرکت در رزم اما بدون شک حضور مستقیم زنان در رویارویی با دشمن متجاوز از شورانگیزترین قطعههای داستان مقاومت است. آنان خود را وقف دفاع از شهر کرده بودند. در هر زمان و هر مکان و برای هر خدمتی. از نظافت خیابان بگیر تا حضور در سنگرهای خون آلود خط. مریم امجدی یکی از دخترانی است که بارها و بارها در نبردهای نزدیک با مزدوران عراقی شرکت داشته است: من و زهره قبل از رسیدن به گمرک از ماشین پایین پریدیم. عراقیها تا گمرک رسیده بودند و ما برای دفاع رفته بودیم. می خواستیم تا آنجا که سلاح و مهمات داریم بجنگیم. مسافتی را زیگزاگ رفتیم. از بشکه کارتن و جعبههای چوبی خیلی بزرگ به عنوان سنگر استفاده میکردیم و برای هم خط آتش می بستیم. یعنی برای جلو رفتن بچهها و کم شدن حجم تیراندازی دشمن اسلحه را روی رگبار می گذاشتیم و از بالای سر بچههایی که دولا دولا جلو می رفتند به طرف دشمن تیراندازی میکردیم تا آنها راحتتر بتوانند تغییر موضع بدهند. سنگر به سنگر جلو رفتیم تا به جایی رسیدیم که ریل راه آهن بود... ریاض ثامری بدون هماهنگی جلو رفت یکی از بچهها به دنبالش رفت و بعد از چند دقیقه خبر آورد که ریاض تیر خورده و زمین افتاده است.... حضور روحیه بخش هر چند حضور زنان در آن 34 روز توانست در رفع و فتق امور دفاع، مؤثر و مفید باشد اما بیهیچ تردیدی، بزرگترین و حیاتیترین فایده حضور آنان را بایستی در ایجاد آرامش روانی و دلگرمی رزمندگان دانست. گرچه در روزهای آغازین مقاومت، مخالفتهایی با حضور زنان در شهر صورت میگرفت اما بهمرور این دیدگاه تغییر کرد. به واقع همین عامل بوده است که مردان را به آنجا رساند که این حضور را غنیمت شمارند. زن مظهر سکونت و مودت است. در آن واویلای غربت که هر روزی که به پایان میرسید، امید به رسیدن نیروهای کمکی را نیز با خود بهپایان میبرد. در آن هنگامهای که هر لحظه خبر شهادت عزیزی ردپای غم را بر چهرهها میدواند و در آن هیاهویی که سفیر مرگبار گلوله و خمپاره از هر کوچه و گذری به گوش میرسید، چهرههای معصوم و آرام مادران، همسران و خواهران، غم را از چهرهها میزدودند، گامها را محکمتر میکرد و شوق به ایستادن را دو چندان مینمود. از زبان زهرا حسینی بشنویم: بهوضوح میدیدیم که حضور ما در آنجا خیلی مؤثر است. همین حضور، شهر را از حالت خشک نظامی بیرون میآورد. وقتی رزمندگان خسته از درگیری، برای استراحت بهعقب میآمدند و خواهران با ظرف آب یا غذایی به سراغ آنها میرفتند، مشخص بود که چقدر روحیه میگرفتند. در واقع آنها وقتی میدیدند خواهران و مادران خودشان هنوز در شهر هستند، برای دفاع از خرمشهر، مصممتر میشدند. مشکلات خاص معروف است که میگویند جنگ، یک مسأله مردانه است و چندان نیز بیراه نگفتهاند. زنان به واسطه نوع خلقت و کنش فطری، دارای ظرافت روحی بالا و قدرت عاطفه فوقالعاده هستند و واضح است که این منبع احساس، با جنگ و خونریزی چندان سازگاری ندارد. بنابراین بزرگترین مشکل زنان در خرمشهر، تحمل صحنههایی بود که به هیچ وجه با روح لطیف آنها سازگاری نداشت. مریم امجدی میگوید: کنار یکی از خانهها تنگ ماهی شکستهای دیدم. نزدیکتر شدم. دو ماهی قرمز کوچک کنار خرده شیشهها مرده بودند یاد حوض 5 پر خانه خودمان افتادم. آقاجان بهنگهداشتن ماهی خیلی علاقه داشت. چند ماهی قرمز توی حوض خودمان داشتیم. کف حوض اسفنج گذاشته بود تا اگر ماهیها تخمریزی کردند. تخمها لای اسفنجها بماند تا ماهیها آنها را نخورند... چند روز بعد مارمولکی توی آب حوض افتاد و روز بعد وقتی لب حوض رفتیم، دیدیم همه ماهیهای سرخ و قشنگمان مسموم شده و مردهاند. نظافت و پاکیزگی از مسائلی است که با توجه به کمبود آب و امکانات در ایام مقاومت بهعنوان معظلی برای زنان مطرح بود. زهرا حسینی میگوید: موها بلند بود. آب نبود. شپش هم شایع شده بود واقعاً سخت بود. خیلی از خانمها مجبور شدند موهایشان را کوتاه کنند. آنقدر جنازه جابجا کرده بودم که لباسهایم همیشه خونی بود. لازم بود مرتب لباسهایم را عوض کنم اما... و سهام طاقتی خاطره دیگری دارد: در خرمشهر آب قطع شده بود... هفتهای یک بار، پنج ـ شش نفری بهحمام میرفتیم. آن هم در آبادان. در راه هر ماشینی که گیرمان میآمد سوار میشدیم.گاهی وانت بود. گاهی ماشین حمل نوشابه که وسطش میلهداشت. نوشابه که نداشت. ما وسط مینشستیم و میرفتیم ایستگاه 12. خانه آشنایی نداشتیم. میرفتیم و در خآنهای را میزدیم و میگفتیم میتونیم از حمامتان استفاده کنیم. جنگ جنگ است آنها خوب میدانستند که اقامت ققنوسوار در میان آتش میتواند عواقب تلخی را به همراه داشته باشد. ماندند و تاوان شرف خود را تا به آخر پرداختند. شهادت را، جراحت را، اسارت را و بر بالین عزیزترین خویشان نشستن را با تمام وجود، استقبال کردند تا شاید دین خود را به اسلام و آزادگی ادا کرده باشند. شهادت تعدادی از زنان، در طول 34 روز مقاومت خرمشهر در اثر اصابت تیر و ترکش دشمن، به شهادت رسیدند. شهناز حاجی شاه و شهناز محمدی برای امدادرسانی به اهالی خآنهای که مورد اصابت توپ قرار گرفته میشتابند که در فلکه گل فروشی در اثر انفجار خمپاره به شهادت میرسند. سیمین سلامی که برای کمک به مجروحین شتافته بود، در کنار ساختمان بیمارستان شرکت نفت توسط ترکش شهید میشود. سیمین تنها عضو خانواده بود که برای یاری رساندن به مدافعان در میدان مانده بود. جراحت تاریخ مقاومت خرمشهر شهادت میدهد که بسیاری از شیرزنان حاضر در میدان، با سخاوتمندی، رنج جراحت را تحمل کرده و با بدنی مجروح ناچار به ترک صحنه شدهاند. زهرا حسینی، زهره فرهادی، مژده امباشی و خانم دشتی از جمله آنانند. اسارت زنانی هم بودند که در اوج جانفشانی و ایثار، زینبوار به اسارت قوای متجاوز درآمدند. فاطمه ناهیدی که به خرمشهر رفته بود تا درمانگاهی را برای کمک به مجروحین برپا کند با شنیدن خبر نیاز به امدادگر در شلمچه به همراه یکی از پزشکیاران و دو سرباز راهی آنجا میشود و قبل از ورود به شلمچه به اسارت نیروهای عراقی درمیآید. عصمت جان بزرگی نیز از جمله زنان پاکباختهای است که درگیر و دار نبرد، اسیر متجاوزین میگردد. تحمل مصیبت تاریخ مقاومت 34 روزه خرمشهر مملو است از صحنههای حزنانگیز و در عین حال غرورآفرین وداع آخر مادران با فرزندان، زنان با شوهران و خواهران با برادران. مادر شهید شهناز حاجی شاه با صلابتی زینبگونه، عزیز کردهاش را به دست خود به خاک میسپارد و در گوشش زمزمه میکند کهای شهناز از تو میخواهم برای امام دعا کنی. خدیجه عابدی هنگامی که خبر شهادت همسر پاکباختهاش مهدی آلبوغبیش را میشنود در برابر دیدگان اطراف از مویه و جزع خودداری میکند تا مبادا گرد یأسی بر چهرهای بنشیند و زهرا حسینی وقتی پیکر پاره پاره برادرش علی را مییابد بر بالینش مینشیند و با روح بلند او از دردهای دلش میگوید. نکتهای که به درک بهتر این حماسهها و دریافت واقعیتر این ارزشها کمک میکند، یادآوری این مسأله است که هیچ یک از این زنان علیرغم میل خود و در یک شرایط اضطراری در شهر نماندهاند. بلکه همه کسانی بودهاند که با انتخابی آگاهانه و حضوری داوطلبانه در شهر، پذیرای حوادث شدهاند. اساساً خرمشهر تا آخرین روزهای مقاومت در محاصره کامل نبود. به عبارت دیگر هر یک از حاضران در شهر میتوانست با گذشتن از پل رودخانه کارون خود را از معرکه به در ببرد. اما شیرزنان مقاومت هیچگاه حتی برای یک لحظه دچار تردید در ادامه راه نشدند. سهام طاقتی از روزهای آخر مقاومت میگوید: عراقیها شهر را محاصره کرده بودند و صدای انفجار از همه جا بلند بود. در هیمن وقت یکی از بچههای سپاهی آمد و گفت وسایلتون رو جمع کنین و سوار وانت بشین تا شمارو به کوت شیخ ببریم. ما لجبازی کردیم و گفتیم شهر را رها نمیکنیم. گفت شهر را رها نمیکنیم یعنی چه؟ عراقیها خیابان به خیابان جلو اومدن. الان تو خیابان پشت سری ما هستن... باز هم گفتیم ما نمیآییم. گفت اگر نیاین همین الان به هر کدامتون یک تیر خلاصی میزنم تا دست عراقیها نیفتین. سخن آخر اگر بپذیریم که زنها انسانساز هستند و اینکه اگر زنهای انسانساز از ملتها گرفته شوند، ملتها شکست خواهند خورد و منحط خواهند شد، بایستی هرچه سریعتر درباره وضعیت نگران کنندهای که گریبانگیر زنان و بخصوص دختران این جامعه شده است فکری کرد. البته فراهم نمودن امکانات و ایجاد تسهیلات در امر تحصیل، اشتغال و... از موارد مهمی است که در بهبود شرایط مؤثر است. اما بیتردید تحول اساسی در حوزه مسایل نرمافزاری صورت خواهد گرفت و آن چیزی نیست جز توجیه تئوریک و نظری زنان نسبت به پیشینه فرهنگی و یادآوری ارزشهای اسلامی یک زن مسلمان و صد البته ارائه الگوهای کارآمد که امید به حرکت و توانستن را در آنها زنده کند. میتوان گفت مباحث نظری مربوط به زن مسلمان و جایگاه او در جامعه اسلامی تا اندازهای صورت گرفته. اما آنچه در انجام آن عاجز بودهایم ارائه الگوهای مناسب و اسوههای دست یافتنی است. مباحث نظری بدون ارائه نمونه عملی هیچگرهای را نخواهد گشود هر چند عمیق و خدشه ناپذیر باشد. متأسفانه هنرمندان ما در این راستا از انجام این رسالت چندان موفق نبودهاند. بعد از 27 سال، زنی که بر پردههای سینما و قاب تلویزیون و صحنه تأتر ظاهر میشود موجودی است سردرگم و بیهویت. یا آنقدر بیدست و پاست که تنها در آشپزخانه معنا پیدا میکند و یا آنقدر در خیابان پرسه میزند که از انجام عادیترین وظایف خود در خانه عاجز است. یا آنقدر تابع است که جز اطاعت، سرلوحهای ندارد، و یا آنقدر گستاخ و بیپرواست که مرد را عنصری مزاحم تلقی میکند. حتی در آثار جنگی حضور او یک حضور تزئینی است که تنها به کار شارژ عاطفی اثر میآید. سرزمینی که بیش از 5 هزار زن جانباز دارد. برای یافتن الگو به کدام بیراهه میرود. در این کشور دختران و زنان حماسههایی آفریدهاند که برخی مردان نیز ظرفیت حتی شنیدن آن را ندارند. زنان مقاومت 34 روزه میتوانند نمونهای باشند برای دختر و زن مسلمان ایرانی. نمونه عصمت و حیا، نمونه صلابت و شجاعت، نمونه عطوفت و مهر، نمونه تلاش و کاریدی و نمونه شکفتن همه استعدادهایی که خداوند در یک زن به ودیعه سپرده است. از دامان این چنین زنی است که مرد به معراج میرود نویسنده: مصطفی رحیمی



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:25 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

حضرت زهرا در همه زمینهها، حتی در شهادت خود برای همهی زنان و مردان مسلمان الگو میباشد. این مقاله درصدد است الگوپذیری زنان و مردان را از شهادت یگانه بانوی عالم در صحنههای انقلاب و دفاع مقدس بررسی نماید. به این منظور ابتدا به طور خلاصه حضور حضرت فاطمه زهرا را در صحنه مبارزه و شهادت بررسی مینماییم و سپس الگوپذیری رزمندگان و بانوان را از ابعاد مختلف شهادت ایشان به طور جداگانه بیان میکنیم. فصل اول حضرت فاطمه زهرا در میدان جهاد و شهادت فاطمه زهرا همانگونه که در ابعاد مختلف علمی،عبادی، پرورشی و سایر فضایل انسانی و سجایای اخلاقی پیشگام بود، در مسائل سیاسی و در صحنه جنگ نیز یک انسان ممتاز و فعال به شمار میآمد! در این فصل ابتدا به مواردی از حضور حضرت زهرا در صحنه جنگ و سیاست اشاره مینماییم: 1. ابلاغ پیام شهدا با زیارت قبور آنان: این کار زهرا در واقع به گونهای ترویج و فرهنگ شهادت و تکریم مقام شهدا است. 2. فاطمه و مداوای مجروحین جنگ: حضرت فاطمه در جنگ احد حضور یافت، در تاریخ آمده است: «زنانی که از مدینه آمده بودند، چهارده نفر بودند که فاطمه یکی از آنان بود. آنان نان و آب با خود حمل میکردند و به رزمندگان میدادند و جراحاتشان را مداوا مینمودند. ملاحظه میکنیم که حضرت فاطمه ضمن حفظ قداست و تقوی، به هنگام لزوم، در کنار رزمندگان از کیان اسلام و مسلمین دفاع نموده است، هر چند این دفاع در حد پرستاری از مجروحان جنگی و مداوای آنان بوده است. 3. مبارزه تا شهادت (فاطمه در میدان سیاست). بعد از وفات پیغمبر دشمنان علی و فاطمه توانستند علی را از حق خود محروم کنند. در این هنگام حضرت زهرا با تمام توان وارد صحنه سیاست شد و با انواع راهها علیه حکومت غاصب قیام کرد، تا به شهادت رسید. از جمله آن روشها عبارتند از: الف: مخالفت درخواست بیعت برای حضرت علی، پیوسته تا چهل روز بعد از وفات پیامبر. ب: گریه سلاح مبارزاتی زهرا به صورت شبانهروزی ج: قطع رابطه با خلیفه اول و دوم، به دنبال ظلم حکومت وقت به حضرت علی و زهرا. د: وصیت زهرا به دفن شبانه او، مبارزهای منفی علیه غاصبان حکومت. همه موارد فوق، در واقع، مبارزهای سیاسی و اجتماعی است که حضرت زهرا در برابر حرکت ظالمانه حکومت وقت نسبت به امیرالمؤمنین و پیامبر انجام داد. ه: مناظره با خلیفه در مسجد رسول خدا به دلیل غصب فدک حجاب کامل در میدان مبارزه حضرت فاطمه نمونهی کامل یک زن مسلمان است، اگر چه در مواضع حساس سیاسی و اجتماعی قرار میگیرد، اما این مهم، او را از حجاب و عفاف دور نمیسازد. او در ولایت امیرالمؤمنین و به یغما رفتن فدک با خلیفه غاصب و اطرافیانش به مبارزه و مناظره پرداخت ولی در عین حال از پرده حجاب و عفاف لازم بیرون نرفت. از مطالب گذشته روشن میشود که: زهرای اطهر هرگونه حضور را با ایمان و تقوی آمیخته میساخت و در راه ایمان خود نیز به شهادت رسید. شهادت، سرانجام زیبای مبارزه حضرت زهرا در حریان بیعت رفتن برای خلیفه، به سختی مجروح گردید و شهادت یافت. آری او در راه ایمان و عقیدهاش، جام شهادت را نوشید و برای تمام بانوان و آزاد مردان مسلمان، الگویی جاودانه گردید. فصل دوم: فرزندان حضرت زهرا رهروان خط سرخ شهادت در مورد الگوپذیری شیرمردان ایرانی از شهادت صدیقه کبری باید ابتدا به این مطلب اشاره کرد که اگر چه فاطمه یک زن است ولی آنچه او را مقتدا ساخته است، کمال انسنی اوست و بدین خاطر، متعلق به عالم انسانیت است، ارزشهای انسانی اختصاصی به زن یا مرد ندارد و به تبع آن اسوههای انسانی نیز همین گونهاند. زهرا همچنان که بر زنان، تأثیر گذارده و اسوه آنان است، اسوه مردان نیز میباشد! اما الهامگیری شهدای ما از شهادت حضرت زهرای مرضیه را میتوان در دو بخش، خلاصه و بررسی نمود: 1. دفاع مقدس: که در این زمینه میتوان به چهار مورد اشاره کرد: الف: حمایت از ولایت: شهدای ما همانند حضرت زهرا که تا اخرین لحظات عمر از ولایت دفاع نمود و در آن راه شهید شد، عاشق مقام ولایت بودند و به فرمان نایب امام زمان خود(عج)، به صحنه جنگ و به استقبال شهادت رفتند. ب: درس عفت و حجاب و پاکدامنی: حضرت زهرا تا لحظه شهادت، حجاب را حفظ نمود، شهدای ما نیز، با الهام گرفتن از ایشان، حجاب را آبروی شیعه میدانستند و به همین دلیل جان خود را در این راه فدا کردند و در وصیتنامههایشان، حفظ حجاب را به خواهرانشان توصیه نمودهاند. ج: تصویه به صبر و شکیبایی: سومین مورد الگوپذیری، توصیه مادران و بازماندگان به صبر است همچنان که زهرا، این سفارش را به زینب فرمود. د: تأثیر شهادت: تأثیرپذیری شهدای ما از شهادت حضرت زهرا حتی در نحوه شهادت، نیز یده میشود. همانطور که گفتیم حضرت زهرا به خاطر جراحت سخت پهلو و بعضی جراحات دیگر به شهادت رسیدند. از نمونهها تأثیرپذیری در این زمینه شهید سید محمود اسدی را میتوان نام برد: او در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا دیده به جهان گشود، در سالروز شهادت ایشان، با رمز یا زهرا، در عملیات کربلای پنج از ناحیه پهلو به شهادت رسید. *** در جریان دفاع مقدس، عملیاتهایی نیز با رمز یا زهرا صورت گرفت که رزمندگان اسلام در آن عملیاتها، رشادتهای فراوانی از خود نشان دادند. در واقع رزمندگان ما در مبارزه با دشمن به نحوی دادخواهی مادرشان زهرا را میکردهاند و در شهادتشان به او اقتدا مینمودهاند. 2. انقلاب: جامعه ما در مبارزه با رژیم منفور شاهنشاهی با عشق به آرمانهای انقلاب وارد میدان شده و برای پیروزی آن تلاش کردهاند. آنان با همان عشق به اهل بیت و تأسی به حضرت زهرا که الهامبخش اصلی آنها بوده است ـ به میداهای نبرد حق علیه باطل رفتند تا از اسلام و انقلاب، حمایت کنند و در این راه به آرزوی بزرگ خود که درجه رفیع شهادت بود نایل گردیدند. الهام گرفتن از زهرای اطهر و شهادت او، میدان عمل خاصی را نمیطلبد بلکه در هر صحنهای بروز میکند. هر جا که دفاع از ایمان و تقوی و اسلام در میان باشد، شهادت و ایثار نیز به چشم میخورد. یکی از ابعاد مبارزه انقلابی، مبارزه برای جلوگیری از نفوذ تهاجم فرهنگی و بیحجابی بود که در این راه، افراد زیادی، به شهادت رسیدند. شهادت در راه حفظ حجاب و عفت در جامعه، میتواند نشان دهندهی الهامگیری و الگوپذیری از اسوهای کامل و همه جانبهای باشد که شهدای ما از او الهام گرفتهاند. فصل سوم: الگوپذیری بانوان ما از صدیقه کبری در صحنه مبارزه و شهادت این تأثیر را میتوان در دو بخش خلاصه نمود: 1. تلاشهای انقلابی و فعالیتهای اجتماعی: (که چهار مورد را به عنوان نمونه ذکر میکنیم) الف) تحریم تنباکو ب) نهضت مشروطه ج) کشف حجاب د) واقعه 17 شهریور: که طی آن هزاران زن به همراه کودکانشان به شهادت رسیدند. شهادت مظلومانه آن همه زن بیگناه تأثیر بسیار زیادی بر جامعه گذاشت و به مردان نیز روحیه شجاعانهای بخشید. همه موارد فوق نشان میدهد که زنان ما آمادهی شهات هستند و از هیچ چیز نمیهراسند و حتی حاضرند، پیشاپیش مردان به مبارزه دشمن بروند. 2. دفاع مقدس: از نمونههای حضور بانوان در صحنههای دفاع مقدس میتوان به موارد زیر اشاره کرد: الف) امدادرسانی مجروحان ب) حضور مستقیم در جبهه ج) تحمل سختیها و خطرات همانگونه که زهرا در همه صحنههای مبارزاتی و سیاسی خود، پیوسته با توکل به خدا تلاش مینمود و حتی از کشته شدن نمیهراسید، زنان ما نیز، هیچگاه به خاطر ترس و مسایل شخصی، صحنه را خالی نگذاردند و در واقع به خاطر حضور فعال و شهاتطلبانهی زنان در این عرصهها بود که آنان توانستند بعد از انقلاب، در عین حفظ حجاب و عفت خود، در محیطی نسبتاً سالم در اجتماع به فعالیتهای مختلف بپردازند. نتیجه: در زمینه الگوپذیری مبارزان و شهدای ما از شهادت زهرای اطهر آنچه مهمتر از همه به نظر میرسد، درس شهادتطلبی است که رزمندگن و شهدای ما چه زن و مرد، از آن بانوی بیهمتا آموختهاند و یک بعد وسیع آن، تأثیری است که مسأله شهادت حضرت زهرا بر بانوان ما داشته است. زنان ما با وجود همه محدودیتها و مشکلات خود، در صحنههای جنگ و شهادت، با حفظ حجاب و تقوی حضور یافتهاند. آنجا که ایجاب میکرد به رزمندگان اسلام، امدادرسانی کردند ـ حتی در مواقع خطر سختیها را با جان و دل خریدند و آنجا که ایجاب میکرد، جان خود را نهایت اخلاص در راه ایمان و عقیده، فدا کردند. آفریدن چنین حماسههایی، تأسی به نمونه واسوهای کامل را میطلبد که هم بر مردان (همچنان که در مقاله ذکر شد) تأثیر گذارده است و هم بر بانوان و آن الگوی شهادت و فداکاری، کسی جز فاطمه زهرا نمیباشد. والسلام فهرست منابع: 1.تحلیل سیره فاطمه زهرا، بابازاده، علیاکبر، انتشارات انصاریان، زمستان 1374 2.ضمیمه روزنامه اطلاعات، 18/11/79 3.فاطمه زهرا، شادمانی دل پیامبر، رحمانی همدانی، احمد ـ ترجمه افتخارزاده، حسن، انتشارات بدر، بهار 75 4.ماهنامه پیام زن، آبان 76 5.ماهنامه پیام زن خرداد 79 محو جمال دوست، (دیداری دوباره با شهدای روحانی زرند کرمان)، گروهی از طلاب رزمنده کرمان، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی بهار طاهره ایرجینیا



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:24 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

انسان بر مبنای فطرت «کمال جوی » خود همواره در جست و جوی الگوهای عینی در دسترس است. از این رو هر کس را دارای «کمالات» ببیند می کوشد کمالات او را در خود نیز بنا کند. اما آنچه مهم است این است که فرد چه چیزهایی را کمال و چه کسی را الگو می داند. به یقین کسی که رفتار شیطانی دارد اگر چه ممکن است برای افرادی به عنوان الگو قرار گیرد اما طبیعتا پیروان خود را به سوی همان رفتار قهقرایی می برد. از سوی درگر «اسوه های حسنه ای» که « حیات ربانی» دارند می توانند پیروان خود را به سوی کمال واقعی هدایت کنند.



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:22 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

عوامل معنوی ؛ نخست تعدادی از عوامل معنوی را نام برده ، درباره ی برخی از آن ها توضیح می دهیم. 1- تقوا و پرهیز از گناه 2- اخلاص 3- اخلاص 4- رازداری 5- تواضع 6- توکل 7- ذکر خدا 8- عزت نفس 9- سخاوت 10- اخلاق حسنه 1- تقوا و پرهیز از گناه : تقوا ، پرهیز از محرمات و حفظ و مراعات حدود و فرمان الهی ، از با ارزش ترین خصلت هاست که به آدمی کرامت و بزرگی می بخشد و او را نزد خدای متعال عزیز و گرامی می دارد. (( ان اکرمکم عند الله اتقیکم )). بنابراین ، میزان ارزش افراد به اندازه ی تقوای آنان بستگی دارد.



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:21 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

تحقیقات نشان می دهند که جوان ترها، زنان، مجردها، جدا شده ها و طلاق گرفته ها ت مایل دارند که استرس های زندگی را نسبت به گروه های دیگر با حساسیت بیشتری مورد ارزیابی قرار دهند. به دلائلی که هنوز روشن نیست، درصد بیشتری از زنان دچار افسردگی می شوند و نسبت زنان به مردان در کشورهای صنعتی دو بر یک است (براون و هریس 1978) نظر به اینکه بانوان جانباز نقش بسیار مؤثری در ساختار خانواده و تربیت فرزندان خود دارند و با توجه به اینکه زنان بیشتر از مردان در معرض استرس قرار دارند و ممکن است به دلیل جانبازی تغییری در وضعیت روانیش بوجود آید و دچار ناراحتی های اعصاب و روان قرار گیرد و عوارض منفی آن گریبانگیر فرزندان، شوهر، خانواده، اجتماع و ... گردد سؤالی که مطرح است این است که زنان جانباز در چه مرحله ای از مشکلات روان شناختی قرار دارند و در جهت پیشگیری از بوجود آمدن عواقب بعدی چه راهکارهایی وجود دارد.



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:21 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در سی و یکم شهریورماه سال 1359 در شرایطی که جمهوری اسلامی نوپای، پس از گذشت نزدیک به یک سال و اندی استقرار، سرآغاز حاکمیت قانونی و نهادهای انقلابی در ارکان دولت اسلامی به حساب میآمد، به ناگاه همسایه غربی براساس فرصتطلبی و خصلت دستنشاندگی خود بر آن شد که مطامع و خواستههای جاهطلبانه خود را از طریق جنگی ظالمانه و تجاوزی ناخواسته بر کشور ایران و مردم آن تحمیل کند. ارتش عراق که براساس محاسبات دقیق وضعیت و شرایط داخلی و بیرونی جمهوری اسلامی فتح یک هفتهای تهران را تعقیب مینمود، در روزها ینخست تجاوز بیآنکه با مانعی جدی در مرزها برخورد کند گستاخانه به قلمرو جمهوری اسلامی ایران هجوم آورد و همچنان به پیش میراند، تا آنجا که خود را در پشت اهواز و خرمشهر دیده و با مشاهده این اوضاع به تداوم تجاوز راغبتر گردیده بود. از آن پس بود که خلق حماسهها آغاز شد. حضور مردم در مقابل یورش متجاوزان از برگهای زرین انقلاب است. زنان گرچه از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ، این شیردلان شهرهای مرزی در جنوب و غرب کشور بودند که در هجوم ناجوانمردانه خصم در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثیها درگیر شدند و در راه دفع شرارت دشمن از وطن، خانواده و جان خویش مایه نهادند.



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:20 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مقاله حاضر کوششی است در بررسی وتحلیل چهره زن در ادبیات داستانی دفاع مقدس، به همین منظور ابتدا مختصری درباره جایگاه زن در ادبیات پایداری جهان وایران مطرح شده سپس بابررسی برخی از داستان های مربوط به دفاع مقدس شخصیت زن مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفته است. در ادبیات دفاع مقدس که شرح احوال برون و درون انسان هایی است که برای حفظ شرف و حیثیت و فضایل انسانی در مقابل تجاوزگران به کرامت های انسانی به پا خاسته اند زن نقش برجسته ای دارد. در مقاله، چهار وجه گوناگون از شخصیت زن در ادبیات دفاع مقدس مطرح شده است. آنچه در ادبیات دفاع مقدس چهره زن را از نظایر آن در ادبیات پایداری جهان متمایز می کند پیروی او از حضرت زینب(س) در وقایع کربلاست. دراین راستا ایمان، ظلم ستیزی، ایثارگری وصبوری زن به نحو بسیار شایسته ای در ادبیات دفاع مقدس به نمایش گذاشته شده است. در بخش پایانی مقاله، سخن کوتاهی از آسیب شناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس در پیوند باشخصیت زن به میان آنده است که عبارت است از نگاه اسطوره ای به زن وآسیب پذیری زن درجنگ



نوشته شده در شنبه 92 مهر 13ساعت ساعت 1:19 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

عاقبت به خیری
مرد سرشناسی بود، «اهالی لویزان» همه او را میشناختند. در مردم داری و رسیدگی به مشکلات دیگران، شهره عام و خاص بود. اگر از گرفتاری کسی با خبر میشد، تا مشکلش را حل نمیکرد و از گرفتاری نجاتش نمیداد، آرام نمی نشست، درد مردم را درد خودش میدانست و از فقر و نداری تنگدستان رنج میبرد.
«علیاصغر» با قصد کمک به کشاورزان و زارعینی که زمین نداشتند ، از شهرت و موقعیّت اجتماعی خود بهره گرفت و از ارباب لویزان زمینهایش را اجاره می کرد، او به کمک مردم فقیر و ضعیف، اکثر زمینهای «بصیرالدوله» را، به صورت وسیع و گستردهای، زیر کشت گندم و جو و شبدر برد و از این طریق سالها به مستضعفان یاری می رساند.
همسرش «امّ لیلا» از زنان مؤمنه و دانای لویزان بود، بیشتر وقتش را صرف آموزش قرآن و احکام زنان محل میکرد، او با مطالعه «نهجالبلاغه»، «رساله های علمیّه» و «مفاتیح الجنان» آگاهیهای دینی خود را بالا میبرد و به سؤالات دختران و زنان منطقه لویزان، پاسخ میداد و به «ملّاباجی» معروف بود.
خانه علی اضغر با وجود چنین همسری و روابط تجاری و معاملاتی خودش، مرجع رسیدگی و پاسخگویی به مشکلات و معضلات اقتصادی و فرهنگی مردم لویزان بود.
دستهدسته و گروهگروه، زن و مرد، وارد خانه علی اصغر میشدند، رفت و آمد اهالی امّا این بار، فرق میکرد، شادی و سرور، در حرکات و سکنات همه پیداست، گفتگوها از ماجرای دیگری خبر میدهد:
ـ چشمتون روشن...! انشاءالله که قدمش خیر باشه...
ـ خیلی ممنون...، لطف کردین تشریف آوردین...
امّ لیلا اوّلین فرزندش را دنیا آورد. «محمّدحسین» گرمابخش زندگی آنان شد. او در دامان مهرمادر، از همان کودکی در جلسات و محفل مذهبی حضور داشت ومسائل دینی، احکام و دستورات شرعی، آموزه های اعتقادی و قرآن را میآموخت. ملّاباجی برای تربیت فرزندانش برنامه ریزی کرده بود و با دقّت و احتیاط زیاد عمل میکرد.
آن زمان، لویزان تنها یک مدرسه داشت که فقط تا کلاس چهارم ابتدایی به بچّه ها آموزش میداد.
مدرسه با یک نفر اداره میشد، آقای «جلالی» که تنها همه کارها را انجام میداد، در واقع او هم مدیر بود و هم معلم...، محمّدحسین چهار کلاس را به پایان رساند و دو سال هم شبانه به اکابر رفت و دوره ابتدایی را تمام کرد.
از 12 سالگی ترک تحصیل کرد. در طول سالهای کودکیاش، علی اصغر و ملّاباجی، صاحب سه دختر و دوپسر دیگر شده بودند. مخارج و هزینه های روزمرّه، تأمین آینده بچّه ها و استقلال اقتصادی، باعث شده بود، علی اصغر تغییر شغل دهد، او با پنج رأس گاو، گاوداری را شروع کرده بود و با مدیریّت و برنامه ریزی دقیق پیش میرفت.
سال 1318 محمّدحسین پس از ترک تحصیل، به کمک پدر رفت و در گاوداری مشغول شد. کار گاوداری رونق گرفت و تعداد گاوها به90 رأس رسید، وضع مالی علی اصغر، از قبل بهتر شده بود دست کرمش از پیش بازتر...، حالا دیگر محمّدحسین، جود و بخشش، رسیدگی به فقرا، حلّ مشکلات دیگران و مردمداری را از پدر می آموخت و...
زمان خدمت سربازی اش که فرا رسید، علی اصغر از موقعیّتش استفاده کرد و با پرداخت 200 تومان پسر ارشدش را از خدمت وظیفه معاف نمود، معافیّت، خیال محمّدحسین را راحت کرد تا خیلی جدّیتر از گذشته، در رسیدگی به امور گاوداری پدرش را کمک کند، جوان بود و پرشور و هدفمند... ، شبها که به خانه میآمد، شاهد «قصّه های» ملّاباجی بود:
ـ امروز با 2ـ3 نفر از دخترای کلاس قرآن، برای مجلس روضه رفته بودیم «شیان»، یه مجلس عروسی دیدیم، عروس رو داشتن با کالسکه میبردن، داماد اونقدر جوان بود که آدم باورش نمیشد داماد باشه! عجب حال و هوایی داشت! با خودم گفتم اگه جای عروس، یکی از شاگردای من می نشست و جای داماد محمّدحسین...! چی میشد...! با توام محمّد...! میشنوی که؟! ها...؟!
ـ آره مادر میشنوم...
ـ حالا چی میشه که این تصوّر رو به واقعیّت تبدیل کنیم...؟ تازه دیرم شده...، داماد امروز خیلی از تو جوانتر بود...، تو الان 24 سالته...!
در مورد ازدواج، برای محمّدحسین هیچ جای نگرانی وجود نداشت، پدرش از موقعیّت مالی و اجتماعی خوبی برخوردار بود و مادرش ملّاباجی لویزان...، امّلیلا با دقّت و وسواس، تکتک دخترهای مذهبیِ شرکت کننده در کلاسهای آموزشی، دعا و مجالس دینیاش را زیر نظر گرفت و همه را ورانداز کرد.
درِ خانه کدخدا «قنبرعلی» به صدا در آمد.
ـ یاالله...! یاالله...! کدخدا مهمون نمیخواید؟!
ـ بهبه...! آقا علیاصغر...، بفرماید بفرماید...، نور بارو ن کردین، صفا آوردین... خانم بیا ببین کی اومده؟! ملّاباجی...!
خیلی زود و راحت، کدخدا و علی اصغر به تفاهم رسیدند. با اینکه حضور مطرب و نوازنده در مجالس جشن عروسی، معمول و مرسوم بود، هر دو با آوردن مطرب مخالفت کردند و مراسم، خیلی ساده و با حال و هوای دیگری برگزار شد. یک شبانه روز به همه اهالی «ولیمه» دادند، در طول مراسم، مدّاحان به خواندن اشعارِ شاد در مدح اهل بیت(ع) مشغول بودند، «طلعت» با سلام و صلوات، راهی خانه بخت شد.
چندین ماه از ورود طلعت به خانهی علیاصغر میگذرد، امّلیلا حسابی از عروسش مواظبت میکند:
ـ طلعت جان...! عروس گلم...! هواست باشه کارای سنگین انجام ندی...، اصلاً تو دیگه هیچ کاری نمی خواد بکنی...، تو فقط مراقب مسافرت باش، که امانت و هدیه خداست...!
ـ چشم مادرجون...! هواسم هست، اینقدر نگران نباشین...
یکسال از زندگی مشترک محمّدحسین و طلعت گذشته، صدای گریه و خندهای اوّلین بچّه، فضای خانهی آنها را پر کرده، علیاصغر و ملّاباجی،شاد از تولد بزرگترین نوهی خودشان «کبری» برای بغل کرفتن او با هم رقابت میکردند، از سال 1332 تا 1348، 7 فرزند دیگر به جمع آنها اضافه شد و آن دو صاحب سه دختر و پنج پسرشدند، چهار پسر دو قلو
سال به سال و حتی روزبه روز، به وسعت شهر تهران افزوده شد و لویزان از این توسعه بی نصیب نبود. سال 1340 مخالفتهای شهرداری، مبنی بر قرار گرفتن گاوداری در محدوده شهری، علی اصغر و محمّدحسین را ناچار کرد همهِ گاوها را بفروشند و تغییر شغل دهند، با پول به دست آمده از فروش گاوها، «خوار بار فروشی» خوب و مناسبی در منطقهی لویزان دایر کردند. مغازه، مرکز و پایگاه خدمات اجتماعی و اطلّاع رسانی سیاسی شده بود، بچّه ها متناسب با رشدشان، وارد فعّالیّتهای مذهبی و مردمی میشدند، خانواده «رضائیان» از پیشگامان نضهت امام خمینی(ره) در منطقه بودند، جوانهای متعهّد، به قصد سازماندهی فعّالیّتهای سیاسی ـ اجتماعی، تشکیلاتی به نام «هیئت قرآن نوجوانان لویزان» راه انداختند و از آن پس، توزیع اعلامیه ها و تصاویر امام(ره) را به عهده گرفتند.
انقلاب پیروز شد، امّا قبل از آنکه مردم، طعم شیرین آزادی و عدالت را مزمزه کنند، آشوبهای ضدانقلاب، در نقاط مختلف کشور، آذربایجان، کردستان، خوزستان و...، آسایش و آرامش جامعه را به هم ریخت، هنوز سرکوب ضد انقلاب به پایان نرسیده، دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی یورش آورد...
تجاوز به مرزها و تصّرف شهرهای مرزی، دل هر ایرانی غیرتمندی را به درد آورد. دشمن زبون، در ناباوری خود را در مقابل جوانان برومند و شجاع و از جان گذشته ایران اسلامی دید، که همچون سدّی نفوذناپذیر، راهش را بستهاند.
«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله» و کربلائیان برای رسیدن به این مقصود، صف کشیدند. برادران از یکدیگر پیشی میگرفتند، گاهی میشد که هر پنج برادر در خطوط مقدّم حضور مییافتند، محمّدحسین به خاطر میآورد:
ـ اوایل دیماه 65 «مجید»، «جواد»، «رضا» و «مهدی» که دو قلو بودن، با هم در جبهه بودن، چند ماهی میشد که ما ازآنها هیچ خبری نداشتیم، خیلی نگران بودیم، مادرشون بیتابی میکرد، هر روز گوش به زنگ بودیم، میگشتیم تا رزمندهای که برای مرخصی آمده پیدا کنیم، شاید بتونیم از بچّه ها خبر بگیریم.
ساعاتی از روز گذشته، نزدیک ظهر، محمّدحسین مشغول چیدن اجناس مغازه بود که حاج قاسم یکی از دوستان قدیمی اش به مغازه اش آمد.
ـ سلام علیکم...
ـ علیکم السلام... «حاج قاسم»... چه عجب یادی از ما کردی؟!
ـ عجب به جمالت حاجی...، به قول معروف هر چیزی تازهش خوبه، دوست قدیمیش...
بعد از حال و احوال ، حاج قاسم نشست، رنگش پریده بود و نگاهش مضطرب و مشوش...، بعد از چند لحظه، که سعی داشت تا اضطرات و تشویشش را پنهان کند، گفت:
ـ حاجی از بچّه هات خبر داری...؟!
ـ نه والله هیچ خبری نیست و هر چی هم گشتیم که خبری بگیریم نشد که نشد...
محمّدحسین، از این سئوال حاج قاسم و رنگ و روی پریدهش، ناگهان در دلش آشوبی به پا شد...! حاج قاسم نگاه کرد و گفت:
ـ حاجی چیزی شده...؟!
ـ نه چیزی نشده...! راستش «مهدی» پسرت زخمی شده...!
محمّدحسین سست شد، ناراحتی وجودش را گرفت و با بُغضی که گلویش را میفشرد، گفت:
ـ حاجی مهدی شهید شده...
«شلمچه» بارها شاهد نبرد خونین دلاورمردان سپاه اسلام با دشمن بعثی تا دندان مسلّح بود.
نیروها آماده شده بودند و عاشقانه انتظار شنیدن رمز عملیّات را میکشیدند تا با غریو «یا زهرا(ع)» لرزه براندام دشمن بعثی بیندازند، در حین عملیات کربلای5 انفجار گلوله «کاتیوشا» سنگری را که «مهدی» و پسر عمّه اش «مسعود فرشادی» در آن حضور داشتند، به خاک و خون کشید، مهدی ، پیکرش بدون سر بر زمین افتاد، خبر شهادت مهدی که به «مجید» رسید، بر پیکر برادر حاضر شد و او را بیسر دید، آدرس و مشخصاتِ برادر شهیدش را بر کاغذی نوشت و در جیب او گذاشت تا از آن طریق شناسایی شود، و خود را به همرزمانش رساند.
پیکر مطهر و بی سر مهدی که 17 سال بیشتر نداشت در لویزان تشییع شد ، در «امام زاده پنج تن» به خاک سپرده شد.
محمّدحسین و طلعت، مشغول انجام مراسم بزرگداشت شهادت مهدی بودند که خبر آمد:
ـ مجید زخمی شده...، و در بیمارستان بستریه...
مجید از ناحیه کلیه مجروح شده بود، او اردیبهشت همان سال، در عملیّات «سیّدالشهداء»و در منطقه «فکّه» از ناحیهی شکم مجروح شده بود ، امّا همانطور که با دیدن پیکر بی سر برادر، حاضر به ترک کردن منطقه نشد، با این مجروحیّتها نیز، دست از جبهه بر نداشت و در تاریخ 13/12/65 در غرب «کانال ماهی» ـ شلمچه ـ مجددا دست و پای راستش آسیب دید و دوباره راهی جبهه شد، درعملیات کربلای 8 و فروردین ماه 1366 در همان منطقه شلمچه چشم راستش مجروح شد و بینایی اش را از دست داد، گویا مجید میخواست حرفِ «سعدبن عبدالله حنفی» آن شهید صد پاره پیکرِ کربلا را عملی کند که:یا حسین اگر بدانم که در راه تو کشته میشوم و سپس زنده میگردم و پس از آن زندهزنده در آتش سوزانده میشوم و بدانم که هفتاد بار با من چنین رفتار میکنند، باز از تو جدا نخواهم شد تا کشته شوم.
میگفت: هنوز یک چشم دارم و میتوانم بجنگم...! باز هم راهی جبهه شد، اینبار همزمان با عملیّات «مرصاد» در جنوب، «پاسگاه زید»، چشم چپش را نیز در جبهه جا گذاشت و خداوند چشم دلش را بینا کرد، او در حالی که به اوج جوانی رسیده بود و 22 سال سن داشت، به جرگه «روشندلان» پیوست.
مجید امروز جانباز هفتاد درصد است و استاد دانشگاه «سوره»...
محمّدحسین و طلعت، با به خاک سپردن مهدی و ملاقات مجید، هنوز از جواد و رضا بیخبر بودند، تلاش میکردند خبری کسب کنند که از حالات دیگران، چیزهایی فهمیدند:
ـ دو روزی از مراسم شهادت مهدی گذشته بود که میدیدیم بین اقوام و آشناهای نزدیک، در رابطه با جواد، یه حرفهایی رد و بدل میشه...! به پسر بزرگم «علی اکبر» گفتم:
ـ بابا...! چه خبر شده؟! چرا مهمانها پچپچ میکنن...؟!
بغضش را فرو برد، میخواست خودش را کنترل کند، مقاومت کند تا نشکند...!
ـ جواد هم شهید شده بابا...!
درست همان زمان و همانجایی که مهدی شهید شده بود، جواد هم در سن 22 سالگی به شهادت میرسد، پیکر مطهر و غرق در خون جواد را چند روز بعد به لویزان رسید و در جوار برادرش به خاک سپرده شد، جواد متأهل بود و یک پسر از او به یادگار مانده است.
طلعت دلشکسته و غمگین نشسته ، هر بار که مجید را میبیند و چشمش به چشمهای جا ماندهی او میافتد، داغ شهادت بچّه ها تازه میشود، مجید با آنها زندگی می کند و این دیدار تازگی داغ مکرّر است، گویی که هر روز، طلعت خبر شهادت سهپسر را میشنود!
روزبه روز رنجور و رنجورتر شد، تن ظریف و روح لطیفش، دیگر توانای دیدن و به خاطر آوردن پیکر بیسر مهدی و محتاطانه راه رفتن مجید و... را نداشت، سال 1375 در بیمارستان «خاتم الانبیاء» به دلیل بیماری قلبی میهمان شهدایش شد.
«عاقبت به خیری»، امروز تنها در خواست محمّدحسین، از درگاه خداوند است. از اینکه سعادت داشته تا پدر شهیدانی، مثل مهدی و جواد و جانبازی همچون مجید باشد، خدای متعال را شکر میکند...



نوشته شده در پنج شنبه 92 مهر 4ساعت ساعت 9:10 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

وصیت‌نامه شهید دانش‌آموز: امام خمینی (ره) را تنها نگذارید

 

در وصیت‌نامه شهید دانش‌آموز «پرویز باپیری» آمده است: امام خمینی (ره) را تنها نگذارید و زمانی که تابوت مرا بر سر دست حمل می‌کنید، قرآن کریم و عکس امام خمینی (ره) را بر روی تابوتم قرار دهید.

 

شهید دانش‌آموز «پرویز باپیری» در سال 1348 در منطقه ولایت‌مدار دره‌شهر ایلام دیده به جهان گشود؛ وی پس از گذراندن دوران کودکی در 17سالگی در چند نوبت، عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد تا اینکه 6 اسفند 1366 در 18سالگی و در منطقه قلاویزان به شهادت رسید. این شهید دانش‌آموز در وصیت‌نامه خود آورده است:

بنام خداوند بزرگ و هستی‌بخش؛ به نام خدایی که توفیق آزادی و خودمختاری را به تمام بندگانش در زمینه انتخاب راه و روش عطا فرمود و با درود و سلام بر امام خمینی (ره) و این پیر جماران که پرچمدار حقانیت شده و امکان آزادی را هر چه بیشتر برای ما فراهم کرده است و با امید پیروزی رزمندگان اسلام، وصیت‌نامه‌ام را آغاز می‌کنم.

اکنون که به لطف خدا زخم‌هایی را از دشمن زبون خورده بودم، التیام پیدا کرده و خود را مهیا می‌بینم، جای ایستادن و درنگ نیست و تصمیم گرفته‌ام که در اعزام فردا 5 دی به همراه سپاهیان اسلام راهی جبهه حق علیه باطل شوم و با برداشتن اسلحه و یورش بردن به قلب دشمن به استکبار و اربابانش نشان دهم که مدرسه‌‌ام سنگر است و سنگرم مدرسه.

در این موقعیت همه چیز ما در جبهه‌هاست چون رهبرم چنین می‌فرماید که جنگ از اهم امور است. از طرفی که ابرقدرت‌ها دست به یکی کرده‌اند و قصد نابودی و محو اسلام را دارند، حجت بر ما تمام است که به ندای فرزند امام حسین (ع)، پیر جماران لبیک گفته و به سوی جبهه‌ها بشتابیم و با فداکاری و رشادت و در نهایت با دادن خون، کار صدام و صدامیان را یکسره کنیم و با آزادی کربلا راهی قدس شویم و پرچم پیروزی اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

پدر، مادر، برادران و خواهران مهربانم، همکلاسی‌های عزیزم، دوستان و آشنایان این وصیت‌نامه در صورتی برای شما قرائت خواهد شد که من شهید شده باشم و از شما می‌خواهم که برای شهادت من ماتم نگیرید و ناراحت نباشید، خیال نکنید که با رفتن من از این جهان همه چیز از بین رفته و من به طور کلی مرده‌ام؛ به آیه «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» توجه فرمایید و ماتم را از وجود خود دور کنید.

مسئله جنگ و جبهه را جدی بگیرید و نسبت به مسائل دینی و اسلامی بی‌تفاوت نباشید؛ با نفس سرکش خویش مبارزه کنید زیرا امام خمینی (ره) می‌فرماید «سرمنشأ تمام جهادها، جهاد با شیطان باطنی است». امام خمینی (ره) را تنها نگذارید و با شهادت من در حفظ شعائر اسلامی بیشتر نسبت به خود، احساس مسئولیت کنید.

همکلاسی‌ها و برادرانم به شما توصیه می‌کنم سنگر مرا خالی نگذارید و در صورت امکان با برداشتن سلاح من، در پیشبرد اهداف اسلام کوشا باشید.

خواهران حجاب اسلامی خود را رعایت کنید و سعی کنید که در این مورد در بین جامعه الگو و نمونه باشید. زمانی که تابوت من را بر سر دست حمل می‌کنید، کتاب قرآن کریم و عکس امام خمینی (ره) را بر روی تابوت من قرار دهید تا ابرقدرت‌ها و کوردلان بدانند که من به خاطر قرآن کریم و پیام پیامبرگونه امام خمینی(ره) به جبهه رفتم و شهید شده‌ام نه به خاطر چیز دیگری.
منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان



نوشته شده در پنج شنبه 92 مهر 4ساعت ساعت 8:43 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin