سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

عید نوروز را روز گشایش و فرج دانست و امام صادق (ع) فرموند که روز نوروزاول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم.

وجامعه شناسان سنت را اینگونه تعریف می‌کنند: رسم‌های ریشه‌دار عمومی که به اقتضاء کهنگی خود از حرمت اجتماعی برخوردار هستند.

 سنت‌ها جنبه تقدس برای مردم دارند و دارای ریشه‌های تاریخی هستند؛ همچنین سنت‌ها نمایانگر شخصیت جمعی جوامع هستند و بخشی از فرهنگ عمومی را تشکیل می‌دهند.

 ازدواج، سیر و سفر، تربیت، آداب اجتماعی، محبت، کینه، روح و روان جامعه از سنت‌ها تأثیر می‌پذیرند.

 سنت‌ها به دو بخش حسنه و سیئه یعنی خوب و بد تقسیم می‌شوند؛ سنت‌های خوب آثار خوب در جامعه دارند اما سنت‌های بد جامعه را به انحراف می‌کشاند و مشکلات زیادی را در حوزه‌های مختلف زندگی انسان فراهم می‌کند.

و هرکس سنتی را پایه‌گذاری و آن در میان جامعه رواج پیدا کند اگر سنت خوبی باشد اجری نیز نصیب مؤسس آن خواهد شد اما اگر سنت بدی باشد گناه نصیب فرد پایه‌گذار می‌شود.

سوال :در جامعه‌ای مثل جامعه ما که سنت‌های باستانی در آن وجود دارد و نسل به نسل در جامعه منتقل شده باید دید نگاه اسلام به این نوع اعیاد چگونه  باشد.

(1)مسلمانان در آن زمان به این باور رسیده بودند که فرهنگی جامع‌تر و برتر از اسلام وجود ندارد و هیچ شرف و فضیلتی برتر از اسلام نیست؛ همچنین اسلام معتقد به تبادل فرهنگی بوده و مسلمانان آداب و اخلاق اسلامی را مبتنی بر فطرت بشری دانستند که قابل انتقال است.

(2)اسلام معتقد است که این سنت‌ها می‌تواند موجب همدلی و همبستگی جوامع انسانی شود اما مسلمانان با سنت‌های بد که ریشه در جهل داشت و باعث سقوط انسان می‌شد مبارزه می‌کردند.

(3)هر ملتی برای سال خود یک آغاز دارد و آن روز را جشن می‌گیرد، این امر در میان ملت‌ها مطلوب و محبوب به شمار می‌رود.

(4)پیشوایان ما از این سنت باستانی استقبال و برای آن احکامی بیان کردند تا در جهت تکامل انسان از آن استفاده کنند.

(5) امام صادق (ع) فرموند روز نوروز اول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم.

، اول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 11:56 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

سراینده : حضرت امام خمینى (ره)

اى ازلیت به تربت تو مخمّر
آیت رحمت زجلوه توهویدا
جودت هم بسترا،به فیض مقدس
پرده کشدگرکه عصمت توبه اجسام
جلوه توایزدى رامجلى
گویم واجب ترا،نه آنت رتبت
ممکن اندر لباس واجب پیدا
ممکن امّاچه ممکن ،علّت امکان
ممکن امّایگانه واسطه فیض
ممکن امّانمودهستى ازوى
وین نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا
نورخدادرسول اکرم پیدا
وز وى تابان شده به حضرت زهرا
این است آن نورکزمشیّت کن ،کرد
این است آن نورکزتجلّى قدرت
شیطان عالم شدى اگرکه بدین نور
آبروى ممکنات جمله ازاین نور
جلوه این خودعرض نمودعرض را
عیسى مریم به پیشگاهش دربان
این یک چون دیده بان فراشده بردار
یاکه دوطفلنددرحریم جلالش
این یک انجیل رانمایدازحفظ
گرکه نگفتى امام هستم برخلق
فاش بگفتم که این رسول خداى است
دخترجزفاطمه نیابداین سان
دخترچون این دوازمشیمه قدرت
آن یک امواج علم راشده مبدا
این یک ازخطابش مجلى
این یک برفرق انبیاشده تارک
این یک درعالم جلالت کعبه
لم یلدبسته لب وگرنه بگفتم
این یک کون ومکانش بسنه به مقنع
چادرآن یک حجاب عصمت ایزد
آن یک برملک لایزالى تارک
تابشى ازلطف آن بهشت مخلّد
قطره اى ازجودآن بحارسماوى
آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
خاک قم این کرده ازشرافت جنّت
عرصه قم غیرت بهشت برین است
زیبداگرخاک قم به عرش کندفخر
خاکى عجب خاک ،آبروى خلایق
گرکه شنیدندى این قصیده«هندى»
آن یک طوطى صفت همى نسرودى
وین یک قمرى نمط هماره نگفتى
  وى ابدیّت به طلعت تومقرّر
رایت قدرت درآستین تومضمر
لطف هم بالشا،به صدرمصدّر
عالم اجسام گردد،عالم دیگر
عصمت توسرمختفى رامظهر
خوانم ممکن ترا،ممکن برتر
واجبى اندر رداى امکان مظهر
واجب،امّاشعاع خالق اکبر
فیض به مهتررسدوزآن پس کهتر
ممکن امّازممکنات فزون تر
نوروى ازحیدراست واوزپیمبر
کردتجلّى زوى به حیدرصفدر
اینک ظاهرز دخت موسى جعفر
عالم،آن کاودرعالم است منّور
دادبه دوشیزگان هستى زیور
ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر
گرنبدى ،باطل آمدندسراسر
ظلّش بخشود،جوهرّیت جوهر
موسى عمران به بارگاهش چاکر
وین یک چون قاپقان معطّى بردر
ازپى تکمیل نفس آمده مضطر
وآن یک تورات رابخواندازبر
موسى جعفر،ولىّ حضرت داور
معجزه اش مى بودهمانادختر
صلب پدرراوهم مشیمه مادر
نامدونایددگرهماره مقدّر
وین یک افواج حلم راشده مصدر
وین یک معدوم ازعقابش مستر
وین یک اندرسراولیارامغفر
وین یک درملک کبریائى مشعر
دخت خداینداین دونورمطهّر
وین یک ملک جهانش بسته به معجر
معجراین یک نقاب عفّت داور
این یک برعرش کبریائى افسر
سایه اى ازقهر این جحیم مقعّر
رشحه اى ازفیض این ذخایراغبر
صفحه قم رانموده این یک انور
آب مدینه نموده آن یک کوثر
بلکه بهشتش یساولى است برابر
شایدگرلوح رابیایدهمسر
ملجأبرمسلم وپناه به کافر
شاعرشیراز و آن ادیب سخنور
اى به جلالت زآفرینش برتر
اى که جهان ازرخ توگشته منوّر

 

 

 



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 11:37 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

من به راهی می روم کانجا قدم نامحرم است از مقامی حرف می گویم که دبم نامحرم است ما اگر مکتوب ننوشتیم عیب ما مدان درمیان راز مشتاقان، قلم نامحرم است ((بیدل دهلوی)) این قطعه های پا برهنه، ادامه یک واقعیت آفتابی اند، واقعیتی که هشت سال بر این مرز و بوم سایه افکنده بود ودر متن این واقعیت، بسیاری زیستند و بسیاری شهید شدند... وبسیاری هنوز ادامه آن واقعیت اند. سلوکشان به زیبایی آن سالهاست. در قله های برفی غرب بال می زنند و در غربت جنوب می گریند و تصور صدای خمپاره ها یک آن رهایشان نمی کند، قلمهاشان عطر باروت را منتشر می کنند و چشم بسته آدمها را به جایی می برند که عرصه جدال مین ها وسرنیزه هاست جبهه را می گویم که نه تنها خاستگاه عشق و زیبایی و معرفت که خاستگاه ((هنر متعهد)) نیز بود واز جمله هنرها ((نویسندگی جنگ)) بود که بسیاری بدان نایل شدند وبعضی هنوز در این جاده طی طریق می کنند. مسافران این جاده، ادعایی نداشتند و ندارند. گاه مکنونات قلبی شان را در ورقهای کاهی می نوشتند و می فرستادند برای تحریریه ((جبهه وجنگ)) روزنامه جمهوری اسلامی و ما صیقلی می دادیم به کلمات و خاطره هایی که از آشفتگی رنج می بردند و آنها را مثل دانه های تسبیح ردیف می کردیم و می آویختیم به ستونهای محکمی تا از باد وباران گزند نیابند و چه احساس افتخاری داشت و دارد! بعضی از این حکایات را ما با چه زحمتی از صندوقچه سر به مةهر سینه ها بیرون کشیدیم! نوارهای تشنه ((کاست)) این قدر تقلا کرده تا جرعه ای به چنگ آورده اند. مثلاا در گرمای فوق العاده فکه و شلمچه و طلائیه پا به پای بچه های تفحص دویده اند وبارها به خاک افتاده و برخاسته اند تا توانسته اند راوی دست اولی برای آن همه حرف گفته وناگفته باشند. پس این خاطره های گمشده همه اش هم مکتوب بدست ما نرسیده که تلاش بیدریغ بچه های ((جبهه و جنگ)) است که راضی نیستند اسمشان را ببریم و آنها را شفاهاا از اذهان رزمندگان بیرون کشیده اند. بودند بعضی از قلم بدستانی که با ارسال یک خاطره که بعداا اصلاح وبه چاپ می رسید توان خود را به زودی باور کردند وراه افتادند و ((نویسنده)) شدند و کتاب نوشتند و جایزه ((بهترین)) گرفتند ونیز بودند و هستند کسانی از همین بچه ها که بعداا با تقلیدی آگاهانه صاحب ستون های استواری در مطبوعات ما شدند که اجرشان محفوظ است. این ((جاودانه ها)) از برکت نفس حق شهیدان به خیال ما راه یافت. ما با خاطره این مردان، گرم هستیم، شما نیز اگر با زمزمه این خاطره ها گرمی یافتید ما را هم دعا کنید



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 11:27 عصر توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

یا مقلّب القلوب و الابصار. یا مدبّر اللیل و النّهار. یا محوّل الحول و الاحوال. حوّل حالنا الى احسن الحال.(1)
ما در دعاى آغاز تحویل، از خداى متعال مى‌خواهیم که حالمان را به بهترین حال برگرداند. در طول ماه مبارک رمضان هم، از خداى متعال خواستیم که «اللّهم غیّر سوء حالنا بحسن حالک.»(2) بدیها و ناهنجاریهاى حال ما، منش ما، زندگى ما و روح و جسم ما را به برکتِ خیر و رحمت محضى که در وجود توست، تبدیل کن. این تغییر و تحوّل، یکى از بزرگترین اسرار حرکت تکاملى انسان است که اسلام ما را به آن امر کرده و دستور داده است. مخصوص کسان خاصى هم نیست. مبادا کسى خیال کند که تغییر حال، از آنِ کسانى است که طبق معیارهاى اسلامى، دچار بدحالى‌اند! حتّى کسانى که حال و اخلاق نیکى دارند، چون بهترین نیستند، از خدا مى‌خواهند که به سمت بهترین حرکت کنند. ما، هر که هستیم، هر جا هستیم و در هر مرتبه‌اى از دانش، معرفت، کمال و اخلاق انسانى قرار داریم، باید از خدا بخواهیم که حالمان را نیکوتر کند و ما را به سمت کاملتر شدن پیش ببرد.
این‌جا سؤال پیش مى‌آید که «نشانه و جهت این کامل شدن چیست و چگونه مى‌شود که انسان حالش بهتر مى‌گردد و به سمت کاملتر شدنْ پیش مى‌رود؟» من، دو عنوان را به عنوان نشانه به شما عزیزان خودم که این صحبت را در آغاز سال مى‌شنوید، عرض مى‌کنم. این دو نشانه، عبارت است از سازش و آشتى با خدا و سازش و آشتى با مردم. ما، هر جا هستیم و هر کیفیّت حالى که داریم، باید به سمت اُنس و آشتى کردن با خداى متعال پیش برویم. یعنى گناهان را در رفتار خودمان جستجو کنیم و آنها را کنار بگذاریم. انسان، غالباً بدیهاى کار خودش را نمى‌شناسد. به عبارت دیگر، حبّ نفسْ نمى‌گذارد که ما به نواقص و عیوب خودمان آشنا شویم. پس، باید اوّل این نواقص و عیوب را جستجو کنیم و بشناسیم و با برطرف کردن آنها، خودمان را به خدا نزدیک سازیم. به تعبیر من، «با خدا، آشتى کنیم.» سپس، آشتى با مردم، صفا با مردم، وفا با مردم، نیک‌رفتارى با مردم و نیکوکارى با مردم را - یعنى با همه‌ى قشرها؛ مخصوصاً با کسانى که ضعیفند؛ چه ضعیف از لحاظ جسمى، چه ضعیف از لحاظ مالى، چه ضعیف از لحاظ موقعیت اجتماعى و چه ضعیف از لحاظ ندانستن راه و چاه زندگى - سرلوحه‌ى رفتار خود قرار دهیم. در برابر هر کس که قرار مى‌گیریم، مخصوصاً اگر ضعیف باشد، به تصحیح رفتارمان با او بپردازیم و سعى‌مان این باشد که با مردمِ خوب و بندگان خدا، حالت آشتى پیدا کنیم. اگر در این جهت پیش برویم و خودمان را لحظه به لحظه پیراسته‌تر کنیم، آن وقت، تحویل «حال» به «احسن حال» انجام گرفته است. نمى‌گویم که «بهترین» خواهیم شد. اما ان‌شاءاللَّه به سمت «بهترین» حرکت خواهیم کرد.

1) زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 328؛
وَ رَوَوْا فِی غَیْرِ الْکُتُبِ الْمَشْهُورَةِ قِرَاءَةَ الدُّعَاءِ التَّالِی عِنْدَ تَحْوِیلِ السَّنَةِ کَثِیراً، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ بِقِرَاءَتِهِ 360 مَرَّةً: یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ. وَ بِرِوَایَةٍ أُخْرَى: یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ.
ای دگرگون کننده قلب‌ها و دیده‌ها، ای تدبیر کننده شب و روز، ای تغییردهنده سال و حال‌ها، حال ما را به بهترین حال تغییر ده.
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 299 (اعمال عید نوروز).
2 )

البلدالأمین، کفعمی ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، ص 222؛ المصباح‏، کفعمی، ص 617؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 95 ،ص 120؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 177 (اعمال مشترکه ماه رمضان).


مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ بَعْدَ الْمَکْتُوبَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ اللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاکَ اللَّهُمّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.
ترجمه :
از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: هر کس این دعا را در ماه رمضان بعد ار نماز واجب بخواند خداوند گناهان او را تا روز قیامت خواهد بخشید و آن دعا این است: خدایا بر مردگان نشاط و سرور عطا کن، خدایا هر فقیری را بى‏نیاز گردان خدایا هر گرسنه ای را سیر گردان، خدایا هر برهنه ای را لباس پوشان، خدایا بدهی هر بدهکاری را ادا فرما خدایا هر غمگینى را دلشاد ساز خدایا هر غریبى را به وطن باز رسان خدایا هر اسیرى را آزاد گردان خدایا مفاسد امور مسلمانان را اصلاح فرما خدایا هر مریض را شفا عنایت کن خدایا به غناى خود جلوی فقر ما را ببند خدایا بدیهاى حال ما را به خوبى صفات خودت تغییر ده خدایا بدهی ما را ادا فرما و ما را از فقر بى‏نیاز گردان که تو اى خدا بر هر چیز توانایى.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:37 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

ماجراى امام حسین جداى از یک درس، یک عبرت است. درس آن است که به ما مى‌گوید: این بزرگوار، آن‌طور عمل کرد. ما هم باید آن‌گونه عمل کنیم. امام حسین درس بزرگى به همه‌ى بشریت داده که خیلى با عظمت و در جاى خود محفوظ است. اما غیر از درس، چیز دیگرى وجود دارد و آن عبرت است. عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسین‌بن‌على علیه‌السّلام - همان کودکى که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر درباره‌ى او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛(1) سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! چطور شد که این امّت، حسین‌بن‌على را جلوِ چشم کسانى از همان نسلى که دیده بودند که او بر دوش پیغمبر سوار مى‌شد و این حرفها را از زبان پیغمبر درباره‌ى او شنیده بودند، با آن وضع فجیع کشتند؟! این، عبرت است. مگر شوخى بود که دختران پیغمبر را مثل دخترانِ سرزمینهاىِ فتح شده‌ى غیر اسلامى، بیاورند جلوِ چشم مردم کوچه و بازار بگردانند و به کسى مثل زینب سلام‌اللَّه‌علیها اهانت کنند؟! چطور شد که کار به این‌جا رسید؟ این، همان عبرت است و از درس بالاتر است. این، نگاه به اعماق و ریزه‌کاریهاى تاریخ و حوادث است.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:35 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مى‌دانند که پیامبر فرمود: «انّ اللَّه لیغضب لغضب فاطمة»(1)؛ اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضى لرضاها»؛(2) اگر کسى او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چقدر عظیم‌المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او این‌گونه حرف مى‌زند. این مسأله‌اى عادّى نیست.

پیامبر اکرم این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنى على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام. او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه‌تر، از همه شجاعتر و در همه میدانها حاضر است. کسى است که اسلام به شمشیر او مى‌گردد؛ هر جایى که همه در مى‌مانند، این جوان جلو مى‌آید، گره‌ها را باز مى‌کند و بن‌بستها را مى‌شکند. این داماد محبوب عزیزى که محبوبیت او نه به خاطر خویشاوندى، بلکه به خاطر عظمت شخصیت اوست، همسر نودیده پیامبر است. کودکى از اینها متولّد شده است و او حسین‌بن‌على است.

البته همه این حرفها درباره امام حسن علیه‌السّلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه‌السّلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسى که رئیس دنیاى اسلام، حاکم جامعه اسلامى و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش مى‌گیرد و به مسجد مى‌برد. همه مى‌دانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ همه است. او روى منبر مشغول خطبه خواندن است که این کودک، پایش به مانعى مى‌گیرد و به زمین مى‌افتد. پیامبر از منبر پایین مى‌آید، او را در بغل مى‌گیرد و آرامش مى‌کند. ببینید؛ مسأله این است.

پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیّدى شباب اهل الجنّه»؛(3) اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مى‌فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یک جوان است؛ مى‌فهمد، درک مى‌کند، عمل مى‌کند، اقدام مى‌کند، ادب مى‌ورزد و شرافت در همه وجودش موج مى‌زند. اگر آن روز کسى مى‌گفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچ‌گونه جرم و تخلّفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجّب کردند که یعنى چه؛ مگر مى‌شود؟!



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:33 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

شک یک پدیده‌ی غیر اختیاری در آنجایی است که کسی ادعایی می‌کند و انسان دچار تردید است در اینکه آیا این ادعا درست است یا نه؟ البته بخاطر این شک کسی را نمی‌شود ملامت کرد، تا چه رسد به اینکه او را به این خاطر بخواهند عقوبت و مجازات کنند، زیرا شک اختیاری نیست.
وقتی شما ادعا می‌کنید: من‌ نمی‌توانم فلان دستگاه را بسازم و مخاطبتان را موظف می‌کنید که چون این مسئولیت بر دوش همه هست و من پول ندارم، شما پول بدهید تا من این دستگاه را بسازم، مخاطب شما حق دارد شک داشته باشد از کجا یقین کند که شما می‌توانید این کا را بکنید؟ ولذا شما که مدعی هستید باید یک راهی برای رفع شک او پیشنهاد کنید، مثلاً بگوئی اگر می‌خواهی آزمایش کن، حالا آن کسی که دچار شک است اگر آدمی صادق و حقیقتاً دنبال فهمیدن باشد، وقتی این راه پیش پایش گذاشته شد آن راه را خواهد رفت و شک او بر طرف خواهد شد.فرضا اگر شما بگویید من فلان شهر را دیده‌ام و طرف مخاطب شما دچار تردید شود، شما می‌گوئید از نشانه‌های آن شهر بپرسید تا من جواب بدهم، اگر او نشانه‌ها را پرسید و شما تمام نشانه‌ها را درست جواب دادید، شک او بر طرف خواهد شد. گرچه در عین حال وسوسه‌هایی باقی می‌ماند، همچنانکه همه‌ی ما تجربه کرده‌ایم، در واضح‌ترین حقایق هم گاهی انسان یک وسوسه‌هایی در اعماق ذهنش دارد، اما این وسوسه‌ها را می‌تواند با تکیه بر یک رکن مورد اعتماد و بر یک استدلال قابل قبول و برهان روشنی از خود دور کند. حتی در اصل وجود خدا هم گاهی مؤمنین شک می‌کنند، البته به شکل وسوسه آمیز و نه شک واقعی، یعنی کسانی بین افراد با ایمان دیده شده است که در بسیاری از حقایق که برایشان مسلم است و به آن حقایق ایمان دارند، یک حالت وسوسه‌ای پیدا می‌کنند و ناراحت می‌شوند. وقتی برای آدم مؤمن یک چنین وسوسه‌ای پیدا شد به شدت ناراحت و اندوهگین می‌شود که چرا من شک پیدا کردم و خود این اندوه دلیل بر این است که نه تنها این شک و تردید واقعی نیست، بلکه یک وسوسه است، ولذا آن ایمان باقی است، چون اگر ایمان باقی نبود ناراحتی معنی نداشت. در روایات هم داریم که «یک نفر آمد خدمت امام عرض کرد: من گاهی در خدا شک می‌کنم و ناراحت شد گفت یابن رسول الله با این کار به هلاکت رسیدم، حضرت فرمودند: این وسوسه است و برای همه پیش می‌آید.»(1)
وسوسه غیر از تردید و شک واقعی است که انسان یک چیزی را باور ندارد، در وسوسه باور هست و در مسائل روزمره و حوادث عصبی انسان، گاهی غبار وسوسه باورهای راستین را می‌پوشاند، که وقتی انسان متکی به یک استدلال مستحکمی در آن باورها باشد، خیلی راحت این غبارها را می‌زداید و نگرانی ندارد. حالا اگر مخاطب قرآن در اینکه واقعاً این کتاب از سوی خداست شک دارد، چنانچه این راهی را که قرآن در مقابل او می‌گذارد بپیماید بعد از اینکه این راه را پیمود، شک و تردیدش به طور قهری بر طرف خواهد شد، گرچه ممکن است مختصر وسوسه‌ای باقی ماند، لکن این وسوسه چیز مهمی نیست و با آن استدلال این وسوسه هم زدوده می‌شود و اصلاً قابل اعتنا نیست. اما این مربوط به این آدم شاک صادق و حقیقت‌جو است که واقعاً می‌خواهد حقیقت امر برایش آشکار بشود، ولذا اگر کسی باشد که مسأله‌اش لجاجت و بهانه‌گیری باشد، معلوم است که به آسانی و با هیچ استدلالی لجاجت او بر طرف نمی‌شود و نمی‌تواند حقیقت را ببیند. یعنی حب مقام و حب خویشاوندان و دوستان و حب آن باورهای پوسیده‌ی به ارث رسیده‌ی قدیمی، نمی‌گذارد شک خودش را با این چیزها زایل کند و در حقیقت شک او ناشی از ندانستن نیست که وقتی در مقابلش یک وسیله‌ای برای دانستن گذاشته شد برطرف شود. شک او ناشی از احساسات نفسانی و خودخواهی‌ها و دنیاطلبی‌هاست که با این چیزها برطرف نمی‌شود، و بنابراین در آخر آیه می‌گوید: «ان کنتم صادقین»،(2) اگر راست می‌گوئید. یعنی اگر در این شکی که دارید دنبال پیدا کردن حقیقت هستید راهش این است که حالا می‌گوییم.
آیه به طور خیلی روشنی دارد راه را در مقابل پای طرف می‌گذارد، اگر شما شک دارید که این آیات قرآن و این چیزی که ما داریم به شما عرض می‌کنیم از سوی خداست، پس یک سوره مثل سوره‌های قرآن، خودتان ایجاد کنید و بیاورید.
1 )

الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج ‏2، ص 425 ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏55، ص 324 ؛


جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ‏ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاکَ الْخَبِیثُ فَقَالَ لَکَ مَنْ خَلَقَکَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَکَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَکَانَ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاکَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِیمَانِ‏.
ترجمه :
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مردى خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى پیامبر خدا! هلاک شدم. پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او فرمود: «آن خبیث (شیطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه کسى تو را آفریده است؟ و تو گفتى: خدا، و او گفت: خدا را چه کسى آفریده است؟». مرد گفت: آرى، سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت، مطلب همین گونه است [که مى‏فرمایى‏]. پیامبر خدا فرمود: «به خدا سوگند که این، ایمان محض است»



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:32 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

بحمداللَّه جمهورى اسلامى به پایه‌هاى راسخ مستحکم است، و مهمترین پایه‌ى این جمهورى و راسخترین عمود این خیمه، شما مردم هستید. هر دولتى استحکام و اراده و آگاهى و آمادگى شما را داشته باشد، آسیب‌ناپذیر است. البته این عامل هم آسان به دست نمى‌آید. تا نظام بر اساس عقیده‌یى مستحکم و ایمانى صادقانه بنا نشده باشد، مردم این‌گونه دلهاشان را به نظام نمى‌دهند. جلب دلهاى شما مردم، از عهده‌ى انسان خارج است.
محبت شما به امام(ره) را که خودش به وجود نیاورده بود؛ بلکه آن را خدا ایجاد کرده بود. اتحاد و همبستگى و محبت و خلوص و ایستادگى و وحدت کلمه‌ى شما و حضور قاطعى که نشان مى‌دهید، کار کسى جز خداوند نیست. هیچ‌کس نمى‌تواند بگوید من این کار را کردم. پیامبر خدا(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) هم نمى‌توانست چنین کارهایى را بکند. خداى متعال به پیامبرش فرمود: «لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم»(1) ؛ تو اگر همه‌ى دنیا را هم خرج مى‌کردى، نمى‌توانستى این‌طور دلها را به هم کلاف و آنها را با هم متحد و متصل کنى؛ «ولکنّ اللَّه الّف بینهم»؛ این، کار خداست.
در دوران اوج نهضت هم کار خدا بود؛ در دوران دهساله‌ى درخشان حیات مبارک امام عزیزمان هم کار خدا بود؛ امروز هم کار خداست و خدا با این ملت است. اگر شما مردم، اخلاص و ایثار نداشتید و فداکارى نشان نداده بودید، خدا این‌گونه از شما حمایت نمى‌کرد. این، هنر ایمان و عمل صالح است. هرجا ایمان و عمل صالح باشد، لطف خدا وجود دارد؛ «من کان للَّه کان اللَّه له»(2). اینها که دروغ نیست؛ واقعیات عالم هستى است. وقتى ملتى خودش را در خدمت خدا و اهداف الهى مى‌گذارد، خدا هم تمام نیروهاى عالم طبیعت را در خدمت آن ملت قرار مى‌دهد و لطف خودش را شامل حال آنها مى‌کند.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:24 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر

عزت ملی, کرامت ملت‌ها

ملتهاى مسلمان هم اگر میخواهند بدانند جمهورى اسلامى چه میگوید و داعیه‌ى او چیست، بدانند ما داعیه‌مان این است: ما از اسلام صرف نظر نمیکنیم؛ احکام الهى و شریعت الهى را که شریعت اسلامى است، در همه‌ى امور زندگى‌مان واجب‌الاتّباع میدانیم؛ تلاش و سعیمان هم این است که به این برسیم. چهارچوب و قالب ما براى ورود در این میدان هم مردم‌سالارى دینى است. مردم باید بیایند انتخاب کنند. قانونگذار را که بر این اساس قانون خواهد گذاشت، بایستى مردم معین کنند. مجرى را باید مردم معین کنند. همه چیز با انتخاب مردم، با حضور مردم، با عزت مردم و کرامت مردم است.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:5 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

اینکه گفته بشود ما مردم‌سالارى را از غربى‌ها یاد گرفتیم، خطاست. صورت ظاهر، یکى است؛ اما مردم‌سالارى ما ریشه در یک معرفت دینى دیگر و یک جهان‌بینى دیگرى دارد، تا آنچه که آنها میگویند. ما براى انسانها کرامت قائلیم، براى رأى آنها ارزش قائلیم و حضور آنها را وسیله‌اى میدانیم براى اینکه اهداف الهى تحقق پیدا کند و بدون آن امکان‌پذیر نیست.
غربى‌ها جور دیگرى عمل میکنند. البته هم ما چهارچوبهائى داریم، هم آنها؛ آنها چهارچوبهاشان ظالمانه است. در یک کشورى کسى به افسانه‌ى هولوکاست اعتراض میکند، میگوید من قبول ندارم؛ او را زندان مى‌اندازند، محکومش میکنند که چرا یک حادثه‌ى پندارىِ تاریخى را انکار میکنى! حالا گیرم پندارى هم نباشد - واقعى باشد - خیلى خوب، انکار یک حادثه‌ى واقعىِ تاریخى مگر جرم است؟ اگر براى کسى روشن نشد، ثابت نشد و او انکار کرد یا حتّى در آن تردید کرد، او را بیندازند زندان! الان در کشورهاى مدعى تمدن در اروپا قضیه این است: اگر کسى اعتراض کند، تردید کند، قبول نداشته باشد، دادگاه‌ها محکومش میکنند؛ آن وقت به پیغمبر اعظم، به این انسان برجسته‌ى همه‌ى تاریخ، صریحاً اهانت میکنند، مقدسات یک میلیارد و نیم مسلمان را مورد توهین قرار میدهند، کسى حق ندارد به این اعتراض کند که چرا شما این کار را کردید! ببینید این چه چهارچوبهاى غلط و مفتضحى است. چهارچوب آنها این است. اگر کسى در آنجا با حجاب ظاهر بشود - در دانشگاه یا در محیط کار - مجرم است! این چهارچوب است دیگر، منتها چهارچوبهاى غلط و معوج، برخلاف فطرت انسان، برخلاف فهم درست انسان. چهارچوبهاى ما چهارچوبهاى الهى است: ما با فساد مخالفیم، با فحشا مخالفیم، با انواع و اقسام انحرافات بشرى مخالفیم، برابر آنچه که شریعت و دین به ما مى‌آموزد. ما معتقدیم بایستى در مقابل این انحرافها ایستاد، راه‌هاى زندگى را باید از اسلام و قرآن و الهام الهى و وحى الهى گرفت. این چهارچوب ماست. این شد مردم‌سالارى دینى. این الگوى ماست.



نوشته شده در جمعه 90 اسفند 26ساعت ساعت 1:4 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin